در
کتابخانه
بازدید : 816777تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد نهم
مقدمه
Expand سیره نبویسیره نبوی
Expand امامتامامت
Expand امام علی علیه السلامامام علی علیه السلام
Expand حضرت فاطمه علیها السلامحضرت فاطمه علیها السلام
Collapse امام حسن علیه السلامامام حسن علیه السلام
امام سجاد علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلامامام صادق علیه السلام
Expand موسی بن جعفر علیه السلامموسی بن جعفر علیه السلام
Expand امام رضا علیه السلامامام رضا علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
Expand فهرست هافهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. موضوع صلح امام حسن از مسائلی است كه دیرزمانی است مورد سؤال است؛ حتی در زمان خود آن حضرت و در زمان ائمه ی بعد مورد سؤال و گاهی اعتراض بوده است. .

اشكال از دو نظر ممكن است باشد: یكی از ناحیه ی اینكه آن حضرت چرا مانند امام حسین نجنگید و مقاومت نكرد و تن به كشته شدن نداد، زیرا بالاتر از كشته شدن كه نبود و آیا امام حسن طبعاً- همان طوری كه بعضی مورخین اهل تسنن گفته اند و ادعا كرده اند كه حتی با جنگهای پدرش هم چندان موافق نبود- صلح طلب و عافیت خواه و محترز از جنگ بود؟ یا علت دیگر دارد، آن علت دیگر چیست و چه فرقی بین آن دو امام بود كه یكی صلح كرد و دیگری مقاومت؟ امام حسن علیه السلام صلح كرد به معنی اینكه تسلیم شد؛ یعنی صلح آن حضرت از قبیل امضای قرارداد بین دو طرف و دو نیروی متخاصم نبود بلكه از قبیل تسلیم شدن بود، و آیا تسلیم برای امام جایز است یا جایز نیست؟ از كلمات امام حسین علیه السلام برمی آید كه به هیچ وجه حاضر به تسلیم نبود: لا اعطیكم بیدی اعطاء الذلیل. . . .

اشكال دیگر اینكه آیا اسلام دین صلح است یا دین جنگ؟ اگر دین صلح است باید مثل دین مسیح تنها به دعوت و ارشاد كفایت كند و داعیه ی حكومت نداشته باشد، دستورهایی در باب حاكم و حكومت و اولی الامر نداشته باشد. و اگر دین جنگ است چرا امام حسن علیه السلام صلح كرد؟ .

در جواب اشكال اول می گوییم: اسلام بدون شك به مسئله ی حكومت و امامت و به مسئله ی سیاست و تدبیر امور اجتماعی نظر دارد. اسلام نمی خواهد تنها یك سلسله دستورهای اخلاقی و فرعی پخش كند و كاری به چرخهای اجتماع كه اساس است نداشته باشد.

اما دستور اسلام راجع به صلح و جنگ (جهاد) دستوری است كه باید در آن دستور، منطق و ملاحظات مربوط به نتیجه ی نهایی را به كار برد، باید مصالح كلی را در نظر گرفت، اوضاع و شرایط را در نظر گرفت.
جلد نهم . ج9، ص: 313
مجموعاً باید دید اثر صلح بهتر است یا اثر جنگ. شك ندارد كه صلح و سلم به طبع خودش از جنگ و خونریزی بهتر است اما بسیاری از صلحهاست كه زمینه را برای خونریزی بیشتری فراهم می كند، سبب می شود كه فساد جامعه را از پا درآورد، كما اینكه بسیاری از جنگهاست كه اجتناب ناپذیر است و مقدمه ی صلح و آرامش است: و قاتلوهم حتی لاتكون فتنة و یكون الدین كلّه للّه. .

پس اساس، صلح است ولی گاهی جهاد و جنگ اثر ریشه كن كردن فساد و ظلم و شرك و خرابی دارد و مقدمه ی صلح بهتری است.

در آنجا باید جنگید و صلح ظاهر را بهم زد. پس نمی توان گفت هرجا كه ایمان در مقابل كفر یا در مقابل ظلم قرار گرفت تكلیف جهاد است؛ نه، اثر نهایی را باید دید. همان طوری كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله كه اسوه هستند و باید به ایشان تأسی كرد، در مدتی كه در مكه بودند اجازه ی دفاع ندادند با اینكه بعضی اصحاب اصرار داشتند كه اجازه ی دفاع بگیرند. عاقبت اجازه داد كه به حبشه مهاجرت كنند. در مدینه اجازه ی جهاد داد. در مدینه گاهی با یهود و گاهی با كفار قریش (حدیبیه) قرارداد صلح امضا كرد و گاهی جنگید. .

و همچنین علی علیه السلام بعد از رسول اكرم دست روی دست گذاشت و بلكه در اجتماع مسلمین شركت كرد، به اصحاب خاص اجازه ی همكاری داد، خودش به جماعت شركت می كرد، جواب استفتا می داد، قضاوت می كرد، مورد مشورت در مسائل سیاسی قرار می گرفت و برای حفظ وحدت اسلامی كوچكترین رقابتی اعمال نمی كرد. آنها نیز چون صفای علی را می دانستند، مشورتها و نظرهای او را قبول می كردند. هرچند بین امیرالمؤمنین علی و خلفای ثلاثه قرارداد صلحی در امر خلافت امضا نشده بود بلكه طبق نقل اهل تسنن آن حضرت بیعت كرده بود، اما عملاً درست مثل این بود كه قرارداد صلحی امضا شده باشد. علی در آن وقت هرگونه ایجاد اختلافی را فتنه می دانست(شقّوا امواج الفتن. . . )نه اینكه آن را قیامی برای خاموش شدن فتنه و قلع ریشه ی فساد به حكم «و قاتلوهم حتی
جلد نهم . ج9، ص: 314
لاتكون فتنة. . . » [بداند. ] علی در زمان خلافت عثمان فرمود: .

واللّه لاسلمنّ ما سلمت امور المسلمین و لم یكن فیها جور الاّ علیّ خاصة. .

یكی از بزرگترین فضائل و مزایای علی علیه السلام كوششی است كه در آن وقت برای حفظ وحدت اسلامی به كار برد. .

علی نیز قرارداد حكمیت با معاویه امضا كرد. .

اما اشكال تسلیم: باید گفت امام حسن به آن صورت تسلیم نشد.

تسلیم یك وقت به صورت تسلیم بلاشرط و دست در دست طرف دادن و به اسارت او در آمدن [است ] كه او به هر شكلی كه می خواهد عمل كند. اگر به این صورت باشد، بلاشك عزت و كرامت نفس اجازه نمی دهد. این همان است كه امام حسین ابا داشت و امام حسن هم این طور تسلیم نشد بلكه قرارداد خوبی با امكانات آن وقت امضا كرد، گو اینكه معاویه عمل نكرد. و یك وقت تسلیم به معنی واگذاری حكومت است به طرف. این مانعی ندارد. این همان است كه علی در مدت بیست و پنج سال داشت و می گفت: لاسلمنّ ما سلمت امور المسلمینو سایر ائمه هم همیشه داشتند. به عبارت دیگر امام حسن حكومت را تسلیم كرد نه خودش را. .

ائمه ی دیگر غیر از امام حسین جنگ گرم نداشتند، اما همیشه جنگ سرد را به شدت تعقیب می كردند و گاهی اثر جنگ سرد بیشتر است، موقع جنگ سرد است. .

علیهذا اسلام، هم دین صلح است و هم دین جنگ؛ در عین اینكه طرفدار صلح و آرامش است، گاهی و در مواقع بالخصوصی جنگ را ضروری می داند. .

2. باقی می ماند تشریح این نكته كه شرایط زمان امام حسن، هم با اوایل زمان حضرت امیر كه با معاویه جنگید فرق داشت و هم با زمان به حكومت رسیدن یزید فرق داشت.
جلد نهم . ج9، ص: 315
3. در باب صلح امام حسن علیه السلام سه نكته را باید در نظر گرفت:

یكی اینكه آن حضرت متصدی خلافت بود، و فرق است بین كسی كه شاغل مقام مقدسی است و كشته شدنش به صورت برداشتنش از روی كار در می آید [و كسی كه چنین نیست ] و البته این وهن اسلام و خود آن حضرت بود، نظیر حالت عثمان بود كه خود را خلع نكرد تا كشته شد. در حقیقت صلح نكردن امام حسن به معنی این بود كه آن راهی را انتخاب كند كه عثمان انتخاب كرد. هر اندازه كشته شدن عثمان افتخارآمیز بود، شهادت امام حسن هم می توانست افتخارآمیز باشد. علی علیه السلام فی نفسه كشته شدن خلیفه را امری ناپسند می دانست، به عثمان فرمود: مبادا تو خلیفه ی مقتول باشی. كشته شدن امام در پست خلافت توهین پست و مقام خلافت بود و تا قیامت گفته می شد كه پسر پیغمبر را در پست پیغمبر كشتند، و این فرق بزرگ دارد با عمل امام حسین كه با متصدیان خلافت به معارضه پرداخت تا كشته شد. امام حسین هم راضی نشد كه در مكه كشته شود و احترام كعبه و قبله ی مسلمین از بین برود. .

نكته ی دوم اینكه به اصطلاح معروف هنوز بنی امیه سنگشان را حق نكرده بودند و كاملاً صابونشان به جامه ی ملت نخورده بود. مصلحت در این بود كه مدتی بگذرد تا ماهیت اینها روشن شود و مصداقلیمیز اللّه الخبیث من الطیبروشن گردد. به همان دلیل كه علی علیه السلام آرزوی شهادت می كرد و آرزو می كرد كه كسی دیگر بیاید كه قدر عافیت را بدانید، وجود امام حسن هم كه دنباله ی شخصیت علی بود مورد استفاده واقع نمی شد. مقام علی آن وقت شناخته شد كه معاویه ها و عبدالملك ها و عمّال آنها آمدند. خودش فرمود: .

غداً تعرفوننی بعد خلوّ مكانی و قیام غیری مقامی [1].

جلد نهم . ج9، ص: 316
نكته ی سوم اینكه به قول آقای شریعتی در جزوه ی سخنرانی «چرا حسین علیه السلام قیام كرد؟ » شرایط ظاهری متفاوت بود. یزیدیان از امام حسین بیعت و تسلیم می خواستند یا مقاتله و حتی راضی نمی شدند آن حضرت به ثغری از ثغور مسلمین بروند و یا به مدینه برگردند، ولی معاویه نه بیعت می خواست و نه تسلیم، كاغذ سفید امضا برای قرارداد آورد. عمل نكردن به قرارداد، ماهیت معاویه را به مردم آشكار كرد نه اینكه وهنی برای امام باشد. در متن آن قرارداد بود كه معاویه جانشین معین نكند و امام حسن او را امیرالمؤمنین نخواند- رجوع شود. .

4. در باب صلح امام حسن اول باید مسئله ی صلح را- كه در فقه هدنه و مهادنه می گویند- از جنبه ی قرآنی و فقهی بحث كرد. در قرآن كریم، سوره ی انفال آمده است: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها. .

پیغمبر اكرم قرارداد صلح می بست هم با مشركین و هم با اهل كتاب. صلح حدیبیه صلح با مشركین بود و قراردادهای ابتدای ورود در مدینه نوعی صلح با اهل كتاب بود. .

5. درمسالك، اول كتاب جهاد می گوید: .

اعلم ان الجهاد علی اقسام: احدها ان یكون ابتداء من المسلمین للدعاء الی الاسلام و هذا هو المشروط بالبلوغ و العقل و الحریة و الذكوریة و غیرها و اذن الامام او من نصبه و وجوبه علی الكفایة اجماعاً. الثانی ان یدهم المسلمین عدد من الكفار یرید الاستیلاء علی بلادهم او اسرهم و اخذ اموالهم و ما اشبهه من الحریم و الذریّة و جهاد هذا القسم و دفعه واجب علی الحرّ و العبد و الذكر و الانثی ان احتیج الیها و لایتوقف علی اذن الامام و لا حضوره و لایختص بمن قصده من المسلمین بل یجب علی من علم بالحال النهوض اذا لم یعلم قدرة المقصودین علی المقاومة و یتأكد الوجوب علی الاقربین فالاقربین و یجب علی من قُصِد بالخصوص المدافعة بحسب المكنة سواء فی ذلك
جلد نهم . ج9، ص: 317
الذكر و الانثی و السلیم و الاعمی و المریض و الاعرج و العبد و غیرهم. . . و الثالث ان یكون بین المشركین اسیراً او غیره و یخشاهم [2]عدو و یخشی المسلم علی نفسه فیدفع عنها بحسب الامكان علی وجه یدفع به الضرر عن نفسه و هذا ایضاً لایتوقف علی الشرائط المتقدمة.
.

محقق درباره ی قسم اخیر می گوید: .

. . . و لایكون جهاداً و كذا كل من خشی علی نفسه مطلقاً او اهله او ماله اذا غلب علیه السلامة. .

مسالكدر شرح می گوید: .

و اشار بقوله لایكون جهاداً الی ان حكم الشهید من عدم تغسیله و تكفینه لایلحق المقتول هنا و كذا حكم الجهاد من تحریم الفرار و قسمة الغنیمة، نعم هو بمنزلة الشهید فی الاجر. و قوله اذا غلب علیه السلامة شرط للمال خاصة. .

6. مسالكدر باب مهادنة، كلام محقق: .

المهادنة و هی المعاقدة علی ترك الحرب مدة معینة و هی جائزة اذا تضمنت مصلحة للمسلمین اما لقلتهم عن المقاومة او لما یحصل به الاستظهار او لرجاء الدخول فی الاسلام مع التربص و متی ارتفع ذلك و كان فی المسلمین قوة علی الخصم لم یجز.
جلد نهم . ج9، ص: 318
بحثی در باب هدنه هست كه مجهول المدة نمی تواند باشد، چهارماه و كمتر از آن هیچ مانعی ندارد، حتی لزوم ندارد احراز مصلحت شده باشد، در بیشتر از یك سال با امكان جنگ اشكال است. .

شهید در شرح عبارت بالا: «و هی جائزة مع المصلحة» می گوید: .

یمكن ان یرید بالجواز هنا معناه الاعم و هو ما عدا الحرام لیدخل فیه الوجوب و حینئذ فیجوز للامام الهدنة مع المصلحة، لكن مع حاجة المسلمین الیها لضعفهم او رجاء تألیف الكفار و دخولهم فی الاسلام یجب و بهذا صرح فیالقواعد. و یمكن ان یرید به معناه الاخص فلایجب قبولها مطلقاً و ان كانت جائزة مع المصلحة و بهذا المعنی قطع فی ه لقوله تعالی: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها، فیتخیر المسلم فی فعل ذلك برخصة قوله: و لاتلقوا بایدیكم الی التهلكةو بما تقدم و ان شاء قاتل حتی یلقی اللّه شهیداً بقوله تعالی: و قاتلوا فی سبیل اللّه الذین یقاتلونكم. قال و كذلك فعل مولانا الحسین علیه السلام و النفر الذین وجههم رسول اللّه و كانوا عشرة فقاتلوا حتی قتلوا. .

7. اینكه در نمره ی 5 گفته شد جهاد در سه مورد است ظاهراً مقصود خصوص جهاد با كفار است، اما جهاد با اهل بغی از مسلمین و همچنین در مقام امر به معروف و نهی از منكر از محل كلام خارج است، یا از این جهت كه احكام جهاد (لااقل تمام احكام جهاد) در آن جاری نیست یا از آن جهت كه اصطلاحاً قتال گفته می شود نه جهاد.

البته وجه دوم بعید است. .

محقق در آخر كتاب جهاد درباره ی اهل بغی تحت عنوان «فی قتال اهل البغی» می گوید: یجب قتال من خرج علی امام عادل. . . .

8. برای مقایسه ی صلح امام حسن و قیام حسینی باید علل و انگیزه های قیام حسینی را در نظر گرفت و حالِ آن علل را در زمان
جلد نهم . ج9، ص: 319
امام حسن سنجید: .

الف. تقاضای بیعت: از امام حسین تقاضای بیعت شد كه به معنی قبول خلافت است، اما از امام حسن چنین تقاضایی نشد و آن حضرت تا آخر هم بیعت نكرد بلكه فقط كار را واگذاشت به حریف و به تعبیری كه در متن قرارداد آمده است تسلیم امر كرد. .

ب. دعوت مردم: امام حسین را مردم كوفه دعوت و اعلام آمادگی كردند و اما مردم كوفه امام حسن را واگذاشتند. .

ج. امر به معروف و نهی از منكر: در زمان امام حسین آنقدر بدعت و منكر زیاد شده بود كه بر مردم هم روشن بود كه سكوت در برابر آن جایز نبود، اما اوایل [دوره ی] معاویه هنوز باطن معاویه از غیر جنبه ی مبارزه با امام روشن نشده بود و لازم بود روشن شود. .

و انزلنا الیك الكتاب بالحق مصدّقاً لما بین یدیه من الكتاب و مهیمناً علیه فاحكم بینهم بما انزل اللّه و لاتتبع اهواء هم عما جاء ك من الحق لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجاً ولو شاء اللّه لجعلكم امة واحدة ولكن لیبلوكم فی ما اتیكم فاستبقوا الخیرات الی اللّه مرجعكم جمیعاً فینبئكم بما كنتم فیه تختلفون. .

چرا امام حسن علیه السلام صلح كرد؟ چرا امام حسن و امام حسین یك جور عمل نكردند؟ اگر اسلام در چنین شرایطی جنگ را تجویز می كند باید امام حسن هم می جنگید و حداكثر كشته می شد و اگر اسلام صلح را توصیه می كند باید امام حسین هم صلح می كرد، یك بام و دو هوا و یك دین و دو قانون نمی شود. این است پرسش شایع از قدیم كه در عصر ما بالخصوص اوج گرفته و بالاخص در نسل مجاهد جوان. .

به طور خلاصه: اولاً خود این سؤال از یك اشتباه و یك جمود فكری ناشی شده كه چنین فرض شده اسلام در همه ی شرایط و اوضاع و احوال و ازمنه و امكنه و محیطها باید یكسان و یك شكل و
جلد نهم . ج9، ص: 320
یكنواخت حكم كند و اجرا شود. اینكه اسلام راه حل های مختلف در شرایط مختلف ارائه می دهد از جامعیت و كمال اسلام است.

اشكال بر آن آیینها وارد است كه در همه ی شرایط و اوضاع و احوال راه حل های واحد و همانندی توصیه می كنند [3]. .

پس، از نظر كلی اگر گفته شود كه شرایط و اوضاع امام حسن با امام حسین مختلف بود، این كلی قابل طرح هست ولی باید اثبات شود و آن مهم است. .

اولاً در متن اسلام، هم صلح است و هم جنگ كه قبلاً بیان كردیم.

پیغمبر اكرم نیز- حتی در دوره ی مدینه- گاهی جنگ كرده و گاهی صلح و احیاناً با كفار و مشركین پیمان بسته و ائتلاف كرده علیه كفری خطرناك تر و مهاجم. و همچنین است سیره ی امیرالمؤمنین كه در یك جا سكوت است (دوره ی 25 ساله) و در جاهای دیگر قیام است. .

ثانیاً باید دید در مسئله ی برخورد با كفر و شرك و نفاق و ظلم و فسق چه چیزهایی اصل است و لایتغیر و چه چیزهایی فرع است و متغیر. آنچه اصل است یكی آشتی و سازشكاری است [4]. اسلام كه ایده اش برایش اصالت دارد هرگز با شرك، كفر، نفاق، ظلم، فسق (حتی گناه صغیره) آشتی نمی كند و آن را نمی پذیرد. دیگر تسلیم است كه برخلاف عزت و شرافت مؤمن است (همان چیزی كه از امام حسین می خواستند و نداد) . .

اما آنچه قابل تغییر است متاركه و احیاناً همكاری محدود است، آنچنان كه پیغمبر با حلیفهای مشرك خود می كرد. سكوت و قیام متغیر است، قبول پست خلافت و یا رها كردن آن متغیر است. .

اكنون ببینیم شرایط خاص امام حسن چه بود؟ امام حسن هرگز تا معاویه از تز همزیستی مسالمت آمیز پیروی نكرد سازش نكرد،
جلد نهم . ج9، ص: 321
همچنان كه تسلیم هم نشد. امام حسن از خلافت كناره گیری كرد، طبق یك قرارداد كه در چند ماده تنظیم شده بود. .

امام حسن متصدی خلافت بود. خلافت پست است و قبول مسئولیت جان و مال و ناموس و ایمان و فرهنگ جامعه. یك مقام كاندیدا برای خلافت- و حتی منصوص- می تواند در شرایط نامساعد از قبول این پست امتناع ورزد، آنچنان كه علی بعد از پیغمبر برای خلافت قیام نكرد و خود را به كشتن نداد و بعد از قتل عثمان صریحاً فرمود: دعونی و التمسوا غیری. . . .

امام حسن متصدی خلافت بود و مسئول جان و مال و ناموس مردم از اقصی بلاد شرق تا غرب و شمال و جنوب اسلامی. مسئول آن كه در یمن زندگی می كرد نیز بود. ادامه ی مقاومت در برابر معاویه یعنی جان صدها هزار سرباز و مردم عادی و غیرنظامی را در مقابل هجومها و شبیخونهای معاویه به خطر انداختن، آنچنان كه قبلاً بسر بن ارطاة را به یمن و سفیان غامدی را به انبار فرستاد. پس نهایت مقاومت امام حسن كشته شدن خودش نبود، بلكه تحلیل رفتن تدریجی یك دولت و فنای تدریجی سربازانش و [در] مخاطره قرار گرفتن جان و مال و ناموس مردم غیرنظامی بود. .

اما امام حسین یك معترض و یك ثائر و آمر به معروف و ناهی از منكر بود در مقابل متصدیان و مسئولان امر. او فقط مسئول جان [خود] و فرزندان و اصحاب بیعت كننده ی خودش بود و به همین دلیل در شب عاشورا مسئولیت فرزندان و یاران را نیز از خود برداشت كه آنها به حساب او كشته نشوند، ولی آنها آمادگی خود را منهای بیعت اعلام كردند. اساساً معنی ندارد كه یك فرد به نیابت دیگران انقلاب كند، و این تفاوت عظیم موقف امام حسن و موقف امام حسین است.

امام حسن در موقف یك مقام مسئولِ حفظ جان و مال مردم است و امام حسین در موقف یك مقام منتقد و معترض كه قیام و مقاومتش برای دیگران هیچ گونه خطر ناخواسته ایجاد نمی كند. .

بعلاوه از امام حسین بیعت می خواستند و امضای صحت خلافت
جلد نهم . ج9، ص: 322
ولی از امام حسن فقط كنار رفتن می خواستند، از امام حسین تسلیم می خواستند و از امام حسن قرارداد صلح.
[1] رجوع شود به ورقه های علی علیه السلام، همین خطبه.
[2] و یغشاهم (ظ) - مراجعه شود.
[3] بحث اسلام و مقتضیات زمان و اینكه آنچه ثابت است اصول است و آنچه باید تغییر كند راه حل ها و شكلها و قالبهاست.
[4] قهراً بر اساس منافع مشترك، آنچنان كه تز همزیستی مسالمت آمیز امروز هست كه ایده اصالت خود را از دست می دهد و معلوم می شود اساس، منافع است و لاغیر.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است