1. رجوع شود به كتاب
آزادی فرد و قدرت دولت، صفحه ی 32. در
آنجا سخن لطیفی دارد. هابز درباره ی تفاوت انسان و حیوان اجتماعی
پنج چیز ذكر می كند: رقابت، وحدت خیر فرد و خیر عموم، بی بهره
بودن از قوه ی درك نقایص (عقل) ، بی زبانی و عدم قدرت بر قلب و
تحریف، پنجم. . . .
درباره ی چهارمی چنین توضیح می دهد: .
این جانوران هرچند اصواتی دارند كه بدان وسیله عواطف و
امیال خود را به یكدیگر خبر می دهند، از هنر به كار بردن
كلمات محرومند و به وسیله ی زبان است كه بعضی آدمیان، نیك
را به صورت بد و بد را به صورت نیك می آرایند و جلوه
می دهند یا از نیكیِ نیك و بدیِ بد در نظر مردمان می كاهند و
موجب ناكامی آنان می شوند و صلح و خوشی آنان را برهمجلد هشتم . ج8، ص: 94
می زنند [1]. .
2. در مقدمه ی
لذات فلسفه، صفحه ی ماقبل آخر می گوید: .
امروز فرهنگ ما سطحی و دانش ما خطرناك است، زیرا از
لحاظ ماشین توانگر و از لحاظ مقاصد و غایات فقیر هستیم. آن تعادل ذهنی كه وقتی از ایمان دینی گرمی برمی خاست، از
میان رفته است. علم، مبانی فوق طبیعی اخلاقیات را از ما
گرفته است و گویی همه ی جهان در اصالت فردیتی درهم و برهم
كه نشانه ی قطعه قطعه شدن نامنظم خوی و منش است گم گشته
است. ما باز در برابر مسئله ای هستیم كه سقراط را به خود
مشغول ساخته بود: چگونه می توانیم اخلاق طبیعی به دست
آوریم كه جایگزین ضمانتهای اجرایی مافوق طبیعی كه دیگر
نفوذی در رفتار انسان ندارد بشود؟ .
3. عطف به نمره ی 1، در صفحه ی 4
لذات فلسفهاز آناتول فرانس نقل
می كند كه مایه ی امتیاز انسان و حیوان ادبیات و دروغ پردازی است. .