مثنوی، دفتر پنجم، صفحه ی 517:
قول بنده اَیْشَ شاء اللّه كان
بهر آن نبود كه تنبل شو روان
جلد هشتم . ج8، ص: 249
بهر تحریض است بر اخلاص و جد
كاندر آن خدمت فزون شو مستعد
گر بگویند آنچه می خواهی تو راد
كار كار توست بر حسب مراد
آنگه ار تنبل شوی جایز بود
كانچه خواهی و آنچه جویی آن شود
چون بگویند اَیْشَ شاء اللّه كان
حكم حكم اوست مطلق جاودان
پس چرا صد مَرده اندر ورد او
برنگردی بندگانه گرد او
گر بگویند آنچه می خواهد وزیر
خواست آن اوست اندر داروگیر
گرد او گردان شوی صد مَرده زود
تا بریزد بر سرت احسان و جود
یا گریزی از وزیر و قصر او
این نباشد جستجوی نصر او
باژگونه زین سخن كاهل شوی
منعكس ادراك و خاطرای غوی
امر امر آن فلان خواجه است هین
چیست؟ یعنی با جز او كمتر نشین
گِرد خواجه گَرد چون امر آن اوست
كو كُشد دشمن رهاند جان دوست
نی چو حاكم اوست گِرد او مگرد
تا شوی نامه سیاه و روی زرد
چونكه حاكم اوست او را گیر و بس
غیر او را نیست حكم و دسترس
همچنین تأویل قد جفّ القلم
بهر تحریض است بر شغل اهم
جلد هشتم . ج8، ص: 250
پس قلم بنوشت كه هر كار را
لایق آن هست تأثیر و جزا
كژ روی، جفّ القلم كژ آیدت
راستی آری سعادت زایدت
چون بدزدی دست شد جفّ القلم
باده نوشی مست شد جفّ القلم
ظلم آری، مُدبری جفّ القلم
عدل آری، بر خوری جفّ القلم
تو روا داری روا باشد كه حق
همچو معزول آید از حكم سبق
كه ز دست من برون رفته است كار
پیش من چندین میا چندین مزار
بلكه آن معنی بود جفّ القلم
نیست یكسان نزد او عدل و ستم
فرق بنهادم میان خیر و شر
فرق بنهادم ز بد، وز بد بتر
رجوع شود به
تاریخ تمدنویل دورانت، جلد 11، صفحه. . . و
جلد. . . ، صفحه. . . .
ایضاً رجوع شود به كتاب
اسلاماز مجموعه ی
چه می دانم، صفحه ی 55
كه در شماره. . . سال. . . «مكتب تشیع» صفحه ی 130، ملحقات، از طرف
آقای حجتی كرمانی انتقاد شده. .
رجوع شود به كتاب
مسألة فی سرّ القدرابن سینا، كتابخانه ی مجلس،
مجموعه ی خطی 599، كتاب هشتم از كتب سید محمد صادق
طباطبایی. .
مثنویمیرخانی، صفحه ی 397 (جلد چهارم) :
جلد هشتم . ج8، ص: 251
حاصل آن كز وسوسه هركو گسیخت
از قضا هم در قضا باید گریخت
راجع به جمله ی
افر من قدر اللّه الی قدر اللّهرجوع شود به
تفسیر طنطاوی، جلد 11، صفحه ی 34 و
احیاء العلوم، باب توكل و
محجة البیضاء، باب توكل. در
مفرداتراغب ماده ی قضی. . . .
رجوع شود به رساله ی
قضا و قدرصدر المتألهین در
مجموعه ی رسائل. .
ایضاً رجوع شود به جلد هشتم تفسیر
المیزان، صفحه ی 161، راجع
به تغییر قضا و قدر به حكم قضا و قدر. در آنجا جمله ی
ما من شفیع الاّ
من بعد اذنهطوری تفسیر شده كه با آنچه ما تحت عنوان «قابلیت
تغییر» گفته ایم قابل انطباق است. .
نهج البلاغه، وصیت نامه ی امیر علیه السلام به امام حسن، جمله ی آخر: .
استودع اللّه دینك و دنیاك و اسأله خیر القضاء لك فی العاجلة
و الآجلة و الدنیا و الآخرة. و السلام. . .
1. یكی از مباحثی كه لازم است در رساله ی
انسان و سرنوشتبحث
شود، بحث مستقلی است تحت عنوان «پنجه در پنجه ی قضا افكندن» و
اثبات اینكه چه چیزها پنجه در پنجه ی قضا افكندن است و آرزوهای
محال است مثل آن چیزهایی كه مبارزه با سنن الهی است و چه
چیزهایی پنجه در پنجه ی قضا افكندن نیست، بلكه تبعیت از قضا و قدر
است از قبیل تحصیل رزق و كار برای سعادت و پیشرفت. به قول
مولوی: با قضا پنجه زدن نبود جهاد. . . .
2. راجع به جبر مادی، رجوع شود به
لذات فلسفه، صفحه ی 71.
جلد هشتم . ج8، ص: 252
در
مفرداتراغب، لغت «كتب» می نویسد: .
و یعبر بالكتابة عن القضاء الممضی و ما یصیر فی حكم الممضی
و علی هذا حمل قوله: بلی و رسلنا لدیهم یكتبون. .
رجوع شود به
مفردات، همین ماده. .
از جمله نكته های عالی در دعاها یكی آن است كه در ماه رمضان
می گوییم: .
و ان تجعل فی ما تقضی و تقدر من الامر المحتوم فی الامر الحكیم
من القضاء الذی لایغیر و لایبدل ان تكتبنی من حجاج بیتك
الحرام- دقت شود. .
دیگر در دعای كمیل: .
الهی و سیدی فأسئلك بالقدرة التی قدّرتها و بالقضیة التی
حتمتها و حكمتها و غلبت من علیه اجریتها ان تهب لی فی هذه
اللیلة و فی هذه الساعة كل جرم أجرمته. .
اینها می رساند كه قضا و قدر اسلامی فرسنگها از جبر اشعری و از
تفكر اروپاییان دور است. .
رجوع شود به اخبار بدا. .
رجوع شود به رساله ای منسوب به سید مرتضی به نام
انقاذ البشر
من الجبر و القدر. .
رجوع شود به
تاریخ تمدنویل دورانت، جلد 11، صفحه ی 41- 42
و صفحه ی 107. .
رجوع شود به
تاریخ تمدن اسلام و عربگوستاو لوبون، صفحه ی
جلد هشتم . ج8، ص: 253
141 و 149. .
رجوع شود به
قواعد العقائدخواجه نصیر الدین طوسی. .
رجوع شود به
فصوصمحیی الدین، فص 14. .
رجوع شود به رساله ی
ایقاضاتمیرداماد، همه درباره ی قضا و قدر و
جبر و اختیار است، هم از جنبه ی عقلی بحث كرده و هم از جنبه ی نقلی. .