در
کتابخانه
بازدید : 540985تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد هشتم
مقدمه
Expand مشخصات اسلاممشخصات اسلام
Collapse توحیدتوحید
توحید- برهان نظم، ایرادها، جوابها
توحید و عشق فطری انسان و سایر موجودات جهان
توحید- بت پرستی و ریشه ی آن، نظر ابوریحان
توحید- فطرت، ظهور در عین بطون
توحید- خداشناسی
توحید و تكامل
توحید و تكامل- نظریه ی ابن خلدون، جاحظ
توحید- آثار معرفت و ایمان به حق
توحید- خوشبینی و عشق
خوشبینی و بدبینی به نظام آفرینش (توحید و مسئله ی خیر و شر و حكمت بالغه)
توحید- جهان و حدوث و پیدایش آن
توحید- معرفة النفس
توحید در عبادت، یكتاپرستی
توحید در قرآن
توحید- عرفان
توحید فلسفی و توحید عرفانی- راه عقل و راه دل
معرفة اللّ?ه- تعطیل
توحید- معرفت یا تعطیل؟
توحید- معرفة اللّ?ه
توحید- فطرت عشق
اقسام توحید
یادداشت توحید در عبادت
توحید در عبادت
توحید
توحید- جمال و جلال، باطن من حیث هو ظاهر
توحید كامل، قلب عارف، دین حب، وحدت وجود
احاطه ی ذاتی و علمی حق- توحید- ما ثبت قدمه امتنع عدمه
توحید- ادله ی توحید
توحید- دلیل وجدان
توحید- عجز عقول
توحید- آیا معرفت آفاقی معرفت حقیقی نیست؟
توحید- قضا و قدر
توحید- قضا و قدر- مدارك
قضا و قدر- حدیث «كل میسّر لما خلق له»
قضا و قدر
قضا و قدر- سنن الهی، معنی «جفّ القلم»
توحید- قضا و قدر- كل میسّر لما خلق له
توحید- قضا و قدر، فرار از طاعون
توحید- قضا و قدر
توحید- قضا و قدر، معنی «ما شاء اللّ?ه كان» و معنی «جفّ القلم» و اینكه لازمه اش حركت است نه سكون
القضاء و القدر
توحید- بدا و قضا و قدر
قضا و قدر و تأثیر آن در فعالیت و یا بالعكس
توحید- قضا و قدر، مسائل
توحید- اسماء الهی
توحید و معرفت كامل و معنای فنای در توحید و نظر به عالم به نظر كتابی
توحید- لذات معنوی
توحید- رزاقیت خدا
توحید- غلبه ی رحمت
توحید- رحمت حق بر غضبش سبقت دارد
توحید- وحدت وجود
توحید- حیرت حكیم
توحید- خداشناسی
یادداشت توحید، خداشناسی
خدا و جهان (توحید) و انسان و جهان
توحید- الهام، رؤیا
توحید- اول الدین معرفته
توحید
توحید و توكل- مراتب توحید
توحید- مسئله ی رؤیت
توحید- جبر و اختیار
توحید- رزاقیت خداوند
توحید- عشق و محبت به خدا
توحید- تسبیح موجودات
توحید- جهان طبیعت و ماوراء طبیعت
توحید- تشبیه و تنزیه
توحید- كلام، مسئله ی جبر و اختیار و نفی صفات مغایر ذات و پیدایش قدریه و جهمیه و بعد پیدا شدن معتزله و احادیث دالّ بر جبر كه نقل شده
توحید: و نحن اقرب الیه منكم- شعور مخفی انسان
توحید- تشبیه مراتب وجود به مراتب عدد
توحید- حكمت بالغه
توحید- اندیشه ی الهی و اندیشه ی ماتریالیستی
یادداشت خدا در آیینه ی اندیشه ی بشری
توحید- عبادت تكوینی
Expand قرآنقرآن
Expand نبوتنبوت
Expand فهرست هافهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. اتفاق یعنی چه؟ .

2. اتفاقی و تصادفی بودن پیدایش و جدایی زمین از خورشید سبب نمی شود كه ما در هدفی بودن نظام روی زمین تردید كنیم، چون هدفی بودن خود یك نقشه و طرح و یك قانون كلی است. مثلاً تخم درخت یا گیاهی را باد می برد و تصادفاً در گودالی می اندازد ولی بعد آن تخم رشد می كند. تصادفی بودن افتادن تخم در گودال با هدفی بودن پیدایش گل منافات ندارد، زیرا تصرفات عالمْ جزئی و [] نیست، كلی است. یك اراده ی كلی و قانون كلی است كه آن را اداره می كند. همچنین است جذب شدن نطفه به رحم زنی در حمام و آبستن شدن آن زن. .

3. تقریر برهان نظم و اتقان صنع روی اصول قدما به این نحو است كه اثر و معلول همان طوری كه از صرف وجود علت حكایت
جلد هشتم . ج8، ص: 294
می كند، از شئون و صفات و كمالات علت نیز حكایت می كند [1] معلول، جلوه و نمایش علت است. حكما می گویند: المعلول حد ناقص للعلة و العلة حد تام للمعلول. .

ما چه دلیلی بر عقل و ادب و علم و مهربانی و سلامت نفس دیگران جز آثار آنها داریم؟ .

ما چه دلیلی بر جان داشتن حیوانها داریم؟ چه دلیلی بر رد فرضیه ی دكارت داریم؟ بلكه هر فردی چه دلیلی بر ماشین بیجان نبودن غیر دارد؟ آیا قیاس است؟ این قیاس تمثیل است نه استقراء و ضعیف ترین نوع استدلال است.

ایمان به غیب لازمه ی عقل و فكر انسان است:

عجبا! كسانی ادعا می كنند كه ما به غیب و نهان ایمان نداریم، ایمان ما فقط به محسوسات و ملموسات و تجربیات است، در صورتی كه بیشتر معتقدات آنها غیب است، از ظاهر به باطن و از شهادت به غیب پی می برند. .

همه ی اطلاعاتی كه درباره ی جاندارها داریم بلكه اطلاع ما بر جوهریت جسم و جسمیت جسم مثل جوهریت روح، یك نوع ایمان به غیب است. .

4. نهج البلاغه، خطبه ی 183:

اتقان صنع از نظر نهج البلاغه. :

و لو فكروا فی عظیم القدرة و جسیم النعمة لرجعوا الی الطریق و خافوا عذاب الحریق، و لكن القلوب علیلة و البصائر مدخولة. الا ینظرون الی صغیر ما خلق كیف احكم خلقه و اتقن تركیبه و فلق له السمع و البصر. . .

نهج البلاغه و اصل هدایت در مورچگان:

انظروا الی النملة فی صغر جثتها و لطافة هیئتها لاتكاد تنال بلحظ البصر و لا بمستدرك الفكر، كیف دبت علی ارضها و صبت علی رزقها تنقل الحبة الی جحرها و تعدها فی مستقرها، تجمع فی حرها لبردها و فی ورودها
جلد هشتم . ج8، ص: 295
لصدرها، مكفولة برزقها مرزوقة بوفقها، لایغفلها المنان و لایحرمها الدیان ولو فی الصفا الیابس و الحجر الجامس. و لو فكرت فی مجاری اكلها فی علوها و سفلها و ما فی الجوف من شراسیف بطنها و ما فی الرأس من عینها و اذنها لقضیت من خلقها عجباً و لقیت من وصفها تعباً. .

5. راجع به برهان هدایت رجوع شود به دفتر مبدأ و معاد، صفحه ی 81. .

6. در قرآن كریم مجموعاً در چهار جاست كه موضوع خلق و هدایت پشت سر یكدیگر آورده شده است: .

الف. ربنا الذی اعطی كل شی ء خلقه ثم هدی. .

ب. از زبان ابراهیم: الذی خلقنی فهو یهدین. .

ج. الذی خلق فسوّی. و الذی قدّر فهدی. .

د. اقرأ باسم ربك الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربك الاكرم. الذی علّم بالقلم. .

7. البته مقصود این نیست كه همه ی موجودات دارای عقل و شعورند و همه انسانند. مقصود این است كه كارهای آنها طوری است كه جز اینكه شعور و ادراكی پشتوانه ی آنها باشد قابل توجیه نیست. .

پس هدایت مربوط به طرز كار است، و اساساً می دانیم كاری كه مقرون به شعور باشد و شعوری آن را اداره كند با كاری كه توأم با شعور نباشد متفاوت است [2]. در برهان نظم، خود ساختمان موجود را از آن نظر كه كاری است، مورد توجه قرار می دادیم و می گفتیم در كار ساختمان انتخاب صورت گرفته است، پس فاعل این ساختمان شاعر است یا از شعور و ادراكی تأیید شده است. اما در برهان هدایت بحث در ساختمان مادی اشیاء نیست، بحث در طرز كاری است كه
جلد هشتم . ج8، ص: 296
خود اشیاء انجام می دهند. طرز كارشان نشان می دهد كه یا خودشان ذی شعورند (شعوری مافوق شعور انسان) و یا آنكه از طرف ذی شعوری هدایت و رهبری می شوند، نظیر سفینه های فضایی كه دستگاه زمینی آن را هدایت و رهبری می كند. .

قرآن كریم اصل هدایت را در مورد اجرام سماوی به كار برده است: و اوحی فی كل سماء امرهاو همچنین: رفع السموات بغیر عمد ترونها. در مورد حیوان هم دارد، از قبیل: و اوحی ربك الی النحل. در مورد انسان هم دارد، از قبیل: و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدةیا:

فألهمها فجورها و تقویها. .

اما درباره ی نباتات فعلاً چیزی در نظر ندارم، شاید آیه یو النجم و الشجر یسجدانناظر به این معنی باشد. .

اما علم: درباره ی جمادات كافی است كه نظریه ی جاذبه ی عمومی نیوتن را در نظر بگیریم. گاهی افراد خیال می كنند كه یك لفظ از قبیل جاذبه یا غریزه مطلب را حل می كند [3]اما از خود نیوتن بپرسید می گوید نمی دانم چیست، همین قدر می دانم كه كشش و جذب و انجذابی هست، حقیقتش چیست نمی دانم. قرآن می گوید: و اوحی فی كل سماء امرهایا می گوید: رفع السموات بغیر عمد ترونها. امام هشتم فرمود: فهناك عمد ولكن لاترونها. .

درتفسیر نوین، صفحه ی 147 به نقل از كتابقانون بزرگاز نیوتن
جلد هشتم . ج8، ص: 297
نقل می كند كه: .

محققاً نمی توانیم جمیع حركات كواكب را صرفاً ناشی از قوه ی جاذبه بدانیم. پس واجب است كه در گردش آنها دست خدا و قدرت الهی در كار باشد تا آنها را بر مدارشان بچرخاند [4]. .

ایضاً گفته است: .

من تصور نمی كنم غیر از خدا هیچ عامل دیگری قادر به تنظیم قوانین و حركات قوه ی گریز از مركز باشد. .

هوش گلها:

اما در نباتات، كافی است كه كتاب مترلینگ را درباره ی هوش گلها بخوانیم. طرز كار ریشه ی درختها، تمایل درخت مو و غیره، معاشقه ی درختان نر و ماده و غیره برای این مطلب كافی است. .

8. عمده در مسئله ی هدایت كه مربوط به كار موجودات است این است كه كار آنها نتیجه ی جبری ساختمان آنها نیست، نتیجه ی علیت فاعلی ساختمانی آنها (غیر از علیت فاعلی فاعل ساختمان) نیست، نظیر كارهایی كه نتیجه ی یك ماشین است هرچند آن ماشین و دستگاه منظم باشد مثل یك كارخانه ی قند یا پارچه بافی یا ماشین حساب. .

لهذا در دنیا دو نظریه پیدا شد: نظریه ی مكانیسم كه ساختمان جهان را ماشینی می داند و نظریه ی دینامیسم كه معتقد است به نیرویی داخلی فوق نیروی ماشین. در این بحث زیاد باید تأمل و مطالعه شود (رجوع شود به نمره ی 11) . .

9. هدایتها گفتیم یا جمادی است یا نباتی یا حیوانی یا انسانی به حسب مراتب كمالی موجودات. .

اما هدایت انسانی كه مورد تأیید قرآن است در چند قسمت
جلد هشتم . ج8، ص: 298
است: .

الف. قسمت اخلاقی و اجتماعی: و اوحینا الیهم فعل الخیرات. . . ، و نفس و ما سویها. فألهمها فجورها و تقویها، و لا اقسم بالنفس اللوامة. .

ب. هدایت علمی به وسیله ی حدس و الهام: یكاد زیتها یضی ء ولو لم تمسسه نار نور علی نور. رجوع شود آخر نمط سوماشارات، بیان شیخ درباره ی حدس و همچنیناعترافات غزالی، بحث نبوت عامه و تجرید، بحث نبوت عامه. .

ج. هدایت رؤیا. قرآن در این زمینه چند خواب را نقل می كند از قبیل خواب یوسف، خواب زندانیان همراه یوسف، خواب رسول اكرم: لقد صدق اللّه رسوله الرؤیا بالحق. . . و ما جعلنا الرؤیا التی اریناك. . . پیغمبر اكرم به نقل ابن هشام قبل از بعثت خوابها می دید كه: یأتیه من مثل فلق الصبح. در روایات، خواب صفیه، خواب ام الفضل نقل شده است. .

د. نوع دیگر هدایت، هدایت معنوی و قلبی است كه: ان تتقوا اللّه یجعل لكم فرقاناً. .

هـ. الهاماتی كه به وسیله ی دعا یا استخاره و غیره پیدا می شود. .

10. رجوع شود بهانسان موجود ناشناخته، فصل چهارم، صفحه ی 134 راجع به اشراق و الهام و تلپاتی و حدسهای صائب، ایضاً به مقدمه یخلاصه ی فلسفی نظریه ی اینشتاینراجع به حدسهای صائب، ایضاً به كتابفرهنگ عقاید و قوانین اسلامی. ایضاً رجوع شود به آن كتاب، صفحه ی 139 راجع به اصالت حس اخلاقی و به ورقه ی
قلب و هدایت

، سخن هیوم و سخن ژان ژاك روسو. .

كارل در صفحه ی 134 می گوید:

حدس و الهام در علوم:

به یقین اكتشافات علمی تنها محصول و اثر فكر آدمی نیست.

نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درك قضایا از خصایص دیگری چون اشراق و تصور خلاقه برخوردارند، با اشراق چیزهایی را كه بر دیگران پوشیده است می یابند و روابط مجهول بین
جلد هشتم . ج8، ص: 299
قضایایی را كه ظاهراً با هم ارتباطی ندارند می بینند و وجود گنجینه های مجهول را به فراست درمی یابند و بدون دلیل و تحلیل آنچه را كه دانستنش اهمیت دارد می دانند. . .
.

در صفحه ی 135 می گوید: .

دانشمندان را به دو دسته تقسیم می توان كرد: یكی منطقی و دیگری اشراقی. علوم، ترقی خود را مرهون این دو دسته متفكر است. در علوم ریاضی نیز كه اساس و پایه ی كاملاً منطقی دارد مع هذا اشراق سهم گرفته است. بین ریاضی دانان، اشراقی و منطقی و تحلیلی می توان یافت. «رمیت» و «وابرشتراس» اشراقی و «برتران» و «ریمان» منطقی بودند. . . در زندگی عادی نیز مانند قضایای علمی، اشراق یك عامل شناسایی قوی و در عین حال خطرناكی است و تمیز آن از توهم گاهی دشوار است. . . فقط مردان بزرگ و پاكان ساده دل می توانند با آن به كمال اوج زندگی معنوی برسند. این موهبت حقاً شگفت انگیز است و درك واقعیت بدون دلیل و تعقل برای ما غیرقابل تفسیر می نماید. .

راجع به تلپاتی می گوید:

تلپاتی و روشن بینی:

وجود روشن بینی و تلپاتی نیز یكی از معلومات بلاواسطه ی مشاهده است. روشن بینان بدون استفاده از اعضای حسی خود افكار دیگران را درك می كنند و حوادث كم و بیش دور را از لحاظ مكان و زمان می بینند. . . [5]
جلد هشتم . ج8، ص: 300
در صفحه ی 139 راجع به حس اخلاقی می گوید: .

فعالیت اخلاقی موهبتی است كه انسان به كمك آن رفتار خود را پیرو اصولی می كند و در اعمال ممكنه، آن را كه خوب و سودمند است انجام می دهد و خود را از قید «خودپسندی» و «بدخواهی» می رهاند و همچنین در آدمی حس تكلیف و وظیفه ایجاد می كند. متأسفانه جز افراد معدودی از این موهبت برخوردار نیستند و عموماً بالقوه می ماند. مع هذا نباید حقیقتش را انكار كرد. اگر حس اخلاقی وجود نداشت سقراط جام شوكران را نمی نوشید. امروز نیز آن را در برخی طبقات اجتماع و بعضی ممالك و گاهی در اوج تعالی اش می توان یافت. در تمام اعصار نیز وجود داشته و در تاریخ بشریت همه جا اهمیت و اصلیت خود را نشان داده است. .

11. عطف به نمره ی 8: هدایتی كه لازمه ی ساختمان ماشین باشد به این نحو است كه قبلاً در ساختمان این ماشین پیش بینی شده كه پس از فلان حركت فلان حركت معین پیدا شود و در مقابل فلان عمل فلان عكس العمل پیدا شود. تمام عملها و حركتها و عكس العمل های ماشین نتیجه ی پیش بینی شده ی ساختمان ماشین است و لازمه ی جبری آن است [6]. علت قبلی است كه مستقیماً شی ء بعدی را به صورت یك معلول ساده [به وجود می آورد] مثل [اینكه ] حركت چرخها در اثر فشار موتور یا عكس العمل دستگاه رادار در برابر حركات فضایی پیدا می شود، یعنی هرچه در حال حاضر رخ می دهد صد درصد
جلد هشتم . ج8، ص: 301
مربوط به گذشته است و گذشته است كه حاضر را به وجود آورده و لاغیر. .

اما هدایت مورد نظر ما به این نحو است كه شی ء با آینده ی خود مربوط است و یك جاذبه ی خاصی از آینده او را می كشاند. مرحله ی بعدی است كه مرحله ی قبلی را به وجود می آورد نه مرحله ی قبلی مرحله ی بعدی را. برای اینكه مرحله ی بعدی مرحله ی قبلی را به وجود آورد لازم است كششی در مرحله ی قبلی به سوی مرحله ی بعدی باشد. پس باید نیروی فعالی در هر مرحله باشد كه شی ء را به سوی آینده بكشاند. .

اكنون ببینیم از روی چه قرینه ای می توانیم بفهمیم كه اصل هدایت در كار است. البته از طرز كار. اگر برای توجیه طرز كار، ساختمان مادی و ماشینی خود شی ء كافی بود و هر حركتی از حركات آن موجود مولود یك حركت دیگر بود به طوری كه از اولی دومی را می توان پیش بینی كرد، حركت دوم معلول ساده ای بود از حركت اول، در این صورت هیچ گونه دلیلی بر اصل هدایت وجود ندارد. اما اگر طرز كار آن موجود نشان داد ابتكار را، عدم وابستگی كامل حاضر را به گذشته، ناچار باید به اصل هدایت یعنی به نیروی كشش به سوی آینده و اینكه مافوقی این موجود را بالا می كشد ایمان داشته باشیم.

ماشین قدرت اختراع و كشف یك اصل و قاعده ی جدید ندارد:

مثلاً مانعی ندارد كه ماشینی اختراع شود كه عملیات جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را انجام دهد. در واقع این سازنده است كه این عمل را انجام می دهد. این سازنده است كه مثلاً حالتی برای این ماشین اختراع كرده كه اگر 25+25 را آن طور كه خود قرارداد كرده بزنیم ماشین عكس العملی كه نشان بدهد این است كه 50 را در جواب ارائه می دهد و در ضرب 625 را نشان می دهد. اما ماشین قادر به ابتكار و اختراع یك قاعده ی ریاضی نیست. ماشین ترجمه قادر است كه زبانی را به زبان دیگر ترجمه كند اما قادر نیست كه اشتباه گوینده را تصحیح كند، در صورتی كه یك مغز مبتكر اشتباه گوینده را نیز تصحیح می كند و ابتكار می كند. ما معتقدیم كه در نیروی حیات،
جلد هشتم . ج8، ص: 302
ابتكار و اختراع وجود دارد. كرسی موریسن در كتابراز آفرینش انسان، صفحه ی 48 می گوید:

ماده ابتكار ندارد:

ماده جز بر طبق قوانین و نظامات خود عملی انجام نمی دهد.

ذرات و اتمها تابع قوانین مربوط به قوه ی جاذبه ی زمین، فعل و انفعالات شیمیایی و تأثیرات هوا و الكتریسیته هستند. ماده از خود قوه ی ابتكار ندارد و فقط حیات است كه هر لحظه نقشهای تازه و موجودات بدیع به عرصه ی ظهور می آورد. بدون وجود حیات، عرصه ی پهناور زمین عبارت از بیابانی قفر و لم یزرع و دریایی مرده و بی فایده می شد. . .
.

انشعاب نبات و حیوان، خود اصل هدایت را می رساند. كرسی موریسن در صفحه ی 58 می گوید:

انشعاب سلول نباتی و حیوانی:

بی مناسبت نیست در اینجا اشاره به این موضوع كنیم كه در آغاز ظهور حیات در كره ی ارض اتفاق عجیبی رخ داده است كه در زندگانی موجودات زمین اثرات فوق العاده داشته است.

یكی از سلولها دارای این خاصیت عجیب شد كه به وسیله ی نور خورشید پاره ی تركیبات شیمیایی را تجزیه كند و از نتیجه ی این عمل مواد غذایی برای خود و سایر سلولهای مشابه تدارك نماید. اخلاف و نوادگان یكی از این سلولهای اولیه از غذایی كه توسط مادرشان تهیه شده بود تغذیه كردند و نسل حیوانات را به وجود آوردند، در حالی كه اخلاف سلولی دیگر كه به صورت نبات درآمده بود رُستنیهای عالم را تشكیل داده و امروز كلیه ی مخلوقات زمینی را تغذیه می نمایند. . .
.

در صفحه ی 60 پس از آنكه به اختلاف وظیفه ی سلولها اشاره می كند می گوید:
جلد هشتم . ج8، ص: 303
تقسیم وظایف سلولها:

پاره ای از این سلولها موظف به تهیه ی غذا بودند و جمعی دیگر مأمور مصرف آن. عده ای غذا را از نقطه ای به نقطه ی دیگر بدن نقل می كردند، دسته ی دیگر (مأمور) [7]حفاظت موجودات شده و تشكیل پوست درخت و پوست بدن انسان را به عهده دارند. جمعی هم استخوان تن انسان و چوب تنه ی درختان را به وجود می آورند. .

آنگاه می گوید:

آیا سلولها دارای شعورند؟ . :

به عبارت اخری هرچه جنبنده و جاندار در روی كره ی زمین است از یك سلول منفرد به وجود آمده و همین سلول كلیه ی اعقاب خود را مجبور ساخته است كه به تبعیت از قوانین خلقت، سلولهای تازه با همان شكل و خاصیت و وظایف اولیه تولید نماید، خواه این سلولها متعلق به خرگوش باشند یا متعلق به لاك پشت. در اینجا این بحث پیش می آید كه آیا سلولها دارای شعور هستند؟ .

قدرت انطباق سلول با محیط:

فرضاً هم ما معتقد باشیم كه طبیعت، شعور یا غریزه یا هر حس دیگری به سلولها عطا كرده باشد باز باید متوجه باشیم كه سلولها ناگزیرند شكل و هیئت و حتی طبیعت اصلی خویش را بنا به مقتضیات محیط و احتیاجاتی كه با آن زیست می كنند و خود جزئی از آن هستند تغییر بدهند و خود را با آن هماهنگ سازند (قدرت انطباق سلول با محیط) [8].
.

هر سلولی به صورت خاص و برای وظیفه ای در می آید:

هر سلولی كه در بدن موجودات جاندار به وجود می آید باید خود را آماده سازد كه گاهی به صورت گوشت درآید، گاهی به صورت پوست، گاهی مینای دندان را تشكیل دهد و گاهی اشك چشم را و گاهی به صورت بینی درآید و گاهی به قالب گوش. در این حال (در عین حال) [9]هر سلولی موظف است
جلد هشتم . ج8، ص: 304
خود را به همان شكل و كیفیتی درآورد كه برای انجام وظایف آن مساعد است.
.

در صفحه ی 85 می گوید:

قدرت عضوسازی خرچنگ:

بسیاری از حیوانات مثل خرچنگ اند كه هر وقت پنجه یا عضوی از آنها بریده شود سلولهای مربوطه فوراً فقدان آن عضو را به او خبر می دهند و در صدد جبران آن برمی آیند.

ضمناً به مجرد آنكه عمل تجدید عضو مفقود خاتمه یافت، سلولهای مولد از كارمی افتند و مثل آن است كه خود به خود می فهمند كه چه وقت موقع خاتمه ی كار آنها رسیده است. اگر یكی از حیوانات اسفنجی را كه در آب شیرین زیست می كند از میان دو نیم كنید، هر نیمه ی آن به تنهایی خود را تكمیل می كند و به صورت فرد كامل در می آید. . .
.

ایضاً در صفحه ی 115 می گوید:

طرز عمل انتخابی معده. :

. . . معده ی ما از میان همه ی این مواد و اغذیه آنچه را كه مفید تشخیص بدهد انتخاب می كند و آن را با مواد شیمیایی كه خود تولید كرده است خمیر و آسیاب می كند و سپس فضولات آن را دفع می نماید و بقیه را تبدیل به پروتئین كرده به مصرف تغذیه ی سلولهای بدن می رساند.

جذب مواد لازم و دفع مواد غیر لازم:

دستگاه گوارش از بین اغذیه آهك و گوگرد و ید و آهن و هر ماده ی دیگری را كه مفید و لازم تشخیص بدهد جدا می كند و مراقبت كامل به عمل می آورد كه ذرات اصلی و مفید آن از بین نرود و به مصرف تهیه ی اورمونها برسد و مواد حیاتی لازم همیشه به مقدار كافی در دسترس باشد كه تا حاجتی پیدا شد به كار رود.

ذخیره ی چربی. :

معده چربی و مواد ضروری دیگر را ذخیره می كند تا در مواقع تنگی و بی غذایی
جلد هشتم . ج8، ص: 305
بدن از گرسنگی تلف نشود و همه ی این اعمال انجام می شود بدون آنكه خود انسان كوچكترین توجهی را به آن داشته باشد یا راجع به آن فكر كند. . . باید دانست كه عده ی سلولها در بدن انسان به چند میلیارد می رسد، یعنی عده ی آن بیش از مجموع عده ی نوع بشر در روی كره ی ارض است.

هر سلولی ماده ی لازم را جذب می كند:

مواد غذایی باید مرتب به سلولها برسد و هر سلولی از اعضای مختلف بدن مثل استخوان و گوشت و ناخن و مو و چشم و دندان و امثال آن همان غذایی را جذب می كند كه به كار پرورش و زندگانی آن می خورد.
.

تجرد نفس به دلیل نیروی ابتكار و اختیار:

12. خلاصه ی سخن در نمره ی پیش اینكه لازمه ی ماشینی بودن عالم این است كه حوادث همه از هر جهت و صد درصد ناشی از گذشته باشد، در گذشته پیش بینی شده باشد، هر حركتی لازمه ی ارگانیسم موجود و عكس العمل حركات پیشین باشد برخلاف اصل هدایت كه می خواهد بگوید كار این شی ء در عین اینكه وابسته به تشكیلات ساختمانی خود اوست، آینده به اعتباری و توجه خودِ شی ء به آینده به اعتبار دیگر، در ترجیح یك حالت بخصوص مؤثر است. از این رو اصل هدایت ملازم است با نوعی انتخاب و اختیار در عمل و یا نوعی ابتكار. اساساً هر انتخابی ابتكار است، هرچند هر ابتكاری اختیار نیست. ابتكار، هم از آن جهت كه با اصل علیت غایی مربوط است كه مرجح كار است به یك سوی خاص و هم از آن جهت كه با علیت فاعلی مربوط است یعنی اینكه ماده خلاق و مبتكر و نوآور نیست، از ادله ی تجرد نفس است. .

از آنچه گفته شد معلوم شد كه در كار سلولهای حیاتی چند چیز دیده می شود كه به هیچ وجه با ماشین بودن آنها یعنی با اینكه ساختمان ذی حیات ها را از نوع ساختمان ماشین بدانیم ولی كاملتر، جور نمی آید. .

یكی از آنها قدرت انطباق با محیط و تغییر در خود است.
جلد هشتم . ج8، ص: 306
یكی دیگر تقسیم كار و تقسیم مواد در بدن است و به عبارت دیگر انتخاب است. انتخاب و تقسیم كار انتخابی جز با اصل هدایت جور نمی آید. .

یكی دیگر ابتكار در ساختن عضو مفقود است و همچنین ترمیم عضو آسیب دیده است.
[1] این بیان ناتمام است. در مثل وجود خود علم البته چنین است، یعنی حكایت می كند كه علت علم نیز از سنخ علم است به حد اعلی، اما در باب نظم چنین نیست.

در باب نظم جز ضعیف بودن فوق العاده ی احتمال چیزی نیست.
[2] هرچند خودِ كننده وضع منظمی داشته باشد، یعنی ماشین كاملی باشد. مثلاً ماشین حساب با اینكه حساب می كند ولی خود توجه به كار خود ندارد و لهذا ابتكار ندارد، نمی تواند خود را تكمیل كند یا نقص خود را جبران كند یا كشف جدیدی بنماید.
[3] این مطلب را این طور باید در نظر گرفت كه آیا علم یا فلسفه می تواند ثابت كند كه جاذبه داشتن خاصیت ذاتی جسم است نظیر بُعد داشتن و سایر احكام هندسی و مقداری كه غیرقابل انفكاك است؛ محال است كه جسم از خاصیتهای مربوط به هندسه ی فضایی و سطح از خاصیتهای مخصوص هندسه ی مسطحه منفك گردد؟ آیا مانعی دارد كه عالم اجسام بمیرد یعنی فاقد نیروی جاذبه باشد؟ ما در مورد جاذبه نمی توانیم بگوییم لازمه ی جسمیت و جرمیت هست، هرچند نمی توانیم ثابت كنیم كه لازمه ی جسمیت و جرمیت نیست مگر بنا بر اثبات صور نوعیه (تأمل شود) . ولی پس از آنكه خواص اجسام جامد را دانستیم و لازمه ی تركیب و تألیف مكانیكی آنها را دانستیم، می توانیم حكم كنیم كه هدایت یافتن آنها زاید بر وجود آنهاست و لازمه ی ساختمان آنها نیست.
[4] سخن عوامانه ای است و بعلاوه شرك است.
[5] رجوع شود.
[6] بعبارة اخری تمام موجبات و مرجحات در وجود علت گذشته نهاده شده است.

تمام مرجح حادثه، خصوصیات موجود در علت پیشین است. نقطه ی مقابل این است كه شی ء از لحاظ موجبات گذشته بر سر دوراهی باشد و فقط آینده و توجه به آینده باشد كه مرجح انتخاب واقع شود. از این رو اصل غائیت ملازم است با انتخاب و اختیار و ابتكار، و هرجا اینها باشند اصل غائیت هست.
[7] . [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[8] . [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[9] . [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است