در
کتابخانه
بازدید : 541161تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد هشتم
مقدمه
Expand مشخصات اسلاممشخصات اسلام
Collapse توحیدتوحید
توحید- برهان نظم، ایرادها، جوابها
توحید و عشق فطری انسان و سایر موجودات جهان
توحید- بت پرستی و ریشه ی آن، نظر ابوریحان
توحید- فطرت، ظهور در عین بطون
توحید- خداشناسی
توحید و تكامل
توحید و تكامل- نظریه ی ابن خلدون، جاحظ
توحید- آثار معرفت و ایمان به حق
توحید- خوشبینی و عشق
خوشبینی و بدبینی به نظام آفرینش (توحید و مسئله ی خیر و شر و حكمت بالغه)
توحید- جهان و حدوث و پیدایش آن
توحید- معرفة النفس
توحید در عبادت، یكتاپرستی
توحید در قرآن
توحید- عرفان
توحید فلسفی و توحید عرفانی- راه عقل و راه دل
معرفة اللّ?ه- تعطیل
توحید- معرفت یا تعطیل؟
توحید- معرفة اللّ?ه
توحید- فطرت عشق
اقسام توحید
یادداشت توحید در عبادت
توحید در عبادت
توحید
توحید- جمال و جلال، باطن من حیث هو ظاهر
توحید كامل، قلب عارف، دین حب، وحدت وجود
احاطه ی ذاتی و علمی حق- توحید- ما ثبت قدمه امتنع عدمه
توحید- ادله ی توحید
توحید- دلیل وجدان
توحید- عجز عقول
توحید- آیا معرفت آفاقی معرفت حقیقی نیست؟
توحید- قضا و قدر
توحید- قضا و قدر- مدارك
قضا و قدر- حدیث «كل میسّر لما خلق له»
قضا و قدر
قضا و قدر- سنن الهی، معنی «جفّ القلم»
توحید- قضا و قدر- كل میسّر لما خلق له
توحید- قضا و قدر، فرار از طاعون
توحید- قضا و قدر
توحید- قضا و قدر، معنی «ما شاء اللّ?ه كان» و معنی «جفّ القلم» و اینكه لازمه اش حركت است نه سكون
القضاء و القدر
توحید- بدا و قضا و قدر
قضا و قدر و تأثیر آن در فعالیت و یا بالعكس
توحید- قضا و قدر، مسائل
توحید- اسماء الهی
توحید و معرفت كامل و معنای فنای در توحید و نظر به عالم به نظر كتابی
توحید- لذات معنوی
توحید- رزاقیت خدا
توحید- غلبه ی رحمت
توحید- رحمت حق بر غضبش سبقت دارد
توحید- وحدت وجود
توحید- حیرت حكیم
توحید- خداشناسی
یادداشت توحید، خداشناسی
خدا و جهان (توحید) و انسان و جهان
توحید- الهام، رؤیا
توحید- اول الدین معرفته
توحید
توحید و توكل- مراتب توحید
توحید- مسئله ی رؤیت
توحید- جبر و اختیار
توحید- رزاقیت خداوند
توحید- عشق و محبت به خدا
توحید- تسبیح موجودات
توحید- جهان طبیعت و ماوراء طبیعت
توحید- تشبیه و تنزیه
توحید- كلام، مسئله ی جبر و اختیار و نفی صفات مغایر ذات و پیدایش قدریه و جهمیه و بعد پیدا شدن معتزله و احادیث دالّ بر جبر كه نقل شده
توحید: و نحن اقرب الیه منكم- شعور مخفی انسان
توحید- تشبیه مراتب وجود به مراتب عدد
توحید- حكمت بالغه
توحید- اندیشه ی الهی و اندیشه ی ماتریالیستی
یادداشت خدا در آیینه ی اندیشه ی بشری
توحید- عبادت تكوینی
Expand قرآنقرآن
Expand نبوتنبوت
Expand فهرست هافهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. كتابهایی كه تألیف می شود دو قسم است. بعضی كتابها حالت جُنگی دارد مثلكشكولشیخ بهایی ومشكلات العلومنراقی وخزائن نراقی. در این كتابها ترتیب نیست، از هرجا شروع كنیم می توانیم، حتی می توانیم كتاب را از طرف چپ و صفحه ی آخر شروع كنیم.

بعضی كتابهای دیگر برعكس است، سبك استنتاجی دارد و لهذا باید از اول شروع كرد؛ یعنی قبل، مستنتج بعد است و بعد، مبتنی و متكی به قبل است. در اعمال نیز همین طور است. در بعضی اعمال ممكن است رعایت ترتیب معتبر نباشد، مثل تعقیبات نماز ولی در بعضی اعمال مثل نماز و حج و وضو رعایت ترتیب لازم است. .

حالا باید ببینیم دین كه در فكر ما باید وارد شود آیا ترتیبی دارد یا ندارد و از هر نقطه می شود آغاز كرد. حقیقت این است كه دین در افكار مردم باید ترتیب داشته باشد و از پایه شروع شود. پایه و حرف اول دین خداشناسی است. رسول اكرم از همین نقطه شروع كرد و گفت: قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحواو ختم شد به: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی. . . .

خط دین را باید خواند و تا انسان حروف شناس نشود نمی تواند این خط را بخواند. حروف دین عقاید دینی است و حرف اول و الفِ دین، خداشناسی است. از حرف الفْ سایر حروف، و از حروف شناسی خطشناسی پیدا می شود. شعرای ما الف را به اعتبار بساطت و یگانه بودن كنایه از ذات حق گرفته اند. [شاعر] می گوید:
دل گفت مرا علم لدنّی هوس است
تعلیمم كن اگر تو را دسترس است
گفتم كه «الف» ، گفت دگر؟ گفتم هیچ
در خانه اگر كس است یك حرف بس است.
حافظ می گوید: نیست بر لوح دلم جز «الف» قامت یار. .

به هر حال دین شناسی و قرائت كتاب دین از نوع قرائت جُنگ نیست كه از هر نقطه بتوان شروع كرد، بلكه باید از حرف اول شروع كرد.
جلد هشتم . ج8، ص: 311
در دعاست: .

اللّهم عرّفنی نفسك فانك ان لم تعرّفنی نفسك لم اعرف نبیك. اللّهم عرّفنی نبیك فانك ان لم تعرّفنی نبیك لم اعرف حجتك. . . .

در این دعا كه تعلیم است، درست فهمیده می شود كه معرفت پیغمبر خدا بدون معرفت خدا حاصل نمی شود و معرفت امام بدون معرفت پیغمبر حاصل نمی شود و صحیح هم همین است. .

2. از جمله جهاتی كه باید گفت پایه ی اول و زیربنای دین، زیرسازی دین توحید است این است كه توحید منطق همه ی آنها [1] است، یعنی اگر توحید درست نباشد تقوا و عفت و درستی و امانت و فداكاری و وفا، صفا، احسان و بالاخره خوب بودن منطق صحیح ندارد [2]. البته ممكن است با تلقین و القاء كسی را به خیال وطن پرستی و نژادپرستی، فداكار كرد ولی منطق ندارد، تقلید است و از تلقین است و قابل تشكیك و زوال است. به هر حال نه تنها نماز و روزه و مراسم مذهبی بدون معرفت خدا منطق ندارد، روش اخلاقی و روش پاك اجتماعی و بالاخره غیر از روش منفعت پرستی و سبعیت هیچ كدام منطق ندارد و به عبارت دیگر الفاظ توخالی است. انسانیت و بشردوستی و وطن پرستی هیچ كدام اگر مؤسَّس بر تقوای الهی و رضوان او نباشد اساس درستی ندارد، كمثل العنكبوت اتخذت بیتاً. .

3. آیه یمثل الذین اتخذوا من دون اللّه اولیاء كمثل العنكبوت اتخذت بیتاًناظر به این است كه غیر خدا را می توان تكیه گاه عمل قرار داد اما سست است و تلقینی و تقلیدی، یعنی روش منضبط اخلاقی و اجتماعی انسان كه در آن مفاهیمی انسانی وجود داشته باشد و از احسان و انعام و فداكاری و وفا و صفا و راستی و درستی سخن به میان آید [بدون معرفت خدا] نمی تواند مبنا و منطقی محكم داشته باشد.

جلد هشتم . ج8، ص: 312
اولِ انسانیت:

4. معرفت و اذعان و ایمان به خدا نه تنها اولِ دین است بلكه اول و پایه و اساس انسانیت است؛ یعنی بدون این ایمان و اعتقاد هیچ یك از مفاهیمی كه تنها ارزش انسانی و معنوی دارد نه ارزش مادی، مثل معانی كرامت و شرافت و تقوا و عفت و عدالت و احسان و گذشت و فداكاری و حمایت از صلح و همزیستی و تنفر از جنگ و ظلم و طرفداری از حقوق بشر و اعلامیه ی حقوق بشر- چه آن كه پس از انقلاب فرانسه صادر شد و چه آن كه اخیراً سازمان ملل صادر كرد و اولی را تكمیل كرد- و بالاخره آنچه به نام حقوق انسانی یا اخلاق انسانی یا شئون انسانی نامیده می شود، به اصطلاح اخلاق و آداب انسان بما هو انسان ارزش نخواهد داشت، پشتوانه ی همه ی اینها خداشناسی است [3]. همان طوری كه خود خداوند سرسلسله ی موجودات است و همه ی موجودات قائم به ذات او هستند، معرفت و ایمان و اعتقاد به ذات او نیز سرسلسله ی معنویات و معارف روحی و معنوی بشر است. اصول معنوی منهای خداشناسی و ایمان و اعتقاد به خدا مثل اسكناس منتشر بدون پشتوانه است، كاغذ بی اعتباری بیش نیست. خداشناسی همانا «اعتبار» و «ارزش دهنده ی» همه ی این مفاهیم است، اوست كه به همه ی اینها اعتبار می دهد. .

5. خداشناسی و توحید، هم اول انسانیت است و هم آخر انسانیت، همان طوری كه ذات خداوند، هم اول وجود است و هم آخر وجود: هو الاول و الاخر، یعنی خداوند، هم به وجود حقیقی و خارجی و هم به ظهورات و تجلیات خود، هم اول است و هم آخر. .

عرفا آخرین منزل سلوك را توحید می دانند. این بدان جهت است كه توحید مراتب دارد، از اعتقاد به اینكه در میان موجودات و
جلد هشتم . ج8، ص: 313
كثرات، موجودی كه شایسته ی عبادت و تعظیم و پرستش باشد جز خدا نیست تا رسیدن به این حقیقت «كه یكی هست و هیچ نیست جز او- وحده لا اله الاّ هو» همه مراتب توحید است. درنهج البلاغهبعد از این جمله مراتب توحید آمده است، به این ترتیب: .

اول الدین معرفته و كمال معرفته التصدیق به و كمال التصدیق به توحیده و كمال توحیده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفی الصفات عنه. . . .

توحید علاوه بر اینكه از لحاظ شدت و ضعف معرفت مراتب دارد كه به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین تعبیر شده، از لحاظ رقّت و لطافت و كمال وحدانیت نیز مراتب دارد همچنان كه اشاره شد. .

6. آیه ی كریمه یضرب اللّه مثلاً كلمة طیبة كشجرة طیبة. . . ریشه بودن و اساس بودن توحید برای سایر فضایل را نشان می دهد. .

آیه ی كریمه یأرأیت الذی یكذب بالدین. فذلك الذی یدع الیتیم. و لایحض علی طعام المسكیننیز اشاره است به اینكه لازمه ی تكذیب به دین، این امور غیر انسانی است. .

7. بهترین دلیل برای اینكه خداشناسی مبنا و منطق و پشتوانه ی انسانیت است این است كه فرانسویان اولین ملتی هستند كه حقوق بشر یعنی حقوق انسانیت را به رسمیت شناختند و اعلامیه منتشر كردند- اشاره به تاریخ این قضیه- ولی چون نشر این اعلامیه از طرف آنها از قبیل نشر اسكناس بدون پشتوانه بود و روزی رسوایی به بار خواهد آورد، همه ی ما دیدیم كه این ناشرین اعلامیه ی حقوق بشر و مدافعین انسانیت در جنگهای اول و دوم چه كردند. اخیراً در الجزایر چه رسواییها و اعمال ضد انسانیت كه در تاریخ وحشی ترین ملل دنیا سابقه ندارد، از كشتن زنان و اطفال آنهم در حال بی خبری و در بازار جلو دكان قصابی یا در حال جستجوی یك لقمه نان، و خراب
جلد هشتم . ج8، ص: 314
كردن آثار تمدن، آتش زدن كتابخانه، خراب كردن مؤسسات [از آنها سر زد. ] درست مصداق كلام خدا هستند: .

و من الناس من یعجبك قوله فی الحیوة الدنیا و یشهد اللّه علی ما فی قلبه و هو الدّ الخصام. و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلك الحرث و النسل. .

8. فلسفه ی اگزیستانسیالیسم كه اخیراً به وسیله ی. . . در. . . تأسیس شد طبیعی ترین محصول افكار مادی است، همچنین اخلاق ماكیاولی و نیچه ای. اخلاقی غیر از اینها در محیط مادی، عَرَضی و قسری است. .

احمقانه تر از روش برتراند راسل نیست كه از طرفی منكر اصل اوّلی معنویت است و آنگاه به خاطر انسانیت تلاش می كند، مگر آنكه بگوییم تلاش او به نام انسانیت است اما در حقیقت به خاطر شخص خودش و یا فرزندانش است. .

9. همه ی امور معنوی مستلزم یك نوع تحمل محرومیت هست.

انصاف را كه احمقانه است با انكار اصل توحید كسی متحمل این گونه محرومیتها بشود. .

راه سومی نیست، یا خداشناسی و انسانیت است و یا منفعت پرستی و حیوانیت و سقوط در دره های شهوت و غضب. یا باید بنده ی خدا بود و یا بنده ی شكم و دامن و جاه و مقام و پول و زر و زیور. .

موقتاً ممكن است گروهی را تحت تأثیر تلقین و القاء و یك نوع هیپنوتیزم قرار داد و آنها را وادار كرد تحت همین نامها و شعارها بجنگند و كشته شوند، به نام قومیت و نژاد و آب و خاك از جان خود بگذرند، اما اینها پایه ی محكم ندارد و با تشكیك مشكّك قابل زوال است، كشجرة خبیثة اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار. تنها خداشناسی است كه می تواند جای منطق منفعت پرستی را بگیرد.
جلد هشتم . ج8، ص: 315
10. بشر برای جلوگیری از توحش و خاتمه دادن به اعمال وحشیانه كه در طول تاریخ دیده شده، اخیراً خواسته با رسمیت دادن به حقوق بشر به مقصود خود برسد [4]و نمی داند كه ضامن اجرا و تكیه گاه همه ی اینها خداشناسی است. اینها خواسته اند عقل و فهم و وجدان خود بشر را در این زمینه ها بیدار كنند و نمی دانند كه به قول آن دانشمند: وجدان بدون خدا محكمه ی بدون قاضی است. .

11. بشر آنگاه تربیت واقعی پیدا می كند كه از حالت توحش خارج شود، یعنی «رام» گردد. این رام شدن وقتی پیدا می شود كه راستی حالت تسلیم و خشوع برای قلب آدمی پیدا شود و این جهت بدون اینكه پرتوی از ذكر خدا در قلب پیدا شود و از این مایه چیزی بر آن ریخته شود پیدا نمی شود. .

همان طوری كه هر جسمی با هر ماده ی شیمیایی نرم و ملایم نمی شود، زبری و خشونت از او رفع نمی شود، انواع پارچه ها و پوستها و فلزات و چوبها و غیره برای اینكه نرم شود یك مایه ی مخصوص لازم است، همین طور است قلب آدمی. آن چیزی كه قلب را خاضع و خاشع و نرم می كند یاد خداست. .

از نظر دیگر باید گفت یگانه چیزی كه می تواند نفس آدمی را مسخّر كند و در اختیار بگیرد و آن را به تمام معنی ضبط كند و رام كند و از وحشیت برهاند، یاد خداست [5]. مولوی می گوید:

كشتن این، كار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخره ی خرگوش نیست.
غیر از یاد خدا هرچه هست از هدفهای كلی، ممكن است انسان را تا حدی از خودی یعنی از نوعی خودی برهاند ولی گرفتار نوعی
جلد هشتم . ج8، ص: 316
دیگر از خودی می كند [6]، مثل اینكه عاشق از یك نوع خودی می رهد و در یك نوع خودی دیگر گرفتار می شود یا اینكه مرغ همینكه جوجه دار شد از خودی خود می رهد و در خودی جوجه های خود واقع می گردد، بلكه هر مادری همین طور است. .

بشر متمدن كه روح اجتماعی ملی پیدا می كند، از یك نوع خودی كه خودی فرد و شخص است می رهد و در خود ملت واقع می گردد. امروز ملتهایی مثل فرانسه و آلمان و سایر ملل اروپایی این طورند، از خود فردی تا حد زیادی خارج شده اند و در خود ملت واقع شده اند. در نتیجه، افرادِ هركدام از لحاظ منافع یك فرد در برابر یك فرد، صالحند. از لحاظ اینكه روح ملت در آنها دمیده شده است.

تمام صفات سوء ناشی از خودپرستی در فرد، از فرد به جامعه منتقل شده است [7]؛ یعنی دیگر فرد دروغ نمی گوید اما ملت دروغ می گوید، از هیچ گونه دروغی ابا ندارد، فرد ظالم نیست دموكرات است اما ملت و جامعه ظالم و ستمگر و استعمارگر و خونخوار است.

واحدِ متصف به صفات ناشی از خودپرستی فرق كرده، در سابق فرد بود اكنون ملت است. در گذشته فرد نامجو بود اكنون جامعه و پرچم نامجوست، یعنی افراد از نظر ملیت و شعارهای ملی نامجو هستند.

رجوع شود به داستان. . . درآیینه یحجازی. .

12. لازمه ی كنار گذاشتن مسائل معنوی و الهی و محصور كردن امور معنوی به یك سلسله عبادت خشك و خالی كلیسا و ثمره ی آن در ناحیه ی شهوت، فلسفه ی اگزیستانسیالیسم است [8]و در ناحیه ی خشم و
جلد هشتم . ج8، ص: 317
غضب، فاشیسم است [9]كه امروز هر دو را در اروپا بالاخص در فرانسه می بینیم. .

13. ما امروز می بینیم كه نخست وزیر اسبق فرانسه ژرژ بیدو ریاست سازمان آدمكشان فرانسه را در الجزایر می پذیرد. چند نفر از رؤسای محاكم ارتشی حاضر نمی شوند كه افراد سازمان آدمكشان را محاكمه كنند، یكی استعفا می دهد و یكی خودكشی می كند. .

14. معنی این جمله: اول الدین معرفته. وقتی كه می گوییم كه فلان چیز اول است گاهی صرفاً مقصود این است كه یك نوع تقدم (به اصطلاح فلسفی) و افزایشی در او نسبت به یك سلسله چیزهای دیگر است، مثل اینكه می گوییم اول شاگرد یا اول استاد یا اول عالم یا اول فیزیكدان، اول شجاع و امثال اینها. شك نیست كه معرفة اللّه به این معنی اول است. در دستور [دین ] ماده ای و اصلی و قانونی و ادبی و حكمی و فكر و عقیده ای به پایه ی او نمی رسد. گاهی یك معنی دیگر و یا به علاوه ی معنی گذشته معنی دیگر در آن قصد می كنیم و در نظر می گیریم و آن این است كه آن را پایه و مبنا و اصل و ریشه فرض می كنیم كه در گذشته توضیح دادیم. .

مولوی در صفحه ی 126، س 8 می گوید:
اول فكر آخر آمد در عمل
بنیت عالم چنان دان در ازل
میوه ها در فكر دل اول بود
درعمل ظاهر به آخر می رسد
چون عمل كردی شجر بنشاندی
اندر اول حرف آخر خواندی
گرچه شاخ و بیخ و برگش اول است
آن همه از بهر میوه مرسل است.
در صفحه ی 221 می گوید:

جلد هشتم . ج8، ص: 318
گرچه میوه آخر آید در وجود
اول است او زان كه او مقصود بود.
در صفحه ی 337 می گوید:
پس به صورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اكبر تویی
ظاهراً آن شاخ اصل میوه است
باطناً بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل و امید ثمر
كی نشاندی باغبان بیخ شجر.
پس به معنی آن شجر از میوه زاد
گر به صورت از شجر بودش نهاد
مصطفی زین گفت كآدم و انبیا
خلف من باشند در زیر لوا
بهر این فرموده است آن ذوفنون
رمز نحن الآخرون السابقون
گر به صورت من ز آدم زاده ام
من به معنی جدّ جد افتاده ام
پس ز من زایید در معنی پدر
پس ز میوه زاد در معنی شجر
اول فكر آخر آمد در عمل
خاصه فكری كو بود وصف ازل.
15. دین اگر از ریشه شروع شود می تواند به شكل یك موجودی حیاتی درآید و میوه ی مخصوص داشته باشد اما اگر از شاخه و میوه بخواهد شروع شود جنبه ی تصنعی خواهد داشت، یعنی شاخه شاخه ی او ومیوه میوه ی او نخواهد بود و باید مثل بچه ها با كهنه آندو را به هم وصل كرد. باید كاری كرد كه اخلاق حسنه و اعمال ما ثمره ی طبیعی عقیده و ایمان بوده باشد. اگر ثمره ی طبیعی بود، دیگر زحمت و تكلف نخواهد بود، همان طوری كه هر كار طبیعی و غریزی بدون تكلف
جلد هشتم . ج8، ص: 319
است. «قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونی» معنی اش این است كه اگر هنوز محبت خدا در دل شما قرار نگرفته به سبب اینكه او را نشناخته اید، من از شما توقع پیروی ندارم، آن پیرویها به درد من نمی خورد، آن پیروی به درد من می خورد كه ناشی از روح مشتعل شده و منورشده و آفتاب عشق تافته ی محبت الهی باشد. قل ان كان اباؤكم و ابناؤكم و اخوانكم. . . احب الیكم من اللّه و رسوله. . . فتربصوا حتی یأتی اللّه بامره. .

پس اگر از معرفت خدا آغاز گردد، خُلق و عمل خوب ثمره ی طبیعی وجود انسان خواهد بود. .

دیگر اینكه وقتی كه میوه میوه ی طبیعی درختی بود چند جور و متناقض و متضاد نخواهد بود. ممكن نیست یك درخت كه از ریشه و اصل معین مایه می گیرد، هم ثمره اش گلابی باشد و هم زال زالك.

تشبیه قرآن كریم به شجره ی طیبه از همین جهت است كه این درخت میوه می دهد و همیشه میوه اش خوب و یكنواخت است. دیگر این طور نیست كه:
یك دست به مصحفیم و یك دست به جام
گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
ماییم در این گنبد فیروزه ی فام
نه كافر مطلق نه مسلمان تمام.
علت تضاد و تناقضی كه در روحیه ی ایرانی هست این است كه دین خود را از پیشنمازها گرفته و در نتیجه از استخاره و غسل جمعه و زیارت شاه عبدالعظیم و حضور در مجالس روضه و از آداب ناخن گرفتن و شارب زدن شروع كرده و در نتیجه به اینها عادت كرده است و از آن طرف چون قلب و باطنش به معرفت حق اشباع نشده و رقاء روحی پیدا نكرده، از چاه طبیعت بیرون نیامده، محكوم طبیعت و غریزه ی خویش است؛ از یك طرف عادت و از یك طرف غریزه، گاهی به این سو كشیده می شود و گاهی به آن سو، هم برای امام حسین می گرید و هم اعانت می كند یزید را، هم نماز جماعت می خواند و هم ربا می خورد، هم شراب می خورد و هم درویش است
جلد هشتم . ج8، ص: 320
و علی علی می گوید، قرآن حفظ می كند و به طه تیر می كِشد، یس حرز می كند و امام مبین می كُشد. .

16. عطف به نمره ی 11، شعرمثنوی: «شیر باطن سخره ی خرگوش نیست» ، برای اینكه بدانیم اول انسانیت معرفت خداست، تا انسان خداشناس نشود از خودی خارج نمی شود، باید طبیعت انسان را بشناسیم، باید «خودی» انسان و فرقی كه با خودی حیوان دارد از راه اینكه انسان التفات به خود دارد و حیوان این التفات و توجه به خود و علم به علم را ندارد بشناسیم، باید نفس امّاره و حدود مكائد آن را كاملاً بشناسیم. .

17. رجوع شود به یادداشتهای
دین و اخلاق

، كلمات ویلیام جیمز در این زمینه. .

18. گفتیم كه انسانیت به معنی واقعی آنوقت است كه خودی را از انسان بگیرد نه اینكه نوعی از خودی تبدیل شود به نوعی دیگر، مثل اشعه ی مخصوص رادیولوژی كه سرطان را در یك نقطه ی بدن از بین می برد اما ریشه اش از بین نمی رود، از یك نقطه ی دیگر سر درمی آورد و یا مثل دواهای مالیدنی بر زخمها كه یك زخم را در یك نقطه از بین می برد و در یك نقطه ی دیگر از نو قرحه پیدا می شود؛ عیناً نظیر «خود» شخصی و خود خانوادگی: هریك از كودكان، خودبین و خودپرست اند كه فقط به شكم خود و لباس خود و اسباب بازی خود و راحتی خود توجه دارد اما پدر خانواده یك خود وسیعتری دارد و توسعه ی شخصیت پیدا كرده است. او وقتی كه میوه یا لباس می آورد خودش را بر دیگران ترجیح نمی دهد، كاملاً به عدالت و انصاف عمل می كند، در خانه دروغ نمی گوید، خیانت نمی كند، مهربان است، باگذشت و فداكار است، ظلم نمی كند، از خانه دزدی نمی كند. اما همین پدر در بازار و در میان مردم هم همین طور است؟ نه، آنجا هم دروغ می گوید، هم خیانت می كند، هم ظلم می كند و هم سرقت.
جلد هشتم . ج8، ص: 321
خود ملی خود وسیعتری است. خود [10]وسیعتر به هر نسبت كه وسیعتر باشد البته فوایدی هم دارد. خیلی فرق است بین ما كه دچار خود شخصی هستیم و اروپاییان كه همه ی افراد ملت عضو پیكری هستند كه یك روح ملی در آن است. آنها به همین دلیل پیشرفت می كنند، ترقی پیدا می كنند، در صنایع و علوم پیش می روند، چون همان روح ملی آنها را واحد كرده است. ولی در عین حال كه ما قبول داریم درجه ای لطیفتر از خودی و حد برزخی است بین منفعت پرستی و انسانیت، معایب بزرگ هم دارد، خطر بزرگ هم دارد. .

شخصیتهای ملی مثل چرچیل جنایتهای بزرگ را با كمال افتخار و سربلندی انجام می دهند. همین ملت مؤدب و معقول انگلستان حاضر است برای منافع استعماری، ملتی دیگر را به سفلیس و سوزاك و تریاك گرفتار كند [11]. در این وقت خودیت و منفعت پرستی خودیت و منفعت پرستی است و همه ی صفات سوء ناشی از خودپرستی از قبیل دروغ و بی عفتی و خیانت و ظلم و دنائت هست اما در ملت نه در فرد، یعنی خودی و منفعت طلبی باز هم دهان باز می كند برای بلعیدن اما با حلقی وسیعتر و اشتهایی خطرناكتر.

دزدها هم گاهی با هم در كمال صفا و صمیمیت زندگی می كنند، در صورتی كه با عابر راه بیچاره می كنند آنچه نباید بكنند، یعنی خودِ باندی پیدا می كنند. اعتدالیون ایران هم خود فردی ندارند، خود باندی دارند. پس اینها را نباید به حساب انسانیت گذاشت. حساب انسانیت حساب خداپرستی (خدا یعنی موجود مطلق و حق مطلق) یعنی حق پرستی [است ] در هر نقطه ای باشد: عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست. خداپرستی است كه تعصبها و تبعیضها را از بین می برد. علی فرمود:

جلد هشتم . ج8، ص: 322
و لاتكن سبعاً ضاریاً علیهم فانهم صنفان: إما اخ لك فی الدین أو نظیر لك فی الخلق. .

19. مَثَل معروفی است كه می گوید: ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل [12]. این مثل همان طور كه از تعبیرش (كلمه ی ملاّ) پیداست و هم از مضمونش پیداست (زیرا در غیر محیط روحانی خصوصاً محیط امروز مسئله ی آدم شدن مطرح نیست) ، به هر حال هم از كلمه ی اول جمله ی اول و هم از كلمه ی اول جمله ی دوم پیداست كه این مثل در محیط آخوندی پیدا شده است. ولی البته مقصود این نیست كه عالم به علوم دینی شدن نسبت به آدم شدن آسان است، مقصود اعم است، یعنی عالم شدن مطلقاً از آدم شدن آسانتر است. این هم نه از جهت این است كه می خواهند بگویند عالم شدن كار آسانی است، بلكه عالم شدن را به عنوان مشكلترین كارها و یا یكی از مشكلترین كارها ذكر كرده اند و با آدم شدن مقایسه كرده اند. مقصود نشان دادن مشكلی آدم شدن است كه حتی مشكلترین كارها یعنی عالم شدن در برابر او چیز آسانی است. .

خلیل بن احمد لغوی، ادیب معروف كه مخترع علم عروض است و می گویند در بازار آهنگرها كه آواز پتكها و چكشها را می شنید به اوزان اشعار ملهم شد، به هر حال این آدم می گوید: العلم لایعطیك بعضه حتی تعطیه كلّك. پس معلوم می شود كه عالم شدن دشوار است و در عین حال نسبت به آدم شدن آسان است. پس ادیب شدن، فقیه شدن، حكیم شدن، فیزیسین شدن، مورخ شدن، ریاضیدان شدن، مخترع و مكتشف شدن از آدم شدن آسانتر است. .

به همین دلیل آدم كردن بشر از عالم كردن بشر مشكلتر است.

آدم كردن نوعی خاص از تربیت است كه بسیار عمیق است. پس، از
جلد هشتم . ج8، ص: 323
اینجا به اهمیت نقش انبیا كه كارشان آدم سازی است [13]و به تعبیری كه در دفتر 35 گفتیم آنها برای اصلاح روح زندگی آمده اند نه برای اصلاح ابزار زندگی، می توانیم پی ببریم. انبیا آدم می سازند و دیگران ابزار به دست آدمها می دهند. پس اول باید مردم آدم شوند، بعد ابزار به دستشان داده شود وگرنه تیغ دادن در كف زنگی مست خواهد بود. .

بنابراین نه تنها باید گفت «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل» ، همه چیز شدن نسبت به آدم شدن آسان است. صنعتگر شدن، خطاط شدن، شاعر شدن، تاجر شدن، ثروتمند شدن، قهرمان شدن و. . . چه آسان، آدم شدن چه مشكل. انبیا آن مشكلترین كارهای آسان نما كه هیچ به چشم نمی آید و همه ی مردم خودشان را واجد آن می دانند، به عهده گرفته اند. .

20. عطف به [پاورقی ] صفحه ی 321، گفتیم كه خاصیت خودی تجاوز است، زیرا خودبینی به معنی مذمومِ خود تنها خود را در صحنه ی حیات دیدن و دیگران را به حساب نیاوردن است. و اساس تعلیمات اخلاقی و تربیتهای اجتماعی پابند كردن انسان است به مفاهیمی كه لازمه ی آنها این است [كه ] انسان منطقی غیر از منطق طبیعی خودبینی داشته باشد، از قبیل مفاهیم راستی و درستی و عدالت و امانت و تقوا و شرافت و غیره. و گفتیم كه عمده این است [كه ] بشر از خودخواهی برهد و حصار را مطلقاً بشكند [14]نه اینكه محیط دایره را وسیعتر بكند، دایره ای كه مثلاً شعاعش یك متر است و یك نفر در آن جا می گیرد تبدیل شود به دایره ی وسیعتر كه یك خانواده یا یك باند یا یك حزب یا یك ملت را در آن جا بدهد و آنوقت همه ی آثار ناشی از محدودیت
جلد هشتم . ج8، ص: 324
و خودخواهی یعنی تجاوزات و مظالم نسبت به بیرون این دایره صورت بگیرد. و گفتیم كه دین، خودی ایجاد نمی كند. در دین ظلم جایز نیست حتی نسبت به اشخاص خارج از دین، دروغ و نفاق و استثمار و اضلال و اغوا و دزدی و خونریزی و پیمان شكنی [15]جایز نیست، جهاد به معنی ظلم و تجاوز جایز نیست، به معنی دفاع جایز است و به معنی نجات دادن دیگران از كفر و خودپرستی و بدبختی، و باید ناشی از مهر و محبت باشد. از آیات قرآن استفاده می شود كه پیغمبر رحمت بود برای همه: و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمین، لقد جائكم رسول من انفسكم عزیز علیه ما عنتم. . . ، لاینهیكم اللّه عن الذین لم یقاتلوكم فی الدین. . . ان تبروهم و تقسطوا الیهم، لعلك باخع نفسك علی اثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً، یا ایها الذین امنوا كونوا قوامین للّه شهداء بالقسط و لایجرمنكم شنآن قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی، یا ایها الذین امنوا كونوا قوامین بالقسط شهداء للّه ولو علی انفسكم او الوالدین و الاقربین. .

علی علیه السلام به مالك اشتر فرمود: .

و لاتكن سبعاً ضاریاً علیهم فانهم صنفان: إما اخ لك فی الدین أو نظیر لك فی الخلق. .

21. یكی از اقسام خودها خود محلی است. داش مشتی ها و چاقوكش های محل به بچه های محل صدمه نمی زنند، به ناموس محل تجاوز نمی كنند اما به مال غیر اهل محل و به جان غیر اهل محل و به ناموس غیر اهل محل تجاوز می كنند. در قدیم كه قوای انتظامی قدرت زیادی نداشت و نمی توانست انتظامات و امنیت شهر را حفظ كند، همان داشها و لشهای محل متعهد حفظ امنیت و آرامش محل بودند.

جلد هشتم . ج8، ص: 325
22. در صفحه ی قبل گفتیم كه در دین تجاوز جایز نیست، هرچند مجازات جایز است و فرق است بین تجاوز و مجازات. تجاوز با علاقه سازگار نیست اما مجازات سازگار است. در اینجا باید به مسئله ی سیاست دینی مخصوصاً سیاست علی علیه السلام توجه شود و با سیاست معاویه مقایسه شود [16]. .

23. در ورقه ی
كرامت نفس

بحث كردیم كه در اخلاق اسلامی در عین اینكه یك نوع خود شكنی و خود گم كردن و خود فراموش كردن هست، نوعی خود رعایت كردن و خود بازیافتن نیز هست. نوعی از خودی باید خوار و ذلیل بشود (طوبی لمن ذل فی نفسه) كه از آن به تواضع و فروتنی و شكسته نفسی تعبیر می شود و نوعی از خود باید عزیز بماند (اطلبوا الحوائج بعزة الانفس) . در آن ورقه ها [گفتیم ] كه در اسلام حقارت و مهانت مردود است در عین اینكه برتری طلبی نیز مردود است. برتری خواهی، عظمت نسبی یعنی تقدم بر دیگران است كه لازمه اش میل به تأخّر دیگران است، مسابقه بردن است كه خالی از میل به عقب ماندن دیگری نمی تواند باشد، تنازع بقاست كه غلبه ی نسبی در آن معتبر است. اما كرامت و بزرگواری و احترام ذات به معنی ارزش فی حد ذاته است. .

اینجا این سؤال پیش می آید كه آیا آنچه در ورقه های
كرامت نفس

گفته شد مبنی بر ارزش ذاتی فضایل اخلاقی از نظر اسلام، با آنچه در این ورقه ها گفته شد كه یگانه منطق و مبنای فضایل روحی معرفة اللّه است منافی نیست؟ چنانكه در آن ورقه ها گفتیم اصل كرامت نفس مبتنی بر این است كه روح قطع نظر از بدن و شئون بدنی كمال و جمال و جلالی دارد، پس مانعی ندارد كه انسان در عین خودخواهی و خودپرستی دارای صفاتی عالی باشد. جواب این سؤال این است كه كرامت نفس و شرافت نفس مادامی كه با پی بردن به مقام واقعی روح و نفس و استقلال و متبوع بودن آن مقرون نباشد
جلد هشتم . ج8، ص: 326
بشر اذعان واقعی به آن پیدا نمی كند، صرفاً جنبه ی تقلیدی و تلقینی دارد و اگر مقرون به آن شد از معرفة اللّه جدا نیست: من عرف نفسه عرف ربه. پس مادامی كه آن معرفت كامل برای روح پیدا نشده هیچ منطقی جز منطق خداشناسی پایه ی اخلاق كریمه نیست، و وقتی هم كه آن معرفت پیدا شد آن از معرفة اللّه و معاد شناسی جدا نیست. .

24. دو مسئله ی اساسی اینجا مطرح است: آیا می توان اخلاقی انسانی برای بشر پیشنهاد كرد مبنی بر خودخواهی، و در آن ترك خودخواهی نباشد؟ دیگر اینكه آیا ترك خودخواهی جز بر مبنای منطق اصالت روح و كرامت نفس (برای خصوص حكیمان) و مبنای منطق توحید میسر است؟ .

25. عطف به نمره ی 18 صفحه ی 321، گوستاو لوبون در صفحه ی 777 فصل «استیلای اروپا بر مشرق و علل عدم كامیابی» عللی ذكر می كند: اول عدم آمادگی شرقیها، دوم سادگی زندگی شرقی و پرهیز از تجمل و احتیاجات مصنوعی اروپایی و از همین جهت در مصلحت بودن هم تردید می كند. آنگاه در صفحه ی 779 می گوید: .

بلكه برای آن سبب دیگری باید موجود باشد و چون در كتمان سبب اصلی آن هیچ گونه فایده ای مترتب نیست، لهذا می گوییم كه این تنفر نتیجه ی فشار و سلوك و رفتار بیرحمانه ای است كه اقوام متمدنه ی اروپا درباره ی اقوام غیر متمدنه و وحشیه یا ملل منحطه روا می دارند. . . .

پس از مظالمی كه درباره ی وحشیهای آمریكا و اقیانوسیه ذكر می كند، پای ملل چینی و هندی را به میان می كشد. .

در صفحه ی 780 می گوید: .

هركس كه در مشرق سفر كرده می داند كه یك نفر اروپایی خیلی پست ارتكاب هر عملی را در آنجا برای خود جایز
جلد هشتم . ج8، ص: 327
شمرده، خود را فعال مایشاء می داند و اگر از مشرقیها مستقیماً نتوانند استفاده كنند مثل هندوستان كه حتی قوت لایموت سكنه را به اسم مالیات می گیرند، به وسیله ی تجارتهای غیر مشروع و اقسام مال التجاره های پوچ و بی مصرف با كمال بی شرمی از آنها پول در می آورند كه از مشاهده ی آن خوب می شود فهمید كه انحطاط اخلاقی ملل تربیت شده تا چه پایه است.
.

صفحه ی 781: .

یكی از صفحات حزن آور تاریخ تمدن ما بیان روابطی می باشد كه اروپا در قرن نوزدهم با چین برقرار نموده است و شاید روزی برسد كه اعقاب ما به كیفر این اعمال شقاوت كارانه خود به بدترین وضعی رسیده و از آنها چینیان انتقام گیرند. واقعاً در باب محاربه ی خونین معروف به محاربه ی افیون چه خواهند گفت كه انگلیسها یك سم قاتلی را داخل مملكت نموده و دولت چین به واسطه ی اطلاع از عواقب وخیمه ی آن وحشت و خوف داشته و نمی خواسته آن را قبول كند ولی در مقابل قوه ی قهریه و شلیك توپ مجبور به قبول شده و ناچار به تسلیم گردید.

راست است كه امروزه انگلیس یكصد و پنجاه میلیون () در سال از این تجارت فایده می برد، لیكن دكتر كریستلیب مخصوصاً مطابق آمار جدید در این باب تخمینی كه نموده است این تریاك هرساله ششصد هزار چینی را رهسپار دیار عدم می سازد. . . وقتی كه مأمورین مذهبی انگلیس چینیها را تبلیغ نموده و به دین عیسوی دعوت می كنند آنها مطابق قول نویسنده ی فوق چنین جواب می دهند: سبحان اللّه! شما اول ما را مسموم ساخته و به دیار عدم رهسپار می سازید و بعد به ما درس تقوا و پاكدامنی می دهید؟ . . .

[1] [سایر عناصر دین ]
[2] رجوع شود به یادداشتهای
دین و ایمان بهترین سرمایه ی زندگی است.

[3] در اینجا بحث در این است كه پشتوانه ی اخلاق، ایمان است. در ورقه های
عدالت

اجتماعی

بحث كردیم كه پشتوانه ی قانون نیز ایمان است. پس این دو ركن اساسی اجتماع، پشتوانه و ارزش دهنده ی آنها ایمان است و الاّ نه نصایح بلند و غرّا و نه قوانین برّاق و جالب و اعلامیه های حقوق به تنهایی كاری نمی كنند، كاغذ پاره ای بیش نیستند.
[4] به عبارت دیگر با وضع قوانین عادلانه، بشر را خوشبخت كند در صورتی كه همان طوری كه در ورقه های
عدالت اجتماعی

گفته ایم صدی بیست بدبختی بشر معلول قوانین غیر عادلانه است، صدی هشتاد معلول عدم اجراست.
[5] البته نه تنها به معنی مهار كردن و افسار زدن، بلكه به معنی راضی و خشنود نگاه داشتن و كمك به باز شدن عقده ها و بلكه مانع شدن از تشكیل عقده ها.
[6] به طور كلی خاصیت خودی یعنی تنها خود را دیدن، تجاوز است. این در جایی است كه یك تقسیم در كار بیاید. خداپرستی به همه چیز لطف و محبت می دهد حتی به دشمنان خدا.
[7] در اوایل كتابجنگ جهانی در ایرانكه در روزنامه ها منتشر شد، مؤلف ضمن بحث از تجاوز و تقصیر انگلیس و روس به ایران به یك مفهوم اخلاقی اشاره كرده و می گوید: گرچه این حرفها درباره ی افراد صادق است نه درباره ی ملتها.
[8] رجوع شود به ورقه ی
اگزیستانسیالیسم.

[9] رجوع شود به جنگ عقاید.
[10] ما انواع خودی داریم: خود فردی، خود خانوادگی، خود باندی، خود حزبی، خود ملی و وطنی، اما خود دینی نداریم. لهذا خود دین نسبت به دشمنان دین اجازه ی تجاوز نمی دهد. رجوع شود به نمره ی 20.
[11] رجوع شود بهتمدن اسلام و عربگوستاو لوبون، داستان جنگ تریاك.
[12] رجوع شود به دفتر 35.
[13] رجوع شود به ورقه های
دین، زندگی، تمدن

. در آنجا بحث شده كه تمدن فقط قادر است ابزارها را عوض كند اما قادر نیست انسانها را عوض كند، حركت انسانها را به سوی هدفهایشان سریعتر می كند اما راهها و هدفها را عوض نمی كند. عوض شدن انسانها به این است كه طرز تفكرشان عوض شود، یعنی مقیاسها و معیارها و ارزشها در روحشان عوض شود.
[14] البته نه به این معنی كه نفی خودی بشود، بلكه به این معنی كه خودی توسعه ی نامحدود و دایره اش شعاع نامتناهی پیدا كند به وسعت عالم.
[15] راجع به پیمان شكنی رجوع شود به عهدنامه ی علی علیه السلام به مالك اشتر.
[16] رجوع شود به ورقه ی مربوط به این مطلب.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است