1.
لاتؤدبوا اولادكم باخلاقكم لانهم خلقوا لزمان غیر زمانكم-
مسئله ی هنرها و مسئله ی آداب و مسئله ی اخلاق و تنظیم غرایز.
2. آیا مقصود از تغییرات زمان، عوض شدن پسندها و
عادتهاست؟ پس اخلاق آن است كه اكثریت دارند؟ البته این صحیح
نیست. اخلاق باید مقیاس باشد، اخلاق اصول ثابتی دارد (شاخص
اخلاقی) . یا مقصود شرایط اجتماعی و اقتصادی است. (رجوع به
نمره ی 12) .
3. عمده چیزی كه ما را میان جمود و جهالت حفظ می كند و در
مسیر ترقی می دارد تعیین مرز میان آنچه باید تغییر كند و آنچه باید
ثابت بماند می باشد. (رجوع به نمره ی 11) .
4. فرق انسان و حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل.
5. به انسان گفته شده:
انك كادح الی ربك كدحاً فملاقیه، نه به
حیوان. به انسان گفته شده:
انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و
الجبال. . . پس اسلام تكامل را می پذیرد. .
6. برای اینكه همه چیز محو شدنی و مصداق
یمحوا اللّه ما یشاء
است، گاهی به یك اصل فلسفی تمسك می كنند و گاهی به یك اصل
اجتماعی. اصل فلسفی اصل حركت و تغییر است كه: «هر زمان نو
می شود دنیا و ما. . . » ، ایضاً شعر شبستری. و گاهی به اصل اجتماعی
كه مقتضیات اجتماعی متغیر است، عوامل تولید و وضع انتاج و
تولید، عوامل فكری و صنعتی مداوم بشر اوضاع اجتماع را دگرگون
جلد هشتم . ج8، ص: 436
می كنند، اوضاع نو قانون نوی می خواهد. یك جواب نقضی به ادوار
تاریخی اقتصادی و سوسیالیسم كه به عقیده اینها خاتم الادوار است. .
اما جواب حلّی
[1]: .
7. آیا راست است كه همواره دو عامل كهنه و نو، محافظه كار و
پیشرو، در اجتماع در حال مبارزه هستند و ریشه ی این مبارزه نیز وضع
عوامل تولید است؟ .
8. مصلح و مرتجع، این خود دلیل عدم معصومیت زمان است. .
9. تفسیری از كلمه ی جبر تاریخ.
10. كلماتی از قبیل: پدیده ی قرن، مقتضیات قرن بیستم، مد و
دمده
[2]، تجدد و فناتیسم، تعصب و تحجر و آزادفكری.
11. عطف به نمره ی 3 راجع به مرز میان آنچه باید ثابت بماند و
آنچه باید متغیر باشد، باید دید مبدأ تغییر و جهت تغییر از لحاظ فرد
انسانی چیست؛ یعنی از كدام غریزه و به سوی چه هدفی است و از
لحاظ قشرهای اجتماع در چه طبقاتی است و به سوی چه وضعی
پیش می رود؟ (رجوع به نمره ی 14، 21، 22، 27، 28 و 31) .
12. عطف به نمره ی 2، هر موجودی مداری دارد. مدار انسان غیر از
مدار حیوان است. .
ایضاً انسان شكل پذیر است. آیا انسان باید مثل مایعات تابع
شكل محیط خود باشد؟ الهامات فطری دلیل بر ثبات روحی اخلاقی
انسان است. .
انسان خالق تاریخ است نه مخلوق او. اراده ی او سازنده ی محیط
است نه ساخته شده ی محیط. در عین اینكه شخصیتش ساخته ی محیط
است، سازنده ی خود و محیط نیز هست. پس جبر تاریخ به معنی
محكومیت مطلق اراده ی انسان غلط است. انسان باید به نقش خلاقیت
خود در تاریخ واقف باشد. انسان نباید همرنگ محیط و بوقلمونی
جلد هشتم . ج8، ص: 437
صفت باشد،
«همج رعاع اتباع كل ناعق» باشد. تلوّن و رنگ عوض
كردن یك صفت پست است. .
13. جامد، همه ی تغییرات را هوا و هوس می خواند، و جاهل هر
نوی را خیال می كند مائده ی آسمانی است. .
14. عطف به نمره ی 11 راجع به مرز: ابزار و مَركب عوض می شود
نه راه، وسیله عوض می شود نه هدف، تن عوض می شود نه روح.
(رجوع به
احیای فكر دینی، صفحه ی 179) .
15. عطف به نمره. . . انسان نه مثل زنبور عسل ثابت است و نه
تكامل جبری دارد، یعنی تك خاصیتی نیست بلكه قابل انحراف
است، یعنی دو خاصیتی است. .
16. اتهامات دو دسته: جامد، كوته فكر، جاهل، كهنه پرست،
مرتجع، امّل. . . هوسباز، شهوت پرست، لاابالی، خبیث، منحرف، فاسد.
17. مثال برای انحرافات زمان: مسابقه ی تسلیحاتی، جنگهای
ساختگی، بمبهای هیدروژنی، هروئین، مینی ژوپ.
18. ناسازگاریها و اجتهاد: مسافت سفر، دیه به شتر، قصاص
دندان به دندان، زكات محدود به انعام ثلثه و غلات اربعه، گوشت
خوك و طب امروز، دولت به جای پدر (رجوع به نمره ی 24) ،
جلوگیری از آبستنی و مداخله در كار خدا، پرورش دادن نطفه در
خارج رحم (رجوع شود به نمره ی 31) .
19. دوره ی خاتمیت دوره ی بلوغ و دوره ی مسئولیت و استقلال است،
دوره ای است كه حتی نوع تعذیب امت با امم گذشته فرق می كند. .
20. از خواص این دوره اجتهاد است. .
21. عطف به نمره ی 11، قوانین متغیر از قبیل: ممنوعیت كشت
یك محصول، ممنوعیت ورود یا صدور یك كالا، تعیین نرخ، قوانین
راهنمایی، روابط دوستی با فلان دولت، اعزام محصل به خارج.
22. عطف به نمره ی 11، قوانین ثابت: پرهیز از ولاء اجانب
(عكس آنچه صفویه كردند كه هنوز عواقب آن را می كشیم) ، حقوق
خانوادگی (رجوع شود به
احیای فكر دینی در اسلام، صفحه ی 169)
جلد هشتم . ج8، ص: 438
23. فلسفه ی اختلاف سیرت ائمه از لحاظ زهد و توسعه، از لحاظ
سكوت و اعتراض، از لحاظ انزوا و شركت در مجامع.
24. راسل مدعی است كه ریشه ی اخلاق جنسی از عفاف، غیرت،
لزوم پدر، سه چیز بود: اطمینان پدری، عقاید مرتاضانه، لزوم رعایت
احساسات پدر به واسطه ی انفاق
[3]، و در عصر ما همه ی این عوامل از
میان رفته است. .
25. مسئله ی اخلاق دینی و اخلاق نسبی، همچنین مسئله ی اخلاق
دینی و تعبدی و اخلاق تابو.
26. مسئله ی معرفت نسبی و معرفت مطلق (معرفت خدا و نفس) ،
مسئله ی عدالت مطلق و عدالت نسبی و مسئله ی اخلاق مطلق و اخلاق
نسبی.
27. عطف به نمره ی 11، راجع به ثبات و تغییر حقوق فطری رجوع
شود به ورقه های
.
28. عطف به نمره ی 11، مثال برای اموری كه می گویند جبر تاریخ
است و حال آنكه نیست: .
می توان در این زمان زندگی كرد و عرق نخورد، مینی ژوپ
نپوشید، چاچا نرقصید، عربده نكشید، در دانس شركت نكرد، اما
نمی توان از ماشین چاپ استفاده نكرد، از مسلسل و توپ و برق
استفاده نكرد. دومی جبر تاریخ است و اولی نه. غالباً اولی را به
حساب دومی خرج می كنند و مثل آن «نحوی» هركس آنها را بلد
نباشد تحقیر می كنند: آن یكی نحوی به كشتی در نشست. . . .
29. شعر نو؛ كسانی كه كلماتی سر هم می كنند كه نه وزن دارد و
نه قافیه و نه معنی و نه محتوی اندیشه و فكر و احساسی است و
می خواهند به خورد مردم بدهند. [] اشعار ایرج میرزا از لحاظ بعضی
كلمات، «عارف» و «عشقی» از لحاظ موضوع و هدف كه سیاست و
اجتماع است، شعر اقبال پاكستانی از لحاظ مفاهیم عالی فلسفی نو
جلد هشتم . ج8، ص: 439
است نه این مهملات. .
30. جامدها- ورقه های
.
جمود و جهالتها- ورقه های
، ایضاً
ورقه های
.
31. تتمه ی نمره ی 18 و عطف به نمره ی 11: مسئله ی گمرك، وضو و
ناخن لاك گرفته، وضو و سرگنبدی، نماز و عروسك مقوایی شدن،
مسئله ی بیمه و بانك و غیره.
32. راجع به نسبیت اخلاق، رجوع شود به ورقه ای تحت همین
عنوان در ورقه های
.
33. اسلام مرز میان جمود و جهالت است- ورقه های
.
34. انبیا از طرفی هدفهای واقعی بشر را به او عرضه كردند، از
طرف دیگر ارزش هدفها را برایش روشن كردند كه در چه حدی
است و هركدام در چه درجه است، ضمناً راه رسیدن به آن هدفها را
معین كردند- ورقه های
.
35. راجع به اجتهاد باید رجوع شود به ورقه های
.
36. در ورقه های
گفته ایم
زندگی اجتماعی انسان احتیاج دارد به خیلی چیزها از قبیل:
مناسبات تولید، مبادله، قانون، حكومت، وسایل و ابزار زندگی، علم
و صنعت، اخلاق و تربیت، كار و فعالیت، تعاون. .
37. هدفهای بشر چیست؟ هدفهای بشر ناشی از غرایز اوست.
رجوع شود به ورقه های
.
[1] [در نسخه ی اصل دستنویس به همین صورت است. ]
[2] داستان جوانی كه در صف كرایه می گفت: رعایت نوبت، دمده شده است.