در
کتابخانه
بازدید : 541441تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد هشتم
مقدمه
Expand مشخصات اسلاممشخصات اسلام
Expand توحیدتوحید
Expand قرآنقرآن
Collapse نبوتنبوت
Expand فهرست هافهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. احزاب، آیه ی 40: .

ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول اللّه و خاتم النبیین و كان اللّه بكل شی ء علیماً.
جلد هشتم . ج8، ص: 442
مجمع البیاندر ذیل این آیه حدیثی نقل می كند و می گوید: .

صح الحدیث عن جابربن عبداللّه عن النبی صلی الله علیه و آله قال: انما مثلی فی الانبیاء كمثل رجل بنی داراً فاكملها و حسنها الاّ موضع لبنته، فكان من دخل فیها فنظر الیها قال: ما احسنها الاّ موضع هذه اللبنة. قال صلی الله علیه و آله: فانا موضع [1](كذا)اللبنة ختم بی الانبیاء- اورده البخاری و مسلم فیصحیحیهما. .

3. كشّاف: .

و خاتم بفتح التاء بمعنی الطابَع، و بكسرها بمعنی الطابع و فاعل الختم. .

4. رجوع شود بهتفسیر طنطاوی، جلد 16، صفحه ی 56. .

5. رجوع شود بهفصوص الحكم، فصّ دوم (فصّ شیثی) وتعلیقات عفیفیو بهمقدمه ی قیصری، فصل نهم و فصل دوازدهم وشرح مقدمه ی قیصریآشتیانی. .

6. شبستری می گوید:
یكی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق خدا جمله مسافر
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنمای كاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این كار
جلد هشتم . ج8، ص: 443
احد در میم احمد گشت ظاهر
در این دور اول آمد عین آخر
ز احمد تا احد یك میم فرق است
جهانی اندر آن یك میم غرق است
بر او ختم آمده پایان این راه
بدو منزل شده ادعوا الی اللّه
مقام دلگشایش جمع جمع است
جمال جانفزایش شمع جمع است
شده او پیش و دلها جمله در پی
گرفته دست جانها دامن وی.
مولوی در صفحه ی 337:
ظاهراً آن شاخ اصل میوه است
باطناً بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل و امید ثمر
كی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنی آن شجر از میوه زاد
گر به صورت از شجر بودش نهاد
مصطفی زین گفت كآدم و انبیا
خلف من باشند در زیر لوا
بهر این فرموده است آن ذوفنون
رمز نحن الآخرون السابقون
گر به صورت من ز آدم زاده ام
من به معنی جدّ جد افتاده ام
پس ز من زایید در معنی پدر
پس ز میوه زاد در معنی شجر
اول فكر آخر آمد در عمل
خاصه فكری كو بود وصف ازل.
این شعر عربی شاید از ابن الفارض است:
جلد هشتم . ج8، ص: 444
و انی و ان كنت ابن آدم صورة
فلی فیه معنی شاهد بابوتی
و كلهم عن سبق معنای دایر
بدایرتی او وارد من شریعتی
و ما منهم الاّ و قد كان داعیا
به قومه للحق عن تبعیتی
و قیل فصالی دون تكلیف ظاهری
ختمت بشرعی الموضحی كل شرعة
ففی الصحو بعد المحو لم اك غیرها
و ذاتی بذاتی اذ تجلت تحلت
فوصفی اذ لم نُدْع باثنین وصفها
و هیئتها اذ واحد نحن هیئتی.
7. درشرح لاهیجی بر گلشن راز، صفحه ی 21 می گوید: .

اگرچه انسان مظهر جامع اسم كلی اللّه است و فی الحقیقه از جمیع اسماء و صفات الهی من حیث الجامعیة. . . .

8. در مسئله ی [2]خاتمیت و ختم نبوت این پرسش همیشه مطرح است كه چرا نبوت پایان یافته است و چرا شریعت جدیدی جای شریعت اسلام را نگیرد؟ چطور شد كه اسلام جانشین سایر شرایع شد و هیچ شریعتی بعد از اسلام نخواهد بود كه جانشین آن شود، بلكه حتماً باید شریعت دیگری بیاید و جانشین آن شریعت گردد، زیرا علت نسخ شرایع قبلی: شریعت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی این بود
جلد هشتم . ج8، ص: 445
[كه ] اوضاع و مقتضیات زمان عوض شد، زمان و شرایط نو قانون نو می خواهد و چون زمان بعد از اسلام نیز در تغییر بوده و خواهد بود پس به مقتضای قانون تكامل باید عوض بشود و جای آن را شریعتی دیگر بگیرد نه اینكه این در بسته شود و دستگاه خلقت مانند مادری كه به سن یأس می رسد از تولید و زایمان بیفتد، زیرا قطعاً علت نسخ شرایع گذشته تجدید نظر و اصلاح اشتباه از طرف قانونگذار نبوده بلكه تغییرات مقتضیات زمان بوده و آن تغییرات بعد از اسلام هم بوده و خواهد بود. .

جواب این است كه برای درك فلسفه ی ختم نبوت دو نكته را باید در نظر بگیریم: .

الف. علت احتیاج به دین چیست؟ انسان در چه جهتی به دین احتیاج دارد؟ پیغمبران مبعوث شده اند كه چه جای خالی را پر كنند و چه وظیفه ای برای بشر معین كنند؟ .

این احتیاج در دو ناحیه است. یكی در ناحیه ی مربوط كردن مردم با غیب و آشنا كردن مردم به مبدأ و معاد و وادار كردن آنها به عبودیت و اخلاص: .

یا ایها النبی انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذیراً. و داعیاً الی اللّه باذنه و سراجاً منیراً. .

در این مرحله است كه معارف الهی می آورند و اخلاق و تربیتی متناسب با این معارف به مردم می دهند، همچنین است شناساندن انسان به خودش كه با معاد مربوط می شود. .

دوم ایجاد حسن روابط اجتماعی و عدالت و انصاف در میان مردم از راه تغییر دادن هدفهای زندگی و مبارزه و قیام در برابر هواهای نفسانی و كنترل طبیعت استخدام گر و منفعت جو [3]و
جلد هشتم . ج8، ص: 446
استثمارگر بشر كه: .

لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. .

نه معارف الهی نسبی است و نه اخلاق و عدالت نسبی است. لهذا اصول كلی دین خدا در همه ی زمانها یكی است. .

چیزی كه هست بشر از نظر اسلام دو مرحله ی اساسی در زندگی دارد: مرحله ی قبل از بلوغ و مرحله ی بلوغ. .

مرحله ی قبل از بلوغ آن مرحله ای است كه تعلیمات دینی را فراموش می كند و كتاب آسمانی خود را تحریف می كند، مانند كودكی كه كتاب خود را نمی تواند نگهداری كند. در دوره ی بلوغ، اساسنامه و مرامنامه ی خود را می تواند نگهداری كند و می تواند كتاب آسمانی خود را به عنوان یك كتاب دینی سالم و بی عیب و بی تحریف نگهداری كند. لهذا كتابهای آسمانی قبل از قرآن همه نابود و مفقود شد ولی قرآن*به عنوان یك مرجع اصلی باقی ماند. بسیاری از پیغمبران احیاكننده ی شریعت سابقه بودند نه ناسخ آن. .

و اما شریعتهای ناسخه و منسوخه نه از این جهت است كه اصول كلی زندگی بشر تغییرپذیر است، بلكه از آن جهت [4]كه شرایع قبل از شریعت ختمی تعلیماتش براساس اصول كلی و عقلی و اجتهاد و تفریع نبوده است. بشر به واسطه ی عدم قابلیت تلقی كلیات و اصول قوانین اخلاقی و جوامع الحكم، دستورهای جزئی دریافت می كرده است. دستورهای جزئی برخلاف دستورهای كلی تغییرپذیر است و آن تغییر ناشی از یك سلسله اصول ثابت كلی است. مثلاً اینكه در یك جا باید خشونت كرد و در جای دیگر نرمش، یك اصل كلی
جلد هشتم . ج8، ص: 447
است ولی در زمان موسی و عیسی مردم اصل كلی را نمی توانستند درك كنند، ناچار دستور خشونت را در شریعت موسی ثابت و دستور ملایمت را در شریعت عیسی ثابت می پنداشتند. .

البته نكته ی دیگری هم از جنبه ی كمالات شخص نبی هست به مقتضایاللّه اعلم حیث یجعل رسالته. همه كس لایق نبوت و رسالت نیست و همه ی لایقها در یك درجه نیستند. به قول عرفا مظهریت افراد انسان برای اسم اللّه همه در یك درجه نیست. .

پس، از یك طرف رشد و كمال و بلوغ مردم را باید در نظر گرفت از نظر اینكه كلیات دستورهای دین به آنها ابلاغ شود و آنها بتوانند آن كلیات را نگهداری كنند، و از طرف دیگر لیاقت و استعداد پیغمبر را باید در نظر گرفت كه انسان كامل باشد و «الخاتم من ختم المراتب بأسرها» باشد. .

9. عطف به نمره ی. . . ، المنجد: .

الطابِع و الطابَع الخاتم. كل ما طبع به الجمع طوابع. طبع الشی ء:

صوّره بصورة ما. علیه: ختم. الدرهم: نقشه و سكّه. السیف:

عمله و صاغه. اللّه الخلق: خلقهم.

الخاتام: حلی للاصبع حفر علیه اسم اللابس ام لا. الطابع تطبع به السمة و نحوها.
.

نهایةابن اثیر: .

هـ. فیه آمین خاتَم رب العالمین علی عباده المؤمنین. قیل ای طابَعه و علامته التی تدفع عنهم الاعراض (كذا) و العاهات، لان خاتم الكتاب (نامه) یصونه و یمنع الناظرین عما فی باطنه و تفتح تائه و تكسر. مفرداتراغب:
جلد هشتم . ج8، ص: 448
الختم و الطبع یقال علی وجهین: مصدر ختمت و طبعت و هو تأثیر الشی ء كنقش الخاتم و الطابَع. و الثانی الاثر الحاصل عن النقش. . . و تارة یعتبر منه بلوغ الآخر و منه قیل ختمت القرآن ای انتهیت الی آخره. . . و خاتم النبیین لانه ختم النبوةای تمّمها بمجیئه. .

10. از جمله آیات مربوطه آیه ی 213 از سوره ی بقره است [5]: .

كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الاّ الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیاً بینهم فهدی اللّه الذین امنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم. .

یكی دیگر 81 از سوره ی آل عمران است: .

و اذ اخذ اللّه میثاق النبیین لما اتیتكم من كتاب و حكمة ثم جاء كم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه قال أ اقررتم و اخذتم علی ذلكم اصری قالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدین. .

از آیه ی دوم می توان استنباط كرد كه همه ی پیغمبران مبشر خاتم الانبیاء بودند، اگرچه تفسیرالمیزاناین نظر را قبول ندارد. .

در آیه ی 6 از سوره ی صف، حضرت مسیح خود را مبشر معرفی می كند:

جلد هشتم . ج8، ص: 449
و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول اللّه الیكم مصدقاً لما بین یدی من التوریة و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد. .

از این نظر رجوع شود بهبشارات عهدین، صفحه. . . تألیف محمد صادقی. .

11. علم الیقینفیض، صفحه ی 105، فصل «نبینا افضل الانبیاء و اشرفهم و خاتمهم بلاخلاف» : .

قال صلی الله علیه و آله: انا سید ولد آدم و لا فخر. .

و قال ایضاً: انا سید ولد آدم یوم القیمة و اول من ینشق عنه الارض و اول شافع و اول مشفع. .

و قال: انا اول الناس خروجاً اذا بعثوا و انا خطیبهم اذا وفدوا و انا مبشرهم اذا یئسوا. لواء الحمد بیدی و انا اكرم ولد آدم علی اللّه و خاتم النبیین و قال آدم و من دونه تحت لوائی [6]یوم القیمة. .

و قال: كنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین. .

و قال: انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً. .

و قال: نحن الآخرون السابقون [7]
جلد هشتم . ج8، ص: 450
قیل: یعنی الآخرون زماناً السابقون بالفضائل و المناقب. و قیل: الآخرون من اهل الدنیا و السابقون یوم القیمة. . . اقول و له وجوه آخر و هی الآخرون خلقاً و الاولون قصداً كما یقال: اول الفكر آخر العمل. . . و وجه آخر اللطف و اشرف: و هو الآخرون فی سلسلة العود و الاولون فی سلسلة البدو و هذا المعنی لایدركه الاّ الخواص و قلیل ما هم. .

و قال بعض العلماء ان مقصود فطرة الآدمیین و كمالهم و غایتهم ادراكهم بسعادة القرب من الحضرة الالهیة و لم یكن ذلك الاّ بتعریف الانبیاء فكانت النبوة مقصودة بالایجاد و المقصود كمالها و غایتها لا اولها و انما یكمل بحسب سنة اللّه تعالی بالتدریج كما یكمل عمارة الدار بالتدریج فمهد اصل النبوة بآدم و لم یزل ینمو و یكمل حتی بلغ الكمال بمحمد صلی الله علیه و آله و كان المقصود كمال النبوة و غایتها و تمهید اوایلها وسیلة الیها كتأسیس البناء و تمهید اصول الحیطان فانه وسیلة الی كمال صورة الدار و لهذا السر كان خاتم النبیین «فان الزیادة علی الكمال نقصان» كالاصبع الزاید فی الكف و الیه الاشارة یقوله صلی الله علیه و آله:
مثل النبوة مثل دار معمورة لم یبق فیها الاّ موضع لبنته و كنت انا تلك البنة- او لفظ هذا معناه- فهو اذن خاتم النبیین ضرورة اذ بلغ به الغایة و الكمال و الغایة اول فی التقدیر، آخر فی الوجود، و قوله صلی الله علیه و آله: كنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین. ایضاً اشارة الی ما ذكرناه و انه كان نبیاً فی التقدیر قبل تمام خلقة آدم لانه لم ینشأ خلقة آدم الاّ لینتزع الصافی من ذریته و لایزال یستصفی تدریجاً الی ان یبلغ كمال الصفا فتقبل الروح القدسی المحمدی صلی الله علیه و آله- انتهی كلامه.
جلد هشتم . ج8، ص: 451
12. ایضاًعلم الیقین، صفحه ی 96: .

قال بعض اهل التحقیق: اعلم ان اصحاب الشریعة من لدن آدم الی محمد ستة كل واحد منهم جاء بشریعة واحدة فالاولی فاتحة و الآخرة خاتمة و ما بینهما ینسخ الاولی الاخیر لیعود الخاتمة فاتحة و الفاتحة خاتمة و الی ذلك اشار النبی صلی الله علیه و آله باستدارة الزمان و هو قوله صلی الله علیه و آله: قد استدار الزمان كهیئته یوم خلق اللّه فیه السموات و الارض. فالستة آدم [8]و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی اللّه علیهم اجمعین و انه لكل واحد منهم من الاوصیاء المتواصلین به فی الازمنة المتباعدة و المتقاربة اثنی عشر وصیاً. . . .

13. از آیات مربوطه: .

و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیداً. .

از آیات مربوطه: .

فكیف اذا جئنا من كل امة بشهید و جئنا بك علی هؤلاء شهیداً [9]. .

از آیات مربوطه: سوره ی مائده آیات 44- 48: انا انزلنا التوریة. . .

لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجاً.
رجوع شود بهالمیزان، جلد 5، صفحه ی 371- 385.

جلد هشتم . ج8، ص: 452
14. نهج البلاغه، خطبه ی 70: .

اللّهم داحی المدحوات و داعم المسموكات و جابل القلوب علی فطرتها، شقیها و سعیدها، اجعل شرائف صلواتك و نوامی بركاتك علی محمد عبدك و رسولك، الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحق بالحق و الدافع جیشات الاباطیل و الدامغ صولات الاضالیل. . . .

15. نهج البلاغه، خطبه ی اول: .

. . . و لم یخل اللّه سبحانه خلقه من نبی مرسل او كتاب منزل او حجة لازمة او محجة قائمة، رسل لاتقصر بهم قلة عددهم و لا كثرة المكذبین لهم من سابق سُمِّی له مَن بعده او غابر عرّفه من قبله. علی ذلك نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الآباء و خلفت الابناء الی ان بعث اللّه سبحانه محمداً رسول اللّه صلی الله علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته مأخوذاً علی النبیین میثاقه مشهورة سماته كریماً میلاده. . . .

16. به عنوان نقض بر كسانی كه می گویند چگونه ممكن است كه نبوت ختم شود و حال آنكه جهان جهانِ تكامل است و شرایط دائماً در حال عوض شدن است و شرایط نو قانون نو می خواهد، باید بگوییم چه می گویید در فرضیه ی تكامل اجتماعی روی مبنای سوسیالیستی كه می گویند بشر ادواری را طی كرده است: دوره ی اشتراكیت اولیه، دوره ی فئودالیسم یا بردگی، دوره ی كاپیتالیسم، آخرین دوره دوره ی سوسیالیسم است، یعنی به این مرحله تغییر شكل دادن ها ختم می شود با این تفاوت كه طبق اصول مادیت تاریخی عامل پیشرفت و تكامل تضاد شرایط اقتصادی است و با از میان رفتن عوامل تضاد، اجتماع استقرار پیدا می كند ولی طبق نظریه ی الهیین
جلد هشتم . ج8، ص: 453
مراحل شرایع با یكدیگر ضدیت ندارند، بلكه اختلاف درجه و مرتبه است از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه یا از قبیل كلاس اول و دوم و سوم. .

17. رابطه ی نوع معجزه ی ختمیه كه از نوع معجزه ی علمیه و عقلیه و مندرس نشدنی است با نبوت ختمیه. .

اساساً تمام ادله ای كه دلالت می كند بر حفظ قرآن از اندراس و كهنگی و تحریف مثل: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظونمؤید نبوت ختمیه است. ایضاً آیه یلایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه. . . ایضاً آیه یو نزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شی ء، به ضمیمه ی روایاتی كه در المیزان، جلد 2، صفحه ی 152 آمده. ایضاً آیه یو تمت كلمة ربك صدقاً و عدلاً. ایضاًالیوم اكملت لكم دینكم. . . ایضاً آیه یو كذلك جعلناكم امة وسطاً. ایضاً آیه یكنتم خیر امة اخرجت للناس. .

18. اینجا یك سؤال هست و آن اینكه اگر تبلیغ و دعوت را علما عهده دار می شوند و نیازی به نبی نیست، پس به امام هم نیاز نیست و حال آنكه دراصول كافی، كتاب الحجة، راه نیاز به امام را همین جهت ذكر می كند. .

جواب این است كه نیاز به امام از راه دیگر است. روایاتكافی هم ناظر به جهت دیگر است. نیاز به امام برای تبلیغ و ارشاد نیست، برای امر به معروف نیست، امام مرجع اختلافات است. در واقع وجود امام و لزوم امام، خود دلیل دیگری است بر مدعای ما. چون مردم صاحب نظر و صاحب اجتهادند و لازمه ی نظر و اجتهادْ اختلاف است، وجود امام ضرورت دارد [10]
[1] بعید نیست كه «مُوضِع» باشد. بنابراین نسبت شریعت آخر و ختمی [با شرایع قبلی ] نسبت كل است با جزء، نه نسبت جزء به جزء.
[2] [از اینجا تا صفحه ی 446 محل ستاره، در نسخه ی اصل دستنویس بر روی مطالب یك خط طولی كشیده شده است. علت خط خوردگی به احتمال زیاد مورد استفاده قرار گرفتن این مطالب در جای دیگری بوده است. نظر به اینكه به حذف این قسمت از یادداشتها از طرف استاد یقین نداشتیم، با بیان این توضیح به درج آن مبادرت ورزیدیم. ]
[3] رجوع شود به جلد دومالمیزان، ذیل آیه ی 213 بقره: كان الناس امة واحدة. . .
[4] یك جهت دیگر این است كه بعضی مسائل نه موضوعش موجود بوده و نه بشر قادر بوده كه اصل كلی آن را تلقی كند، مثل ربا كه مربوط است به سرمایه داری و تا زمان موسی نبوده.
[5] رجوع شود بهالمیزان، جلد 2، بحث مفصّل و ممتّعی دارد.
[6] سفینة، ماده ی لواء: .

قال ابوعبداللّه علیه السلام فی حدیث: ما من نبی من ولد آدم الی محمد صلوات اللّه علیهم الاّ و هم تحت لواء محمد صلی الله علیه و آله. .

ایضاًجامع الصغیر، ج 1، ص 107: .

انا سید ولد آدم و لا فخر و بیدی لواء الحمد و لا فخر و ما من نبی آدم فمن سواه الاّ تحت لوائی و انا اول شافع و اول مشفع و لا فخر.
[7] این حدیث درصحیح مسلم، جلد 3، صفحه ی 7 چنین آمده است: .

نحن الآخرون السابقون یوم القیمة بید انهم اوتوا الكتاب من قبلنا و اوتیناه من بعدهم و هذا یومهم الذی فرض علیهم فاختلفوا فیه فهدانا اللّه له فهم لنا فیه تبع فالیهود غداً و النصاری بعد غد. .

ایضاً فقط جمله ینحن الآخرون السابقوندربحار، جلد ششم، باب ششم، صفحه ی 168، چاپ خورشید (سنگی) .
[8] آدم مشرّع نبوده است.
[9] بنا بر اینكههؤلاءاشاره به همه ی امم باشد.
[10] عیون اخبار الرضا، ص 203: .

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: اللّهم ارحم خلفائی ثلث مرات. قیل له: و من خلفاؤك؟ قال: الذین یأتون بعدی و یروون احادیثی و سنتی و یعلّمونها الناس بعدی.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است