درباره ی اخلاق، از نظر ما عمیق ترین نظریات این است كه اخلاق
از نوع پرستش است؛ یعنی طبیعت و ماهیت فعل اخلاقی- در مقابل
فعل طبیعی- طبیعت پرستش است، اما پرستشی ناآگاهانه.
جلد یازدهم . ج11، ص: 119
درباره ی پرستش نیز مانند زیبایی بحثها و سؤالاتی هست از قبیل
اینكه: تعریف پرستش چیست؟ آیا پرستش منحصر است به انسان،
یا آنچه در انسان هست پرستش آگاهانه است، حقیقت پرستش در
همه ی موجودات هست؟ آیا در انسان بالخصوص غریزه ای به نام
غریزه ی پرستش وجود دارد؟ آیا پرستش انواعی دارد: حسی، خیالی،
عقلی؟ اینك پاسخ به سؤالات.
الف. تعریف پرستش. پرستش نظر به اینكه یكی از تجلیات
روحی انسان است، آنهم یك تجلی كه اغلب ناآگاهانه است، شاید
قابل تعریف نباشد. قدر مسلم این است كه اعمال بدنی از قبیل نماز و
روزه و حج، شكل دادن به آن حالت روحی است. در پرستش
ستایش هست، تنزیه و تقدیس هست، خضوع و فروتنی هست، از
خودِ محدود بیرون رفتن و از دایره ی تمنیات محدود خارج شدن و
قفس خودی شكستن، پرواز كردن (تقرب) ، انقطاع، التجاء، استعانت،
همه ی اینها هست.
ب. اینكه پرستش منحصر به انسان نیست، همه ی موجودات به
نحوی پرستنده ی خالق خود هستند و به قول نظامی «همه هستند
سرگردان چو پرگار- پدید آرنده ی خود را طلبكار» مورد تأیید قرآن
كریم است:
یسبح للّه ما فی السموات و ما فی الارض الملك القدوس العزیز
الحكیم، سبح للّه ما فی السموات و الارض، سبح للّه ما فی السموات و ما فی
الارض، یسبح للّه ما فی السموات و ما فی الارض له الملك و له الحمد، و ان
من شی ء الاّ یسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبیحهم. ج. عالم روح انسان عجیب ترین عوالم است. امروز در میان
محققین روان شناسان، طرفداران این نظریه كه پرستش، دین،
تقدیس، نیایش یك عنصر اساسی سرشت آدمی است فراوانند.
ویلیام جیمز كتاب خوبی دارد كه اخیراً به نام دین و روان ترجمه شده
است. قرآن هم می گوید:
فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرة اللّه التی فطر
الناس علیها. د. برخی مانند محیی الدین [ابن ] عربی و غیره معتقدند كه همه ی
جلد یازدهم . ج11، ص: 120
كارهای انسان پرستشانه است، یا لااقل معتقدند كه كارهایی كه به
عنوان پرستش- ولو برای بت و ستاره و خورشید- می كند واقعاً
پرستش خداست، یعنی ناآگاهانه پرستش خداوند است و خود
نمی داند. ولی لااقل در مورد كارهای مقدس اخلاقیِ برتر از مادیات
انسان، این قاعده صادق است؛ یعنی همان حس تقدیس و تعالی و
پرستش انسان است كه به این صورت تجلی می كند، به این معنی كه
یك سلسله كارها اسلامِ فطری است، انسان بالفطره می فهمد مورد
رضای معبود است، بالفطره معبود را می شناسد و بالفطره رضای او را
می شناسد، و حقیقت حسن و قبح عقلی كه باید حسن و قبح قلبی
نامیده شود همین است، قلب به غریزه و با نوعی شامّه رضای او را
درك می كند، از باب اینكه این افعال، بالذات برتر از خودخواهی و
خودپرستی است.
ویل دورانت، لذات فلسفه، بحث دین، ص 434 از كنفوسیوس
نقل می كند:
حقیقت یعنی قانون الهی. . . معنی حقیقت، واقعیت بخشیدن به
هستی خودمان است و قانون اخلاقی قانون هستی ماست.
حقیقت آن امری است كه موجودات دیگر غیر از ما به آن
موجود هستند. . . این حقیقت مطلق، فناناپذیر است و
فناناپذیری، جاویدانی است و جاویدانی، موجود بنفسه بودن
است و موجود بنفسه لایتناهی است. . . برتر از همه است و
داناست ولی دانستنی نیست. . . چون لایتناهی و جاویدان است
سراسر هستی پر از اوست.
ص 435 از زبان سبدها:
نه دین چیزی است بیشتر از اخلاق. اخلاق بدون دین مانند
آتشی است از دور كه گرمی نمی بخشد. دین نه عقیده است و نه
جلد یازدهم . ج11، ص: 121
امری عقلانی است، دین احساس است، استغراق ناگهانی و
فراگیر روح در احساس به كل تا آنجا كه از خودی به از خود
گذشتگی و از فصل به وصل برسد
[1]. نمی دانم آیا
مغرب زمینیان به چنین احساسی دست یافته اند.
ایضاً از قول سبدها:
اشخاص یا امور فردی جدا از هم، ظلّ و سرابی بیش نیستند و
اوهام «مایا» هستند. وقتی كه بتوانید حس كنید كه از قالب و
شخصیت كوچك خود در می آیید و با خرسندی در دریای
هستی غرق می گردید و هر چیز دیگر جز این اتحاد با هستی
در نظر شما پوچ و بی معنی می آید، در آن صورت است كه معنی
دین و خدا را درمی یابید و خود جزئی از خدا می گردید و در
وجود بی پایان خدا محو می گردید.
ایضاً آریل از قول ثورورا:
اگر در روز گرم و مرطوبی بر روی آب سنگین استخر غوطه
بخورم، تقریباً از زنده بودن دست می كشم و شروع می كنم به
هستی.
ایضاً ص 436 سبدها:
او (بودا) مانند مسیحیان طالب لذت بهشتی نبود، بلكه
می خواست مطلقاً لذت را نفی كند و موانع میان شخصیت
جلد یازدهم . ج11، ص: 122
فردی و روح جهانی از میان برداشته شود. معنی «نیروانا» این
است كه از خود بیرون آی تا هستی تو با حقیقت ابدی یكی
گردد.
در ورقه های فلسفه و راز عبادت گفتیم: در عبادت است كه
انسان می یابد نیازی جز حوائج جسمی و حیوانی، و لذتی برتر از
لذات مادی، و وجودی علوی جز این كالبد محدود و فانی دارد.
در ورقه های حقیقت عبادت و دعا از قول اینشتین. . .
ایضاً از احیای فكر دینی ص 105، از ویلیام جیمز نقل كردیم:
. . . حقیرترین فرد روی زمین، با این توجه (عبادت) خود را
واقعی و با ارزش احساس می كند.
[1] . در حقیقت، از خود گذشتگی اگرچه صورت فصل از خود را دارد اما حقیقتش وصل به كل است.