1. در كتاب مقدمه ای بر فلسفه تألیف ازوالد كولپه، ترجمه ی آرام،
ص 84 می گوید:
به علم اخلاق یا فلسفه ی اخلاق عادتاً به اعتبار علم معیاری نظر
می شود و كار اساسی آن تعیین و تحدید شرایطی است كه باید
در فعل و اراده ی انسان وجود داشته باشد تا اعمال او بتواند
عنوان اخلاقی (مورال) پیدا كند. به این لحاظ می توان علم
اخلاق را فن سلوك اخلاقی (
tcudnoc fo tra ) نامید، همان
طوری كه علم منطق را توانستیم فن فكر نام دهیم. و چون
توصیف عملی به صفت اخلاقی از اموری نیست كه صرفاً به
دلخواه و آرزوی تحكّم انجام گیرد لازم است كه در علم اخلاق
به تاریخ تكامل و تطور احكام اخلاقی توجه شود و در اصول و
كمال مطلوب هایی كه مردم آنها را اساس زندگانی عملی
خویش قرار می دهند تجزیه و تحلیل لازم به عمل آید تا از این
راه وضع قوانین اخلاقی به صورت معقول و خالی از تناقضی
امكان پذیر گردد. علم اخلاق خواه به انجام این مهم به نحو اتمّ
قیام كند یا نكند در هر حال حد فاصلی میان سلوك اخلاقی
همان گونه كه هست با سلوك اخلاقی چنانكه می باید- یا لااقل
جلد یازدهم . ج11، ص: 211
مورد آرزوست- رسم می كند. اگر بین این دو نوع سلوك
جدایی و تمایزی گذاشته نشود، توصیف عواطف و محركات
اعمال انسانی با وصف «اخلاقی» هیچ معنایی نخواهد داشت.
فعل و اراده ی
اخلاقی و فعل
و اراده ی طبیعیامروز هم همان گونه كه در روزگارهای پیش گفته می شده،
بعضی می گویند فرق واقعی میان فعل و اراده ی اخلاقی با فعل و
اراده ی طبیعی وجود ندارد. ما اگر به این گفتار هم روی موافق
نشان دهیم، هیچ استثنایی نسبت به قاعده ای كه ذكر كردیم
قائل نشده ایم، چه اگر فعل و عمل طبیعی را مقابل عملی انجام
دهیم كه سبب اباحه ی آن عرف اجتماع یا هر مصدر اخلاقی
دیگر باشد باز در این تقابل، تمیّزی كه قبلاً بیان كردیم وجود
دارد، منتها عبارت به صورت دیگری بیان شده است
[1].
از این قرار، نخستین مسئله ای كه علمای اخلاق مواجه با آن
؟ !
هستند بحث در تقابل میان افعال غیرمنطبق بر قانونی است كه
انگیخته ی محركات طبیعی هستند با افعال و طرز سلوكی كه تابع
قوانین خاص یا دستورات و اندرزهایی می باشند. علم اخلاق
پاسخ این گونه مسائل را در نتایج تحقیقات علمای
روان شناسی در مباحث مربوط به «روان شناسی ملل» جستجو
می كند. در نخستین مرحله، احكامی كه به عنوان معیار و
محك رفتار اخلاقی صادر می شده به شكل افكار و تصورات
دینی و انجام پاره ای عبادات مخصوص یا به صورت آداب و
سنن و تقالید متعارف در اجتماع بوده و این قواعد و آداب به
اندازه ی عمر اجتماعات سابقه و قدمت دارند. بنابراین از آغاز
پیدایش تمدن بشر دو عامل دین و عادات عرفی بر رفتار
جلد یازدهم . ج11، ص: 212
اخلاقی انسان حكومت داشته، افعال او تا اندازه ی زیادی از
تحت اختیار شخصی خودش خارج بوده و ناچار بایستی بر
طبق نقشه ی رسم شده ای زندگی كند. تمایز و انفكاك عوامل
مختلفی كه زندگی فرد را تنظیم می كنند، در دوره های متأخر از
تكامل و پیشرفت انسان اتفاق افتاده است. پس از پیدایش این
تمایز، چهار عامل دین و عرف و قانون و اخلاق آشكار می شود
كه مجموع آنها بدون امتیاز تا این زمان بر تعیین خط مشی
انسان تسلط كامل داشته است ولی درك ضرورت تحقیقات
علمی مجزایی برای هریك از این چهار عامل، زمان
متأخرتری دارد. درست است كه لغت شعر و لغت محاورات
عادی به تدریج میان حكمت دینی و حكمت دنیایی (یعنی
اخلاق دینی و اخلاق دنیایی)
[2]فرق می گذاشتند ولی هنوز
شعور بشری درباره ی رابطه ی موجود میان آندو نیرومند بوده است.
با این مقدمات باعث تعجب نیست كه سقراط كه همه او را
واضع علم اخلاق به معنی صحیح كلمه می دانند، تصریح
می كند كه زندگانی اخلاقی بر دو ركن تكیه دارد.
جلد یازدهم . ج11، ص: 213
[1] . رمز این مطلب كه «فرق است بین اخلاق چنانكه هست و اخلاق چنانكه باید» را در گفته های ما راجع به اینكه تكوّن روح یك مرحله از تكوّن بدن متأخر است به اضافه ی اینكه مكوّن روح طبیعت اولیه نیست، محیط و تربیت است و در طبیعتْ تكوین روح به عهده ی اجتماع و تربیت گذاشته شده است، باید جستجو كرد. رجوع شود به آنجا.
[2] [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]