مولوی:
خویش را صافی كن از اوصاف خویش
تا ببینی ذات پاك صاف خویش
بینی اندر دل علوم انبیا
بی كتاب و بی مُعید و اوستا
جلد یازدهم . ج11، ص: 342
بی صحیحین و احادیث و روات
بلكه اندر مشرب آب حیات
سرّ اَمْسَیْنا لَكُردیّاً بِدان
راز اَصْبَحْنا عَرابیّاً بخوان
سرّ امسینا و اصبحنا تو را
می رساند جانب راه خدا
ایضاً:
عاشقان را شد مدرّس حسن دوست
دفتر و درس و سَبَقشان روی اوست
درسشان آشوب و چرخ و ولوله
نی زیادات است و باب سلسله
آن طرف كه عشق می افزود درد
بوحنیفه و شافعی درسی نكرد
ایضاً سنایی و عطار و مولوی (ر. ك: تاریخ تصوف در اسلام
ص 7 و 8) .
ایضاً اشعار مولوی در آن كتاب، ص 419:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپیدِ همچون برف نیست
زاد دانشمند، آثار قلم
زاد صوفی چیست؟ انوار قدم
همچو صیادی سوی اشكار شد
گام آهو دید بر آثار شد
چند گاهش گام آهو در خور است
بعد از آن خود ناف آهو رهبر است
چونكه شكر گام كرد و ره برید
لاجرم زان گام در كامی رسید
رفتن یك منزلی بر بوی ناف
بهتر از صد منزل گام و طواف
جلد یازدهم . ج11، ص: 343
سیر زاهد هر مهی تا پیشگاه
سیر عارف هر دمی تا تخت شاه
آن دلی كو مطلع مهتابهاست
بهر عارف، فُتِحت ابوابُهاست