مولوی:
هست فتنه غمزه ی غمّاز زن
لیك آن صدتو شود ز آواز زن
این شعر را مولوی در ذیل حكایت نسبتاً شیرینی از جوحی و
زنش كه رفت و قاضی را گول زد و به خانه برد و قاضی گرفتار شد،
می آورد (دفتر ششم، ص 642) .
به طور كلی منطقی است در قرآن و سنت و ادبیات فارسی و
عربی در قدرت زیاد تأثیر جمال و زیبایی زن در مرد. شعرا به زبان
غزل و شعر، این مفتون شدن و از خودباختگی را شرح داده اند. این
جهت قهراً منطق اجتماعی دارد و همین جهت موجب شده كه در
برخی قوانین دینی یا غیر دینی، حریمی بین زن و مرد قائل شوند.
این حریم تنها به منظور دور نگه داشتن شكار از شكارچی
(هردو طرف هریك به لحاظی شكار و شكارچی می باشند) و دنبه از
گرگ و طعمه از درّنده و متاع از دزد نیست، ضمناً مقام معشوقیت و
مورد ثنا بودن و آرزوی وصالش كردن و بالاخره احترام مخصوص را
برای زن حفظ كرده است. از زن، رمیدن و پنهان شدن و ناز كردن و
عدم تبذّل مطلوب است.
در دفتر. . . شماره. . . داستان فرزدق و دو بیت ذیل نقل شد:
اما بنوه فلم ینجح شفاعتهم
و انجحت بنت منظور بن زیانا
لیس الشفیع الذی یأتیك مترزا
مثل الشفیع الذی یأتیك عریانا
جلد یازدهم . ج11، ص: 475