داستان معروفی است كه حضرت صادق تشریف بردند به منزل یكی از دوستانشان
یا یكی از شیعیانشان كه خانه بسیار كوچك و محقری داشت. گویا او آدمی بوده كه
حضرت می دانسته اند وضعش اقتضا می كند كه خانه بهتری داشته باشد. حضرت
فرمودند: تو چرا در این خانه زندگی می كنی؟ مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ سَعَةُ دارِهِ
[1]. گفت: یا ابنَ
رسولِ اللّه! این خانه پدری و آباء و اجدادی من است و دلم نمی خواهد از اینجا
بروم. چون پدر و جدّم اینجا بوده اند، نمی خواهم از اینجا بروم. حضرت فرمودند:
گیرم پدرت شعور نداشت، آیا تو هم باید اسیر بی شعوری پدرت باشی؟ ! برو برای
خودت یك خانه خوب تهیه كن.
اینها واقعا نكات عجیبی است. انسان از جنبه تربیتی توجه نمی كند كه قرآن
اینها را كه می گوید برای چه می گوید؟ می خواهد امت را این گونه بسازد.
[1] - . محاسن برقی، ص 60 و فروع كافی، ج /6ص 525 با تعابیر مختلف. [از سعادتهای مرد وسعت خانه اوست. ]