بحث ما درباره مسئله نسبی بودن اخلاق و طبعا نسبی بودن تربیت بود. بنا بر
نظریه ای كه می گوید اخلاق نسبی است و در زمانهای مختلف و در منطقه های
مختلف و درباره افراد مختلف، مختلف می باشد، ما نمی توانیم یك طرح اخلاقی
برای همه افراد بشر آنهم در همه زمانها ارائه كنیم، و هر طرح اخلاقی از طرف هر
مكتبی (اعمّ از اسلام و غیر اسلام) عرضه بشود باید محدود باشد به منطقه خاص، به
زمان خاص، به شرایط مخصوص، و طبعا در جای دیگر باید چیز دیگری بجای آن
حكومت كند.
ما در بحث خودمان رسیدیم به اینجا كه فرق است میان اخلاق و رفتار. اخلاق
- كه عبارت است از یك سلسله خصلتها و سجایا و ملكات اكتسابی كه بشر آنها را
به عنوان اصول اخلاقی می پذیرد، یا به عبارت دیگر قالبی روحی برای انسان كه
روح انسان در آن قالب و در آن كادر و طبق آن طرح و نقشه ساخته می شود، و
چگونگی روح انسان است كه چگونه باید باشد- یك امر ثابت و مطلق و همگانی و
همیشگی است. ولی رفتار انسان كه عبارت است از پیاده كردن همان روحیات در
خارج، در شرایط مختلف، مختلف می شود و باید هم مختلف بشود. و به عبارت
دیگر مظاهر و مجالی اخلاق انسانی در شرایط مختلف، مختلف است. در یك جا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 783
انسان باید یك جور عكس العمل نشان بدهد، در جای دیگر جور دیگر؛ نه اینكه
انسان در یك جا باید یك جور باشد و در جای دیگر جور دیگر. خیلی فرق است
بین اینكه بگوییم بشر خودش در هر عصری یك جور باید باشد غیر از جوری كه
در عصر دیگر باید باشد و در هر منطقه ای یك جور باید باشد غیر از جوری كه در
منطقه دیگر باید باشد، و اینكه بگوییم انسان می تواند آنچنان شخصیت عالیی
داشته باشد كه در همه جا یك جور باشد ولی مظاهر رفتارش در زمانهای مختلف و
شرایط مختلف متفاوت باشد.