در
کتابخانه
بازدید : 882490تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی</span>بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی
Collapse <span class="HFormat">بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان</span>بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان
Expand پرورش جسم و پرورش استعداد عقلانی پرورش جسم و پرورش استعداد عقلانی
Collapse تاریخچه «تعقل از نظر مسلمین» تاریخچه «تعقل از نظر مسلمین»
Expand عوامل تربیت (1) : تقویت اراده- عبادت عوامل تربیت (1) : تقویت اراده- عبادت
Expand عوامل تربیت (2) : محبت، تقویت حس حقیقت جویی، مراقبه و محاسبه عوامل تربیت (2) : محبت، تقویت حس حقیقت جویی، مراقبه و محاسبه
Expand عوامل تربیت (3) : تفكر، محبت اولیاء، ازدواج، جهادعوامل تربیت (3) : تفكر، محبت اولیاء، ازدواج، جهاد
Expand عوامل تربیت (4) : كارعوامل تربیت (4) : كار
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در این متفرقه ها گاهی از عقل و هوش به این عنوان انتقاد شده كه عقل و هوش دشمن انسان است، به معنی اینكه آسایش را از انسان سلب می كند، راحت را از انسان می گیرد، عامل سلب آسایش و راحتی است، چرا؟ برای اینكه انسان اگر عقل و هوش نداشته باشد حس نمی كند، وقتی حس نكند ناراحتیها را درك نمی كند، و وقتی كه موجبات ناراحتی را درك نكرد آن دردی كه ناشی از این موجبات ناراحتی است برایش پیدا نمی شود. مثلاً شعر معروفی است كه می گوید:
دشمن جان من است عقل من و هوش من
كاش گشاده نبود چشم من و گوش من
خود ما هم گاهی مثلاً می گوییم: خوشا به حال فلان كس كه بعضی چیزها را نمی فهمد، یا: خوشا به حال تو، چقدر تو راحتی كه نمی فهمی، من بدبختم كه حس می كنم و می فهمم. فرخی یزدی از شعرای انقلابی نیم قرن اخیر می گوید:
چیزهایی كه نبایست ببیند بس دید
به خدا قاتل من دیده بینای من است
از این نمونه زیاد داریم. آیا این منطق اساسا منطق صحیحی است یا منطق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 870
صحیحی نیست؟
اگر این را ما به زبان جِدّ بخواهیم بگیریم، صحیح نیست. اغلب اینها كه چنین سخنانی گفته اند- به اصطلاحِ علمای معانی بیان- خواسته اند لازمه مطلب را بفهمانند نه خود مطلب را؛ یعنی آن كسی كه می گوید:
دشمن جان من است عقل من و هوش من
كاش گشاده نبود چشم من و گوش من
واقعا منظورش این نیست كه چه خوب بود من نمی فهمیدم، بلكه می خواهد بگوید درد وجود دارد، ولی وقتی می خواهد بگوید موجبات ناراحتی وجود دارد آن را به این تعبیر بیان می كند. یعنی این واقعا انتقاد از عقل نیست، نوعی تعبیر ادبی است، همچنان كه خود همین آقای فرخی كه می گوید:
چیزهایی كه نبایست ببیند بس دید
به خدا قاتل من دیده بینای من است
به مسائل اجتماعی نظر دارد كه من نقصها و كاستیها و كمبودهای اجتماع را می بینم، همینها قاتل من خواهد شد، و قاتلش هم شد، آخر او راكشتند. و اگر شما به همین آقای فرخی بگویید: آیا تو ترجیح می دهی مثل فلان شخص باشی كه اصلاً هیچ درك نمی كند، یك حالت بی تفاوتی و لَختی پیدا كنی؟ می گوید: نه.
یك استدلال عقلی بر ضد عقل می توان كرد كه عقل انسان موجب احساس درد می شود. درد خوب است یا بد؟ درد كه بد چیزی است، هرچیزی هم كه موجب درد است بد است.
جواب این هم روشن است: درد كه ما می گوییم بد است، خود درد یك فلسفه ای دارد. درد، آگاهی است. درد خوب نیست، به معنی اینكه موجبش باید نباشد. اینكه می گوییم خوب است درد نباشد یعنی خوب است موجب درد نباشد، و الاّ اگر موجب درد باشد كه آن بیماری و نقص هست. درد برای انسان، آگاهی است.

درد عضوی هم همین جور است. اینكه انسان دردی را در بدنش احساس می كند به این دلیل است كه ناراحتی وجود دارد. با این درد، طبیعت به او اعلام می كند كه در اینجا [نقصی هست ] مثل چراغ قرمزی كه در صفحه جلو راننده روشن می شود و نشان می دهد كه روغن ماشین كم است یا بنزین دارد تمام می شود. آدم ناراحت می شود كه چرا روغن ماشین كم است، الآن موتور می سوزد. بدیهی است كه نباید گفت بد چیزی است كه چراغ قرمز روشن می شود، زیرا این چراغ دارد اعلام می كند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 871
كه اینجا نقص وجود دارد.
اگر درد نمی بود، انسان احساس نقص نمی كرد و در نتیجه عضو دردمند را معالجه نمی نمود. پس خود درد بد نیست، آن كه بد است آن چیزی است كه این درد اعلام آن است. درد، تازیانه زدن به انسان است كه برو دنبال علاج. و لهذا بدترین بیماریها آن بیماری است كه هیچ درد ندارد یعنی اعلام نمی كند، مثل بعضی سرطانها كه وقتی انسان خبردار می شود كه كار از كار گذشته و الاّ اگر آن لحظه اوّلی كه سرطان پیدا می شود اعلام بكند، زود معالجه می شود.
عقل و هوش و حس انسان، به دلیل اینكه منشأ احساس درد می شود محكوم نیست؛ چون این، حسِ آگاهی است و آگاه می كند و در مقابل لَختی و بی حسی است. و به همین دلیل است كه ما در ادبیات خودمان یك مطلب بسیار عالی می بینیم كه اگر انتقاد از عقل و هوش را به زبان جدّ بگیریم، آن مطلب نقطه مقابل است و آن ستایش درد است: «الهی سینه ای درد آشنا ده» . چرا درد را در جاهای دیگر ستایش كرده اند؟ آنها توجه به همین نكته داشته اند كه درد داشتن آگاهی داشتن است، درد داشتن تازیانه ای است برای جنبش و حركت و چاره جویی، و درد نداشتن سكون و بی حسی و لَختی است.
مولوی یك شعر بسیار عالی در همین زمینه دارد، می گوید:
حسرت و زاری كه در بیماری است
وقت بیماری همه بیداری است
ناراحتیهای در حال بیماری، احساسهای بیمار، بیداریهای بیمار است، اعلام به بیمار است كه آگاه باش كه بیمار هستی. بعد می گوید:
پس بدان این اصل را ای اصل جو
هركه را درد است، او برده است بو
صاحب دردها بویی از حقیقت برده اند. آن كه درد احساس نمی كند، یك موجود لَخت بی حسِ جمادی است.
هركه او بیدارتر، پر دردتر
هركه او آگاهتر رخ زردتر
شما در همین مسائل اجتماعی انسانی توجه كنید. یك كسی یك آدم بی تفاوتی است، سرش فقط به آخور خودش گرم است، همان بیخ گوشش هم هرچه بگذرد او اصلاً كاری به این كارها ندارد، فقط می خواهد خر خودش از پل بگذرد؛ خر خودش هم كه از پل گذشت- به قول جلال آل احمد- پل هم اگر خراب شد، خراب شد چون خر او به هر حال از پل گذشته است. ولی یك فرد درددار را در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 872
مقابل او در نظر بگیرید كه او چیزی را كه فكر نمی كند مسئله خر خودش است.
تعبیر امیرالمؤمنین هم در اینجا همان تعبیر «درد» است. در آن نامه ای كه به عثمان بن حنیف می نویسند، می فرمایند: این درد برای انسان كافی است كه شكم سیر بخوابد و در اطرافش شكمهای گرسنه باشد:
وَ حَسْبُك داءً اَنْ تَبیتَ بِبِطْنَةٍ
وَ حَوْلَكَ اَكبادٌ تَحِنُّ اِلَی الْقِدِّ
یك انسان این جور است كه اگر خودش سیر باشد و مردم دیگر [گرسنه، احساس درد می كند] و به تعبیر خود حضرت: وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ اَوِ الْ- یَمامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ [1]. او در كوفه سیر باشد، و در حجاز (در فاصله چهارصد فرسخ راه) گرسنه ای باشد؛ او از گرسنگی وی در اینجا احساس درد می كند.

[1] - . نهج البلاغه، نامه 45
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است