حضرت صادق در راه سفر كسی را در كنار جاده و در زیر سایه یا كنار درختی
دیدند كه خودش را به یك وضعی انداخته كه معلوم است كه ناراحت است و
حالش حال عادی نیست. به كسی كه همراهشان بود فرمودند: برویم این طرف،
گویا این مرد گرفتاری دارد. هیچ صدایش هم در نمی آمد كه از كسی استمداد كند.
رفتند و مردی را دیدند كه از لباسش شناخته می شد كه مسلمان نیست و
غیرمسلمان است. طیلسانی داشت و. . . (لباسهای مخصوصی می پوشیدند كه از آن
لباس شناخته می شدند) . معلوم شد كه بیچاره در این بیابان، تنها و تشنه و گرسنه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 918
گرفتار شده. حضرت فورا دستور دادند [كه به او آب و غذا بدهند] و خلاصه
نجاتش دادند. آن شخصی كه همراه حضرت بود گفت: آخر این كافر است، مگر ما به
كافر هم می توانیم محبت كنیم؟ ! فرمودند: بله، صِرف محبت كه فقط خیری به این
آدم می رسد، این كه دیگر به جایی ضرر نمی زند. آیا اگر به این محبت كنید، به
مسلمین دشمنی كرده اید؟ نه. در این گونه موارد باید هم محبت كرد.