برای اینكه انسان بر سرنوشت خود و نیز بر جامعه خود مسلط باشد- لااقل در این
حد كه صد درصد تسلیم اوضاع و احوالی كه بر او احاطه كرده است نباشد- شرط
اساسی، تفكر است. این تفكر اخلاقی كه مورد بحث است چیزی است نظیر
محاسبه النفس؛ یعنی انسان باید در شبانه روز فرصتی برای خودش قرار بدهد كه در
آن فرصت، خودش را از همه چیز قطع كند و به اصطلاح نوعی درون گرایی نماید، به
خود فرو رود و درباره خود و اوضاع خود و تصمیماتی كه باید بگیرد و كارهایی كه
باید انجام دهد و آنچه كه واقع شده، ارزیابی كارهای خودش در گذشته، ارزیابی
رفقایی كه با آنها معاشرت می كند، ارزیابی كتابهایی كه مطالعه كرده است، درباره
همه اینها فكر كند. مثلاً كتابی را خوانده، بعد بنشیند فكر كند كه من از این كتاب چه
گرفتم؟ این كتاب در من چه اثری گذاشت؟ آیا اثر خوب گذاشت یا اثر بد؟ بعد در
انتخاب كتاب دیگر [دقت می كند. ] انسان كه آنقدر وقت و فرصت ندارد كه تمام
كتابهای دنیا را مطالعه كند، بلكه باید انتخاب نماید.
جمله ای از امیرالمؤمنین نقل كرده اند كه در نهج البلاغه نیست ولی در كتب
حدیث هست:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 931
اَلْعُمْرُ قَصیرٌ وَ الْعِلْمُ كَثیرٌ، فَخُذوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ ظُروفَهُ وَ دَعوا فُضولَهُ [1].
عمر كوتاه است و علم زیاد (یعنی آموختنی زیاد) پس، از هر علمی آن
خوبیهایش را بگیرید و زیادیهایش را رها كنید.
بنابراین حتی در كتاب خواندن، انسان باید انتخاب داشته باشد. در رفیق و
معاشر، انسان باید انتخاب داشته باشد و انتخاب بدون فكر معنی ندارد. روی رفقا و
دوستانش حساب كند كه از معاشرت آنها چه بهره و نصیبی می برد؟ خوب یا بد؟
روی كارهای شخص خودش فكر كند كه چه اثری روی او گذاشته و چه نصیب و
بهره ای از آنها برده است؟ مهمتر، هركاری كه می خواهد درباره آن تصمیم بگیرد،
اول فكر كند بعد تصمیم بگیرد، در صورتی كه غالبا تصمیماتی كه ما می گیریم از حد
لازم تفكر قبلی كم بهره است؛ یعنی اگر قبلاً فكر می كردیم، این جور تصمیم
نمی گرفتیم كه تصمیم گرفتیم. معنای اینكه انسان باید روی كاری كه می خواهد
انجام دهد فكر كند، این است كه به قول امروز به عكس العمل ها و لوازم آن كار فكر
كند كه این كار چه اثری به دنبال خود می آورد؟ چه عكس العمل هایی ایجاد
می كند؟ مرا به كجا خواهد كشاند؟ و به تعبیری كه پیغمبر اكرم فرموده: عاقبت آن
چیست؟
[1] - . بحار، ج /1ص 219 [با تفاوت در عبارت. ]