راز نگارش اسرار هزارساله و كتاب كشفالاسرار
بعض اهل قلم در این باره چنین نوشته اند:
كتاب كشفالاسرار در پاسخ به كتاب اسرار هزارساله نوشته حكمیزاده طلبه مدرسه علمیه رضویه بود كه در آنجا حجره داشت و شیخ مهدی حكمیزاده معروف به آیتالله شیخ مهدی پایینشهری (پدر وی)نیز متصدی مدرسه بود؛ تنها مدرسهای كه پیش از تاسیس حوزه قم در این شهر به ریاست وی وجود داشت.
شیخ مهدی حكمیزاده پایینشهری دوست آیتالله حائری موسس حوزه قم ازنجف و از عوامل دعوت ایشان به قم برای تاسیس حوزه بود. حاج شیخ مهدی شوهر خواهر سید محمود طالقانی بود كه او هم در مدرسه رضویه حجره داشت. آقای طالقانی و حكمیزاده و آقای بدلا تشكل دینی كوچكی را سامان داده و مجلهای بهنام «همایون» منتشر میكردند. مسئول مالی مجله آقای همایون بود و صاحبامتیاز آن حكمیزاده.
علیرغم آنكه مجله هیأت تحریریه داشت حكمیزاده، به عنوان صاحبامتیاز اعمال نفوذ میكرد و مطالبی مینوشت كه توافقی با سایرین نداشت و منجر به كنارهگیری آنها گردید و لذا مجله پس از یكسال تعطیل شد. پدر آقای سید محمود طالقانی،سید ابوالحسن طالقانی نام داشت و جد حكمیزاده بود و در تهران جلساتی داشت. او عالمی وارسته بود. از وجوه شرعی استفاده نمیكرد و با شغل ساعتسازی گذران میكرد، چون در آن زمان استفاده از ساعت رایج نبود و افراد متمول و صاحبمنصب از آن استفاده میكردند و ساعت های خود را برای تعمیر نزد وی میآوردند، اجرت خوبی هم میپرداختند.
سید ابوالحسن طالقانی چون مبالغ زیادی از این رهگذر درآمد داشت انفاق میكرد. جلسات تدریس اودر منزل حاج عباسقلی بازرگان (پدر مهندس مهدی بازرگان) تشكیل میشد كه از تجار معتبر بود. برخی افراد مانند كسروی نیز در آن جلسه شركت میكردند كه چون از پیش مسئله فكری داشتند بر برخی از افراد كلاس تاثیر نامطلوب میگذاشتند.
حكمیزاده كه به تهران رفته بود در آن جلسات با احمد كسروی آشنا شد و گاهی با او به حجره دوستانش در قم (مانند آقای بدلا) میرفت كه قبلاً در جریان انتشار مجله همایون از حكمیزاده كناره جویی كرده بود.
حكمیزاده وقتی در قم زندگی میكرد در مورد اعمال و رفتار خود بسیار مقید بود و زیر زبانش ریگ میگذاشت تا بدون فكر سخنی نگوید و دچار لغوگویی نشود، فردی بسیار متعصب و بدبین بود و خانوادهاش از این روحیه او به سختی تحت فشار بودند چندان كه وقتی حكمیزاده به سفر میرفت هیچكس حق تماس گرفتن با خانواده او را نداشت به گونهای كه وقتی او در سفر بود و همسرش باردار بود نتوانسته بود قابلهای را باخبركند و لذا فرزندش از دنیا رفته بود.
اما او وقتی به تهران رفت شاید بهخاطر ارتباط با افراد متمول و صاحبمنصب یا دوستانی چون كسروی و حضور در محیط بیبند و بارانه تهران روحیهاش دگرگون شده و از افراط به تفریط كشیده بود. سخنان كفر آمیز میگفت و رفت و آمد به خانهاش را سخت نمیگرفت. روزی دوستش آقای بدلا این همه تغییر را مورد سوال قرار داد و حكمیزاده گفت: «آنجا قم بود و من هم پسر آقای شیخ مهدی حكمیزاده، ولی اینجا تهران است و من هم حكمیزادهام و رفت و آمد زنان را هم كه در خیابانهای تهران مشاهده میكنی.»
چنین فردی با این روحیه هنگامی كه در برابر بحران فكری نسل جوان در برابر دین قرار میگیرد بهخاطر گذشته شدیداً مذهبی و روحیه لاابالیگری جدید خویش وقتی به دفاع از دین یا پاسخ به شبهات برمیخیزد از موضع انفعال و گاه تسلیم، كتاب اسرار هزارساله را مینویسد كه افراد متعددی از جمله برخی از ائمه جماعات به پاسخگویی پرداختند.
این پاسخها چندان ضعیف و غیر منطقی بود كه خود موجب شبهات و تشتت افكار میگردید. یكی از كسانی كه پاسخی نوشته و برای چاپ به قم فرستاده بود، حاج شیخ محمد خالصی فرزند آقا شیخ مهدی خالصی بود كه (جزو مراجع نجف به شمار میرفت و در جریان مبارزه علیه انگلیسیها به همراه آقایان سید ابوالحسن اصفهانی و نائینی و.. به ایران تبعید شده بودند) در كاشان به سر میبرد.
حاج آقا روحالله كه خود احساس وظیفه كرده بود در برابر این كتاب از دیانت دفاع كند وقتی به او توسط برخی از دوستانش پیشنهاد نوشتن ردیه میشود به مدت دوماه درس و بحث و همه كارها را تعطیل میكند و یكسره به نوشتن آن میپردازد و چون آن را به مجمع ارائه داد همگان آن را پسندیدند و قرار شد از چاپ سایر كتب جلوگیری شود تا موجب تشتت بیشتر افكار نگردد و فقط این جوابیه منتشر شود.
آقای شیخ مهدی حائری فرزند حاج شیخ عبدالكریم حائری نزد آقای بدلا رفته و میگوید چون شما با آقای خالصی آشنا هستید و مقرر است فقط یك كتاب به عنوان پاسخ منتشر شود به كاشان بروید و ایشان را متقاعد كنید كه از چاپ كتاب خود صرفنظر كنند كه آقای خالصی هم میپذیرند.
در این كتاب حاج آقا روحالله هیچ نامی از حكمیزاده نمیبرد تا مسئله جنبه شخصی به خود نگیرد. او به یك تفكر میتازد و از سوی دیگر اجازه نمیدهد كه كتاب با نام او منتشر شود. ایشان بعدها میگوید: «من اسمم را ننوشتم چون نمیخواستم معروف بشوم ولی عكس آن شد.» و این تواضع خود موجب محبوبیت بیشتر امامخمینی در میان طلاب و علمای قم گردید.
امام خمینی خود میگوید:«بعد از انتشار كتاب (كشفالاسرار) حكمیزاده برای من پیغام فرستاد و گفت جوابهایی كه شما نوشتهاید بسیار متین است و بعد گفت من غرض نداشتم از انتشار كتاب جز اینكه این سوالها برای مردم مطرح بود و من میخواستم كسی مثل شما جواب بدهد.»2
و اما آیتالله خمینی تسلیم و انفعال در برابر افكاری كه خود هنوز اعتباری بیش از اندیشههای مذهبی ندارند و در هالهای از فرضیات و تناقضات پیچیده شده ولی عنوان علمی به خود گرفتهاند را خطرناكتر از افكار مهاجم میدانست زیرا اینها بدون دلیل، مواضع خود را تحویل دشمن میدهند و جامعه را هم به گمان اینكه واقعا فرهنگ دینی ما چیزی در انبان خویش ندارد بهدنبال خود مایوس و تسلیم میكنند.
نكته مهم دیگر در كشفالاسرار این بود كه گرچه پاسخ به اسرار هزارساله و نوشتههای كسروی بود ولی در ضمن این پاسخها، هوشیارانه از تبدیل كردن مسئله به یك موضوع داخلی و درگیری درونی و عمده كردن مسائل جزیی یا قیل و قال بر سر خرافههای مذهبی پرهیز میكرد كه خود ایجاد یك جریان انحرافی دیگر بود هم به سود افكار الحادی غربگرا و هم به سود اشغالگران خارجی. زیرا جامعه، در واقع در دو جبهه مبارزه با اشغالگران و نیز جبهه مكاتب پیشقراول آنها در ستیز بود.
لذا پابهپای نقد مطالب اسرار هزارساله به خواننده میفهماند كه مسئله اصلی استعمار خارجی و استبداد داخلی است و افشاگریهایی علیه رضاخان و حكومت استبدادی میكرد كه البته در شرایط پس از شهریور 20 این افشاگریها نقل محافل و مطبوعات بود ولی آیتالله خمینی نسبت به ادامه این سیاستها نیز هشدار داده و اصل سلطنت را مورد سوال قرار داده است و علاوه بر پاسخ به اشكالات اعتقادی و هدایت جریان به سمت و سوی اصلی، اشاراتی هم به نظریه اسلام درباره حكومت داشته و تز حكومت اسلامی را بهعنوان آلترناتیو مطرح میكند كه خود موضعی فعال و تهاجمی و در دست گرفتن ابتكار عمل بود و القای اینكه مكتب اسلام برای اداره اجتماع كفایت دارد و تا در عمل آزموده نشده خردهگیری بدان نامعقول است.
پینوشتها:
1- در كتاب پابهپای آفتاب از قول آقای سبحانی ص 204 نوشته است كه این كتاب در سال 1323.ش (1363.ق) منتشر شد. اما كتاب الذریعه شیخآقا بزرگ تهرانی جلد 18 ص 13، سال 1362.ق را نوشته است.
2- پا به پای آفتاب جلد 3 ص 204 به نقل از آقای جعفرسبحانی و نیز نقل قول مربوط به داستان نگارش اسرار هزارساله و كشفالاسرار توام با دخل و تصرف از آیتالله حسینی بدلا است. نگاه كنید به:كتاب پابهپای آفتاب. جلد دوم. صص 301-298.
منبع : www.shahrvandemrouz.com