به طور كلى نظر جریان اسلامى در آستانه پیروزى انقلاب، این بود كه باید یك حزب اسلامى، تشكیل بشود و این یك ضرورت بود؛ البته این نیاز و تفكر در همان دوران مبارزه، بین ما وجود داشت ولى امكانات و شرایط آن زمان مناسب نبود. ما از لحاظ روحى كاملًا آماده بودیم كه هر وقت شرایط ایجاب كند، حزبى را تشكیل دهیم. به همین علت منتظر شرایط مناسب بودیم تا براى جلب نظر امام اقدام كنیم. وقتى كه فضاى سیاسى ایران در اثر اوجگیرى نهضت اسلامى مردم، یك مقدار باز شد و امكان تحركهاى سیاسى اسلامى و مردمى فراهم شد، ما هم خود را براى اجرا و شروع عملى كار تشكیلاتى و حزبى آماده كردیم. با این هدف، توسط آقاى]سیدحسن [طاهرى خرم آبادى- كه آن موقع در نجف بودند- براى امام پیغام دادیم و از ایشان براى شروع این كار اجازه خواستیم؛ آن موقع ایشان موافقت نكردند. آن موقع كه آقاى] سیدحسن [طاهرى خرمآبادى به نجف رفته بود، من در زندان بودم؛ به همین علت جزئیات این ملاقات را و اینكه ایشان نظرات دو طرف موضوع- مخالفان و موافقان تشكیل حزب- را به امام منتقل كردهاند یا نه، واقعاً نمىدانم، قاعدتاً باید چنین باشد. من خودم مىدانم كه بیشتر تلاش براى تحقق این امر را شهید بهشتى داشتند و شهید مطهرى هم، هر چند آمادگى نداشتند در حزب شركت كنند، ولى مخالفتى هم با تشكیل حزب نداشتند. من با آقاى مطهرى نزدیك بودم، به هر حال ایشان اگر نظرى داشتند به من مىگفتند. چون مىدانستند من در تشكیل حزب موثرم، از آن وقتى كه من جدى شدم براى اینكه حزب تشكیل بدهیم، شهید مطهرى مخالفتى بروز ندادند؛ اما با حزب هم همكارى نكردند.
موافقت امام با تشكیل حزب هم به این صورت بود كه وقتى ایشان از پاریس برگشتند و وقتى كه دولت بختیار سقوط كرد و قرار شد دولت اسلامى تشكیل بشود، مسأله حزب ضرورت خود را نشان داد. عدم وجود یك حزب متعلق به جریان همراه روحانیت، ضعف كار را خیلى مشخص كرد؛ ما مجبور شدیم كه افراد نهضت آزادى را به عنوان دولت بپذیریم.
امام به خاطر همان روحیهاى كه نسبت به حزب داشتند، گفتند مهندس بازرگان را من به عنوان شخص براى اداره دولت مىپذیرم و نه به عنوان حزب؛ حتى در شوراى انقلاب هم افرادى را كه ایشان پذیرفتند و نصب كردند، قید مىكردند كه اگر كسانى وابستگى حزبى دارند، جنبه حزبى را اینجا نباید تاثیر بدهند و به عنوان فرد اینجا هستند. به هر حال در جریان تشكیل دولت موقت، یك حقیقتى روشن شد، و آن این بود كه با این همه نیرو كه در انقلاب حضور و مشاركت فعال داشتند، به خاطر عدم تشكل انسجام یافته آنها، عملًا اعضاى نهضت آزادى پیكره دولت را تشكیل دادند؛ البته شوراى انقلاب، تركیب دیگرى داشت، ولى كار اجرایى كه خواستیم بكنیم، این جورى شد. من همین بحث را چند روز پس از پیروزى انقلاب و بعد از تشكیل دولت، خدمت امام بردم. گفتوگوى صریحى با امام كردم و گفتم: بالاخره تا به حال ما مبارزه مىكردیم. اما از این به بعد مسئول اداره كشور هستیم و در اولین قدم شما دیدید كه یك حزب كوچك توفیق پیدا كرد كه دولت تشكیل دهد، به علاوه مىبینید احزاب در بیرون همه فعال هستند- آن موقع اكثر احزاب روزنامه داشتند، میتینگ مىدادند، حرفهایشان را مطرح و یارگیرى مىكردند، این گروهها خیلى زیاد بودند- گفتم: ببینید، بخشى از فضاى جامعه را اینها دارند پر مىكنند. ما به صورت تشكیلاتى، هیچ جا نیستیم، در حالى كه همه جا هستیم و با این وضعیت معلوم است كه حزب در شرایط پذیرش مسئوولیت اداره كشور، یك ضرورت است. اگر ما هم حزب نداشته باشیم، دیگران كه حزب دارند، این كار را مىكنند. شما كه نمىخواهید جلوى دیگران را بگیرید- ایشان نمىخواستند جلوى دیگران را بگیرند و مانع تحزب دیگران بشوند- فقط پیروان صمیمى شما تشكیلات ندارند.
در ذهن ایشان این بود كه روحانیت یك تشكل طبیعى هست. در این مورد نیز نمونههاى مشخصى ما آن موقع داشتیم كه براى ایشان از لحاظ استدلال كافى بود. در هر حال گفتم: روحانیت الان انسجامى كه شما فكر مىكنید، حتى در این شرایط ندارد. گرچه بعضى از خاصیتهاى احزاب را به دور از آثار منفى آنها دارد، ولى آمادگى لازم براى اداره یك جامعه بزرگ و پر مسأله را ندارد، هر چه هم پیش برویم بدتر مىشود، خلاصه اینكه ما تشكیلات مىخواهیم.
ایشان در پاسخ این سوال كه چرا با تشكیل حزب موافقت نمىكنند، مىگفتند: حزب یك چیز تدریجى الحصول است، من نمىتوانم چیزى را كه هر زمانى مىتواند وضعى داشته باشد، تایید كنمو مىفرمودند: شماها را مىتوانم تایید كنم، چون مىدانم شما خوب كار مىكنید، اما حزب، یك سازمانى مىشود و یك سازمان وجود خاصى براى خودش پیدا مىكند و تداوم دارد، من نمىدانم ادوار بعد چه مىشود، من هم به این نكتهاى كه ایشان مىگفتند، جواب دادم و گفتم: شما كه نمىخواهید حزب را تا قیامت تایید كنید، الان در زمان خودتان وقتى كه ما متصدى كارها هستیم، تایید مىكنید، ما هم كارمان را مىكنیم. اگر فردا حزب یك روش یا شكل نادرستى به خودش گرفت، ما هم تایید نخواهیم كرد. بنابراین معلوم است كه تا صالح است، شما تایید مىكنید، اگر مسألهاى پیش آمد، تاییدتان را پس مىگیرید. استدلال دیگرشان این بود كه شماها كه مىخواهید حزبى بشوید باید به عنوان پدر جامعه و متعلق به همه باشید و درست نیست نیروهائى كه مقبولیت عام دارند در یك حزب كه بخشى از جامعه است، محدود شوند. جواب من این بود كه: بناست حزب مجموعهاى از افكار مختلف نیروهاى اسلامى طرفدار انقلاب اسلامى باشد و نه جناح فكرى محدود، كه در این صورت حزب مىتواند حالت پدرى خودش را در جامعه حفظ نماید، به هر حال ایشان پذیرفتند و موافقت كردند كه ما حزب تشكیل دهیم.
بعد از كسب موافقت امام، این مسأله را به دوستانى كه منتظر این پاسخ بودند، خبر دادم و بعد از آن بود كه جمع ما- یعنى آیت الله بهشتى، آیت الله خامنهاى، آیت الله موسوى اردبیلى، دكتر باهنر و من- به عنوان اعضاى موسس، شروع كردیم به تهیه مقدمات كار، به طورى كه حدود یك هفته بعد از پیروزى انقلاب، با انتشار متن اساسنامه، تاسیس حزب جمهورى اسلامىرا رسماً]در تاریخ 28 بهمن 1357 [، اعلام كردیم.[1]
در این زمان اعتقاد ما این بود كه تشكیل حزب توسط روحانیت، تحول عمدهاى در زندگى سیاسى كشور به وجود خواهد آورد.[2]
[1] . براى مطالعه بیانیه اعلام موجودیت، مرامنامه و اساسنامه حزب جمهورى اسلامى و فهرست اسامى اعضاى اولیه شوراى مركزى حزب، به فصل چهارم كتاب، بخش اسناد و مدارك، مراجعه شود.
[2] .مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> كارنامه و خاطرات، انقلابوپیروزى، ص: 215 تا ص: 218