رژیم با بهرهگیرى از تجربههاى مبارزه دو ماهه روحانیت، با برنامهریزىِ جدیدى دوباره وارد صحنه شد، با عنوان انقلاب سفید. شعارهاى انقلاب سفید- اگر از حلقوم شاه بیرون نمىآمد- مىتوانست براى مردم فریبنده باشد. اما مردم شناخت خوبى از شاه، خانواده پهلوى، دربارىها و طرفداران و مهرههاى رژیم داشتند.
با چنین شناختى براىشان باور كردنى نبود كه یك باند سرمایهدار و مالكِ زمینهاى بزرگ و غارتگر جنگل و مرتع در همه جاى كشور، راستى در مقام تقسیم اراضى و فروش سهام كارخانهها به كارگران و ملى كردن جنگلها باشد و صادقانه بخواهد در این زمینهها دست به تلاش بزند؛ با این همه، در این مرحله جدید مبارزه، رژیم در یك سنگر مترقى موضع گرفته بود كه درگیرى را تا حدودى مشكل مىكرد.
فراموش نمىكنم كه در آن روزها به مدرسه مروى- پیش از شروع مبارزه در مرحله جدید- براى كارى رفته بودم كه با آقاى مطهرى صحبت كنم. ایشان به من فرمودند این دفعه مثل گذشته نیست، مبارزه بسیار دشوار است. اینها رفتهاند در جلد اصلاحات عمیق اجتماعى و شعارهایى را مطرح كردهاند كه ردّ آن كار مشكلى است. واقعیت هم همین بود. اگر كسى مىگفت اصلاحات ارضى نه، از آن مفهوم گیرى مىشد كه به طرفدارى از سرمایهداران و مالكین بزرگ موضعگیرى كرده است. این برداشت در واقع درست نبود. معلوم بود كه ما با سرمایهداران و مالكان بزرگ مخالفیم و راهمان از آنها جداست.
كسى مخالف فروش سهام كارخانههاى دولتى یا غیر دولتى به كارگران نبود. مخالفت با ملى شدن جنگلها از نظر ما معنى نداشت. برنامهریزى حساب شدهاى بود با شعارهایى جالب و پرجاذبه كه رژیم تصور مىكرد در برابر آن زبان روحانیت بسته است و اگر در مخالفت حرفى بزنند، از چشم مردم مىافتند. تحلیل رژیم این بود كه پایگاه اصلى روحانیت در روستاها و در میان طبقات ضعیف و محروم جامعه است و با گرفتن این پایگاهها روحانیت را ساقط مىكنند.
شبیه چنین تحلیلى را كمونیستها هم داشتند و بورژوازى را پایگاه اصلى روحانیت مىدانستند، كه آن بحث جدایى است. كمونیستها همه چیز را با تحلیل طبقاتى خاص خودشان ارزیابى مىكردند و هرچه را هم مىخواستند با آن توجیه مىكردند. مثلًا در جریان گرفتن ذوبآهن از شوروى، كه شوروى در موضع طرفدارى از رژیم و حمایت از شاه قرار مىگرفت، توجیه مىكردند كه هدف شوروى تقویت پرولتاریا و تلاش در افزودن جمعیت آنهاست و در نهایت زمینهسازى براى انقلاب كارگرى ....
به هر حال، انتظار شاه این بود كه وقتى روحانیت در برابر انقلاب سفید قرار گرفت، مردم آنها را به روستاها راه نمىدهند و رابطه روحانیت با پایگاه اصلى خود قطع مىشود. بعید نیست كه در طراحىِ اصلىِ این برنامه دست امریكا و انگلیس در كار بوده باشد؛ هرچند براى داخلىها هم قابل فهم بود.
تحلیل ما این بود كه رژیم پهلوى هدفى جز تحكیم پایههاى حاكمیت خودش ندارد، كه در نتیجه پایههاى امریكا هم تحكیم مىشد، چون رژیم پایگاه امریكا در منطقه بود.
شك نداشتیم كه كار اساسى- در اصلاحات ارضى و واگذارىِ سهام به كارگران- نخواهد شد.
بگذریم كه این هم با فساد ادارىِ دستگاه قابل پیشبینى بود كه اینها بهانهاى مىشود براى تبدیل زمینهاى بنجلِ وابستگان دربار به سرمایه صنعتى و بهرهبردارىِ جدید سرمایهداران وابسته از امكانات دولت و گرفتن وامهاى كلان و وارد كردن صنعت مونتاژ و سلطه مالكین بزرگ بر شهر و روستا. حتى در مورد سپاه دانش هم بدبین بودیم كه مقصود آنها فریب روستاییان است و هدف، سیاسى است نه فرهنگى. اصولًا دستگاه تمایلى به باسواد شدن مردم نداشت، و گرنه مىتوانست از حضور طبیعىِ روحانیت در شهرها و روستاها استفاده كند ....
در مورد دادنِ حق نمایندگى به زنها هم همینطور. اصولًا این مسائل در دورهاى مطرح شد كه مجلس تعطیل بود، یعنى طبیعت دیكتاتورى رژیم تحمل همان مجلس فرمایشى را هم نداشت. چطور مىتوانستیم باور كنیم كه چنین رژیمى به فكر آزادى زنها افتاده است؟ طبیعى بود كه این اقدام حمل برفساد بشود و به عنوان گامى در راه ترویج فساد و فحشا تفسیرى پیدا كند.
تحلیل دیگر این بود كه رژیم براى آرایش چهره خود به صورتى غربپسند به تلاشى دست زده است و در این زمینه آرایشگران زبردستى را به كار گرفته است.
تحلیل دیگرى هم در سطح بالاترى بود كه این حركت اقدامى است ضدانگیزهاى و در جهت خنثى كردن زمینه قیام قشرهاى محروم جامعه و پیشگیرى از گسترش موج حركتهاى ماركسیستى كه كشورهایى در امریكاى لاتین، افریقا و آسیا را تحت تأثیر قرار داده بود و خشم و وحشت امریكا را در پى داشت.
با این همه، تلاش ما این بود كه مبارزه جنبه مذهبىِ قوى داشته باشد و مردم را دچار بحثها و تحلیلهاى روشنفكرى نكنیم كه بسا زمینه تفرقه بشود. نگاهى به بیانیههاى امام در آن روزها- با توجه به این نكته- بیانگر شناخت دقیق ایشان از جامعه است. امام نبض جامعه را در دست داشت و حساسیتها را در نظر مىگرفت و در تنظیم بیانیهها فوقالعاده دقیق بود.
امروز با گذشت چندین دهه پرالتهاب و با تغییراتى كه در سیاست و فرهنگ جامعه پیش آمده است، مواضع و گفتهها و نوشتههاى ایشان اصولى و به خوبى قابل توجیه است. امام از طرح هر مسألهاى كه زمینه سوءاستفادهاى در آن باشد پرهیز داشتند. در همان روزها، كسانى- بسا با سادهاندیشى- خواستند در مورد اصلاحات ارضى از ایشان سئوالى بكنند. امام فرمودند: «من هر دو بُعد این مسأله را باید بگویم. نه مالكیتِ مالكینِ بزرگ شرعى است و نه اقدامات رژیم. مالكین بزرگ به مردم ظلم كردهاند، اما مبارزه با این ظلم، راههاى درستى دارد و رژیم نه حسن نیت دارد و نه راه درستى انتخاب كرده است. در این موارد مىتوان از راهحل هاى اسلامى استفاده كرد.»
خلاصه براى صاحبنظران روشن بود كه خود رژیم ریشه و اساس آن ظلمها و تبعیضهاست و قابل قبول نبود كه در سایه همان رژیم آن اشكالات برطرف شود.[1]
[1] .مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> كارنامه و خاطرات، دورانمبارزه، ص: 130 تا ص: 133