در
بازدید : 262878      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
Expand خانوادهخانواده
دوران تحصـیـل
Expand اساتید اساتید
مبارزات و فعالیت های سیاسی
دوستان و یاران
رهبری و شهید مطهری
Expand ویژگی ها ی برجسته اخلاقی ویژگی ها ی برجسته اخلاقی
خاطرات رهبری
Expand خاطرات یاران خاطرات یاران
Expand رهبری از منظر بزرگان رهبری از منظر بزرگان
Expand دیدگاه ها  دیدگاه ها
Expand جملات برگزیده جملات برگزیده
تالیفات و فعالیت های علمی
سوالاتی در رابطه با آیت الله خامنه ای
معرفی سایت ها و نرم افزارهای مربوط
 

 

مقدمه

 

یاد آوری و مطالعه زندگانی بزرگان و علما الگویی مناسب برای نسل جوان ماست. هیچ كدام از مكاتب و ملل از نظر دارا بودن الگوهای برجسته و اسوه های دینی و تربیتی همچون دین اسلام و امت مسلمان نبوده و نخواهد بود. از افتخارات اسلام خصوصا مكتب شیعه، پرورش چهره های بالنده و الگوست.

 

بررسی شرح حال علما كه پرچمدار اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله بوده اند برای همگان ضروری است و آشنایی با فراز و نشیب زندگی آنان و پی بردن به رمز و راز موفقیت آنها در مسیر كمال و رشد بسیار سازنده است و می تواند الگویی مناسب برای همگان باشد.

 

نوشتن شرح حال علما و چهره های برجسته و شخصیتهای علمی كه از افتخارات ما به شمار می آیند بر آورنده نیاز جوانانی است كه می خواهند در مسیر زندگی اسلامی گام بردارند.

 

در این راستا تصمیم گرفتیم شرح حال زندگی مرحوم آیت اللّه شیخ هاشم قزوینی از شخصیتهای علمی و سیاسی كشور را كه در عصر پهلوی می زیست و از اساتید مقام معظم رهبری بوده است به رشته تحریر در آوریم تا مورد استفاده همگان قرارگیرد.

 

موقعیت علمی قزوین

 

قزوین دارای مفاخری همچون آیت اللّه سید موسی زرابادی، آیت اللّه شیخ مجتبی قزوینی، علامه رفیعی قزوینی، شهید رجایی، شهید عباس بابایی، آزاده سرافراز مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سید علی اكبر ابوترابی است. از جمله مفاخر این شهر، فقیه بزرگ، و مربّی گرانقدر، آیت اللّه شیخ هاشم قزوینی رحمه الله است كه همچون ستاره ای درخشان به مدت چهل سال در آسمان فقه، اصول، عرفان، اخلاق و ادب حوزه علمیه خراسان درخشید و به تربیت بزرگانی چون آیت اللّه سید علی خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی توفیق یافت.

 

تولد و زادگاه

 

مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هاشم مدرس قزوینی، در سال 1270 ش در روستای «قلعه هاشم خان»(1) قزوین، در خانواده ای كشاورز دیده به جهان گشود. وی از دوران كودكی، با محبت و عشق به اهل بیت علیهم السلام تربیت و رشد یافت، به طوری كه عمل به واجبات و پرهیز از محرمات را از همان دوران مراعات می كرد.

 

تحصیلات و اساتید

 

به نقل استاد محمد رضا حكیمی مقدمات و ادبیات را در قزوین فرا گرفت و پس از تكمیل ادبیات عرب، نزد استادان ادبیات، در محضر اساتید قزوین، كه در رأس آنان «حاج ملا علی طارمی» و «آخوند ملا علی اكبر» بودند، سطوح عالیه فقه و اصول را خواند و در همین شهرستان فلسفه اشراق و مشّاء را نزد مرحوم آیت اللّه حاج سید موسی زرآبادی قزوینی آموخت.

 

آن گاه برای تكمیل مدارج عالیه استنباط به اصفهان عزیمت كرد و در آنجا نزد مرحوم «كلباسی» و «فشاركی» به كسب علم پرداخت و پس از شش سال اقامت به قزوین بازگشت.

 

طی این مدت، وصف حوزه علمیه مشهد را كه در آن دوران سرآمد مجامع علمی به شمار می آمد شنید و طبع دانش پژوهش، او را مایل به مهاجرت به این سامان ساخت و به شوق وصول به این كانون معرفت، بار سفر بست. در مشهد از محضر آیات حاج آقا حسین قمی و میرزا محمد آقا زاده خراسانی (فرزند آخوند ملا محمد كاظم خراسانی، صاحب كفایه ) كسب كمال نمود و از دو استاد اخیر به اجازه اجتهاد مفتخر گردید و همین اجازه از طرف آیت اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی به توقیع «صدر عن اهله و وقع فی محله» موشّح گردید.(2) و پس از بازگشت از عراق با مهاجرت آیت اللّه میرزا مهدی اصفهانی به مشهد در سال 1340 ق(3)، مدتی نیز از محضر ایشان بهره برد و مبانی اصولی میرزا نایینی را از ایشان فرا گرفت.

 

علاقه و احترام به اساتید

 

از آنجا كه استاد در شكل گیری شخصیت علمی و معنوی شاگرد نقش اساسی دارد، در اسلام سفارش بسیار شده است كه احترام آنان حفظ شود. مرحوم حاج شیخ هاشم نیز مانند بسیاری از عالمان، به اساتید خود احترام فراوان می گذاشت و به آنان علاقه وافر داشت.

 

نامه ای از ایشان در دست هست كه در سال 1362 ق به استادش حضرت آیت اللّه میرزا مهدی اصفهانی نوشته اند(4) كه نامه را با عبارت: «بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمّی»؛ «پدر و مادرم فدای تو باد!» آغاز می كند و پس از اظهار ارادت فراوان می نویسد:

 

«دعاگو قبل از عید نوروز به سمت عتبات حركت كرده بودم، لذا از تشریف فرمایی جناب عالی به طرف تهران مطلع نشده، بعد از مراجعت هم به فاصله چند روز به مشهد حركت نموده، در میامی، از توابع مشهد مطلع شدم كه در تهران توقف دارید. در هر صورت میل دارم بقیه عمرم در خدمت شما صرف شود و فعلاًمتحیّرم كه چه باید كرد. آیا جناب عالی میل دارید در تهران بمانید یا در عتبات متوقف خواهید شد یا مراجعت خواهید فرمود، و علی فرض اخیر، چه مقدار در تهران خواهید بود؟ اگر مدت زیاد است همان جا خدمت برسم. علی كلّ حال خوب است مخلص را از حال تحیّر خارج فرمایید.»

 

در پایانِ نامه می نویسد:

 

«اگر امری، نهیی و خدمتی باشد به ارجاع آن سر افرازم فرمایید. و استدعا دارم كه به دستخط شریف هر چه زودتر از حالات خودتان مرقوم و قلب افسرده و پژمرده دعاگو را روح تازه و حیات نوین بخشید.»(5)

 

شاگردان شیخ

 

مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی قبل از حادثه گوهرشاد و پس از سقوط رضاشاه و احیای مجدّد حوزه مشهد، یكی از بهترین مدرسان سطوح عالی، كفایه، رسائل و مكاسب بود. در دوران حضور پربركت چهل ساله مدرس قزوینی در مشهد مقدس، شخصیتهای بسیاری ازمحضر وی بهره برده اند.

 

به نقل از استاد واعظ زاده خراسانی، شاید بیش از هزار طلبه در مدت مدید تدریس او از درس وی استفاده كردند.(6)

 

از شاگردان مرحوم حاج شیخ هاشم می توان به شخصیتهای زیر اشاره كرد:

 

1 آیت اللّه العظمی خامنه ای

 

2 شهید آیت اللّه سعیدی

 

3 آیت اللّه العظمی صالحی مازندرانی

 

4 آیت اللّه خزعلی

 

5 آیت اللّه میرزا حسنعلی مروارید

 

6 آیت اللّه واعظ زاده خراسانی

 

7 آیت اللّه میرزا جواد آقا تهرانی

 

8 آیت اللّه سید جواد سبزواری

 

9 آیت اللّه شمس

 

10 آیت اللّه لنگرودی

 

11 آیت اللّه محمد باقر ملكی

 

12 مرحوم آیت اللّه میرزا محمد انواری

 

13 آیت اللّه واعظ طبسی

 

14 آیت اللّه حاج میرزا مهدی نوغانی

 

15 آیت اللّه عبد الجواد غرویان، امام جمعه نیشابور

 

16 استاد محمد رضا حكیمی

 

17 حجت الاسلام والمسلمین استاد محمد كاظم مدیر شانه چی

 

18 استاد محمد تقی شریعتی مزینانی

 

19 حجت الاسلام والمسلمین محمد شریف رازی

 

20 حجت الاسلام والمسلمین سید علیرضا قدّوسی

 

21 حجت الاسلام والمسلمین دكتر سید جواد مصطفوی

 

22 استاد محمد باقر بهبودی

 

23 دكتر محمد جعفر جعفری لنگرودی

 

24 دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی

 

25 دكتر عبد الجواد فلاطوری

 

26 شهید حسین آستانه پرست

 

27 مرحوم حاج علی اصغر عابدزاده(7)

 

28 استاد شاعر، مرحوم ذبیح اللّه صاحبكار

 

نكاتی از روش تدریس حاج شیخ

1 بیان روان

 

مدرس قزوینی از بیان روان برخوردار بود.

 

به نوشته استاد محمد رضا حكیمی وی «در بیان مطالب علمی و عمیق، با روانی و سلاست، نمونه بود. گویی كلمات و جملات مانند جویباری نرم و تند از دهان او سیلان می یافت.»(8)

 

آیت اللّه خزعلی نیز می گوید:

 

«... در بیان به قدری روان و سلیس بود كه مشكلی در مكاسب و كفایه برای انسان باقی نمی ماند...»(9)

 

او به نوشته استاد محمد رضا حكیمی «نمونه برجسته یك عالم دینی و یك روحانی اسلامی واقعی بود؛ مردی خردمند، وارسته، متواضع، هوشیار، متعهد، شجاع، روشن بین و بیزار از عوام فریبی و انحطاط پراكنی و ارتجاع گرایی.»

 

«او از بزرگان مدرسان عصر حاضر، از مردان وارسته در مدرسه نواب بود. به تدریس فقه و اصول می پرداخت و عده بسیاری از محضر ایشان استفاده می كردند و از افاداتش بهره مند می شدند. اخیرا عده ای از مؤمنان از وی درخواست كرده بودند تا در حرم مبارك حضرت امام رضا علیه السلام اقامه جماعت كند، و او نماز را در آنجا اقامه می كرد و عده ای از مؤمنین به وی اقتدا می كردند».(10)

 

رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در توصیف ابعاد شخصیت استاد فرزانه اش می فرماید:

 

«پس از اینكه شرح لمعه را تمام كردم، رفتم درس مكاسب و رسائل مرحوم آیت اللّه شیخ هاشم قزوینی (كه از شاگردان مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی) و اهل ریاضت و مدرس درجه یك مشهد و بسیار مرد محترم و ملا و معروف در بین خواص مشهد، مرد آزاده و روشن ضمیر بود. به خصوص در نزد اهل علم، ایشان مرد ملاّ و جامع و خوش بیان بودند؛ به طوری كه من در نجف و در قم كه اغلب درسهای آنجا را رفتم كسی به خوش بیانی ایشان ندیدم. بخش عمده درس رسائل و مكاسب و كفایه را پیش ایشان خواندم... یك مدتی هم درس خارج حاج شیخ هاشم قزوینی رفتم؛ یعنی ایشان با اصرار خود ما یك درس خارج اصول شروع كرد. مرحوم شیخ هاشم با بحث وسیع، همه اقوال را نقل می كرد و بعد رد می كرد.»(11)

 

به نقل از استاد واعظ زاده خراسانی، «او مردی روشنفكر، با تقوا و بسیار خوش بیان بود، اما از مردم عادی منزوی بود و تنها طلاب حوزه او را می شناختند. او در عین حال مرد انقلابی بود، اما زمانه به وی مجال عرضه وجود نداد»(12).

 

شاگرد برجسته دیگر وی آیت اللّه صالحی مازندرانی می گوید:

 

«من در سال 1333 ش وارد مشهد شدم تا درس سطوح عالیه را ادامه دهم. در آن زمان عالمانی بزرگ در مشهد بودند و صاحب مقامات عالی علمی و معنوی بودند. در این فكر بودم كه علما را آزمایش و اختیار كنم كه كجا باید زانو بزنم. اولین بار كه در درس شیخ هاشم شركت كردم بلا تأمل و بلا درنگ درس ایشان برای من مقبول واقع شد. ایشان بیان سلیس و روانی داشت و من تا الآن به مثل ایشان كسی را ندیده ام، به طوری كه سنگین ترین و سخت ترین مطالب را به گونه ای ساده بیان می كرد كه معروف بود می گفتند كه ایشان مسائل علمی را از علمیت می اندازد، به قدری آن را آسان و روان بیان می كرد.»(13)

 

2 توصیه های اخلاقی در حین تدریس

 

حاج شیخ هاشم قزوینی از هر گونه غرور و خودپسندی به دور بود، به طوری كه همواره همه را به كار نیك و اخلاق خوب دعوت می كرد.

 

آیت اللّه صالحی مازندرانی بیان می كند:

 

«شیخ هاشم از اخلاق بسیار عالی برخوردار بود، به طوری كه ما را تحت تأثیر قرار می داد. ایشان همیشه ما را به اخلاق خوب و پسندیده سفارش می كرد. وقتی كه در سر درس مسائل اخلاقی عنوان می كردند همه شروع به ضجّه و گریه می كردند و واقعا طوفان به پا می كرد، به گونه ای كه گاهی درس تعطیل می شد.»(14)

 

3 تربیت علمی طلاب

 

یكی از ویژگیهای مدرس قزوینی تربیت طلبه و دلسوزی برای آنان بود.

 

دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی از شاگردان آیت اللّه قزوینی در این باره می نویسد:

 

«... لازم به یاد آوری است كه در زندگی من، بعد از پدرم... چند نفر بوده اند كه بیشترین تأثیر را داشته اند و یكی از مهم ترین ایشان، مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی است، كه علاوه بر «فقه و اصول» عملاً به ما آموخت كه از تنگ نظریهای قرون وسطایی به در آییم، و در یادگیری و دانش اندوزی مرزهای تعصب را بشكنیم.

 

... ذهن باز و خاطر تند و تیز او و حاضر جوابی اش در میان استادان عصر بی مانند بود... غالبا در مباحث فقهی و اصولی مثالهایی از مسائل روز می آورد، تا از كلیشه شدن ذهن طالبان علم جلوگیری كند.»(15)

 

آیت اللّه خزعلی نیز در این باره می گوید:

 

«... شبها وقتی درس استاد به پایان می رسید، هنگام برگشت، مسیرمان یكی بود. می آمدیم بازارچه حاج آقاجان، ایشان می رفتند تَپُل (تهِ پلِ) محلّه، من می رفتم كوچه حمام باغ. جوانی بود و شبهات گاهی پیش می آمد. در بین راه من شبهاتم را می گفتم. این مرد با یك دنیا حلم، شروع می كرد صحبت كردن، یك وقت كنار پیاده رو می ایستاد. مردم دارند رفت و آمد می كنند. گفتم: من از این شبهات می ترسم. با دست اشاره كرد و گفت: «نترس، نترس كله ای كه در او شبهه نباشد، كدوست، كدوست»، كله باید توش شبهه بیاید و حل شود، خدا به تو عنایت كرده و به تو شبهه را القا می كند تا تو شبهه را دفع كنی، خلاصه می ایستاد كنار خیابان، جواب مرا می داد.

 

یعنی من دلسوز طلبه هستم. می بینم یك طلبه سؤال و اشكالی دارد نمی گویم اینجا مَدرَس است، اینجا منزل است، اینجا پیاده رو است، من هستم و مغز.

 

من آنجا یافتم ایشان از پدر هم مهربان تر است.»(16)

 

مرحوم حجة الاسلام و المسلمین استاد كاظم مدیر شانه چی درباره تدریس شیخ هاشم قزوینی می گوید:

 

«... در قسمت سطوح عالیه (رسائل، مكاسب و كفایه) از محضر مرحوم آقای شیخ هاشم قزوینی كه از اساتید مبرّز حوزه علمیه مشهد بلكه سراسر ایران بودند فیض بردم و شاید هسته های اولیه حوزه علمیه مشهد پس از تجدید، همان تلامذه مجلس درس ایشان بودند كه پس از ركود حوزه در زمان پهلوی به واسطه وجود امثال ایشان بارور شد.

 

ایشان با اصرار زیادِ ما در مشهد ماندند و تدریس رسائل، مكاسب و كفایه را شروع كردند و در ادامه آن پس از اتمام سطوح عالیه از ایشان خواهش كردیم كه بحث خارج فقه و اصول را هم بگویند. البته ایشان بحث حارج را مدتی قبل برای عده معدودی از بازماندگان حوزه سابق مشهد شروع كرده بودند كه بعد از آن رسمی تر شد.»(17)

 

در جای دیگر استاد مرحوم مدیر شانه چی چنین می گوید:

 

«... بعد مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی كه از مدرسین عالیقدر مشهد قبل از تعطیل حوزه بودند و به وسیله رضا شاه تبعید شده و در قزوین به سر می بردند، سفری به مشهد كردند و با توصیه مرحوم آیت اللّه آمیرزا مهدی اصفهانی كه از مجتهدین وارسته و زهاد مشهد بودند و شاگردان بزرگی تربیت كردند، خدمت حاج شیخ رفتیم و از ایشان تقاضای ماندن در مشهد و تجدید درس در حوزه را كردیم. ایشان هم پذیرفتند و برای اولین مرحله دروس سطوح عالیه یعنی رسائل و مكاسب شیخ انصاری و كفایة الاصول را برای چند نفر از ما كه طلاب جدید حوزه محسوب می شدیم و چند نفر از بقایای طلاب سابق تدریس كردند كه این جانب به هر سه درس ایشان غیر از مقداری از اول كفایه كه بعدا نزد مرحوم حاج میرزا علی اكبر نوقانی خواندم حاضر می شدیم. بعد هم از محضر ایشان تقاضای درس خارج نمودیم كه یك دور اصول و چند بحث از فقه را از درس پرفیض آن مرحوم استفاده بردیم...»(18)

 

«... در سال 1337 ش دانشكده الهیات در مشهد افتتاح شد، مرحوم دكتر فیاض كه جزء فضلای اسبق حوزه علمیه مشهد و در ادبیات فارسی و عربی صاحب نظر و كم نظیر بود برای این مهم مأموریت یافت.

 

ایشان شنیده بودند كه می شود از بعضی مدرسین حوزه برای به راه انداختن دانشكده استفاده كرد كه به دنبال این فكر به سراغ بنده و چند نفر از دوستانمان آمدند و برای تدریس در دانشكده دعوت كردند.

 

این جانب با استشاره از بعضی اساتیدمان، امر و فتوای صریح مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی به لزوم مشاركت و دست اندر كار بودن در این سنگر علمی را شنیدم و عهده دار تدریس فقه در دانشكده مزبور شدم»(19).

 

4 عشق به دانش پژوهان علوم دینی

 

مرحوم شیخ هاشم عاشق درس بود و تا روز آخر یا ما قبل آخر زندگی اش درس می گفت. استاد محمد رضا حكیمی در این مورد می نویسد:

 

«...این مربی گرانقدر، صبحهای زود آن هم در زمستانهای سرد مشهد پیاده به راه می افتاد و برای تدریس حاضر می شد، در مَدرَس مدرسه نواب، بر روی فرشهای حصیری مندرس، بدون وسیله گرمكن... و در عین حال با چه علاقه و نشاطی درس می گفت و ادای تكلیف می كرد و به پرورش طلاب همت می گماشت.

 

طلاب نیز با شوقی وافر در آن درسها حاضر می شدند: خارج اصول، سطح كفایه، مكاسب، رسائل...

 

... قامت رسا و هیكل درشت و چهره پر هیبت و نگاه بسیار نافذش مانع از آن نبود كه انسان با او احساس پیوستگی كند و قلب خود را از محبت سرشار بیند.

 

تصور می كنم ما طلبه ها را خیلی دوست می داشت، چون ما طلبه ها نیز او را خیلی دوست می داشتیم.

 

بجز لحظاتی كه درس می گفت، سكوت عمیق، وقار سنگین و قیافه پر معنی و با تأملش انسان را خود به خود به تأمل وا می داشت و به عمقها می برد.»(20)

 

و آیت اللّه خزعلی می گوید:

 

«... اگر طلبه ای بر اثر كسالت در درسی حاضر نمی شد ایشان می رفت به عیادت وی. طلبه می گفت: متأسفم، مریضم، نمی توانم در درس كفایه شركت كنم.

 

آیت اللّه شیخ هاشم به طلبه می فرمود: «طوری نیست، در ایام تعطیلی می آیم (و درس شما را می گویم» ). می آمد حجره فلان طلبه و درس را به او می گفت: با یك دنیا صفا و مهر...

 

5 فنای در علم

 

از ویژگیهای حاج شیخ هاشم قزوینی فنای در علم بوده است. در این باره در كتاب مكتب تفكیك استاد حكیمی چنین می خوانیم:

 

«... و یكی از احوال بسیار ژرف او در طلب علم، واقعه ای است از دوران تحصیل و طلبگی وی در اصفهان، در سال قحطی، كه به هنگام مباحثه با استاد جلال الدین همایی كه در آن وقت از طلاب اصفهان بوده است اتفاق می افتد. این واقعه را استاد همایی در مجلسی كه در «دار الفنون» برای بزرگداشت آیت اللّه العظمی بروجردی از سوی فرهنگیان و دانشگاهیان برگزار می گردد نقل می كنند. پس از سالها از نقل آن به وسیله استاد همایی، روزی بنده با دو سه تن از دوستان و آشنایان به خدمت استاد همایی رسیدیم،(21) موضوع را به یاد ایشان آوردم و خواستم كه نقل كنند تا از زبان خودشان شنیده باشیم، نقل كردند استاد دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی نیز واقعه را با واسطه شنیده اند و آن را مرقوم داشته اند، چون به یقین چنین احوالی از چنان بزرگانی برای طلاب جوان و دانشجویان و چه بسا برای همه سودمند و سازنده است و نشاندهنده فنای طالب علمی در طلب علم است و تصویرگر چهره یك طلبه واقعی است كه بعدها عالمی گرانقدر می شود، آن «مرقوم» را در این اوراق می آورم:

 

«هم در آن ایام كه استاد ما، مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی در گذشت،(22) و به مناسبت بزرگداشت خاطره مرحوم آیت اللّه بروجردی(23) مجلسی در دارالفنون تهران برگزار شد، در آن مجلس شادروان استاد جلال الدین همایی سخنرانی كرد. سخنان استاد همایی از رادیوی ایران پخش شد، دوستانی كه خود شنیده بودند برای من چنین نقل كردند: به تواتر شنیدم كه استاد همایی، بعد از خواندن خطبه ای و... از شیوه تحصیلات قدما و دشواریهایی كه بر سر راه ایشان بود یاد كرد. در آن میان خاطره ای از حال و روزگار خویش به هنگام تحصیل در مدارس قدیم آورد كه:

 

«در اصفهان به سال مجاعه كه یكی از آن «قحط سالهای دمشقی» بود و مردم، پیر و جوان و زن و مرد، از گرسنگی، خیل خیل می مردند، من و شماری اندك از طلاب مدرسه نیماوَرْد (یا مدرسه ای دیگر كه استاد همایی نامش را یاد كرد و من اكنون به یاد ندارم) با گرسنگی و قحطی همچنان دست و پنجه نرم می كردیم، و نستوه در كار تحصیل علم كوشا بودیم. چنان مستغرق در جمال معنی و لذات حاصل از كسب معرفت بودیم كه گویی در پیرامون ما هیچ اتفاقی نیفتاده است.

 

گذران ایام تحصیل را با كمترین سد جوعی به شیوه اصحاب صُفّه، شبی را به روز می آوردیم و روزی را به شب...

 

یك روز در ضمن مباحثه با رفیق همدرسم كه طلبه برجسته ای از اهل قزوین بود متوجه شدم كه ناگهان حالش دگرگون شد و تشنجی به او دست داد و بی هوش افتاده و به حالت غش درآمد، می دانستم كه هیچ بیماری و دردی ندارد، در كمال سلامت و نشاط جوانی است، دردش از گرسنگی است كه آن را از من نیز پنهان می كند. به ناچار با شتاب از جای برخاستم. هر چه در گوشه و كنار طاق و رواق مدرسه و ذهن و ضمیرم بود گشتم كه وجهی حاصل كنم و از آن راه لقمه نانی برای او فراهم آورم، به هیچ روی حاصل نشد، كه همه در كمال فقر و قناعت می زیستیم و هر كس هر چه داشت، از كتابهای غیر درسی گرفته تا لوازم زندگی، در روزهای گذشته، همه را فروخته بود. دیگر چیزی در بساط باقی نبود. به ناگزیر خود را به خیابانی كه در نزدیكی آن مدرسه بود رساندم، به تعبیر بیهقی، همچون متحیری و غمناكی می گشتم و چشمم به هیچ چیز نمی افتاد كه بتوان سدّ جوع كرد.

 

از پس جست و جوی بسیار و نومیدی، ناگهان در گوشه خیابان چشمم به چند برگ كاهوی گل آلود افتاد، كه از قضای روزگار در آنجا افتاده بود. گویی هنوز كسی از خیل گرسنگان شهر آن را ندیده بود. آن چند برگ كاهوی گل آلود را همچون مائده ای بهشتی كه از آسمان فرود آمده باشد، از زمین برداشتم، آن را در جوی آب شستم، خود را به كنار آن دوست رساندم، همچنان بی هوش افتاده بود. دیدم رنگ رخساره اش از فرط گرسنگی زرد شده است. از آثار حیات نفسی هنوز باقی است كه به دشواری صدای آمد و رفتنش را می توان شنید. اندكی از آن برگهای كاهو در دهانش نهادم، بی رمق، با چشمان بسته، به زحمت به جویدن پرداخت. با هر برگی كه می جوید و فرو می برد، چنان بود كه گویی پاره ای از حیات رفته باز می گردد.

 

هنوز آن چند برگ كاهو به پایان نرسیده بود كه اندك اندك چشمانش باز شد و با لبخندی كه در آن شكرها بود و نه شكایتی، برخاست و نشست و بی درنگ روی به من كرد و انگشت روی خط نهاد و گفت: «در كجای بحث بودیم؟» و دیگر از آن گرسنگی و بی هوشی و پیچ و تابهای حاصل از آن هیچ سخنی نگفت. چنان بود كه گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

 

من نیز كه از به سامان رسیدن سعی خویش، در رمق بخشیدن به او، رضایتی در خود احساس می كردم، روا نداشتم كه آن مایه اشتیاق و جویندگی او را در راه دانش، كه تا بدین پایه بود، به سخنانی دیگر گونه بیالایم و از گرسنگی او و حالاتی كه در آن میان بر من و او رفته بود سخن بگویم، یا چیزی بپرسم. هیچ اشاره ای به آن احوال نكردم و دنباله بحث را یاد آور شدم. مباحثه ما از همان جا كه قطع شده بود ادامه یافت، چنان كه گویی هیچ واقعه ای در میان نبوده است.»

 

همان دوستانی كه این داستان را از سخنرانی استاد همایی برای من نقل كردند چنین گفتند كه او در دنباله این داستان یاد آور شد كه آن دوست، طلبه ای بود به نام «شیخ هاشم قزوینی» كه شنیده ام هم اكنون یكی از استادان برجسته حوزه علمی خراسان است.(24)

 

مبارزه سیاسی

 

مدرس قزوینی آزادمردی بود كه در عین زهد و دوری از دنیا اجتماعی بود و در مسائل سیاسی حضور فعال داشت. استاد محمّدرضا حكیمی نقل می كند:

 

«روزی برای تدریس به مدرسه نواب آمده بود برای درس عصر و چون كمی به وقت مانده بود، در راهرو مدرسه روی سكوی زیر طاق نشسته بود، به خدمتش رسیدم و فرصت را مغتنم شمرده، از مبارزات مسلحانه و اقدامات نواب صفوی پرسیدم و نظرش را در این باره جویا شدم.

 

دستش را به طرف عمامه اش برد و با اشاره به تحت الحنك خود گفت: «با تحت الحَنَك نمی شود از دین دفاع كرد.»(25)

 

روحانیت در طول تاریخ، هماره ستیزی خونبار علیه زورگویان و دین ستیزان داشته و این بین مستضعفان و روحانیت یك اعتماد دو جانبه به وجود آورده است.

 

بنابراین شناخت مبارزات روحانیت بسیار ضروری است.

 

یكی از این مبارزات مربوط است به حادثه مسجد گوهر شاد مشهد در سال 1314 ش كه در این مورد، عالمان شجاع و انقلابی، اساتید و بزرگان حوزه علمیه مشهد در برابر تهاجم فرهنگی یعنی از بین بردن حجاب و انهدام ارزشهای ملی اسلامی به واسطه مجبور كردن مردم به گذاشتن كلاه پهلوی ایستادند تا هویت اسلامی را از گزند حمله دشمنان مصون دارند.

 

یكی از این عالمان بزرگ آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی است؛ دانشمندی كه در این راه زحمت تبعید را به جان خرید و مدت هفت سال دوری از تدریس و درس را متحمل شد و در زادگاه خویش قلعه هاشم قزوین به صورت تبعید به سر برد.

 

قیام مسجد گوهر شاد ونقش مدرس قزوینی در آن

 

«رضا خان میر پنج» به حكومت رسید و طبق برنامه ریزی استعمار برای رسیدن به اهداف پلیدش دستورالعملی را صادر كرد و آن استفاده كردن همه مردم ایران از «كلاه پهلوی» یا «كلاه شاپو» بود، به گونه ای كه هیچ كس حق نداشت بدون كلاه یا با كلاههای محلی در جامعه ظاهر شود.

 

بعد از پخش این بخشنامه ها و پس از حوادث مدرسه شاهپور شیراز و میدان جلالیه تهران برای علما و همه ملت ثابت گردید كه برنامه دقیق و حسابشده ای برای تغییر فرهنگ و هویت ملی و كشف اجباری حجاب زنان و حذف روحانیون از جامعه طراحی شده است.

 

از این رو مقاومت آغاز شد. از جمله مراكز اصلی مقاومت و پایداری در این قضیه، مردم شهرهای شیراز، تبریز، تهران و مشهد بودند.

 

علمای بزرگ مشهد همچون حضرات آیات حاج آقا حسین قمی، حاج میرزا محمّد آقا زاده، شیخ هاشم قزوینی، سید عبداللّه شیرازی، سید علی سیستانی و سید علی اكبر خویی (پدر آیت اللّه العظمی خویی)، در منزل حضرت آیت اللّه سید یونس اردبیلی گرد هم آمدند و تصمیمهای مهمی گرفته شد، از جمله نوشتن تلگراف به شاه و هشدار به وی كه این نقشه ها در ایران اسلامی قابل اجرا نیست و باید از تصمیم خود منصرف شود.

 

به صلاحدید آقایان بنا شد حضرت آیت اللّه حاج آقا حسین قمی تلگراف را به شاه رسانده، او را برای انصراف از برنامه های خود قانع كند. افراد حاضر در جلسه از جمله مدرس قزوینی پای تلگراف را امضا كردند و مخالفت صریح خود را با نقشه های استعماری آشكار نمودند. حاج آقا حسین قمی پس از رسیدن به شهر ری به دستور شاه محاصره و به عتبات تبعید شد. مردم با بیدارگریهای روحانیون از نقشه های شوم استعمار آگاه شده بودند. محقق خراسانی از سخنوران معروف مشهد در یكی از سخنرانیهای خود گفته بود: «ای مردم من زیر این كلاه كلاهها می بینم».

 

سرانجام پاسی از نیمه های شب 12 ربیع الآخر گذشته بود كه قشون سرتا پا مسلح رضاخان، به سركردگی سرلشكر ایرج مطبوعی و... برای فتح مسجد گوهر شاد به حركت در آمد و صدای شیپور آغاز جنگ از همه طرف بلند شد و مردم به خاك و خون كشیده شدند و دو تا پنج هزار تن مظلومانه و غریبانه از پای درآمدند.(26)

 

«فردای آن روز خفقان شگفت آوری در مشهد حاكم شد و دژخیمان رژیم وابسته پهلوی بعد از كشتار در مسجد گوهر شاد آغاز به دستگیری و زندانی كردن افراد سرشناس، متدین، وعاظ و علمای درجه اول نمودند كه یكی از افراد و علمای برجسته و سرشناس آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی بود. آنان را ابتدا در زندانهای مشهد مورد بازجویی قرار دادند و سپس به زنجیرشان كشیده و با توهین و تحقیر فوق العاده و با تأمین حفاظت شدید، از راه زمینی به زندان تهران منتقل كردند.

 

یكی از كسانی كه در جریان مسجد گوهر شاد دستگیر شد مرحوم آیت اللّه سید عبداللّه شیرازی بود كه خاطراتی از آن قیام و آیت اللّه حاج شیخ هاشم نقل كرده است(27).

 

پس از دو ماه محاكمه علمای بزرگ اردبیل، شیراز، شاهرود، قزوین و... حكومت پهلوی تصمیم می گیرد كه آنها را تبعید كند. طبق امضایی كه در تلگراف نموده اند، یكی به شیراز، دیگری به اردبیل و آیت اللّه حاج شیخ هاشم به قزوین تبعید شدند.

 

سرانجام مدرس والامقام مشهد، مدت هفت سال در زادگاه خود قلعه هاشم خان به صورت تبعید به سر برد.

 

تا اینكه در شهریور 1320 ش بر اثر حوادث جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای خارجی رژیم طاغوت سرنگون و رضاشاه به جزیره موریس در آفریقا تبعید شد.

 

آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینی مجددا به مشهد مقدس باز گشت و مجاورت اختیار نمود.

 

حضرت امام بارها از این قیام به نیكی یاد می كرد:

 

«... قیام خراسان را كی كرد؟ علمای خراسان، مرحوم آمیرزا یونس و مرحوم آقازاده و امثال اینها. بعد از او هم یك قیام تنهایی آقای قمی كرد كه آمد به حضرت عبدالعظیم و ما هم حضرت عبدالعظیم بودیم...»(28)

 

«... یك نهضت، نهضت علمای خراسان بود، مرحوم آقازاده و مرحوم آسید یونس و سایر علمای آن وقت، همه را گرفتند و آوردند و در حبس در تهران، و من خودم مرحوم آمیرزا محمّد آقازاده رحمه الله (فرزند مرحوم آخوند خراسانی صاحب كفایه) را دیدم كه یك جایی نشسته بود بدون عمامه ... تحت مراقبت بود...»(29)

 

باز در جای دیگر درباره قیام و حركت ضد رضا خانی علمای خراسان از جمله آیت اللّه قزوینی در كلام مرحوم امام خمینی قدس سره چنین آمده:

 

«در این مدتی كه خودمان مشاهده كردیم قیامهایی از این طبقه (روحانیت شیعه) دیده ایم در مقابل رضا شاه، آن وقت كه آمد كودتا كرد... قیامی كه از خراسان شد كه همه علمای خراسان را كه قیام كرده بودند گرفتند و آوردند و بردند در زندان.»(30)

 

آری، گرچه به ظاهر عده زیادی از مردان شجاع و رشید خراسان در مسجد گوهر شاد به خاك و خون كشیده شدند، علما به زندان رفتند، عده ای تبعید و عده ای محكوم به اعدام شدند، ... ولكن حادثه گوهر شاد چونان حماسه عاشورا ماهیت كفرآمیز رضا شاه و حكومت او را آشكار ساخت و این نقطه آغازی برای رانده شدن رضا خان از ایران و منفور شدن ابدی خاندان او بود.

 

سرانجام مردم مسلمان و غیور ایران در سال 1357 با شعار «اللّه اكبر» و به رهبری امام خمینی كاخ ظلم و كفر و نفاق پهلوی را از بیخ و بن بركند.

 

ویژگیهای اخلاقی حاج شیخ هاشم

1 توجه به خانواده

 

این عالم زاهد در عین شجاعت، دانش و كرامت، در منزل همسری مهربان بود و برای آرامش و آسایش خانواده خود تلاش می كرد. در این زمینه به دو مورد از اخلاق وی در منزل از زبان آیت اللّه خزعلی اشاره می كنیم:

 

«... ایشان یك انسان بود؛ یعنی می گفت من در خانه حقی به گردن زن ندارم كه بگویم فلان چیز را بیاور. حقی به گردن بچه ندارم. بستگانش می گویند یك بار نشد به ما بگوید یك لیوان آب بیاور. (آب را) می آوردیم نیم خیز بلند می شد، آن را می گرفت. در تمام چهل سال زندگی (به نقل از همسرش) یك بار تندی نكرد. یك دفعه از ما چیزی نخواست».

 

«او برای آرامش خانواده و برای اینكه همسرش از خواب بیدار نشود، وقتی كه مطالعه می كرد یك نخ به گهواره (فرزند خردسال خود) می بست و یواش یواش گهواره را تكان می داد (تا فرزند از خواب بیدار نشود و به ناچار مادر از خواب بیدار شود برای خواباندن وی).»(31)

 

ناگفته نماند كه از این عالم ربانی، جز یك دختر به یادگار نمانده بود كه وی نیز در تاریخ 10/2/1378 به رحمت ایزدی پیوست و در جوار حرم مطهر رضوی در صحن جمهوری اسلامی، قطعه 139 به خاك سپرده شد.

 

2 آزاد مردی و مناعت طبع

 

به نقل آیت اللّه خزعلی، مرحوم شیخ هاشم یك روز دید خیلی فشار فقر آمده است، او ناچار می شود برود در حجره های مسجد گوهر شاد بنشیند و برای زوار رقعه نویسی كند (عریضه نامه بنویسد).

 

مرحوم حاج سید علی سیستانی مرد واصل شاگرد آیت اللّه سید اسماعیل صدر (كه آقا میرزا مهدی اصفهانی هم شاگرد او بود) شبانه می آید 20 قران (ریال) توی یك كیسه كرباسی به وی می دهد و می گوید برای شما رقعه نویسی حرام است، شما باید درس بدهید، آقا شیخ هاشم تعجب كرد، چطور ایشان از نیت درونی من خبر دارد و درمی یابد كه ایشان سید علی سیستانی اهل اللّه است. فردا می رود درس سید علی سیستانی، چند روز بعد سید علی سیستانی رو می كند به حاج شیخ هاشم و می گوید:

 

«شما به درس من نیایید یعنی خودت مدرس قوی هستی من بر شما روا نمی دارم پای درس من بیایید. بعد به عده ای می گوید: پای درس حاج شیخ هاشم قزوینی بروید.»(32)

 

3 شجاعت

 

علم و شجاعت، رابطه ای تنگاتنگ دارند. آن كس كه معرفت و دانش دینی اش بیشتر باشد، از صفت زیبای شجاعت بیشتر برخوردار است. آیت اللّه شیخ هاشم نیز از این مقام عالی بی نصیب نبود و با تمام مسائل با شجاعت و جدیت برخورد می كرد. شیخ هاشم همچون رادمردان تاریخ هیچ وقت از دیكتاتوری رضاخان نهراسید و علیه او تلاش كرد. هر چند زندانی و تبعید شد، ولی دست از مبارزه بر نداشت و با شجاعت هر چه تمام تر به مبارزه خود ادامه داد.

 

رهبر فرزانه انقلاب فرموده است:

 

«مرحوم آیت اللّه قزوینی تنها روحانی بود كه بر اساس همان آزادگی و بزرگ منشی اش در مقابل شهادت مرحوم نواب صفوی عكس العمل نشان داد و در مجلس درس از شهادت مرحوم نواب صفوی و یارانش به دسیسه دستگاه حاكم انتقاد شدید كرد و تأثر خودش را از شهادت آنها ابراز داشت و گفت: «مملكت ما كارش به جایی رسیده كه فرزند پیغمبر را به جرم گفتن حقایق می كشند!»(33)

 

مرحوم آیت اللّه صالحی مازندرانی می گوید:

 

«ترس و وحشت محال بود به وجود ایشان راه پیدا كند و بسیار باهوش و شجاع بودند. ایشان از مبارزان عصر رضا خان بود، بسیار شجاع بود، هیچ وقت از خود تعریف نمی كرد. یك روز سر درس، خاطره ای تعریف كرد و گفت: روزی مرا دستگیر كردند، به جای اینكه من بترسم، سربازی كه دست مرا می بست، از ترس به شدت می لرزید و گریه می كرد!

 

آیت اللّه سید حسن موسوی شالی می گوید:

 

«اولین بار شیخ را در مشهد مقدس كه به همراه عموی خود مشرف شده بودم شناختم. وی را فردی مقتدر و شجاع یافتم. مرحوم شیخ خودشان برای من تعریف كردند من دو بار پیش رضاخان رفتم؛ اولین بار علمای خراسان مرا به عنوان نماینده پیش شاه فرستادند تا خواسته های آنان را به شاه برسانم، وقتی كه پیش شاه رسیدم او مثل دیوار تكان نمی خورد. بعد از لحظه ای شروع به قدم زدن كرد و به من گفت: آخوند! نظر شما در رابطه با كشف حجاب چیست؟!

 

به او گفتم: مملكت به منزله یك تن است كه سر آن تن، شاه است و دو چشم آن سر، روحانیت اند. چشم آنچه می بیند به سر خبر می دهد تا مواظب شر و فساد باشد. من الآن به تو می گویم: این كشف حجاب شرّ و فساد است و ریشه تو را این شر می سوزاند.

 

رضا خان گفت: راست می گویی آقا شیخ.»(34)

 

4 بی رغبتی به دنیا

 

مهم ترین مانع كمال آدمی، وابستگی به دنیاست. اگر این حالت بر روح انسان حاكم گردد، تمام ارزشها را تحت الشعاع قرار می دهد و از فروغ آنها می كاهد. برای رهایی از جلوه های فریبنده دنیا و مظاهر مادی، راهی بهتر از زهد و ساده زیستی نیست.

 

مرحوم شیخ هاشم قزوینی نیز از این توفیق بهره های فراوان داشت و در زندگی اش بجز مایحتاج اولیه و فردی، چیزی یافت نمی شد. یكی از اساتید نقل می كنند:

 

مرحوم شیخ هنگام رحلت، از مال دنیا جز خانه اش كه به او بخشیده بودند و مقداری كتاب كه تمام آنها را وقف كتابخانه حضرت رضا علیه السلام كرده اند، نداشت. بعد از رحلت شیخ هاشم، از خانواده ایشان سؤال كردم مخارج زندگی را از كجا تأمین می كنید، همسر ایشان گفتند: خانه ای كه از ایشان مانده است، بیرونی اش را اجاره داده ایم و با درآمد آن زندگی می كنیم.

 

در خصوص این خانه آیت اللّه حاج سید حسن موسوی شالی نقل می كنند در مشهد مقدس خدمت آیت اللّه شیخ هاشم رسیدم، بعد از مدتی صحبت و گفت وگو از مسائل منطقه خودمان، خدمت ایشان عرض كردم، عده ای از اهالی قلعه هاشم خان می گویند، شما پولهای آنها را گرفته، برای خود در مشهد خانه ساخته اید. آیت اللّه شیخ هاشم فرمودند: من از خودم خانه ای ندارم تا با پول آنها خریده باشم! قضیه خانه دار شدن من به این نحو است كه روزی كسی آمد و گفت: آقا! زمینی دارم، می خواهم آنجا را خانه بسازم و دلم می خواهد نقشه آن را یك روحانی بدهد و روحانی پسند باشد. مرا همراه خود برد و من با عصای خود نقشه خانه را كشیدم. مدتی از این قضیه گذشت همان شخص آمد و گفت: شیخ این كلید همان خانه است كه نقشه آن را كشیدی. این را بگیر و فردا هم بیا محضر تا آن را به اسم شما كنم. این خانه هم این طوری برای من درست شده است.

 

5 سعه صدر و توجّه به مقتضیات زمان

 

سعه صدر و سعه مشرب مرحوم حاج شیخ هاشم، مورد تأیید همه شاگردان وی است. حضرت آیت اللّه خامنه ای در سخنرانی 11 تیرماه 1364 در مراسم دیدار با امام جمعه و جمعی از مسئولان قزوین، از مرحوم آقا شیخ هاشم قزوینی یاد كرده می فرماید:

 

«مرحوم آقاشیخ هاشم... بسیار برای ما محبوب بود. هیچ استادی یادم نمی آید كه طلبه ها به قدر آقاشیخ دوست داشته باشند. خیلی عجیب بود در ایجاد محبت در دل شاگردان. عالمی بود بسیار سنگین، متین، خوش بیان، اهل معنی و زاهد و بی اعتنا به دنیا، در عین حال بسیار روشنفكر.

 

آن زمان كه اهل علم (اهل) روزنامه خوانی و مجله خوانی و این چیزها نبودند ایشان مرتبا مجلات مختلف را می گرفت و در جیبش می گذاشت، طوری كه كاملاً دیده می شد و با آن محاسن سفید، خیلی مرد انصافا بزرگی بود. در طول سال، ماه رمضان ایشان می آمد قزوین قلعه هاشم خان و به منبر می رفت و پولی به آقا شیخ می دادند و ایشان با همان پول دوران سال را می گذراند و از هیچ كس وجوهات نمی گرفت...»(35)

 

كرامات شیخ هاشم

 

شخصیتهایی كه راه سعادت و تقوا پیش می گیرند دارای روحی با طهارت و ملكوتی می شوند و به قدرت لایزال الهی مرتبط می گردند و كارهایی انجام می دهند كه اشخاص معمولی از انجامش عاجزند و این همان كرامات و خوارق عادات است كه فقط از مردان الهی و اولیای خاص خدا سر می زند.آیت اللّه شیخ هاشم، بحق در زمره چنین مردان و از پیوستگان به قدرت و نیروی خدایی بود.او روحی پاك و ملكوتی داشت و دارای كرامات و شگفتیهای فراوان بود.

خاطره ای شیرین از كرامات نفسانی حاج شیخ هاشم كه خود آن بزرگوار نقل می كرد:

«زمانی كه من در اصفهان درس می خواندم، سال سختی پیش آمد و ما طلبه ها در مدرسه با وضع نامناسبی زندگی می كردیم و گاهی از گرسنگی، ضعف شدید بر ما عارض می شد. روزی شنیدیم كه در خارج شهر گوشت شتر پخش می كنند، من هم به آن سو رفتم و جمع زیادی مانند من چشمهایشان را به مقَسِّم دوخته بودند تا اینكه در آخر مقدار پنج سیر از آن گوشت نصیب من شد. مسرور بودم كه بی نصیب نشده ام، به طرف مدرسه راه افتادم. در مسیر راه در كنار كوچه ای دیدم یك زن ارمنی نشسته و دو دختر بچه اش را در دو طرف خود خوابانیده، سر یكی را روی زانوی راست و سر دیگری را روی زانوی چپ خود گذاشته است. چشمان این دو دختر از بی حالی و بی رمقی مانند مردگان روی هم بود و آهسته آهسته نفس می كشیدند. آن زن كه چشمش به من افتاد و از لباسهایم مرا فرد روحانی تشخیص داد، با حال شرمساری و ضعف بی نهایت به من ملتجی شد و با زبانی كه من نمی فهمیدم اظهار حاجت كرد و اشاره به دو دخترش نمود و به من فهمانید كه به فریاد این فرزندانم برسید كه در شرف تلف و هلاكت هستند و گاهی هم سر به سوی آسمان می كرد و با زبان خود دعا می كرد.

خیلی ناراحت شدم، خود را فراموش كردم و به آن زن فهماندم كه اینجا باشید من می آیم.

به مدرسه رفتم و همان گوشتها را سرخ كردم و برگشتم و به آن زن دادم. او قلیه ای از آن را نزدیك دهان یكی از دخترها برد و فشار داد و قطره آبی از آن گوشت به دهان او چكید و مقداری چشم خود را باز كرد! قلیه دیگری را گرفت و در دهان دختر دیگر فشار داد. او هم چشم باز كرد. كم كم آن تكه های گوشت را به دخترانش داد و سر به سوی آسمان گرفت و برای من دعا كرد. از او خداحافظی كردم و آمدم به مدرسه، در حالی كه بعد از ظهر بود و هوا گرم و ضعف گرسنگی وجودم را گرفته بود، دراز كشیدم و خودم چیزی نداشتم كه سدّ جوع كنم. ناگاه دیدم درِ حجره باز شد و پیرمردی نورانی كه بقچه ای در دست داشت وارد شد، سلام كردم. حالم را پرسید، بسیار محبت نمود و پرسید: چه می كنی؟

 

گفتم: دراز كشیده ام.

 

فرمود: این بقچه از آنِ شماست، این را گفت و از اتاق بیرون شد! من به شك افتادم كه این پیر مرد خوشرو و نورانی كه بود؟! دنبالش روان شدم، ولی او را نیافتم! آمدم به حجره و آن بسته را باز كردم، دیدم كه نانهای تافتون معطر و روغنی است كه تا آن زمان از آنها ندیده و نخورده بودم. یادم آمد كه از آن پیر مرد پرسیدم چه كسی اینها را فرستاده است؟ اشاره ای كرد كه مپرس، كسی كه چرخ و پر به دست اوست به یاد شماهاست و از اتاق خارج شد! بعضی از دوستان خود را صدا زدم و جریان را نقل كردم و از آن تافتونها همه سیر خوردند و من از حالت ضعف و سستی بیرون آمدم.»(36)

 

مرحوم حاج میرزا عبداللّه ، از اهالی قلعه هاشم خان نقل می كردند:

 

درقلعه هاشم خان یخچال طبیعی می ساختند، روزی یكی از كارگران كه ازحضور شیخ آگاه نبود به كارگران می گوید: پسرِ مهدی (مهدی نام پدرمرحوم شیخ هاشم است) پولها را به خمره می ریزد و به ما مزد نمی دهد، و این درحالی بود كه شیخ هیچ پولی برای پرداخت مزد كارگرها نداشت.

حاج شیخ از این موضوع بسیار ناراحت شده، بیرون می رود ودر ابتدای روستا ناراحت قدم می زند و در فكر فرو می رود كه چگونه پول كارگران را بپردازد. یك مرتبه اسب سواری از راه می رسد و مبلغ یك صد تومان به شیخ می دهد و می گوید: شیخ! بری ء الذمه شدم، بری ء الذمه شدم.

شیخ می گوید تأمل كن حساب كنیم، ولی آن شخص به سرعت از نظرها دور می شود و شیخ با آن یك صد تومان تمام بدهیها و مزد كارگرها را پرداخت می نماید.

آیت اللّه حاج شیخ هاشم از روح بلندی برخوردار بود و بسیاری از خصلتهای او از همین روحیه بلند و قوی نشأت می گرفت.

در این زمینه در كتاب مكتب تفكیك چنین آمده است:

«... پاره ای خصوصیات در او بود كه او را در شمار نوابغ جای می داد. روحی بسیار قوی داشت و برخوردهای روحی مهمی از نوع مكاشفات برایش اتفاق افتاده بود كه برخی را گاه به مناسبتی وبه منظور آموختن در سر درس نقل می كرد...»(37)

آیت اللّه خزعلی در این باره می گوید:

«جناب آیت اللّه وحید می گوید: آیت اللّه شیخ هاشم به من فرمود: اواخر عمر من است، درسم را ناقص گذاشتم. شما در مشهد بمانید درس مرا كامل كنید. گفت، نه می خواهم بروم نجف. حاج شیخ ساكت شد. آیت اللّه وحید چهار ماه در تهران معطل می شود و نمی تواند به نجف برود. تا بالاخره مجبور می شود برگردد مشهد بعد از فوت حاج شیخ درس ایشان را تمام كند.

 

به تعبیر آیت اللّه وحید «مثل اینكه حاج شیخ مرا قبض كرد كه من نتوانم به نجف بروم». با اینكه اگر ایشان یك نامه می نوشت برای یك طلبه به راحتی می توانست برود نجف، اما خودش چند ماه معطل شد.

فهمیدم این مرد دارای یك روحیه بسیار بلندی بود.»(38)

 

عروج ملكوتی شیخ هاشم قزوینی

 

جامه مرگ بر قامت همگان دوخته شده و مرگ خواسته یا ناخواسته به سراغ همه خواهد رفت و خوشا به حال كسانی كه روحشان آراسته به معنویات به سوی محبوب پر كشد.

آقای حاج شیخ موسی، داماد آیت اللّه حاج شیخ هاشم كه سالها پیش مرحوم شده اند، نقل كرده است، جریان رحلت ایشان از این قرار بود كه مرحوم شیخ هاشم، روز وفات به حمام می روند تا خود را پاكیزه كرده برای عروج ملكوتی آماده كنند. حمام ایشان طول می كشد. خدمتكار ایشان سؤال می كند: آقا! چرا حمام شما این همه طول كشید؟

ایشان پاسخ می دهند: بله، طول كشید.

بعد از حمام برای ایشان یك استكان چایی می برند و كس دیگری را كنار ایشان مشاهده می كنند. چایی برای میهمان می برند.

بعد از مدتی میهمان ناشناخته ناپدید می شود و شیخ جان به جان آفرین تسلیم می كند.

نقل دیگر(39) آن است كه مرحوم آیت اللّه شیخ هاشم روز وفات به حمام می روند و بعد از حمام تمام گلهای باغچه منزل را می چینند. در همین وقت كسی درِ منزل را می زند و میهمانی وارد می شود. برای میهمان چای می برند، ولی بعد از چند لحظه میهمان غایب می شود و مردم بدون اطلاع اهل منزل جهت تشییع جنازه هجوم می آورند.

سرانجام مدرس والامقام حوزه علمیه مشهد، آن عالم مذكّی و مربی، پس از شصت و نه سال عمر با بركت، چهل سال تدریس و تربیت شاگردان برجسته و وارسته در تاریخ 22 مهر ماه 1339 ش همزمان با بیستم ربیع الآخر 1381 ق درگذشت و در مدخل ورودی حرم مطهر رضوی، از طرف ضلع شمالی صحن آزادی (صحن نو) كفشداری شماره 7، به خاك سپرده شد.

یكی از شاگردان مرحوم شیخ هاشم، دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی در رثای این عالم ربّانی سروده است:

امروز، بامداد، هراسان بود****گیسوی آفتاب پریشان بود

می خواست شمع صبح برافروزد         ****دست سپیده، خسته و لرزان بود

و آن روشنای صبحدم آفاق****مشرق نبود، چاك گریبان بود

در هر كرانی از افق مشرق****اندوه بیكرانه نمایان بود

انبوه سایه گستر اندوهش****در سوگ آفتاب خراسان بود(40)

 

منابع مقاله:مجله مشكوة، شماره 78، اكبر حاجی محمدی - فرشید نوروزی

 

پی نوشت

1 امروزه به «شهرك مدرس» معروف است.

2 محمدرضا حكیمی، مكتب تفكیك، (ضمیمه تاریخ و فرهنگ معاصر). ویژه نامه 1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش / 1414 ق، ص 230.

3 نگاه حوزه، مقاله غلامرضا جلالی، خرداد شهریور 1374، ص 6.

4 در روزهایی كه آن مرحوم برای درمان ناراحتی قلبی اش به تهران رفته بود و در اثر همان بیماری دار فانی را وداع گفت.

5 مكتب تفكیك، ص 196.

6 مجله حوزه، شماره 43 44، فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیرماه 1370، ویژه سی امین سال درگذشت آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه الله ، چاپ دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، ص 202.

7 مكتب تفكیك و میراث ماندگار.

8 مكتب تفكیك، ص 348.

9 بخشی از سخنرانی آیت اللّه خزعلی در قلعه هاشم خان، زادگاه مرحوم شیخ هاشم قزوینی.

10 تاریخ علمای خراسان، ص 15.

11 مرجعیت آیت اللّه العظمی خامنه ای از دیدگاه فقها و بزرگان، تهیه و تنظیم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شانزدهم آذر 1373 / سوم رجب 1415 ق؛ زندگینامه مقام معظم رهبری، ص 31.

12 مجله حوزه، شماره 43 44، فروردین تیر 1370، ویژه سی امین سال در گذشت آیت اللّه العظمی بروجردی ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 202.

13 مصاحبه مرحوم آیت اللّه صالحی مازندرانی، با تهیه كنندگان این نوشتار، در تاریخ 12/11/1378ش .

14 همان.

 

15 مكتب تفكیك، ص232

16 از بیانات آیت اللّه خزعلی، مشهد 9 / 8 /1370 .

17 اندیشه فصلنامه حوزه علمیه مشهد، سال اول، شماره 3 و 4، پاییز و زمستان، 1370، ص46؛ جزوه «یادمان مرحوم استاد كاظم مدیر شانه چی»، قم، مركز تحقیقات دار الحدیث، بهار 1381، ص 7.

18 میراث ماندگار، چاپ دوم: مؤسسه كیهان، پاییز 1369، ص 57؛ مجله كیهان فرهنگی، سال چهارم، شماره 5 ، 1366 ش؛ یادمان مرحوم استاد كاظم مدیر شانه چی، ص7.

19 میراث ماندگار، ص 57؛ مجله كیهان فرهنگی، سال چهارم، شماره 5 ، 1366 ش ؛ یادمان مرحوم استاد كاظم مدیر شانه چی، ص7.

20 مكتب تفكیك، ص 348.

21 روز پنجشنبه، 11 فروردین 1356؛ و از جمله آن دوستان، آقای دكتر محمد خوانساری بودند.

22 آیت اللّه استاد، حاج شیخ هاشم مدرس قزوینی (ولادت: 20 خرداد 1270 ش) در تاریخ 23 مهرماه 1339 ش، در مشهد مقدس درگذشت... آیت اللّه العظمی بروجردی در تاریخ 10 فروردین 1340 ش فوت كردند و مراسم بزرگداشت ایشان در دارالفنون ظاهرا به مناسبت چهلم بوده است.

23 همان .

24 مكتب تفكیك، ص 350. این واقعه به طور خلاصه و مقداری تفاوت در كتاب «تعلیم و تعلّم» آمده است.

25 مكتب تفكیك، ص 349.

26 اندیشه فصلنامه حوزه علمیه مشهد، شماره اول، بهار 1370، ص 145-128.

27 بنگرید به: فصلنامه اندیشه، سال اول، ش 2، تابستان 1370، ص 68-65.

28 به نقل از: صحیفه نور، ج 9، ص 30.

29 به نقل از: صحیفه نور، ج 1، ص 261 و 328.

30 همان.

31 بخشی از سخنرانی آیت اللّه خزعلی در سی و یكمین سالگرد درگذشت آیت اللّه شیخ هاشم فزوینی.

32 از سخنرانی آیت اللّه خزعلی، مشهد 9/8/1370 .

33 مرجعیت آیت اللّه العظمی خامنه ای از دیدگاه فقها و بزرگان، تهیه و تنظیم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 44.

34 گزیده ای از مصاحبه با آیت اللّه حاج سید حسن موسوی شالی، نماینده مجلس خبرگان و امام جمعه تاكستان.

35 نگاه حوزه، ضمیمه مجله حوزه (5)، سال 1374، ص 8-7.

36 عبدالجواد غرویان، جلوه های ربانی، در حالات آیت اللّه میرزا جواد آقا تهرانی، انتشارات شفق، 1375 ش، ص 20.

37 مكتب تفكیك، ص350

38 پیاده شده از نوار سخنرانی آیت اللّه خزعلی، 9/8/1370.

39 حضرت آیت اللّه موسوی شالی (امام جمعه تاكستان) از زبان همسر مرحوم حاج شیخ هاشم.

40 مكتب تفكیك، ص 233.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است