در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
1 - دعا و آداب آن در قرآن و سنت چگونه تبیین شده است؟ 2 - آداب باطنی دعا چه تاثیری در مقبولیت دعا دارد ؟ 3 - آداب ظاهری دعا چه تاثیری در اجابت دعا دارد ؟ 4 - دعا کننده باید دارای چه شرایطی بوده و چه آدابی را رعایت نماید ؟
پاسخ:

استاد شهید مرتضی مطهری در باره دعا می فرمایند:

قطع نظر از اجر و پاداشی که برای دعا هست و قطع نظر از اثر استجابتی که بر دعا مترتب است، دعا اگر از حد لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگی کند و روح انسان به اهتزاز درآید یک روحانیت بسیار عالی دارد، مثل این است که انسان خود را غرق در نور می‏بیند، شرافت گوهر انسانیت را در آن وقت احساس می‏کند.                     

آن وقت خوب درک می‏کند که در سایر اوقات که چیزهای کوچک او را به خود مشغول داشته بود و او را آزار می‏داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده. انسان وقتی که از غیر خدا چیزی می‏خواهد احساس مذلت می‏کند و وقتی که از خدا می‏خواهد احساس عزت. لهذا دعا، هم طلب است و هم مطلوب، هم وسیله است و هم غایت، هم مقدمه است و هم نتیجه. اولیای خدا هیچ چیزی را به اندازه دعا خوش نداشتند، همه خواهش ها و آرزوهای دل خود را با محبوب واقعی در میان می‏گذاشتند و بیش از آن اندازه که به مطلوب های خود اهمیت می‏دادند، به خودِ طلب و راز و نیاز اهمیت می‏دادند، هیچ گونه احساس خستگی و ملالت نمی‏کردند، به تعبیر امیرالمؤمنین خطاب به کمیل نخعی:

هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلی‏ حَقیقَةِ الْبَصیرَةِ وَ باشَروا رَوْحَ الْیَقینِ وَ اسْتَلانوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفونَ وَ انِسوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجاهِلونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیا بِابْدانٍ ارْواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْاعْلی‏[1].

ناگهان علم و آگاهی در کمال حقیقت بصیرت و بینش بر آنها و قلبشان فرود آمد و لذت یقین را درک کردند و با حقیقت آن تماس گرفتند، و با آنچه دنیاداران از آن در هراس‏اند و آن را ناخوش و دشوار می‏دارند اینان خوشند و آن را نرم و دلپسند شمردند و به آنچه نادانان از آن گریزان‏اند مأنوس شدند، و با اهل دنیا با بدن هایی که روح آن بدن ها متعلق به محل اعلی‏ و عالم ربوبی است معاشرت کردند.

برعکسِ دل های زنگ گرفته سیاه و قفل شده که از درگاه خدا رانده شده‏اند.

...هر کسی از دل خود با خدا راه دارد. دری از همه دلها به سوی خدا هست. حتی شقی ترین افراد در موارد گرفتاری و ابتلا، در وقتی که اسباب و علل بکلی از او منقطع می‏شود، تکانی می‏خورد و به خدا التجا می‏برد. این یک میل فطری و طبیعی‏ است در وجود انسان. پرده گناه و شقاوت گاهی روی آن را می‏گیرد. در سختی ها که پرده زایل می‏شود، خود به خود این میل تحریک می‏شود و به هیجان در می‏آید.

شخصی از صادق آل البیت علیهم السلام پرسید: چه دلیلی بر وجود خدا هست؟

فرمود: آیا تاکنون کشتی سوار شده‏ای؟ گفت: بلی. فرمود: آیا اتفاق افتاده که دریا طوفانی شود و کشتی در شرف غرق شدن باشد و امید تو از همه جا بریده شود؟

گفت: بلی، یک چنین اتفاقی افتاد. فرمود: آیا در آن وقت دلت متوجه به جایی بود و ملجأ و پناهی می‏جست و از یک نقطه‏ای خواهش می‏کرد که تو را نجات دهد؟

گفت: بلی. فرمود: او همان خداست.

امام صادق علیه السلام خداوند را از راه دل خود او به او شناساند (وَ فی انْفُسِکُمْ افَلا تُبْصِرون)[2]. این میل و این توجه که در فطرت بشر هست که در مواقع انقطاعِ اسباب متوجه قدرت قاهره غالبی فوق اسباب و علل ظاهری می‏شود، دلیل بر وجود چنین قدرتی است. اگر نبود، چنین میلی وجود پیدا نمی‏کرد.

البته فرق است بین اینکه میلی در وجود انسان باشد و اینکه انسان آن میل را کاملًا بشناسد و هدف آن را بداند. میل به شیر خوردن از ابتدا در کودک هست. وقتی که گرسنه می‏شود و این احتیاج در وجودش پیدا می‏شود، این میل تحریک می‏شود و او را هدایت می‏کند که در جستجوی پستانِ ندیده و نشناخته و انس و عادت نگرفته برآید. همان میل او را هدایت می‏کند. این میلْ خودش خود به خود راهنماست، او را وادار می‏کند که دهانش را باز کند و در جستجو برآید، اگر نیافت گریه کند. خود گریه کردن، استمداد و کمک خواستن از مادر است، همان مادری که هنوز او را نمی‏شناسد و از وجودش اطلاع ندارد. ولی خود طفل هیچ نمی‏داند که هدف این میل چیست، هدف این گریه چیست، برای چه این میل در وجودش پدید آمده؛ نمی‏داند جهاز هاضمه‏ای دارد و آن جهاز ماده غذایی می‏خواهد، بدن بدل مایتحلّل می‏خواهد. او نمی‏داند برای چه [شیر] می‏خواهد و نمی‏داند فلسفه گریه اعلام مادر است، همان مادرِ نشناخته که تدریجاً باید او را بشناسد.

ما نسبت به میل های عالی انسانیت، میل خداجویی و خداخواهی، میل به دعا و التجا به خدای نادیده، حالت همان طفل نوزاد را داریم نسبت به پستانِ ندیده و نشناخته و مادرِ ندیده و نشناخته.

... انسان در دو حال ممکن است خدا را بخواند: یکی در وقتی که اسباب و علل از او منقطع شود و دچار سختی و اضطرار گردد، و یکی در وقتی که روحْ خودش اوج بگیرد و خودْ خویشتن را از اسباب و علل منقطع کند. در حال اضطرار و انقطاع اسباب، انسان خود به خود به طرف خدا می‏رود، احتیاج به دعوت ندارد و البته این کمالی برای نفس انسان نیست؛ کمال نفس در این است که خودش خود را منقطع سازد و اوج بگیرد.

شرایط دعا:

دعا را شرایطی است. شرط اولش این است که واقعاً خواستن و طلب در وجود انسان پیدا شود و تمام ذرات وجود انسان مظهر خواستن گردد، واقعاً آنچه‏ می‏خواهد به صورت یک احتیاج و استدعا و حاجت درآید، همان طوری که اگر در یک نقطه بدن یک احتیاجی پیدا شود تمام اعضا و جوارح شروع می‏کنند به فعالیت و حتی ممکن است عضوی به مقدار زیادی از کار خود بکاهد برای رفع احتیاجی که در فلان نقطه بدن پیدا شده است. اگر مثلًا تشنگی بر انسان غلبه کند اثر تشنگی در وجناتش پیدا می‏شود، حلق و کبد و معده و لب و زبان و کام همه «آب» می‏گویند. اگر هم در آن حال بخوابد آب را به خواب می‏بیند، چون واقعاً بدن محتاج به آب است. احتیاج روحی و معنوی انسان- که جزئی از عالم خلقت است- نسبت به کل جهان همین‏طور است. روح انسان جزئی است از عالم وجود؛ اگر واقعاً خواهش و احتیاجی در وجودش پیدا شود، دستگاه عظیم خلقت آن را مهمل نمی‏گذارد.

فرق است بین خواندن دعا و دعای واقعی. تا دل انسان با زبان هماهنگی نداشته باشد دعای واقعی نیست. باید در دل انسان جداً و واقعاً خواست و طلب پیدا شود، حقیقتاً در وجود انسان احتیاج پدید آید که:

هرچه رویید از پی محتاج رُست                     تا بیابد طالبی چیزی که جُست‏                 هر که جویا شد بیابد عاقبت                      مایه‏اش درد است و اصل مرحمت                 هر کجا دردی دوا آنجا رود                  هر کجا فقری نوا آنجا رود                 هر کجا مشکل جواب آنجا رود                       هر کجا پستی است آب آنجا رود                 آب کم جو تشنگی‏آور به دست                        تا بجوشد آبت از بالا و پست

 

امَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السّوءَ[3].

آیا کیست که مضطر را هنگام نیاز اجابت کند و بدی را از وی دور سازد؟

(او بهتر است یا این بتهای ناتوان؟)

ایمان و اعتماد به استجابت:‏

شرط دیگر دعا ایمان و یقین است؛ ایمان به رحمت بی‏منتهای ذات احدیت، ایمان به اینکه از ناحیه او هیچ منعی از فیض نیست؛ ایمان داشته باشد که درِ رحمت الهی‏ هیچ گاه به روی بنده‏ای بسته نمی‏شود، نقص و قصور همه از ناحیه بنده است. در حدیث است: اذا دَعَوْتَ فَظُنَّ حاجَتَکَ بِالْبابِ[4]

یعنی آنگاه که دعا می‏کنی حاجت خود را دم در آماده فرض کن. علیّ بن الحسین زین العابدین علیهما السلام در دعای معروف ابوحمزه- که امید و اطمینان در آن موج می‏زند و آن حضرت در سحر ماه مبارک رمضان می‏خوانده است- اینچنین به خدای خود می‏گوید:

اللَّهُمَّ انّی اجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ الَیْکَ مُشْرَعَةً، وَ مَناهِلَ الرَّجاءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَةً، وَ الْاسْتِعانَةَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ أمَّلَکَ مُباحَةً وَ أبْوابَ الدُّعاءِ الَیْکَ لِلصّارِخینَ مَفْتوحَةً، وَ اعْلَمُ ا نَّکَ لِلرّاجینَ بِمَوْضِعِ اجابَةٍ وَ لِلْمَلْهوفینَ بِمَرْصَدِ اغاثَةٍ، وَ انَّ فِی اللَّهْفِ الی‏ جودِکَ وَ الرِّضا بِقَضائِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلینَ وَ مَنْدوحَةً عَمّا فی ایْدِی الْمُسْتَأْثِرینَ، وَ انَّ الرّاحِلَ الَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ وَ ا نَّکَ لاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ الّا انْ تَحْجُبَهُمُ الْآمالُ دونَکَ..

بار الها! من جاده‏های طلب را به سوی تو باز و صاف، و آبشخورهای امید به تو را مالامال می‏بینم. کمک خواستن از فضل و رحمت تو را مجاز و درهای دعا را به روی آنان که تو را بخوانند و از تو مدد بخواهند باز و گشاده می‏بینم، و به یقین می‏دانم که تو آماده اجابت دعای دعاکنندگان و در کمین پناه دادن به پناه خواهندگان هستی، و نیز یقین دارم که به پناه بخشندگی تو رفتن و به قضای تو رضا دادن کمبودیهای بخل و امساک بخل کنندگان و ظلم و تعدی ستمکاران را جبران می‏کند، و هم یقین دارم که آن کس که به سوی تو کوچ کند راه زیادی تا رسیدن به تو ندارد، و یقین دارم چهره تو در پرده نیست، این آمال و اعمال ناشایست بندگان است که حجاب دیده آنها می‏گردد....        

مخالف نبودن با سنن تکوین و تشریع‏:

شرط دیگر دعا این است که برخلاف نظام تکوین یا نظام تشریع نباشد. دعا استمداد و استعانت است برای اینکه انسان به هدفهایی که خلقت و آفرینش و تکوین برای او قرار داده و یا تشریع و قانون آسمانی الهی- که بدرقه تکوین است- معین کرده، برسد. دعا اگر به این صورت باشد شکل یک حاجت طبیعی به خود می‏گیرد و دستگاه خلقت به حکم تعادل و توازنی که دارد و هر جا احتیاجی هست فیض و مدد می‏رسد، او را یاری و کمک می‏کند. و اما خواستن و طلب چیزی که برخلاف هدف تکوین یا تشریع است، مانند خواستن خلود در دنیا یعنی عمر جاویدان که مرگ هرگز به سراغش نیاید یا خواستن قطع رحم، قابل استجابت نیست؛ یعنی این گونه دعاها مصداق واقعی دعا نمی‏باشند.

هماهنگی سایر شئون دعاکننده‏:

شرط دیگر اینکه سایر شئون زندگی انسان با دعا هماهنگی داشته باشد، یعنی آنها با هدف تکوین و تشریع هماهنگی داشته باشند؛ دل، پاک و صاف باشد؛ کسب و روزی، حلال باشد؛ مظالم مردم بر گردن نداشته باشد. در حدیث است از امام صادق علیه السلام:.

اذا ارادَ احَدُکُمْ انْ یُسْتَجابَ لَهُ فَلْیُطَیِّبْ کَسْبَهُ، وَلْیَخْرُجْ مِنْ مَظالِمِ النّاسِ. وَ انَّ اللَّهَ لایُرْفَعُ الَیْهِ دُعاءُ عَبْدٍ وَ فی بَطْنِهِ حَرامٌ اوْ عِنْدَهُ مَظْلَمَةٌ لِاحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ[5].

هرگاه یکی از شما بخواهد دعایش مستجاب شود، کار و کسب و راه درآمد و روزی خود را پاکیزه کند و خود را از زیر بار مظلمه‏هایی که از مردم بر عهده دارد خلاص کند، زیرا دعای بنده‏ای که در شکمش مال حرام باشد به سوی خدا بالا برده نمی‏شود.

مورد دعا نتیجه گناه نباشد:

شرط دیگر اینکه حالتی که بالفعل دارد و آرزو دارد آن حالت تغییر و حالت بهتری پیدا کند، نتیجه کوتاهی و تقصیر در وظایف نباشد و به عبارت دیگر حالتی که دارد و دعا می‏کند آن حالت عوض شود، عقوبت و نتیجه منطقی تقصیرات و گناهان او نباشد که در این صورت تا توبه نکند و علل و موجبات این حالت را از بین نبرد آن حالت عوض نخواهد شد.

مثلًا امر به معروف و نهی از منکر واجب است. صلاح و فساد اجتماع بستگی کامل دارد به اجرا و عدم اجرای این اصل. نتیجه منطقی ترک امر به معروف و نهی از منکر این است که میدان برای اشرار باز می‏شود و آنها بر مردم مسلط می‏گردند.

اگر مردم در این وظیفه خود کوتاهی کنند و به عقوبت و نتیجه منطقی این کوتاهی مبتلا شوند و آن وقت بخواهند ابتلاهای خود را با دعا رفع کنند، ممکن نیست. راه منحصر این است که توبه کنند و دومرتبه در حدود امکانات خود امر به‏ معروف و نهی از منکر کنند. البته در این صورت تدریجاً به هدف و مطلوب خود خواهند رسید. انَّ اللَّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِانْفُسِهِمْ[6]

 سنت الهی این است که مادامی که مردمی وضع و حالت خود را در آنچه به خودشان مربوط است تغییر ندهند، خداوند سرنوشت آنها را تغییر نمی‏دهد. در احادیث معتبره وارد شده است:.

لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْروفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ اوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ شِرارَکُمْ فَیَدْعو خِیارَکُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ..

باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و اگرنه بدان شما بر شما مسلط خواهند شد و آنگاه نیکان شما دعا می‏کنند و دعاهای آنها مستجاب نخواهد شد.

در حقیقت، این گونه دعاها نیز برخلاف سنت تکوین و تشریع است.

همین‏طور است آدمی که عمل نمی‏کند و تنها به دعا می‏پردازد. او نیز کاری برخلاف سنت تکوین و تشریع می‏کند. امیرالمؤمنین علیه السلام می‏فرماید: الدّاعی بِلا عَمَلٍ کَالرّامی بِلا وَتَرٍ[7]

 یعنی آن که عمل نمی‏کند و دعا می‏کند مانند کسی است که با کمانی که زه ندارد می‏خواهد تیراندازی کند؛ یعنی عمل و دعا مکمّل یکدیگرند، دعای بدون عمل اثر ندارد.

دعا نباید جانشین فعالیت قرار گیرد:

شرط دیگر این است که واقعاً مظهر حاجت باشد؛ در موردی باشد که انسان دسترسی به مطلوب ندارد، عاجز است، ناتوان است. اما اگر خداوند کلید حاجتی را به دست خود انسان داده و او کفران نعمت می‏کند و از به کار بردن آن کلید مضایقه دارد و از خدا می‏خواهد آن دری را که کلیدش در دست دعاکننده است به روی او باز کند و زحمت به کار بردن کلید را از دوش او بردارد، البته چنین دعایی قابل استجابت نیست.

این گونه دعاها را نیز باید از نوع دعاهای مخالف سنن تکوین قرار داد. دعا برای تحصیل توانایی است. دعا در صورتی که خداوند توانایی [دست یافتن به‏] مطلوب را به انسان داده است از قبیل طلب تحصیل حاصل است. لهذا پیشوایان دین فرموده‏اند: خَمْسَةٌ لایُسْتَجابُ لَهُمْ[8]

 یعنی پنج دسته‏اند که دعای آنها مستجاب نمی‏شود: یکی دعای آن کس که زنی دارد که او را اذیت می‏کند و از دست او به تنگ آمده و تمکن دارد که مهر او را بپردازد و او را طلاق بدهد، اما طلاق نمی‏دهد و پیوسته می‏گوید: خدایا مرا از شر این زن راحت کن. دیگر کسی که برده‏ای دارد که مکرر فرار کرده و باز هم او را نگه داشته و می‏گوید: خدایا مرا از شر او راحت کن، در صورتی که می‏تواند او را بفروشد. سوم کسی که از کنار دیوار کج مشرف به سقوط عبور می‏کند و می‏بیند عن قریب سقوط می‏کند، اما او دور نمی‏شود و پیوسته دعا می‏کند که خدا جان او را حفظ کند. چهارم کسی که مالش را به دیگری قرض داده اما کوتاهی کرده و شاهد نگرفته و پولش بدون سند پیش طرف مانده و او نمی‏دهد و این پیوسته دعا می‏کند و از خدا می‏خواهد که پولش را به او برگرداند، در صورتی که از اول در اختیار خود او بود که تا سند و شاهد نگیرد آن پول را به قرض ندهد. پنجم کسی که در خانه‏اش نشسته و کار و کسب را رها کرده و پیوسته می‏گوید: اللَّهُمَّ ارْزُقْنی خدایا به من روزی برسان.

بدیهی است که منحصر به این پنج مورد نیست. این پنج مورد به عنوان مثال آورده شده برای مواردی که انسان تمکّن دارد که از راه عمل و تدبیر به هدف و مقصد خود برسد و معذلک کوتاهی می‏کند و می‏خواهد دعا را جانشین عمل قرار دهد. خیر، این‏طور نیست. دعا در نظام خلقت برای این نیست که جانشین عمل شود. دعا مکمّل و متمّم عمل است نه جانشین عمل.[9]

برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب آداب راز و نیاز به درگاه بی نیاز ترجمه کتاب عدة الداعی ترجمه محمد حسین نائیجی مراجعه نمائید.



[1] . نهج البلاغه، حکمت 139.

[2] . ذاریات/ 21.

[3] . نمل/ 62.

[4] . بحارالانوار، ج 93/ ص 305.

[5] . بحارالانوار، ج 93/ ص 321.

[6] . رعد/ 11.

[7] . بحارالانوار، ج 93/ ص 312.

[8] . همان، ص 356.

[9] . مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏23، ص: 781 تا ص: 790


پایگاه شهید مطهری کد: 20-h،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است