سوالی که دارم این هستش که چرا بعد از حدور 1400 سال بعد از پیامبر یا ائمه ما همچنان برای شهادت ایشان عزاداری می کنیم
شهید آیت الله مطهری در باره عزاداری سیدالشهداء مطالبی بیان فرموده اند که پاسخگوی سوال شما می باشد. ایشان می فرمایند:
پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و زمان ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ دادهاند که باید نام حسین بن علی زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی هر سال تجدید بشود، چرا؟ بحث در این «چرا» است. این چه دستوری است در اسلام؟ چرا این همه ائمه دین به این موضوع اهتمام داشتند؟ چرا برای زیارت حسین بن علی این همه اهتمام و ترغیب است، این همه تشویق است؟ ما باید به این «چرا» دقت کنیم. ممکن است کسی بگوید: «این برای این است که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد.» آیا این حرف مسخره نیست که بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد؟ در صورتی که به نصّ خود امام حسین و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین دیگر امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگر هستند. این چه حرفی است؟! مگر حضرت زهرا بچه است که بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم دائماً به سر خودش بزند، گریه کند، بعد ما برویم به ایشان سرسلامتی بدهیم! این حرفها دین را خراب میکند. حسین مکتب عملی در اسلام تأسیس کرد. حسین علیه السلام نمونه عملی قیامهای اصلاحی است. خواستند مکتب حسین زنده بماند، خواستند حسین سالی یک بار با آن نداهای شیرین و عالی و حماسه انگیزش ظهور پیدا کند، فریاد کند: «الا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لایُعْمَلُ بِهِ وَالْباطِلَ لایُتَناهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً»[1].
خواستند «الْمَوْتُ اوْلی مِنْ رُکوبِ الْعارِ»[2](مرگ از زندگی ننگین بهتر است) برای همیشه زنده بماند. خواستند «لا ارَی الْمَوْتَ الّا سَعادَةً وَالْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ الّا بَرَماً»[3] برای همیشه زنده بماند. زندگی با ستمکاران برای من خستگیآور است؛ مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست.
خواستند آن جملههای دیگر حسین: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلی جِیدِ الْفَتاةِ»[4]
زنده بماند، «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[5] زنده بماند.
مردی که میآید آنجا در مقابل یک دریا [انسان]، سی هزار نفر، میایستد، آن طور مردانه، در حالی که در نهایت شدت گرفتار است از ناحیه شخص خودش، از ناحیه خاندان خودش، مرد و مردوار- که چنین مردی دنیا به خودش ندیده است- و میگوید: «الا وَ انَّ الدَّعِیَّ بْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللَّهُ ذلِکَ لَنا وَ رَسولُهُ وَ حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ»[6]، خواستند اینها زنده بماند، مکتب حسین زنده بماند، تربیت حسینی زنده بماند، پرتوی از روح حسینی در این ملت بتابد. فلسفهاش خیلی روشن است. گفتند نگذارید این حادثه فراموش بشود. حیات و زندگی شما بستگی به این حادثه دارد، انسانیت و شرف شما بستگی به این حادثه دارد، اسلام را با این وسیله میتوانید خوب زنده نگه دارید.
پس ترغیب کردند به این که مجلس عزای حسینی را زنده نگه دارید. راست است.
عزاداری حسین بن علی واقعاً فلسفه دارد، واقعاً فلسفه صحیح دارد، فلسفه بسیار بسیار عالی هم دارد. هرچه ما در این راه کوشش کنیم، به شرط اینکه هدف این کار را تشخیص بدهیم بجاست. اما متأسفانه عدهای این را نشناختند، خیال کردند که بدون اینکه مردم را به مکتب حسین علیه السلام آشنا کنیم، به فلسفه قیام حسینی آشنا کنیم، عارف به مقامات حسینی کنیم، همین قدر که مردمی آمدند و نشستند و یک گریهای را نفهمیده و ندانسته کردند، دیگر کفاره گناهان است.[7]
[1] . بحارالانوار، ج 44/ ص 381.
[7] . مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج17، ص: 89 و ص: 90