در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
منابع شناختی که انسان می تواند از آن بهره بگیرد چیست؟
پاسخ:

 

 


شهید مطهری در بحث معرفت و شناخت منابع  شناخت را این گونه معرفی کرده است:

 طبیعت

یکی از منابع شناخت، طبیعت است. طبیعت یعنی عالم جسمانی، عالم زمان و مکان، عالم حرکت، همین عالمی که در آن زیست می‏کنیم و با حواس خودمان با آن در ارتباط هستیم. کمتر مکتبی است که طبیعت را به عنوان یک منبع شناخت قبول نداشته باشد، ولی هم در قدیم و هم در حال حاضر علمایی بوده و هستند که طبیعت را منبع شناخت نمی‏دانند. افلاطون طبیعت را منبع شناخت نمی‏داند، چون رابطه انسان با طبیعت از طریق حواس است و جزئی است و او جزئی را حقیقت نمی‏داند. او منبع شناخت را در واقع همان عقل می‏داند با نوعی استدلال، که خود افلاطون این متد و روش را «دیالکتیک» می‏نامد.

شاید تعجب کنید که حتی دکارت که یکی از دو فیلسوفی است که علم را در مسیر جدید انداختند، با اینکه یک فیلسوف طبیعت‏گراست و با اینکه یک مردی است که بشر را دعوت به مطالعه طبیعت کرده است، برای طبیعت از نظر منبع شناخت بودن و برای حواس از نظر ابزار شناخت بودن ارزشی قائل نیست. می‏گوید طبیعت را باید مطالعه کرد و از طریق حواس هم باید مطالعه کرد ولی این ما را به حقیقتی نمی‏رساند، علمی به ما می‏دهد که به کار ما می‏خورد بدون اینکه بتوانیم مطمئن باشیم که آن چیزی که ما می‏شناسیم همان طور است که ما می‏شناسیم؛ ارزش عملی دارد نه‏ ارزش نظری و شناختی.

ولی اینها در میان صاحبنظران جهان کم هستند؛ اکثر صاحبنظران، طبیعت را منبعی برای شناخت می‏دانند.[1]

 

عقل و خرد

منبع دیگر که محل بحث است ... نیروی عقل و خرد انسان است. طبیعت به عنوان یک منبع بیرونی برای شناخت مورد قبول است؛ آیا انسان منبع درونی هم برای شناخت دارد یا نه؟ که همان مسئله عقل، فطریّات عقلی و مستقلّات عقلیّه است. مکتبهایی می‏گویند [چنین منبعی‏] داریم و مکتبهایی آن را نفی می‏کنند. بعضی از مکتبها به عقل مستقل از حس قائلند و بعضی مکتبهای دیگر به عقل مستقل از حس قائل نیستند، که این در بحثهای آینده ما آشکار می‏شود.

 

قلب و دل

منبع سوم «قلب» و «دل» می باشد... مسلّما هیچ مکتب مادی این منبع را قبول ندارد و به رسمیّت نمی‏شناسد، زیرا اگر ما دل را منبع ]شناخت[ بدانیم- در حالی که انسان در ابتدا که متولد می‏شود هیچ چیز نمی‏داند و در دل او چیزی وجود ندارد- و قبول کنیم که به دل پاره‏ای الهامات می‏شود (که وحی درجه کامل آن است) این‏ مساوی با قبول کردن جهانی ماوراء جهان ماده و طبیعت است، چون طبیعت آن نوع الهامات را نمی‏تواند به انسان بکند؛ سنخ الهام، سنخ ماورائی است.

 

... قلب و دل انسان منبعی است که با ابزاری به نام «تزکیه نفس» می‏توان از آن استفاده کرد. ما عجالتا نمی‏خواهیم از نظر علمی و از نظر فلسفی وارد این بحث شویم که آیا دل برای انسان یک منبع شناخت هست یا نیست و آیا تزکیه نفس برای انسان یک ابزار شناخت هست یا نیست و آیا از نظر علم امروز مسلّم است که [دل، منبع شناخت و تزکیه نفس، ابزار آن است؟]

چنانکه گفتیم، در میان علمای امروز علمایی که مادی فکر می‏کنند این منبع و این ابزار را قبول ندارند و علمایی که الهی فکر می‏کنند به این منبع و این ابزار، فوق العاده ایمان دارند. مثلًا همان برگسون که نام بردیم از این قبیل است؛ ویلیام جیمز فیلسوف معروف آمریکایی و عدّه بسیار زیاد دیگر به این منبع و به این ابزار اعتقاد و ایمان دارند.[2]... 

 

تاریخ

یک منبع دیگر که مخصوصاً امروز به آن اهمیت می‏دهند و قرآن نیز به آن اهمیت زیادی داده است «تاریخ» است؛ یعنی از نظر قرآن غیر از طبیعت و عقل و دل، یک منبع دیگر هم برای شناخت وجود دارد که آن عبارت از تاریخ است.[3] .. [4]                     



[1]- مجموعه‏ آثار استاد شهید مطهری، ج‏13، ص 373

[2]- مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏13، ص: 375 و 376

[3] - باید از اقبال لاهوری تقدیر کرد که در کتاب احیای فکر دینی بیش از هر کس دیگر متوجه این مسأله شده است. البته اصل مسأله را دیگران هم گفته‏اند ولی من مسئله« تاریخ به عنوان یکی از منابع شناخت» را اول بار در کتاب اقبال دیده‏ام.

[4] - مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏13، ص: 384


پایگاه شهید مطهری کد: 111-h،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است