انسان در جهانبینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسانِ اسلام تنها یک حیوان مستقیمالقامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه میرود و سخن میگوید نیست. این موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد.
قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است.
عالیترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره انسان است؛ او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پستتر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخّر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و هم میتواند به «اسفل سافلین» سقوط کند؛ این خود انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید.
چگونه است؟ آیا انسان از نظر قرآن یک موجود زشت و زیباست، آن هم زشتِ زشت و زیبای زیبا؟
آیا انسان یک موجود دو سرشتی است: نیمی از سرشتش نور است و نیمی ظلمت؟ چگونه است که قرآن، هم او را منتها درجه مدح میکند و هم منتها درجه مذمت؟!
حقیقت این است که این مدح و ذمّ، از آن نیست که انسان یک موجود دو سرشتی است: نیمی از سرشتش ستودنی است و نیم دیگر نکوهیدنی؛ نظر قرآن به این است که انسان همه کمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوّه دارد «ایمان» است. از ایمان، تقوا و عمل صالح و کوشش در راه خدا برمیخیزد. به وسیله ایمان است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس امّاره خارج میشود و به صورت یک ابزار مفید درمیآید.
پس انسان حقیقی که خلیفةاللَّه است، مسجود ملائکه است، همه چیز برای اوست و بالاخره دارنده همه کمالات انسانی است، انسانِ بعلاوه ایمان است نه انسانِ منهای ایمان. انسانِ منهای ایمان، کاستیگرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص است، خونریز است، بخیل و ممسک است، کافر است، از حیوان پستتر است.
در قرآن آیاتی آمده است که روشن میکند انسانِ ممدوح چه انسانی است و انسانِ مذموم چه انسانی است. از این آیات استنباط میشود که انسانِ فاقد ایمان و جدا از خدا انسان واقعی نیست. انسان اگر به یگانه حقیقتی که با ایمان به او و یاد او آرام میگیرد بپیوندد، دارنده همه کمالات است و اگر از آن حقیقت یعنی خدا جدا بماند درختی را ماند که از ریشه خویشتن جدا شده است.
سخن خویش را از ستایش های انسان در قرآن تحت عنوان «ارزش های انسان» آغاز میکنیم.
ارزشهای انسان:
1. انسان خلیفه خدا در زمین است:
روزی که خواست او را بیافریند، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد.
آنها گفتند: آیا موجودی میآفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و خون خواهد ریخت؟ او گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.[1]
اوست که شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایههایی که داده است در معرض آزمایش قرار دهد.[2]
2. ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیت هایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد:
تمام اسماء را به آدم آموخت (او را به همه حقایق آشنا ساخت)، آنگاه از فرشتگان (موجودات ملکوتی) پرسید: نامهای اینها را بگویید چیست.
گفتند: ما جز آنچه تو مستقیماً به ما آموختهای نمیدانیم (آنچه را تو مستقیماً به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت). خدا به آدم گفت: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده. همینکه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد، خدا به فرشتگان گفت: نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم (میدانم چیزی را که شما نمیدانید) و هم میدانم آنچه را شما اظهار میکنید و آنچه را پنهان میدارید[3]
3. او فطرتی خدا آشنا دارد؛ به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد. همه انکارها و تردیدها، بیماریها و انحرافهایی است از سرشت اصلی انسان:
هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده (و هستند و خواهند بود) خداوند (با زبان آفرینش) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند.[4]
چهره خود را به سوی دین نگه دار، همان که سرشت خدایی است و همه مردم را بر آن سرشته است.[5]
4. در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد. انسان ترکیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی، از جسم و جان:
آن که هرچه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد؛ سپس نسل او را از شیره کشیدهای که آبی پست است قرار داد؛ آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید.[6]
5. آفرینش انسان، آفرینشی حسابشده است، تصادفی نیست. انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است:
خداوند، آدم را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد.[7]
6. او شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت
دارد، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند:
همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند، اما انسان بار امانت را به دوش کشید و آن را پذیرفت. همانا او ستمگر و نادان بود
ما انسان را از نطفهای مرکّب و ممزوج آفریدیم تا او را مورد آزمایش قرار دهیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم، همانا راه را به او نمودیم، او خود یا سپاسگزار است و یا کافر نعمت (یا راه راست را که نمودیم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسید و یا کفران نعمت کرده، منحرف میگردد)
7. او از یک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی برخوردار است. خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است. او آنگاه خویشتن واقعی خود را درک و احساس میکند که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانیها بشمارد:
همانا ما بنیآدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشک و تر) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم
8. او از وجدانی اخلاقی برخوردار است؛ به حکم الهامی فطری، زشت و زیبا را درک میکند:
سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، که ناپاکیها و پاکیها را به او الهام کرد.[8]
9. او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمیگیرد. خواستهای او بینهایت است، به هرچه برسد از آن سیر و دلزده میشود مگر آنکه به ذات بیحد و نهایت (خدا) بپیوندد:
همانا تنها با یاد او دلها آرام میگیرد.[9]
ای انسان! تو به سوی پروردگار خویش بسیار کوشنده هستی و عاقبت او را دیدار خواهی کرد.[10]
10. نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است:
همانا اوست که آنچه در زمین است برای شما آفرید.[11]
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخّر او قرار داده است (پس او حق بهرهگیری مشروع از همه اینها را دارد).[12]
11. او را برای این آفرید که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد. پس او وظیفهاش اطاعت امر خداست:
همانا جن و انس را نیافریدیم مگر برای این که مرا پرستش کنند.[13]
12. او جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او خود را نمییابد، و اگر
خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش میکند و نمیداند که کیست و برای چیست و چه باید کند و کجا باید برود:
همانا از آنان مباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند، خودشان را از یاد خودشان برد.[14]
13. او همینکه از این جهان برود و پرده تن که حجاب چهره جان است دور افکنده شود، بسی حقایق پوشیده که امروز بر او نهان است بر وی آشکار گردد:
همانا پرده را کنار زدیم، اکنون دیدهات تیز است.[15]
14. او تنها برای مسائل مادی کار نمیکند؛ یگانه محرک او حوائج مادی زندگی نیست. او احیاناً برای هدفها و آرمانهایی بس عالی میجنبد و میجوشد. او ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده مطلوبی دیگر نداشته باشد:
ای نفس آرامشیافته! همانا به سوی پروردگارت بازگرد با خشنودی متقابل: تو از او و او از تو خشنود.[16]
خداوند به مردان و زنان باایمان باغها وعده کرده است که در آنها نهرها جاری است، جاویدان در آنجا خواهند بود، و هم مسکنهای پاکیزه؛ اما خشنودی خدا از همه اینها برتر و بالاتر است. آن است رستگاری بزرگ.[17]
بنا بر آنچه گفته شد، از نظر قرآن انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهَم به خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به سوی قوّت و کمال سیر میکند و بالا میرود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد، ظرفیت علمی و عملیاش نامحدود است، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیاناً انگیزههایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهرهگیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش وظیفهدار است.[18]
[1] - بقره/ 30 [ترجمه آیه به مضمون است.]
[18] - مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج2، ص: 268