در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
اهداف اصلاحی امام حسین علیه السلم را برایم بیان کنید؟
پاسخ:

استاد مطهری در ضمن توضیح معنای اصلاحات و معرفی امام حسین علیه السلام به عنوان یک مصلح اجتماعی، کلیات هدف های اسلامی یک مصلح را در بیان آن حضرت که همان جملات علی علیه السلام‏ است را  این گونه بیان می کند.

1- بازگشت به اسلام راستین‏

]امام حسین علیه السلام [ می‏گوید: هدف اول ما این است: لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ.[i] سید جمال می‏گفت بازگشت به اسلام راستین که در واقع ترجمه فارسی همین جمله است. سنتهای اسلامی هر کدام نشانه‏های راه سعادت است، معالم دین است، علامتهای راه رستگاری است که با این علامتها باید راه سعادت و تکامل را پیمود. خدایا! ما می‏خواهیم این نشانه‏ها را که به زمین افتاده و رهروانْ راه را پیدا نمی‏کنند، اسلامِ فراموش‏شده را باز گردانیم.

2- اصلاح چشمگیر در شهرها

وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فی بِلادِکَ. خیلی جمله عجیبی است! «نُظْهِرَ» یعنی آشکار کنیم. اصلاح نمایان و چشمگیر، اصلاحی که روشن باشد، در شهرهایت به عمل آوریم. آنقدر این اصلاح، اساسی باشد که [تشخیص آن‏] احتیاج به فکر و مطالعه نداشته باشد، علائمش از در و دیوار پیداست؛ به عبارت دیگر سامان به زندگی مخلوقات تو دادن، شکمها را سیر کردن، تن‏ها را پوشانیدن، بیماریها را معالجه کردن، جهلها را از میان بردن، اقدام برای بهبود زندگی مادی مردم، زندگی مادی مردم را سامان دادن. علی علیه السلام همچنین در نامه‏ای که به مالک اشتر نوشته است وقتی که هدفهای او را برای حکومت ذکر می‏کند که تو چه وظیفه‏ای داری، از جمله می‏گوید: وَ اسْتِصْلاحَ اهْلِها وَ عِمارَةَ بِلادِها[ii] : انسانها را اصلاح کنی و شهرها را عمران نمایی.

3-نجات مظلومان‏

هدف سوم: فَیَأْمَنَ الْمَظْلومونَ مِنْ عِبادِکَ. آنجا که رابطه انسان با انسان رابطه ظالم و مظلوم است، رابطه غارتگر و غارت‏شده است، رابطه کسی است که از دیگری امنیت و آزادی را سلب کرده است، هدف ما این است که مظلومان از شر ظالمان نجات پیدا کنند. در آن فرمانی که به مالک اشتر نوشته است، جمله‏ای دارد که عین آن در اصول کافی هم هست، به او می‏فرماید: مالک! تو باید به گونه‏ای حکومت کنی که مردم تو را به معنی واقعی تأمین‏کننده امنیت شان و نگهدار هستی و مالشان و دوست عزیز خودشان بدانند نه یک موجودی که خودش را به صورت یک ابوالهول درآورده و همیشه می‏خواهد مردم را از خودش بترساند، با عامل ترس می‏خواهد حکومت کند. بعد فرمود: من این جمله را از پیغمبر «غَیرَ مَرَّةٍ» (یعنی نه یک بار بلکه مکرر) شنیدم[iii]  که: لَنْ تُقَدَّسَ امَّةٌ حَتّی‏ یُؤْخَذَ لِلضَّعیفِ حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَعْتَعٍ[iv] : پیغمبر فرمود: هرگز امتی[v]، جامعه‏ای به مقام قداست (مقامی که قابل تقدیس و تمجید باشد که بشود گفت این جامعه جامعه انسانی است) نمی‏رسد مگر آن وقت که وضع به این منوال باشد که ضعیف حقش را از قوی بدون لکنت کلمه بگیرد؛ وقتی ضعیف در مقابل قوی می‏ایستد لکنتی در بیانش وجود نداشته باشد.

این جمله شامل دو مطلب است: یکی این که مردم به طور کلی روحیه ضعف و زبونی را از خود دور کنند و در مقابل قوی (هر اندازه قوی باشد) شجاعانه بایستند، لکنت به زبانشان نیفتد، ترس نداشته باشند- که ترس از جنود ابلیس است- و دیگر این که اصلا نظامات اجتماعی باید طوری باشد که در مقابل قانون، قوی و ضعیفی وجود نداشته باشد. پس علی علیه السلام می‏گوید در برنامه حکومت اسلامی ما «فَیَأْمَنَ الْمَظْلومونَ مِنْ عِبادِکَ» خدایا بندگان ستمدیده تو در امنیت قرار گیرند، چنگال ستمگر را قطع کنیم.

4- بپا داشتن قوانین الهی تعطیل شده‏

چهارم: وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدودِکَ. در اصطلاح امروز وقتی می‏گویند «حدود» اصطلاح فقه است. گاهی اصطلاح خاص فقه با اصطلاح حدیث متفاوت است و خود فقه هم به این مطلب توجه دارد. امروز وقتی می‏گوییم «حدود» یعنی قوانین جزائی اسلام، ولی در اصطلاح خود قرآن یا در اصطلاح پیغمبر اگر گفته می‏شود «حدود» (تِلْکَ حُدودُ اللَّهِ فَلاتَعْتَدوها)[vi]: یعنی مطلق مقررات اسلامی اعم از قوانین جزائی یا قوانین غیر جزائی. در یک جامعه فاسد گاهی حدود الهی، قوانین الهی (جزائی یا غیر جزائی) به حالت تعطیل در می‏آید. وقتی به حالت تعطیل درآمد، چون بی‏حساب وضع نشده است، نظام اجتماعی در همان قسمتِ مربوط به آن قانون به حالت نیمه تعطیل درمی‏آید، اعم از آن که آن قانون الهی به طور کلی تعطیل شده باشد یا به صورت تبعیض در آمده باشد یعنی در مورد بعضی اجرا می‏شود، در مورد بعضی دیگر اجرا نمی‏شود؛ قانون قدرتش برای به تله انداختن قوی، ضعیف است و برای گرفتار کردن ضعیف، قوی است. این یک مورد از موارد تعطیل حدود الهی است.

می‏بینید علی علیه السلام چقدر حساسیت نشان می‏دهد که قانون خدا تعطیل بردار نیست ولو در مورد فرزند خودم. می‏شنود که عبداللَّه بن عباس، پسر عموی عزیز و مورد احترامش- که واقعا هم از جهاتی مرد بزرگی بوده ولی بدیهی است که معصوم نبوده- مرتکب خطایی شده. به علی خبر دادند که ابن عباس، پسر عموی بزرگ تو، دانشمند و عالم تو، سیاستمدار و مورد اعتماد تو در بیت‏المال تصرفی کرده است، از آن تصرفاتی که امروز اصلا کسی آنها را به حساب نمی‏آورد. علی علیه السلام نامه‏ای به او نوشته که این نامه در نهج‏البلاغه هست: پسر عباس! من از تو انتظار نداشتم؛ به خدا قسم اگر چنین و چنان بشود و اگر چنین بکنی، با آن شمشیری که به هر کس زدم یکسره به جهنم رفت و حساب و کتابی ندارد، تو را آدم خواهم کرد. بعد می‏گوید: پسر عباس! به خدای عالم قسم اگر حسن و حسین هم چنین کاری بکنند، با همین شمشیر می‏زنمشان، و می‏زد. این مقدار حساسیت در مقابل اجرای قانون الهی![vii]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[i] - نهج‏البلاغه، خطبه 129. " اللَّهُمَّ انَّکَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذی کانَ مِنّا مُنافَسَةً فی سُلْطانٍ وَ لَا الِتماسَ شَیْ‏ءٍ مِنْ فُضولِ الْحُطامِ یعنی خداوندا تو خودت می‏دانی که حرکتها، جنبشها، قیامها، اعتراضها، جنگیدنها و مبارزه‏های ما رقابت در کسب قدرت نبود، برای تحصیل قدرت برای یک فرد نبود، به عنوان جاه‏طلبی نبود، برای جمع‏آوری مال و منال دنیا و برای زیاده‏طلبی در مال و منال دنیا نبود و نیست. پس هدف چیست؟

وَلکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فی بِلادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلومونَ مِنْ عِبادِکَ وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدودِک‏ "

[ii] - نهج‏البلاغه، نامه 53.

[iii] - پیغمبر اکرم بعضی جمله‏ها را که خیلی به آنها عنایت داشته مکرر می‏گفته و به یک بار قناعت‏نمی‏کرده است.

[iv] - نهج‏البلاغه، نامه 53.

[v] - کلمه« امت» مساوی است با آنچه که امروز جامعه می‏گوییم.

[vi] - بقره/ 229.

[vii] - آینده انقلاب اسلامی ، مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏24، ص: 113 الی 116


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است