در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
اندیشه های شهید مطهری را در زمینه معرفت دینی بیان کنید؟
پاسخ:

مسأله معرفت و شناخت از فضایل مختص به انسان است و باید خدا را بر این نعمت شاکر بود. شهید مطهری نیز اهمیت ویژه ای برای مسأله شناخت (که معرفت دینی نیز یکی از اقسام آن می باشد) قائل بوده است و آن را چنین بیان می کند «دنیا دنیای مکتب و ایدئولوژی است. مکتب و ایدئولوژی بر پایه جهان بینی است و جهان بینی بر پایه شناخت. از اینجا انسان به اهمیت شناخت پی میبرد.» [1]

البته امروزه بحث از معرفت دینی که: «مجموعه شناخت هایی است درباره ادیان الهی که در بخش های عقاید، اخلاق و احکام یعنی در ابعاد هست ها و بایدها، وجود دارد.» [2] اهمیت فراوانی پیدا کرده و برخی مدّعی شده اند که کلیه معارف با یکدیگر مرتبط بوده و این ارتباط به گونه ای است که هر تغییر و تحولی در شاخه ای از علوم شاخه های دیگر معرفتی را لزوماً تحت تأثیر قرار می دهد و معرفت دینی مصرف کننده تمام عیار علوم بشری بوده و کاملاً وابسته به آن می باشد لذا هرگونه تغییر و تحول در علوم بشری به تغییر معرفت دینی می انجامد. [3]

و اما نظریات استاد شهید آیت الله مطهری: استاد اصل مسأله شناخت و معرفت را امری ممکن دانسته و در این زمینه می گوید: «قرآن قائل به ممنوعیت شناخت نیست بلکه قائل به امکان شناخت است... وقتی قرآن دعوت می کند به شناخت، دعوت به یک امر ناممکن نمی کند وقتی قرآن راجع به آدم، اول درجه شناختش را تا حدّ بی نهایت بالا می برد می خواهد بگوید ای بشر! تو امکان شناخت بی نهایت داری «وَ عَلَّمَ ادَمَ الأسماءَ کُلَّها.» [4] استاد شهید برای شناخت، ابزاری را ذکر می نماید از جمله: حواس، عقل و دل «یکی از ابزار حواس است ولی حواس ابزار برای منبع طبیعت است ابزار دوم شناخت، استدلال عقلی می باشد که یک نوع عمل است که ذهن انسان آن را انجام می دهد. و منبع سوم قلب یا دل است که ابزار آن را باید تزکیه نفس بدانیم.» [5]

البته باید دانست که تحصیل معرفت دینی چندان آسان نیست و در این راه موانعی نیز وجود دارد (در بخش ماوراء طبیعی) «محدود بودن مفاهیم الفاظ و کلمات از یک طرف و انس اذهان به مفاهیم حسی و مادی از طرف دیگر که تفکر و تعمق در مسائل ماورای طبیعی را دشوار می سازد. حقیقت این است که مفهوم سهل و ممتنع در مورد مسائل الهی بیش از هر مورد دیگر صدق می کند زیرا معانی ماوراء الطبیعی را در محدوده مفاهیم و تصورات عادی وارد کردن و در قالب الفاظ و کلمات جای دادن شبیه دریا را درکوزه ریختن است.

معانی هرگز اندر حرف ناید که بحر بیکران در ظرف ناید [6]

استاد با معیار قرار دادن انسان و نیازمندی های دوگانه او ( 1- نیازمندیهای اولی که از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر و از طبیعت زندگی اجتماعی سرچشمه می گیرد. 2- نیازمندی های ثانوی که از نیازهای اولی ناشی می شود که از فطرت و سرشت وی می جوشد ) و با استفاده از روایات معصومین علیهم السلام که فرموده اند: «علینا اِلقاءُ الاصول و علیکم التفریع» حکم به وجود ثابت ها و متغیرها و ربط متغیرها به ثابت ها در قوانین اسلامی داده و وجود ثابت ها در دین را یکی از ارکان خاتمیت می داند. [7]

ایشان معتقد است هر مسأله دینی گوهر و باطن خاص خود را دارد اگر چه مجموعه دین نیز می تواند یک گوهر واحد داشته باشد که گوهرهای دیگر منطبق با آن بوده و گوهر بودن خود را مدیون آنند، هر چند ممکن است آن گوهر واحد در پس حجاب و پرده باشد و به سادگی خود را در معرض تماشا قرار ندهد و عدّه قلیلی موفق به رؤیت آن شوند. پس اعتقاد استاد به این که اولاً: در مسئله دینی گوهری است دست یافتنی و ثانیاً: گوهر دین ثابت و لایتغیر می باشد در واقع انکار نسبیت مطلق معرفت دینی است. لازم به توضیح است که استاد ضمن عدم قبول نسبیت مطلق معرفت دینی نسبیت حوزه های معرفتی را قبول دارند. مثلاً در مورد اجتهاد می گوید: «از اینجا به خوبی می توانیم بفهمیم که اجتهاد یک مفهوم نسبی و متکامل است و هر عصری و زمانی بینش و درک مخصوص را ایجاب می کند این نسبیت از دو چیز ناشی می شود که یکی قابلیت و استعداد پایان ناپذیری منابع اسلامی برای کشف و تحقیق است و دیگری تکامل علوم و افکار بشری و این است راز بزرگ خاتمیت.» [8]

و اما مکانیسم پیشنهادی استاد برای کشف عناصر ثابت و متغیر و روابط آن ها در دین، اجتهاد است و وظیفه مجتهد را دو چیز می داند یکی کشف اصول کلی و ثابتی که توسط امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ و پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم بیان شده و دیگری تطبیق این اصول کلی و ثابت بر موارد جزئی در شرایط و زمانهای مختلف. [9]

از نظر ایشان مجتهد واقعی کسی است که «بدون انحراف از اصول ثابت مسائل جزئی متغیر و وقایع گذشت زمان را بررسی کرده و براساس همان احکام و چارچوب های اصلی که توسط وحی عرضه شده است احکام مناسب صادر کند. [10]

تذکر این نکته نیز لازم است که معرفت دینی در سه بخش عقاید، اخلاق، و احکام می باشد و استاد در تقسیمی قوانین را به چهار دسته تقسیم نموده اند: 1ـ رابطه انسان با خدا (عبادات). 2 ـ رابطه انسان با خودش (اخلاق). 3ـ قوانین مربوط به ارتباط انسان با طبیعت. 4ـ قوانین مربوط به رابطه انسان با انسان ها. [11]

جمع بندی نظریات استاد در این سه بخش این گونه می باشد: تغییرات و مقتضیات متحول زمان در ناحیه عبادات تأثیر جدّی و محتوایی ندارد و در مورد اخلاق نیز باید گفت ایشان به مطلق بودن اخلاق اعتقاد راسخ داشته و به هیچ وجه نسبیت در اخلاق را نمی پذیرد به اعتقاد ایشان قبول کردن نسبیت اخلاق به معنی انکار اخلاق و تربیت است. زیرا نسبیت, «اخلاق» را امری متغیر و لغزان خواهد کرد، نسبیت اخلاق همچنین با خاتمیت و جاودانگی دین در تعارض و تضاد خواهد بود. استاد رابطه انسان با انسان را از اقسام دیگر مهم تر می داند که به علّت تغییرات و تحولات جامعه بشری دستخوش تغییر و تحول واقع می شود و می گوید: «ما هم اجمالاً قبول داریم که قوانین مربوط به روابط انسان ها با یکدیگر باید قابلیت انعطاف داشته باشد ولی نه به این سادگی که چون رابطه انسان با انسان متغیر است قانون هم باید متغیر باشد.» [12]

خلاصه این که عمده دلیل در نسبیت معرفت دینی ترابط علوم و تحول در آن ها است که شهید ترابط عام را قبول ندارد. البته در معارف دینی از علوم بشری استفاده می شود ولی نه به نحوی که تحول در این علوم باعث تحول و نسبیت معرفت دینی باشد.


[1] - مطهری، مرتضی، مسئلة شناخت، ص16.

[2] - حسین زاده، محمّد، مبانی معرفت دینی، ص31.

[3] - ر. ک: سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت.

[4] - مطهری، همان، ص31.

[5] - همان، ص65.

[6] - مطهری، مرتضی، پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، ص33.

[7] - مطهری، مرتضی، خاتمیت، ص35.

[8] - مطهری، مرتضی، مجموعة آثار، ج3، ص202.

[9] - مطهری، مرتضی، ده گفتار، ص100.

[10] - همان، ص120.

[11] - مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج2، ص41.

[12] - مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج2، ص233.


مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است