در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
صوفیه چه گروهی هستند و چه ارتباطی با عرفان اسلامی دارند؟
پاسخ:

جواب [1]:

یکی از علومی که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت و تکامل پیدا کرد، علم عرفان است. درباره عرفان از دو جنبه می‏توان بحث و تحقیق کرد: یکی از جنبه اجتماعی و دیگر از جنبه فرهنگی.

عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین، محدثین، فقها، متکلمین، فلاسفه، ادبا، شعرا... یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمی تالیف کردند، یک فرقه اجتماعی در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود، بر خلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقها و حکما و غیرهم که صرفا طبقه فرهنگی هستند و یک فرقه مجزا از دیگران به شمار نمی‏روند. اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان‏ «عرفا» و هر گاه با عنوان اجتماعی‏شان یاد شوند غالبا با عنوان ‏«متصوفه‏» یاد می‏شوند.

عرفا و متصوفه هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمی‏شوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند، یک سلسله افکار و اندیشه‏ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدن‏ها و احیانا آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاهها و غیره، به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و می‏دهد و البته همواره (خصوصا در میان شیعه) عرفایی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقا اهل سیر و سلوک عرفانی می‏باشند و در حقیقت عرفای حقیقی این طبقه‏اند، نه گروههایی که صدها آداب از خود اختراع کرده و بدعتها ایجاد کرده‏اند. [2]

تا پایان قرن نهم شخصیتهای علمی و فرهنگی عرفانی، همه جزء سلاسل رسمی تصوف‏اند و اقطاب صوفیه شخصیتهای بزرگ فرهنگی عرفان محسوب می‏شوند و آثار بزرگ عرفانی از آنهاست. از این به بعد شکل و وضع دیگری پیدا می‏شود:

اولا دیگر اقطاب متصوفه، همه یا غالبا آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته‏اند ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیانا بدعتهایی که ایجاد کرده است می‏شود.

ثانیا عده‏ای که داخل در هیچ یک از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظری محیی‏الدینی متخصص می‏شوند، که در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمی‏شود. مثلا صدر المتالهین شیرازی متوفی در سال 1050 و شاگردش فیض کاشانی متوفی در 1091 و شاگرد شاگردش قاضی سعید قمی متوفی در 1103 آگاهی‏شان از عرفان نظری محیی‏الدینی بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است، با اینکه جزء هیچ یک از سلاسل تصوف نبوده‏اند. این جریان تا زمان ما ادامه داشته است، مثلا مرحوم آقا محمد رضا حکیم قمشه‏ای و مرحوم آقا میرزا هاشم رشتی از علما و حکمای صد ساله اخیر، متخصص در عرفان نظری‏اند بدون آنکه خود عملا جزء سلاسل متصوفه باشند...

ثالثا از قرن دهم به بعد ما در جهان شیعه به افراد و گروههایی بر می‏خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده‏اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده‏اند بدون آنکه در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را کلا یا بعضا تخطئه می‏کرده‏اند.

از خصوصیات این گروه که ضمنا اهل فقاهت هم بوده‏اند، وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است..[3]

 


[1] - این جواب برگرفته از کتاب آشنائی با علوم اسلامی (شهید مطهری) جلد 2 ، بخش دوم، عرفان، درس اول: عرفان و تصوف می باشد و نیز این بحث را در "مجموعه آثار جلد 14"، با نام : عرفان و تصوف ، می یابید.  

[2] - به پاورقی شماره یک رجوع شود.

[3] - "مجموعه آثار جلد 14"، بحث : عرفان و تصوف


پرسش : 7015-2، h،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است