در
دانشنامه

بعد از شهادتشان در بین نوشته های ایشان دیدیم به هر کدام از فرزندان خود یک دفترچه اختصاص داده که در آن از نوشته ها و نقاشیهای ما نگهداری می کردند. این موضوع نظم و ارزشی را که آن شهید برای افراد خانواده قایل بودند، نشان می داد.

یادم هست یک بار برای دیدن یکی از دخترانم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از آشنایانم به تهران برگشتم، حوالی سحر بود. چون وارد خانه شدم مشاهده کردم بچه ها خوابند ولی آقا بیدار است. چای حاضر نموده، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظرم بودند. دوستم از دیدن این وضع تعجب کرد و گفت: همه روحانیون این قدر خوبند؟ بعد از سلام و علیک چون آقا دیدند بچه ها خوابند با تأثر به من گفتند: می ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید.

خاطراتی از همسر شهید مطهری

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است