در
کتابخانه
بازدید : 1640791تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره اعلی</span>تفسیر سوره اعلی
Expand تفسیر سوره غاشیه تفسیر سوره غاشیه
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره فجر</span>تفسیر سوره فجر
Expand تفسیر سوره بلدتفسیر سوره بلد
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره شمس</span>تفسیر سوره شمس
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره لیل</span>تفسیر سوره لیل
Expand تفسیر سوره ضحی تفسیر سوره ضحی
Collapse تفسیر سوره انشراح تفسیر سوره انشراح
Expand تفسیر سوره تین تفسیر سوره تین
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بیاییم سراغ كلمه شرح. معمولا مفسرین و مترجمین، «شرح صدر» را سعه صدر معنی كرده اند؛ یعنی گشاده بودن سینه. «سعه صدر» تعبیری است كه بالخصوص در زبان عربی هست. مثلا در حدیث است كه: آلة الرئاسة سعة الصدر؛ یعنی ابزار ریاست (امروزه به آن «مدیریت» می گویند) سعه صدر است. اینجا هم مسلّم است كه معنای كلمه «سعه» گشادگی است. معلوم است كه در اینجا مقصود این نیست كه هر كسی كه مثلا یك سینه پهن پهلوانی داشت، ابزار ریاست را دارد، اما اگر كسی یك آدم نازك باریكی بود، ابزار ریاست را ندارد؛ بلكه سعه صدر یعنی حوصله فراوان.

این یك كنایه است. ابزار ریاست، ظرفیت وسیع و حوصله فراوان است؛ یعنی اگر كسی بخواهد مدیر و رئیس باشد و بخواهد با مردم سروكار داشته باشد و عده زیادی را اداره كند، شرطش این است كه حوصله خیلی وسیعی داشته باشد. آدمهای كم حوصله و عصبانی كه زود ناراحت می شوند، نمی توانند مدیر و رئیس باشند و جمعیتی را اداره كنند، حالا هر نوع مدیریتی می خواهد باشد. یك معلم كه می خواهد یك كلاس را اداره كند، اگر آدم تنگ حوصله ای باشد نمی تواند اداره كند. یك مرد كه می خواهد عائله خودش را در درون زندگی خودش اداره كند، او هم باید سعه صدر داشته باشد. به هر نسبت كه دایره مدیریت انسان وسیعتر باشد احتیاج به سعه صدر بیشتری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 624
دارد.
معمولا مفسرین، اینجا همین معنی را ذكر كرده و گفته اند: خدا به پیغمبر اكرم منت می گذارد و این نعمت را یادآوری می كند كه آیا ما این ابزار كار را، این حوصله خیلی فراوان را و خلاصه این سعه صدر و ظرفیت بسیار بزرگ روحی را به تو ندادیم؟ ! یعنی دادیم. ولی به نظر می رسد كه كلمه «شرح صدر» با كلمه «سعه صدر» مقداری متفاوت است. در هر جا كه شرح صدر باشد نوعی سعه صدر هست، اما اسم هر سعه صدری را نمی شود شرح صدر گذاشت. قرآن می توانست بگوید:

ألَمْ نَسَعْ لَكَ صَدْرَكَ. ولی فرموده: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ. شرح یعنی چه؟
معنایی كه الان برای «شرح» رایج است این است كه مثلا كسی كتابی یا متنی می نویسد خیلی خلاصه و زبده، به طوری كه هر كسی نمی تواند تمام جزئیات مقصود و منظور نویسنده را متوجه شود، بعد كس دیگری پیدا می شود و این كتاب یا متن را شرح می كند؛ یعنی مثل اینكه آن را از هم باز می كند. بعد شما می بینید این شخص از یك سطر آن متن یك صفحه مطلب در می آورد.

افرادی كه خیلی عمیق هستند می توانند چنین كتابهایی را شرح كنند. خواجه نصیرالدین طوسی كتابی نوشته است به نام تجرید الاعتقاد. این كتاب در علم كلام است. اصل كتاب دو قسمت است:

تجرید المنطق و تجرید الاعتقاد. خواجه كه مردی است كه از یك طرف مسلط به نظریات متكلمین و فلاسفه است و همه این نظریات دقیقا توی مشت اوست، و از طرف دیگر خودش هم صاحب نظر است، در این كتاب تقریبا می شود گفت كه امهات مسائل كلامی و فلسفی را با عبارتهای مختصر و كوتاهی بیان كرده است. بعدا علامه حلّی كه شاگرد خواجه است و مثل خود خواجه نابغه است [1]این كتاب را شرح كرد و اسم شرحش را گذاشت: كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد. البته این شرح خیلی مفصل نیست ولی برای اولین بار مقاصد این كتاب را روشن كرد.
كتاب تجرید الاعتقاد از كتابهایی است كه از زمانی كه تألیف شده تا الان كه شش هفت قرن می گذرد مخصوصا تا سه چهار قرن آن یعنی تا قبل از دوره میرداماد و ملاصدرا كه بیشتر افكار خواجه و امثال او مطرح بود، آنقدر بر آن شرح و حاشیه و شرحِ شرح و حاشیه بر حاشیه و باز حاشیه بر حاشیه بر حاشیه نوشته اند كه كمتر كتابی در دنیای اسلام وجود دارد كه این همه موضوع جنجال شده باشد؛ یعنی هر عالمی كه آمده، در اطراف مسائل این كتاب بحث كرده و شاید بیشتر از صد نفر این كتاب را شرح یا شرح شرح كرده اند یا بر آن حاشیه یا حاشیه بر حاشیه نوشته اند.

آنهایی كه بعد آمده اند گفته اند اگر این بچه عرب [2](مقصود علامه حلّی است) برای اولین بار این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 625
كتاب را برای ما شرح نمی كرد هیچ كس نمی فهمید كه این شتر به كجا می خواهد برود [3].
یا مثلا گاهی یك شعر یك كتاب شرح می خواهد. البته هر شاعری نمی تواند یك شعر بگوید كه یك كتاب مطلب باشد، ولی هستند افرادی كه یك شعر می گویند كه یك كتاب مطلب باشد، مثل مولوی یا حافظ. اینها مردان بسیار عالم و مسلط بر معارف و بر فرهنگ زمان خودشان و مسلط بر سخن و بیان هستند. علمای بزرگ چقدر در اطراف یك بیت از ابیات حافظ یا مولوی رساله یا كتاب نوشته اند تا مقصود آنها را شرح كنند [4]!
به این می گویند «شرح» . اصل شرح از نظر لغوی آن كاری است كه قصاب می كند كه یك تكه گوشت را چنان می شكافد و به پرده های نازك تبدیل می كند كه اگر بخواهید آنها را پهن كنید شاید كف یك اتاق را بپوشاند. پس به باز كردن یك امر جمع شده می گویند شرح؛ منشرح كردن یعنی باز كردن.
مسئله شرح صدر یك امر روحی و روانی است. هیچ چیزی در عالم به اندازه روح انسان احتیاج به شرح ندارد.
أتزعم أنك جرم صغیر
و فیك انطوی العالم الأكبر هر كسی به حسب استعدادهای خودش یك دنیاست كه [در گوشه ای ] نشسته [5]. اینكه آیه خطاب به پیغمبر اكرم می گوید: «آیا ما باطن تو را شرح نكردیم؟ » صرفا نمی خواهد بگوید ما باطن تو را توسعه دادیم. فرض كنید خانه ای دویست متر است و شما صد متر دیگر به آن اضافه می كنید. در اینجا می گوییم: «این خانه را توسعه دادیم» ولی نمی گوییم شرح كردیم. هر جا كه شرح باشد قهرا توسعه هم هست، ولی هر جا كه توسعه باشد شرح نیست. در اینجا نمی خواهد بگوید همان طور كه زمینی را توسعه می دهند ما ظرف روح تو را بزرگ كردیم، بلكه می گوید: ما این ظرف بسیار بزرگ را از یكدیگر باز كردیم، روح تو را باز كردیم، صفحات روی هم چیده شده این روح را برای تو باز كردیم. بنابراین هر سعه صدری شرح صدر نیست گو اینكه هر شرح صدری مستلزم سعه صدر هست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 626

[1] - . البته خواجه بیشتر فیلسوف و ریاضیدان است، ولی علامه حلّی بیشتر فقیه است و در عین حال جامع علوم دیگر هم هست.
[2] - . علامه حلّی عرب است و خواجه ایرانی.
[3] - . سنی ها هم این كتاب را شرح كرده اند و این كلام متعلق به آنهاست.
[4] - . مثلا این بیت:
حیرت اندر حیرت آمد در قصص
بیهشی خاصگان اندر اخص
یا:
عقل اول راند بر عقل دوم
ماهی از سر گنده گردد نی ز دم
[5] - . [جهانی است بنشسته در گوشه ای. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است