در
کتابخانه
بازدید : 553140تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Expand اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. خطبه ی 165 نهج البلاغه ج 2، ص 162: بادروا امر العامة و خاصة احدكم. (كلام عبده)
2. حكمت 373: من رأی عدواناً یعمل به و منكراً یدعی الیه فأنكره. . .
3. حكمت 73: من نصب نفسه للناس اماماً. . . و لیكن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه.
4. ج 3، ص 174: و أمر بالمعروف و انه عن المنكر. . .
5. امر به معروف و اتحاد- رجوع به نهج البلاغه راجع به اتحاد.
6. اینكه می گویند: درشتی و نرمی به هم در به است- چو رگزن كه جراح و مرهم نه است، از یك جهت ناقص است، زیرا اول نرمی است بعد درشتی. طبیب دوّار بطبه قد احكم. . .
7. انتقاد از مقامات مقدس فرهنگی و دینی تابع میزان رشد است، حدیث داود پیغمبر. ابوذر در عین انتقاد تسلیم امر حكومت بود ولی شیعه امروز بر عكس است، تخلف می كند از مالیات و قانون
جلد دهم . ج1، ص: 242
و دزدی می كند ولی انتقاد نمی كند.
8. امر به شیئی امر به مقدمات وی هست. ما باید ببینیم راه اصلاح چیست و قبلاً باید نقطه های اصلی انحراف و كجی را به دست بیاوریم كه در چه نقطه است. ما نباید به نام امر به معروف و نهی از منكر، در ترخیصات مردم دست درازی كنیم و به بند كفش و دكمه ی لباس و موی سر و دوخت جامه ی مردم ایراد بگیریم. ان اللّه حرّم حراماً فلاتعتدوها. . . لعن اللّه الخوارج ضیقوا علی انفسهم. . . (كجاست؟ ) از یكی از اساتید بزرگ فقه شنیدم این حدیث را كه: ان اللّه یحب ان یؤخذ برخصه كما یحب ان یؤخذ بعزائمه.
9. سئل علیه السلام عن میت الاحیاء. . . امر به معروف عامل حیات جامعه ی اسلامی است، بها تقام الفرائض.
10. امر به معروف و آزادی كه خود اسلام قائل است، آزادی در حدود مصالح اجتماعی و در حدود حفظ نفس خود!
11. احادیث رفق و نرمی، از آن جمله حدیث معروف شتر
12. طبقه ی رمیده؛ با طبقه ی رمیده چه باید كرد؟ هر روز دردی است و هر دردی دوایی لازم دارد. هر روز یك نوع فساد است و آن نوع فساد اصلاح مخصوصی می خواهد. امروز طرز مبارزه ی ما به شكل سنگر به دست دشمن دادن و فرار در سربازخانه و حق بیرون آمدن نداشتن در آمده است. باید مجاری اجتماعی از فرهنگ و روزنامه و رادیو و تلویزیون را در دست گرفت. وای به حال مردمی كه با فرصتها مبارزه می كنند و می جنگند، دشمن فرصتها می باشند.
13. گلستان باب اول، صفحه ی 92:
چهار كس از چهار كس رنجند: حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غمّاز و روسپی از محتسب، و آن را كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است.

تو پاك باش و مدارای برادر از كس باك
زنند جامه ی ناپاك گازران بر سنگ
جلد دهم . ج1، ص: 243
14. سعدی، گلستان باب 3، ص 147:

به شیرین زبانی و لطف و خوشی
توانی كه پیلی به مویی كشی
لطافت كن آنجا كه بینی ستیز
نبرّد قز نرم را تیغ تیز
مولوی: تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر. . .
15. طرز نهی از منكر عمر كه مرتكب به چندین گناه شد و طرز نهی از منكر طلاب قدیم كه از پشت بام چندین خانه می رفتند و خودشان را به خانه ی مردم می انداختند و عروس را چك می زدند، داستان آقا نجفی اصفهانی. این نهی از منكرها بود كه خودش منكر بود و مردم را بیزار كرد و محیط اختناق به وجود می آورد. نهی از منكر و امر به معروف خودش ممكن است معروف باشد و یا منكر.

اسلام نخواسته اختناق عقیده به وجود بیاورد و جلو تفكر را بگیرد.

نهی از منكر مولا نسبت به خوارج: در عین اینكه وقتی خارج شدند با آنها جنگید، جلو عقیده را باز گذاشت.
16. ما بیش از دو فصل در زندگی خود علی التناوب نداشته ایم:

یا اختناق عقیده و ریا و تزویر و یا لجام گسیختگی و سمپاشی در اخلاق و افكار.
17. عطف به نمره ی 15، ما نباید مثل آن طلاب روح ماجراجویی و شرارت را در قالب نهی از منكر بریزیم، روح عیب جویی و آزار و لذت از رنج مردم بردن را نام نهی از منكر بدهیم.
18. فراموش شدن اصل امر به معروف و نهی از منكر تنها به علت دخالت قدرتهای حكومتهای اسلامی نبوده، بلكه بیشتر به علت منكر بودن طرز اجرا بوده است.
19. انتقاد: رجوع شود به دفتر 86.
20. نهی از منكر وسیله ی ماجراهایی سیاسی شده، مثل داستان
جلد دهم . ج1، ص: 244
سقاخانه و یا آنكه افرادی ماجراجو آن را وسیله ی پیشرفت شخص خودشان قرار می دادند و عده ای ساده لوح را جلو می انداختند كه بر مخرّب شریعت لعنت! داستان آتش زدن مردی جلو مدرسه ی ملامحمد باقر.
21. مسئله ی تحصیل قدرت در [علم ] اصول
22. آیا این كار وظیفه ی دولت است یا وظیفه ی ملت، و آیا ملت باید دولت را وادار كند یا آنكه خودش مستقیماً تصمیم بگیرد؟
23. ما عادت به تفكر اجتماعی را كه در آیه ی آخر آل عمران دارد، از دست داده ایم و فردی فكر می كنیم.
24. مثلاً در موضوع شراب- كه بهتر است آن را سم مهلك بنامیم- چرا توفیق حاصل نمی كنیم؟ اما اینكه با این همه ضرر- كه هیچ اجباری هم نیست- سایر ملتها نمی توانند، به دلیل این است كه قدرت مذهب پشت سرشان نیست و اما علت عدم توفیق ما این است كه نقشه نداریم، هر وقتی یك عده ای از روی حسن نیت و عده ای روی سوء نیت برای هو كردن دولتی- خصوصاً اگر ظاهرالصلاح باشد و تظاهر به دین كند- جنجال می كنند كه لایحه ی منع منكرات چه شد؟ فكر نمی كنند كه عاقلانه فكر كنیم و عذر دولت را در كسری بودجه رفع كنیم و فكر یك عده مردمی كه بیكار می شوند قبلاً بكنیم كه بحرانی ایجاد نشود.
25. امر به معروف و نهی از منكر نباید جنبه ی صنفی داشته باشد و بخواهد صنفی را جلو و صنف دیگر را عقب ببرد و وسیله ی اغراض واقع شود. به قول یكی از فرنگیها: ای آزادی، به نام تو چه جنایتها كه نشد! و ما باید بگوییم كه ای دین وای نهی از منكر، چه جنایتها كه به نام تو نشد!
26. غزالی از آیه ی «باید امتی از شما دعوت به خیر. . . » بر طبق معمول استفاده ی وجوب كفایی می كند ولی روی زمینه ی اینكه همه ی مردم علی السویه اند نظیر كفن و دفن میت و امثال اینها، و هیچ بحث نمی كند در اطراف اینكه صلاحیت علمی و قوه ی اجرایی و تشكیلات اجتماعی
جلد دهم . ج1، ص: 245
لازم داریم و مقدمات اجرای آن چیست، چقدر علم و چقدر قوّه و چه اندازه حسن تدبیر و تاكتیك عملی لازم دارد.
دخالت دادن تدبیر عملی
جمعیت مبارزه با فساد- مثلاً با خصوص تریاك یا قمار یا شراب- تنها با تحریم كردن و لایحه به مجلس بردن درست [نمی شود. ] برای تریاكیها علاوه بر قانون و منع كشیدن و منع كشت خشخاش، راه ترك كردن و قرص و دوا و بیمارستان لازم است، همچنین منع شراب و قمار. داستانی یك وقت در روزنامه خواندم كه در ایالت فیلادلفیای آمریكا یك وقتی متوجه شدند كه زنها عادت كرده اند به قمار در مجالس شبانه. . . حالا ما سالهاست می خواهیم جلو غیبت كردن زنها را بگیریم ولی با زور وعظ و خطابه البته ممكن نیست. فعلاً در وضع حاضر برای یك عده زن بیكار كه سرگرمی ندارند راهی جز غیبت و خبرچینی وجود ندارد. حتماً اگر زنها سرگرمی هنری و ذوقی و علمی در داخل خانه داشته باشند و موضوع صحبتی غیر از غیبت داشته باشند، آن وقت مواعظ ما بهتر اثر می كند.
همان طوری كه امروز دانسته اند كه اقتصاد و سیاست قوانینی دارد، به طریق اولی تربیت و مبارزه با فساد نیز دارد. عده ای دیگر می نالند از تبرّج زنهای جدید؛ درباره ی این هم باید فكر كرد كه علتی دارد. وقتی كه ما همه ی راهها را می بندیم جز راه فساد و توقع داریم كه فساد واقع نشود، این حكم چنین بود كه كج دار و مریز، این تناقض است.
به هر حال غزالی و امثال او این طور خیال می كنند. آیا از این كه [قرآن ] در یك آیه امر به معروف و نهی از منكر را وظیفه ی عموم و شأن عموم می داند و در آیه ی دیگر وظیفه ی یك دسته ی دیگر می داند، نباید چنین حكم كرد كه امر به معروف چون وظیفه ی اجرایی است پس وظیفه ی دولت است؟ بعضیها آیات امر به معروف را سند آخوندی می دانند. سند آخوندی آیه ی «نفر» است و آخوندها مبیّن هستند و اما [برای ] اجرا تشكیلاتی علاوه و نیرویی علاوه لازم است.
27. دولت هر سال راجع به ماه رمضان اعلامیه می دهد و ضمناً
جلد دهم . ج1، ص: 246
متذكر می شود كه كسی نباید مزاحم كسی شود. البته حق نصیحت و ارشاد و تذكر را دولت نمی تواند سلب كند ولی حق این است كه به افراد هم نمی توان حق مزاحمت داد. در اسلام راجع به روزه خوار می گویند كه ابتدا باید چند بار به او تذكر دهند و بعد. . . مردم باید دولت را وادار كنند به حسن اجرا، نه اینكه جلو مردم را بگیرد و خودش هم عمل نكند و احترام ماه مبارك رمضان پامال شود.
28. مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری (اعلی اللّه مقامه) در فرائد الاصول معروف به رسائل- كه عالیترین و تحقیقی ترین كتب اصولی است كه الان در دست است- در ذیل آیه ی نفر فرق می گذارد بین بیان و نقل آثار دینی و بین وعظ و ارشاد، و البته مقصود ایشان این است كه آیه ی نفر متوجه به وعظ و تذكر است. ما می گوییم سه مرحله است: نقل اخبار و دیگری وعظ و سومی اجرا. آیات امر به معروف نمی خواهد موضوع ارشاد جاهل را بیان كند و لااقل اختصاص به آن ندارد. امر به معروف بیان معروف و نهی از منكر بیان منكر نیست، بلكه امر در آنجا وادار كردن و ترویج معروف و مقصود از نهی بازداشتن و جلوگیری از منكرات است.
29. آیه ی تعاون بر برّ و تقوا مؤید این است كه بعضی از كارها را با اشتراك و همكاری باید انجام داد و همچنین است آیه ی «اگر آنها را در زمین متمكن گردانیم نماز را اقامه و. . . »
30. امر به معروف و نهی از منكر بدون برنامه معنا ندارد و ما باید اعتراف كنیم كه تا كنون برنامه ای برای اصلاحات و امر به معروف و نهی از منكر نداشته ایم و به همین دلیل است كه تا كنون نتوانسته ایم از این ماده ی بزرگ استفاده كنیم.
آنچه در دین درباره ی شأن امر به معروف و نهی از منكر گفته شده همه دست بالاتر از این نمی شود گفت. كدام دین است كه اینقدر توصیه و تأكید درباره ی چنین امری كرده باشد و چنین اصلی جزء مواد قانونی آن دین باشد؟ ولی معنای این مطلب این است كه ماده ای بزرگ در دین ما گنجانده شده، اما باید ببینیم كه تا كنون از این ماده ی
جلد دهم . ج1، ص: 247
بزرگ چه استفاده ای كرده ایم. نه تنها استفاده نكرده ایم، بلكه ضررها كرده و می كنیم، به علت اینكه ما همیشه می خواهیم بدون تعقل و بدون به كار بردن قوه ی عقل و بدون برنامه با دین و مسائل دینی مواجه شویم و این هم ممكن نیست. خوب بودن ماده ی قانونی كافی نیست، برنامه داشتن و با برنامه ی معقول از آن ماده استفاده كردن شرط لازم است.
31. امر به معروف مثل جهاد است [1]كه اگر احتمال ضرر را از آن بگیریم [2]، نه این است كه افرادی استثنایی از آن خارج می شوند بلكه موضوعش نادر و كالمعدوم می شود، مخصوصاً در مواردی تصریحاتی دارد كهكلمة حق عند امام جائركه قطعاً بدون ضرر نیست و هم اینكه عمل بزرگان و حدیثمن رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم اللّه. . . معنا ندارد با عدم احتمال ضرر. و اما اینكه شرط كرده اند كه احتمال اثر باید داده شود درست است و این دلیل است كه با امر به معروف و نهی از منكر نباید به مانند یك امر تعبدی رفتار كرد، بلكه ما باید هدف و نتیجه را در نظر بگیریم و از لحاظ مورد، توجه به نتیجه و عكس العمل داشته باشیم.
32. امر به معروف چون تنها گفتن و بیان نیست بلكه اجراست، باید دید از چه طریقی بهتر اجرا می شود. شك ندارد كه جلو افتادن در عمل و پیشقدمی در عمل بهترین طریق اجراست. باید جلو افتاد و مردم را تشویق كرد.
در نهی از منكر هم باید مبارزه با فساد باشد نه با فاسد. مبارزه با فاسد معنایش این است چرا آن شخص مرتكب شده نه این شخص.
اگر مسلمانان می خواهند امر به معروف بكنند باید مثلاً مؤسسات نشر كتاب به وجود آورند، مدارس مفید به وجود بیاورند، بیمارستان تأسیس كنند، بنگاه حمایت یتیمان و مؤسسه ی خیریه ی
جلد دهم . ج1، ص: 248
اطفال فلج به وجود بیاورند، مردم در عمل ببینند كه دین در اینجا بیمارشان را و جاهلشان را و یتیمشان را نجات داد.
33. جرم و جنایت را باید به علل آن از جهالت و اضطرار و بیكاری و. . . توجیه نمود.
34. افلاطون می گوید باید به مجرمین با ترحم رفتار كرد.

ابن سینا می گوید: العارف لایعنیه التجسّس و التحسّس. . . (نمط 9 اشارات) . نهج البلاغه، خطبه ی 138: و انما ینبغی لاهل العصمة و المصنوع الیهم فی السلامة ان یرحموا اهل الذنوب و المعصیة. رجوع شود به نمره ی 59.
35. الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف. ما برای گفتن و نوشتن، اعجاز قائل هستیم و آن را یگانه دارو می دانیم، در صورتی كه گفتن بیان دارو است نه خود دارو.
36. باید مكتبی تربیتی اجتماعی عملی به وجود آورد. اسلام اولاً یك روش تربیتی و یك مكتب تربیتی است در مقابل مثلاً مكتبهای فلسفی و هنری و ادبی، بعلاوه اسلام دین اجتماعی است و احكامش اجتماعی است و ثالثاً در اسلام به عمل بیش از قول اهمیت داده شده، یعنی دین عملی است. امر به معروف و نهی از منكر یعنی یك روش تربیتی اجتماعی عملی.
37. جای تأسف است كه ما هر چیزی را از دریچه ی چشم فقاهت می خواهیم ببینیم و اساس فقاهت بر جستجوی نتایج و مصالح نیست، اساسش بر معذور بودن و غیر معذور بودن است: آیا اگر فلان طور نكنیم معاقب هستیم یا معذور؟ عبادت ما عبادت عبید و بردگان است. لهذا به مسئله ی احتمال اثر از دریچه ی چشم فقاهت فقط نگاه می كنیم و حال آنكه ما از روی دخالت دادن احتمال اثر- كه نظر ماست در باب حسبه، به خلاف نماز و وضو و روزه و غیره- باید بفهمیم كه این یك امر تعبدی محض نیست كه مطلوب در او تسلیم و عبودیت و به پناهگاه تسلیم رفتن باشد، بلكه به ما گفته اند شما خودتان باید توجه به نتیجه و مصلحت و مفسده ی كار داشته باشید و یك نوع اجتهاد مخصوص كه در این امور هست از لحاظ تشخیص
جلد دهم . ج1، ص: 249
موضوع و مفید بودن، در تعبدیات و تسلیمیات نیست. تا كنون به این حقیقت توجه نشده است.
38. باب حسبه باید طوری باشد كه مصلح اجتماعی ساز باشد، مصلح و طبیب اجتماعی درست كند.
39. یك فرق بین تكلیف حاكم و تكلیف آحاد، در اجرای مجازاتها برای جرمهاست. مجازات به طور قطع با حاكم است، یعنی اجرای حدود و دیات و قصاصات قطعاً با حاكم است. لهذا منكر واقع شده را آحاد نمی توانند متعرض شوند، بلكه منكر حاضر موجود و یا منكری كه مقدماتش واقع شده و قریب الوقوع است می توانند آن را مانع شوند.
پس امر به معروف به معنای دفع و رفع است و اما تطهیر و مجازات ربطی به امر به معروف ندارد.
40. غزالی چهار شرط برای عمل محتسب علیه [ذكر] می كند.

یكی اینكه واقع و موجود باشد، دیگر اینكه ظاهر باشد بدون تجسس و آنگاه داستان عمر را ذكر می كند. همین شرط است كه می رساند امر به معروف غیر از مزاحمت برای آزادی است، تا آنجا می شود مزاحمت كرد كه آن دیگری به كشتی اجتماع صدمه زده به طور مستقیم نه آنكه فقط خودش را ساقط كرده است.
می گویند تجسس جایز نیست. اینجا این سؤال پیش می آید كه پس تكلیف تجسس مأمورین دولت برای اجناس تقلبی چطور است؟ یا برای قاچاق تریاك و هروئین و تفنگ و غیره.
41. گفتیم كه شرط احتمال اثر از طرف فقها ما را متوجه این مطلب می كند كه امر به معروف و نهی از منكر در عین [اینكه ] عبادت است تعبدی و تسلیمی نیست، یعنی ما باید توجه به هدف و مصلحت [و] ترتب مصلحت بر آن [داشته ] باشیم نه آنكه چشم بسته امر و نهی كنیم و لهذا در یك مورد واجب و در مورد دیگر حرام می شود. ما باید ببینیم عمل ما چه عكس العملی در آن طرف ایجاد می كند، عكس العمل موافق یا مخالف. ولی بعضی منطقشان این است كه:
جلد دهم . ج1، ص: 250
حافظ وظیفه ی تو دعا گفتن است و بس
در بند این مباش كه نشنید یا شنید
یا می گویند:

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
یا از قرآن می گوییم كه: بر رسول فقط بلاغ است. ما اولاً باید بدانیم كه آیا بلاغ كه به معنای رساندن است، بلاغ مبین هست یا نیست؟ و ثانیاً این آیه نمی گوید برتو است بلاغ و لیس علیك التوجه الی النتیجه، آیه نمی گوید علیك كه چشم خود را ببندی و دهان خود را باز كنی.

این آیه حصر است ولی حصر اضافی و نسبی است، نه حصر حقیقی.

علمای ادب در باب قصر كه یكی از ابواب هشتگانه ی معانی است اصطلاحی دارند، می گویند: حصر یا اضافی است و یا حقیقی. . .
42. مبلغین مسیحی كه به ایران آمدند اول كاری كه كردند مدرسه و بیمارستان تأسیس كردند و بهترین خاطره ی شیرین را از خود به یادگار گذاشتند. در «اطلاعات» دخترهای تارك دنیا را گراور كرده بود كه تمرین ماسك آتش نشانی می كردند.
43. عطف به نمره ی 35، ما بیش از اندازه به گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله اعتقاد داریم و اهمیت می دهیم.
44. عیب كار ما در امر به معروف و نهی از منكر این است كه هنوز منطق را وارد اینها نكرده ایم، یعنی نخواسته ایم از روی منطق عمل كنیم تا معروف را رواج و منكر را از بین ببریم. معنای اینكه منطق را وارد كنیم این است كه حساب كنیم پیدایش هر چیزی سببی دارد و همچنین عدم رشد و نمو یك چیز سببی دارد، با سبب منكر مبارزه كنیم و سبب معروف را ایجاد كنیم. حداكثر منطق ما این است كه بگوییم و بنویسیم و بعد هم اگر دیدیم گفتن و نوشتن فایده ندارد اعمال زور بنماییم، در صورتی كه منطق این نیست. منطق این است كه مزاج اجتماع را به دست آوریم كه چرا منكر را پذیرفته و از معروف سرباز زده است. داستان آن فرماندار آمریكایی می رساند كه
جلد دهم . ج1، ص: 251
در مبارزه با منكر قمارِ زنها منطق را دخالت داد. و معنای فكر اجتماعی و بحث اجتماعی و عمل اجتماعی همین است كه عوامل و علل و معلولات اجتماعی را بشناسیم و اگر نه ما مرد اجتماع نیستیم.
در مبارزه ای كه حتی با ملاحده و مادیین و توده ایها دولت و روحانیت می كنند همین است كه اعمال زور و سرنیزه كنند. در موضوع كتب ضلال منطق خوبی هست و آن اینكه همان طوری كه سموم را از دسترس دور می گذارند آنها را نیز چنان كنند ولی ما در همین كار هم اعمال خشونت می كنیم.
ما جز «پند» و «بند» نمی شناسیم، معتقدیم ابتدا باید پندهای تحكم آمیز كرد و بعد هم اعمال زور و جبر كرد و «چون پند دهند نشنوی، بند نهند» . ما باید بدانیم كه در راه امر به معروف و نهی از منكر غیر از پند و بند، منطق دیگر هم هست كه صحیح تر است.
45. در حدیث است كه امر به معروف سه مرحله دارد: مرحله ی قلب، مرحله ی زبان، مرحله ی دست، و به تعبیر دیگر: مرحله ی فكر و نیت و مرحله ی نطق و بیان و مرحله ی عمل. ما از این سه مرحله تا كنون این طور استنباط كرده ایم كه مرحله ی قلب یعنی مرحله ی جوش و خروش و لعن و نفرین و اعمال عصبیتهای جاهلانه، و مرحله ی نطق و بیان یعنی مرحله ی پندها و اندرزهای خشك و تحكم آمیز و بی هدف، و مرحله ی دست یعنی مرحله ی اعمال زور و خشونت و زدن و بستن و دهان خرد كردن.
در حالی كه می توان گفت كه مرحله ی قلب و دل یعنی مرحله ی علاقه و فكر. ما اول باید علاقه و اخلاص داشته باشیم، بی علاقه و ریاكار و مغرض و مستأكل دنیا به دین نباشیم و بعد هم فكر و منطق صحیح داشته باشیم و ثانیاً در مرحله ی زبان بیان حقیقت روشن كن داشته باشیم نه اوامر و نواهی تحكم آمیز، به وسیله ی زبان و قلم می توان حقایق را روشن كرد و در خور فهم و هضم روحی افراد قرار داد و در مرحله ی سوم باید منطق عملی داشته باشیم، یعنی راه عملی را انتخاب كنیم و طی نماییم و البته گاهی اوقات خود اعمال زور راه
جلد دهم . ج1، ص: 252
عملی است. همان طوری كه در مجازاتها بایداعمال خشونت شود و نباید «رأفت، ما را اخذ نماید» (مطابق تعبیر قرآن) ، در جلوگیری از منكرات هم گاهی باید اعمال خشونت شود (قد احكم مراهمه و احمی مواسمه)اما نه این است كه مرحله ی عمل یعنی مرحله ی جنجال و رجّاله بازی و اعمال خشونت و زورگویی صرف.
46. ما همیشه صالح داشته ایم و الآن هم افراد صالح داریم (اگرچه متوسط مردم ما صالح نیستند ولی اقلیت نادر صالحِ فوق العاده صالح داریم) ولی ما كمتر مصلح داشته ایم. در چند قرن نمی توان در میان ما یك مصلح اجتماعی نشان داد. علتش این است كه ما كمتر اجتماعی فكر می كنیم، صلاح ما صلاح تصوف مآبانه است كه به خود پرداختن است، صلاح پیغمبرمآبانه نیست.
47. ما چند جهت را باید در نظر بگیریم: یكی اینكه در مرحله ی قلب، آمر به معروف و ناهی از منكر باشیم، یعنی عمل از عمق ضمیر ما سرچشمه بگیرد و دارای اخلاص و دلسوزی و علاقه باشد، امر به معروف ما برای ترویج یك شخص و یا یك صنف معین نباشد. دوم مرحله ی زبان، یعنی بیان ما حقیقت روشن كن و هادی باشد نه تحكم و آمریت و كور شو و ببین و كر شو و بشنو و دیوانه شو و بفهم. سوم مرحله ی عمل و ید، البته نه به معنای زور بلكه به معنای پیشقدمی در راه خیر و استباق كه در قرآن است.
48. چند پیشنهاد:
الف. اقدامات ما باید عملی باشد نه تنها قولی و نوشتنی.
ب. اجتماعی باشد نه فردی. ما افراد صالح داشته و داریم ولی متأسفانه تك رو می باشند. منشأ تك روی افراد صالح یا بدبینی است و یا خودخواهی.
ج. منطق را وارد عمل خودمان بكنیم و تنها متكی به زور نباشیم.
49. باید دید چرا ما در گذشته ادبا داشته ایم، فقها داشته ایم، متكلمین داشته ایم، حكما داشته ایم، مورخین و مفسرین داشته ایم،
جلد دهم . ج1، ص: 253
ریاضیون و منجمین داشته ایم، خطبا و گویندگان داشته ایم، كُتّاب و نویسندگان داشته ایم و حتی هنرمندان و موسیقیدانها داشته ایم اما مصلحین نداشته ایم. البته نهضتهای اصلاحی كم و بیش بوده (مثل نهضت مرحوم آقای قمی) اما عمیق نبوده و متوجه ظواهر بوده.
ما به قدری از روح اصلاح دور بوده ایم و مقام مصلح را كه بالاترین مقامات یك بشر است و به قول هربارت اسپنسر «عالیترین. . . » [پایین آورده ایم كه ] نهضتهای عمیق اصلاحی را مسخ كرده ایم مثل نهضت حسینی.
50. بعضی از ما در برابر اصل امر به معروف و نهی از منكر بكلی لاقید هستیم و این اصل را عملاً از جنبه ی دینی جایزالترك می دانیم.

اینها معتقدند كه مؤمن باید پلاس خانه ی خود بوده باشد: كونوا احلاس بیوتكم، مؤمن باید به طوری باشد كهان شهد لم یعرف و ان غاب لم یفتقد.

اینها نمی دانند كه این دستورها یك دستور عمومی و كلی و دائمی نیست، بلكه برای موارد بالخصوصی است كه انسان باید از فتنه ها دور باشد والاّ پس خود مولا می بایست جزء مؤمنین نباشد. اشتباه ما این است كه ما این مطلب را به صورت یك فلسفه ی كلی در زندگی تلقی كرده ایم. این دسته در فكر نجات خود می باشند و مدعی هستند كه هركس باید خود را نجات دهد. زهّاد و عبّاد ما كه به این عنوان معروفند، این طبقه می باشند. اینها نمی دانند كه خدمت به خلق و هدایت و ارشاد خلق به یك معنی بالاتر از عبادت خالق است- كه باید توضیح بدهم- یعنی درست است كه اگر خدمت به خلق را در عرض عبادت خالق قرار دهیم دومی اصل است ولی خدمت به خلق با حفظ مرتبه ی عبودیت، سفر و مرحله ی بعد است و به قول عرفا سفر من الحق الی الخلق و سفر بالحق فی الخلق آخرین سفر و آخرین مرحله ی كمال انسانی است، و اما سفر من الخلق الی الحق و سفر بالحق فی الحق كه همان عبادت است مقدمه ی دو سفر دومی یعنی سفر من الحق الی الخلق و سفر بالحق فی الخلق است.
بعضی دیگر توجه به ارشاد و هدایت دارند و خدمت به خلق
جلد دهم . ج1، ص: 254
دارند ولی تنها در مرحله ی قول و لفظ و گفتن و نوشتن می باشد، وظیفه ی هادی را تنها گفتن و نوشتن می دانند.
بعضی دیگر وارد مرحله ی عمل هستند ولی در عمل هنوز وارد مرحله ی منطق اجتماعی نیستند، مثل مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی.
بعضی دیگر وارد مرحله ی اجتماعی هستند و كم و بیش به زبان منطق اجتماعی و حداقل به الفبای منطق اجتماعی آشنایی پیدا كرده اند، مثل مرحوم شرف الدین و مرحوم سید محسن امین.
51. داستان «امام رضا نوكر می خواد» حاج شیخ غلامرضا
52. اختلاف مرحوم حاج شیخ غلامرضا و مرحوم شرف الدین و سید محسن مربوط به اختلاف محیط آنهاست. سوریه و لبنان وارد منطق اجتماعی شده بود. علیهذا سید شرف الدین و سید محسن را می توان به عنوان دو نفر مصلح دینی كم و بیش نام برد.
53. غالباً كسانی كه داعیه ی اصلاح دینی داشته اند ریگی در كفش خود داشته اند.
54. از شرایط مفید بودن امر به معروف و نهی از منكر این است كه اصالت داشته باشد یعنی تابع هیچ جریان دیگر نباشد، باید منبع جریانها باشد نه تابع از جریانها، متبوع جریانها باشد نه تابع آنها، نباید تابع شخص یا صنف یا یك جریان خاص سیاسی بوده باشد، نباید تابع و در خدمت شخص باشد ولو یك شخصیت روحانی، نباید در خدمت صنف و حزب باشد ولو صنف روحانی و حزب روحانیین، نباید تابع هیچ جریان سیاسی باشد. فرق است بین اینكه روحانیین در خدمت دین باشند و یا دین و اصول مقدس دین مثل امر به معروف در خدمت آنها باشد، مثل اینكه فرق است بین اینكه دولت در خدمت ملت باشد و یا ملت در خدمت دولت. اصل صحیح این است كه دولتها در خدمت ملتها باشند. ملل متمدن و پیشرفته آنها هستند كه دولتها در خدمت ملتها هستند، بر خلاف ملتهای عقب افتاده كه ملتها در خدمت دولتها می باشند. در جریان دینی هم هر گاه واقعاً
جلد دهم . ج1، ص: 255
روحانیون و مؤمنین در خدمت دین قرار گرفتند، آن وقت سرفرازی دین است ولی هر وقت دین در خدمت عمامه به سر و عرقچین به سر قرار گرفت، آن منتهای بدبختی و ذلت و بیچارگی دین است.
بعضیها از ضعف دین شكایت می كنند. بالاترین مظاهر ضعف دین همین است كه دین به صورت خدمتكاری برای شخصی ولو یك شخص روحانی و به صورت خدمتكاری برای صنفی ولو صنف روحانیین قرار بگیرد.
دین به منزله ی پدر خانواده است و صنفها به منزله ی اولاد این پدر.

پدر به همه به چشم ترحم نگاه می كند و اگر خود آن پدر بخواهد خود را در خدمت یك فرزند قرار دهد و خود را جزء خدمتگزاران آن فرزند قرار دهد دیگر او پدر واقعی نیست.
این معنی كه گفتیم كه دین نباید در خدمت چیزی دیگر قرار بگیرد همان معناست كه گفته شده كه باید اخلاص نیت داشت. البته مقصود تنها اخلاص نیت به مفهوم فقهی نیست كه به قصد قربت باشد، بلكه مقصود این است كه خود را برای دین باید خالص كرد و دین را هدف نهایی باید قرار داد نه اینكه دین را برای هدف دیگر ولو به قصد قربت خواست.
55. خلاصه ی آنچه غزالی در احیاء العلوم آورده است:
باب اول در وجوب امر به معروف و نهی از منكر و فضیلته و المذمة فی اهماله و اضاعته. در اینجا آیات و اخبار و آثار در سه قسمت ذكر شده.
باب دوم در اركان امر به معروف و شروط آن. اركان چهار است:

محتسب، محتسب علیه، محتسب فیه، احتساب.
ركن اول (محتسب) شروطی دارد:
الف. مكلّف و مسلم و قادر باشد.
ب. ایمان
ج. عدالت، كه محل بحث است.
د. اذن از ناحیه ی حاكم، كه محل بحث است.
جلد دهم . ج1، ص: 256
هـ. قدرت، و داخل در این شرط است تجویز تأثیر و امن از ضرر.
ركن دوم، مافیه الحسبة (محتسب فیه) شروطی دارد:
الف. ممنوع شرعی باشد.
ب. موجود در زمان حال باشد نه گذشته و بلكه نه آینده (كه آینده محل نظر است) .
ج. منكر بدون تجسس ظاهر باشد و محتسب حق تجسس ندارد.
د. قطعی و مسلّم باشد و از نظر اجتهادی محل خلاف نباشد.
ركن سوم (محتسب علیه) :
الف. به صورتی باشد كه فعل درباره ی او منكر شمرده شود ولو معصیت نباشد، مثل زنای مجنون با مجنونه به خلاف ترك صلاة مجنون (در حقیقت روح این شرط این است كه كاری باشد كه وقوع این فعل از نظر اجتماع مفسده داشته باشد و علیهذا این از شرایط محتسب فیه است نه محتسب علیه) .
ركن چهارم (احتساب) درجاتی دارد و آدابی. اما درجات:
الف. تعرف یعنی تجسس كه ممنوع است.
ب. تعریف یعنی تعلیم
ج. وعظ و پند و نصیحت
د. سب و خشونت لفظی
هـ. عمل ید مثل شكستن آلات معصیت (محتسب خم شكست و من سر او. . . )
و. تهدید و تخویف
ز. زدن با دست و پا (نه با شلاق و تازیانه و شمشیر) كه این مقدار برای آحاد جایز است.
ح. به كار بردن اسلحه و گاهی اتخاذ اعوان (و این محل خلاف است كه بدون اذن حاكم جایز است یا نه. به عقیده ی ما این همان مسئله ی ترتب مفسده است و باید طریقی اتخاذ كرد كه كمتر مفسده مترتب
جلد دهم . ج1، ص: 257
شود و حتی در اختیار قرار دادن حكومت نیز از مقدمات لازمه است) .
باب آداب محتسب (این در حقیقت همان آداب حسبه است كه قبلاً گفت درجاتی دارد و آدابی) :
این آداب عبارت است از علم و ورع و حسن خلق و از آن جمله قطع علایق كه امیر علیه السلام فرمود: و ان لا یتبع المطامع. غزالی در اینجا داستان گربه را آورده است.
و از جمله چیزهایی كه دلالت می كند بر لزوم رفق، دستوری است كه به موسی در مواجهه ی فرعون داده شده و همچنین حكایت جوانی كه گفت: «أتأذن لی فی الزنا؟ » و همچنین حدیث عرب و شتر و حدیث عایشه و یهودیان وحدیث شقرانی.
بعد غزالی وارد منكرات مألوفه در عبادات می شود:
از آن جمله منكرات مساجد مثل بد نماز خواندن، منكرات در قرائت قرآن مثل آنچه در مجالس فاتحه برقرار است و لباس حریر پوشیدن خطیب و دروغگویی وعاظ كه فقط بعضیها مواظب و مراقب بوده اند و تزین خطیب و آرایش او و جلب نظر زنان. ولی در زمان حاضر یگانه چیزی كه در مساجد منكر شمرده می شود صندلی گذاشتن است! البته تعاهد نعلین لازم است!
از آن جمله است منكرات بازارها از قبیل دروغ در مرابحه و رأس المال و ربا و فروختن آلات معصیت.
از آن جمله منكرات شوارع از قبیل دكان بر سر راه، گرفتن معابر و حیوان نگاه داشتن و خار حمل كردن و كشتن گوسفند بر سر راه مسافر و حاجی و كشتن خروس، زباله را توی كوچه ریختن، ناودان توی كوچه و برف توی كوچه ریختن، آب حوض در جوی ریختن.
از آن جمله است منكرات حمامات از قبیل نجاست كاری و كثافت كاری.
از آن جمله منكرات ضیافتهاست.
از آن جمله است منكرات عامه.
جلد دهم . ج1، ص: 258
باب چهارم در امر به معروف و نهی از منكر كردن سلاطین است.
56. در شرایع و بعضی دیگر از كتب فقهیه در مسئله ی قبول حكومت از طرف جائر و ظالم گفته اند كه: این امن اعتماد ما یحرم و قدر علی الامر بالمعروف و النهی عن المنكر استحبت. و بعضی مثل شهید ثانی گفته اند: وجبت.
57. در میان اهل تسنن شایع است كه امر به معروف را حسبه بنامند، مثل آنچه از احیاء علوم الدین و از الاحكام السلطانیه و از معالم القربه فهمیده می شود، و از علمای شیعه از لغویین طریحی در مجمع می گوید: الحسبة الامر بالمعروف و النهی عن المنكر (با اینكه در حدیثی حسبه به این معنی نیامده و بنای طریحی بر این است كه لغات كتاب و حدیث را بیان كند) و از فقها، شهید اول محمد بن مكی در دروس كتاب «امر به معروف» را بعد از كتاب جهاد كتاب الحسبه خوانده و بعد كتاب المحارب و كتاب المرتد و كتاب القضاء را آورده است. از محدثین، فیض كاشانی فقط كتاب جهاد و كتاب امر به معروف و كتاب حدود و تعزیرات را كتاب الحسبه خوانده است.

متأخرین فقها اخیراً شئونی را كه فقیه ولایت دارد امور حسبیه خوانده اند و چون آن شئون همه شئون حاكم است بالاختصاص و باید به اجازه ی حاكم شرعی باشد به خلاف امر به معروف و نهی از منكر، مگر آنجا كه احتیاج به جراحت و قتل باشد، باید گفت امور حسبیه منهای حسبیه، و حتی نراقی كه نسبتاً احصاء كرده موارد ولایت فقیه را، این قسمت را ظاهراً ذكر نكرده است، لهذا وجه تسمیه كاملاً بر ما روشن نشد.
58. در جواهر در ذیل این حدیث كه می گوید: انما هو علی القویّ المطاعمی گوید:
انه مع بسط یده (امام) الواجب علیه جمیع افراد الامر بالمعروف التی منها الجهاد و قتال البغاة و اقامة الحدود و التعزیرات و رد المظالم العامة و الخاصة و غیر ذلك مما لایقوم
جلد دهم . ج1، ص: 259
به الاّ الامام فهو خارج عما نحن فیه من بعض افراد الامر بالمعروف.
از اینجا معلوم می شود كه اطلاق امر به معروف به معنای عام كه شامل جهاد هم باشد مانعی ندارد، كما اینكه جهاد هم بر امر به معروف اطلاق شده و شاید علت اینكه فیض حسبه را بر همه ی اینها اطلاق كرده همین جهت است ولی اشكال بر متأخرین رفع نمی شود.
59. در جواهر نقل می كند (رجوع شود به نمره ی 34 و 83 و 88 و دفتر 41 نمره ی 90) :
كان المسیح یقول: ان التارك شفاء المجروح من جرحه لشریك فی جرحه. . . لا تحدثوا بالحكمة غیر اهلها فتجهلوا و لا تمنعوها اهلها فتأثموا ولیكن احدكم بمنزلة الطبیب المداوی ان رأی موضعاً لدوائه و الاّ امسك(تجویز تأثیر) .
60. در جواهر در بیان مراتب امر به معروف و نهی از منكر از نهایه شیخ نقل می كند:
الامر بالمعروف یكون بالید و اللسان، فأما بالید فهو ان یفعل المعروف و یجتنب المنكر علی وجه یتأسی به الناس، و اما باللسان فهو ان یدعو الناس الی المعروف و یعدهم علی فعله المدح و الثواب و یزجرهم و یحذرهم عن الاخلال به من العقاب.
این نظر شیخ مؤید نظر ماست در حدیث: ما جعل اللّه بسط اللسان و كف الید بل جعلهما یُبسطان معاً و یُكفان معاًكه فقها برای تدرج آورده اند و ما می گوییم به قرینه ی اینكه دارد: بل جعلهما یبسطان معاً و یكفان معاًمعلوم می شود كه خصوص ضرب و جرح نیست و نظیر
جلد دهم . ج1، ص: 260
حدیثی است كه می فرماید: كونوا دعاة للناس بغیر السنتكم.
بعد در جواهر در همین قسمت می گوید: مقصود این است كه باید طوری بشود كه مردم وادار بشوند به معروف و بازداشته بشوند از منكر (پس باید دید بهترین راه منطقی این واداشتن و بازداشتن و این حركت دادن اجتماع چیست؟ عمل فردی است یا اجتماعی، نرمی است یا درشتی، سكوت است یا اقدام، گفتن است یا عمل، تأسیس مؤسسات اجتماعی است یا كار دیگر، مسجد ساختن است یا مدرسه و بیمارستان و دارالایتام ساختن؟ ) آنگاه می گوید:
نعم من اعظم افراد الامر بالمعروف و النهی عن المنكر و اعلاها و اتقنها و اشدها تأثیراً خصوصاً بالنسبة الی رؤساء الدین هو ان یلبس رداء المعروف واجبه و مندوبه و ینزع رداء المنكر محرمه و مكروهه و یستكمل نفسه بالاخلاق الكریمة و ینزهها عن الاخلاق الذمیمة، فان ذلك منه سبب تام لفعل الناس المعروف و نزعهم المنكر خصوصاً اذا اكمل ذلك بالمواعظ الحسنة المرغبة و المرهبة، فان لكل مقام مقالاً و لكل داء دواء و طب النفوس و العقول اشد من طب الابدان. نسئل اللّه التوفیق لهذه المراتب.
61. ماوردی در الاحكام السلطانیه كارهای محتسب را تقسیم كرده به كارهایی كه صرفاً حق اللّه است مثل مواظبت بر اقامه ی جمعه و عدم ترك نماز، و كارهایی كه حق مردم است مثل قطع آب شهر و خرابی حصار شهر و درماندن ابن السبیل، و كارهایی كه مشترك است مثل امر تزویج زنهای بی شوهر و رعایت عده ی زنها و حقوق بردگان و علوفه ی بهائم و زیاد بار نكردن آنها و لقیطها و گمشده ها.
الاحكام السلطانیه بیست باب دارد كه باب بیستمش در حسبه است. البته كارهای عمومی و تشكیلاتی و حكومتی را ذكر كرده است از قبیل خود حكومت و نقلاً وزارت و امارت جهاد و نقابت و امامت
جلد دهم . ج1، ص: 261
بر نمازها.
62.

دع عنك لومی فان اللوم اغراء
و داونی بالتی كانت هی الداء
فقل للذی یدعی فی العلم فلسفة
حفظت شیئاً و غابت عنك اشیاء
لا تحظر العفو ان كنت امرء اً حرجاً
فان حظركه فی الدین ازراء
(ابونواس)
63. شهید اول می گوید در دروس:
و الحدود و التعزیرات الی الامام و نائبه ولو عموماً (مجتهد جامع) [3]فیجوز من حال الغیبة للفقیه الموصوف بما یأتی فی القضاء اقامتها مع المكنة و یجب علی العامة تقویته.
نظیر این را در كارهایی كه شرطش اجتهاد نیست یعنی در امور احتسابی كه شهرداریها می كنند باید گفت، یعنی باید گفت: و یجب علی العامة تقویته. مردمی كه معتقدند باید شهرداری داشته باشند، باید هم شهرداری را تقویت كنند و این خود یكی از موارد مهم امر به معروف و نهی از منكر است.
64. مسائلی كه مورد بحث فقهای ماست طبق معمول:
الف. آیات و اخبار باب
ب. تعریف معروف و منكر
ج. آیا وجوب عینی است یا كفایی؟
د. انقسام امر به معروف به واجب و مندوب، به خلاف نهی از منكر
جلد دهم . ج1، ص: 262
هـ. شرایط وجوب: علم (كه آباد را خراب نكند، كه در حدیث است: ما یفسده اكثر مما یصلحه) ، تجویز تأثیر، اصرار فاعل، عدم مفسده
و. مراتب انكار از اعراض و هجر (قلب) و نصیحت و پند (لسان) و ضرب و جرح (ید)
ز. اگر در عمل محتاج به ضرب و جرح و قتل بود، اذن امام شرط است یا نه؟ بعد وارد مسئله ی اقامه ی حدود می شوند.
65. مردم را به چند نحو می شود امر به معروف كرد: یكی به طریق ملامت و سركوفت دادن كه: فان اللوم اغراء، دوم پیشنهاد راه صحیح عملی، سوم ایجاد موجبات و موضوعات و مجرای صحیح برای فكر و عمل مردم مثل عمل آن شهردار آمریكایی (النفس ان لم تشغله شغلتك) ، چهارم پیشقدم شدن در عملهای خیر فردی، پنجم تأسیس مؤسسات خیر اجتماعی.
66. در قاموس می گوید:
حساب ككتاب و الحسبة بالكسر الاجر و اسم من الاحتساب و هو حسن الحسبةای حسن التدبیر.
در نهایة ابن اثیر می گوید:
و الحسبة اسم من الاحتساب كالعدة من الاعتداد. . .
67. حافظ می گوید:

ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند
و ز می جهان پر است و بت میگسار هم
ایضاً می گوید:

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
كه دور شاه شجاع است، می دلیر بنوش
جلد دهم . ج1، ص: 263
شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
ز كوی میكده دوشش به دوش می بردند
امام شهر كه سجاده می كشید به دوش
دلا دلالت خیرت كنم به راه نجات
مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
مولوی می گوید:

محتسب در نیم شب جایی رسید
در بن دیوار مردی خفته دید
سعدی در گلستان باب دوم، ص 117 می گوید:
چندان كه مرا شیخ اجل شمس الدین ابوالفرج بن الجوزی ترك سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت كردی، عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب، ناچار به خلاف رأی مربی قدمی برفتمی و از سماع و مجالست حظی برگرفتمی و چون نصیحت شیخم یاد آمدی گفتمی:

قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را
محتسب گر می خورد معذور دارد مست را
ایضاً سعدی می گوید:
چهار كس از چهار كس بترسند: حرامی از سلطان، دزد از پاسبان، فاسق از غماز، روسپی از محتسب. آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است.

تو پاك باش و مدار از كس ای برادر باك
زنند جامه ی ناپاك گازران بر سنگ
68. باید توجه داشت كه بسیاری از منكرات حكم یك عقده و
جلد دهم . ج1، ص: 264
كلافه ی در هم پیچیده و گرهی را دارد كه از جمع شدن رشته های مختلف پیدا شده، باید با سر انگشت عقل و تدبیر و شَوْر و تفكر اجتماعی آن رشته ها را كه علم النفسی و تاریخی و دینی و اعتیادی است از هم جدا كرد و باز كرد. علم و اطلاع یك نفر و دو نفر ممكن نیست كه وافی باشد، نه علم و اطلاع یك نفر و یا چند نفر كافی است و نه قوه و قدرت یك یا چند نفر، باید همفكری و همكاری باشد، باید در راه مصالح اجتماعی خیالات رئیسی و مرئوسی و آقایی و شخصیت سازی از بین برود. پس هم از لحاظ شرط علم و هم از لحاظ شرط قدرت، گاهی به اجتماع و تشكل و نظم و انضباط احتیاج است.
69. گفته اند یكی از مراتب امر به معروف، قلب است كه از راه تنفر و انزجار و اعراض پیدا می شود و به قول بعضیها مجازات ملی است: امرنا رسول اللّه ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مكفهرّة. البته این درست است، ولی مقیاس تأثیر را نباید فراموش كرد؛ در بعضی مواقع مفید است و در بعضی مواقع مضر و لااقل بی فایده، گاهی مثل زمان رسول اكرم است درباره ی سه نفری كه خطا و خیانت كرده بودند (رجوع شود به صافی سوره ی توبه، ذیل آیه ی ثلثة مخلّف) كه به صرف اعراض رسول اكرم همه ی جامعه اعراض كرد و گاهی این زمینه نیست و بعلاوه [در مورد] افراد فرق می كند، تا چه كسی اعراض كند و در مورد چه كسی اعراض كند، بعضی پدرها و بعضی پسرها هستند كه اعراض پدر مفید است و بعضی برعكس. این است معنای تجویز تأثیر.
70. حقیقت این است كه نمی دانم از امر به معروف و نهی از منكرهای نشده بیشتر باید متأسف بود و یا از شده ها كه خودشان منكَر بودند، و علتِ نشدن و فراموش شدن چیست. من بر خلاف آقای آیتی معتقدم كه در اینجا باید گفت كه:

دواؤك فیك و ما تبصر
و داؤك منك و تستنكر
71. گاهی باید موضوع را ایجاد كرد و موضوع فاسد را باید
جلد دهم . ج1، ص: 265
از بین برد. تفكر منطقی این است كه موضوعات فاسد كننده را حتی الامكان از بین [ببریم ] و جاده ی خیر و راه صلاح و مستقیم را درست تر كنیم. اما جاده درست كردن مثل عمل آن آمریكایی و اما [موضوعات فاسدكننده را از بین بردن و] خراب كردن مثل عمل موسی كه به سامری گفت: نگاه كن. پول تقلبی را باید شكست، بت و صلیب را در میان مسلمین باید شكست.
72. راجع به تأثیر عمل، [قرآن خطاب به پیامبر] دارد كه قسم خوردند كه با تو خارج می شوند، بگو قسم نخورید و طاعت پیش بیاورید، آگاه است به عمل شما (ر. ك: دفتر 86، نمره ی 34) .
73. عطف به دفتر 86 نمره ی 78 در ستون انتقاد اطلاعات تحت عنوان «خروارها پند و نصیحت» بعد از مثل «تو گفتی من خوشم بیاید، من هم گفتم تو خوشت بیاید» و بعد از مثل «یك جو درمان بهتر از صد خروار نسخه است» نوشته بود: از اینجا می توانیم سرّ این مطلب را [بفهمیم ] كه شعرای ما اینقدر می گویندای واعظ وای ناصح كمتر بگو، سخن تو در ما نمی گیرد، نیكخواهانم نصیحت می كنند- خشت بر دریا زدن بی حاصل است.
74. در آل عمران، آیه ی 21 و 22 راجع به اینكه وای به حال كسانی كه مصلحین را از بین می برند و دشمن مصلح و آگاه كننده می باشند، می فرماید:
ان الذین یكفرون بایات اللّه و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم. اولئك الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخرة.
75. در «اطلاعات» عكس دو راهبه را انداخته بود در حالی كه ماسكهای ضد گاز بر چهره زده بودند و خود را برای آتش نشانی مهیا می كردند.
76. هراكلیتوس (هرقلیطوس) می گوید: مردم همان طوری كه
جلد دهم . ج1، ص: 266
برای باروهای شهر خود (با خارجیها) می جنگیدند، برای قوانین خود (با داخلیها و خودمانیها) بجنگند.
77. حداقل باید بین عوامل تخریب و عوامل اصلاح توازن باشد و اگر تعادل به نفع عوامل فساد و تخریب بهم بخورد اجتماع متلاشی می شود.
78. امام اول فرمود:
اللّهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شی ء من فضول الحطام و لكن لنرد المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فی بلادك فیأمن المظلومون من عبادك [4].
79. روح انقیاد و روح تمرد
80. عطف به نمره ی 78 سخن مولا در نهج البلاغه، در نهج البلاغه است:
لایقیم امر اللّه سبحانه الاّ من لایصانع و لایضارع و لایتبع المطامع.
معنای مصانعه، سازشكاری، ملاحظه و رودرواسی و رشوه- چه مالی و چه عنوانی و احترامی- قبول كردن است، سازش با اهل معصیت است. منجد می گوید: صانَعه داهنه، داراه، رشاه. معنای «لایضارع» این است كه مشابه آنها در عمل نباشد، مانند آنها نباشد.

معنای «لایتبع المطامع» هم واضح است و در واقع به معنی این است كه پاك باشد، دنبال مطامع شخصی نرود. [این جمله ] ماتریالیسم تاریخی را نفی می كند و ماتریالیست اخلاقی را صالح برای اصلاح نمی داند. در آیه ی كریمه كه می فرماید: التائبون العابدون. . . الآمرون
جلد دهم . ج1، ص: 267
بالمعروف. . . كه امر به معروف را بعد ذكر می كند، همان طور كه در ورقه های امر به معروف گفته ایم برای این است كه [آمر به معروف ] پاك و سائر من الحق الی الخلق باشد و بالحق فی الخلق باشد. رجوع به نمره ی 78 و 83 و 87 و 88 و 110 و 112 و 113 و 116 و 121 و 122 و 124
81. اموری كه منصب فقیه است و فقیه ولایت دارد، مطابق آنچه در كتاب عوائد الایام نراقی آمده:
الف. افتاء
ب. ولایت قضاء
ج. ولایت حدود و تعزیرات
د. ولایت بر اموال یتامی، قیمومت ایتام
هـ. ولایت بر مجانین و سفهاء
و. اموال عیب
ز. ولایت بر نكاح صغیر و مجنون
ح. ولایت بر استیفاء منافع اجاره ی مال یا بدن یتیم یا سفیه
ط. ولایت بر اموال مفلسین و ورشكسته ها و طلاق مفقود زوجها
ی. ولایت بر اوقاف عامه، وصیتی كه وصی ندارد
یا. ولایت بر وجوه سهم امام
82. جرجی زیدان می گوید: دایره ی احتساب همان كار شهرداری را انجام می داده، من می گویم: و بعضی از كارهایی كه امروز در عهده ی شهربانی است مثل منع روزه خواری و بعضی كارهایی كه چون وابسته به سازمان روحانیت است فعلاً زمین مانده مثل نظارت بر وعظ و جمعه و جماعت و مجالس شراب و قمار ایضاً، با این تفاوت كه صبغه و رنگ دینی خود را بكلی از دست داده، نه خود مأمورین شهرداری احساس عهده داری یك كار دینی می كنند و نه مردم احساس می كنند كه معاونت با شهرداری انجام وظیفه ی امر به معروف و نهی از منكر است.
83. عطف به نمره ی 80، امیر علیه السلام درباره ی مرد مصلح فرمود: لا یقیم
جلد دهم . ج1، ص: 268
امر اللّه سبحانه الاّ من. . . ، سعدی در بوستان باب اول، ص 238 می گوید:

دلیر آمدی سعدیا در سخن
چو تیغت به دست است فتحی بكن
بگو آنچه دانی كه حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده
طمع بند و دفتر ز حكمت بشوی
طمع بگسل و هرچه دانی بگوی
یكی از شرایط مصلح شجاعت و آزادمنشی و حریت است، نه در بند تعظیم و دست بوسی عوام باشد و نه طمع به مال آنها داشته باشد و نه اهل رودرواسی و رشوت و رفاقت باشد و او را لوم هیچ لائمی نگیرد. با شرایط نامبرده كه خلاصه اش همان آزادمنشی و آزادگی است، می تواند مصلح باشد. این شرایط در ادیب یا فقیه یا حكیم یا منجم و یا هنرمند و صنعتگر لازم نیست بوده باشد. یك شرط اساسی دیگر این است كه انگیزه ی وی عناد نباشد، رحمت باشد.

رجوع شود به نمره ی 34 و 59 و 87.
84. راجع به منع تجسس از عیوب مردم كه والی حق ندارد به عنوان امر به معروف و نهی از منكر و اصلاح جامعه موجبات آزار مردم را فراهم كند و آزادی فردی آنها را سلب كند، در عهد مالك اشتر (ص 22، ج 4) می فرماید:
و لیكن ابعد رعیتك منك و اشنأهم عندك اطلبهم لمعایب الناس، فان فی الناس عیوباً الوالی احق من سترها، فلاتكشفنّ عما غاب عنك منها فانما علیك تطهیر ما ظهر لك و اللّه یحكم علی ما غاب عنك.
85. در حدیث است كهانما یجب علی القویّ المطاع. فقها فقط از جنبه ی اسقاط تكلیف، آنهم از جنبه ی قوّت و قدرت فردی یعنی ریاست و زعامت و مبسوط الید بودن بحث كرده اند ولی به این جنبه یعنی
جلد دهم . ج1، ص: 269
این كه از باب «مقدمه ی واجب واجب است» تحصیل قدرت لازم است توجه نكرده اند و همچنین این جهت كه این قدرت لازم نیست قدرت فردی باشد، ممكن است قدرت اجتماعی باشد.
86. روی هم رفته به مسئله ی امر به معروف، هم از طرف فقها ظلم شده كه بحث كافی نكرده اند و از طرف مراجع تقلید اخیر ظلم شده كه از رساله ها اسقاط كرده اند و هم از طرف مردم ظلم شده كه عملاً آن را متروك گذاشته اند، مخصوصاً در فقه شیعه از آن جهت كه سرّ مسئله مربوط بوده به امر امامت خیلی مهمل گذاشته شده است.
87. عطف به نمره ی 80، جمله ی «لایصانع» یعنی معامله گر نباشد، جمله ی «لایضارع» یعنی نمونه از قوم فاسد خود نباشد بلكه فاقد مشخصات آنها باشد، معنای جمله ی «و لا یتبع المطامع» این است كه حرّ و آزاد باشد، كه مولا فرمود: الطمع رقّ مؤبّدو فرمود: بعضی به دنیا می آیند و بنده می شوند و بعضی آزاد می گردند.
88. یكی از شرایط مصلح این است كه اعصابش كرخ باشد، از جنبه ی فردی و شخصی حساس نباشد. در عین اینكه باید از جنبه های عمومی فوق العاده حساس باشد، باید از جنبه ی شخصی پیراهنی از پولاد پوشیده باشد. علی علیه السلام در عین اینكه در آنجا كه پای دیگران است می گوید: ولو انّ امرء اً مات علی هذا اسفاً. . . ولی راجع به شخص خودش خیلی خونسردی نشان می دهد. وقتی كه زن بصری به نقل عقّاد فحش و نفرین می كند می فرماید: متعرض او نشوید، وقتی كه می شنود «قاتله اللّه ما افقهه» باز هم اهمیت نمی دهد. مصلح نمی تواند نازك و نارنجی و قهرو باشد. رجوع شود به نمره ی 59.
89. یكی از اصول و شرایط موفقیت در امر به معروف ونهی از منكر این است كه درد آن اجتماع كاملاً شناخته شود، یعنی عضوهای فاسد و مناشئ فساد كاملاً تمیز داده شود، عوامل فساد تشخیص داده شود. این عوامل، اعم است از اصولی كه بر اجتماع حكمفرماست از قبیل طرز اصول اقتصادی و اجتماعی و از افرادی كه دخالت دارند در حفظ آن اصول مثل بعضی از آیات! ! ! در نهج البلاغه می فرماید:
جلد دهم . ج1، ص: 270
واعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی تركه. . .
رجوع شود به دفتر 93، نمره ی 47.
90. در مسئله ی امن از ضرر، دو قسمت را باید بحث كرد: یكی این كه آیا دفع ضرر غیر (هر چند عظیم باشد) با توجه به ضرر شخصی من (هر چند كم باشد) به حكم لاضرر واجب نیست؟ دوم این كه فرق است بین این كه غیر كه ضرر متوجه اوست فرد باشد یا اجتماع، و به عبارت دیگر به اصطلاح فقها از اموری باشد كه شارع نمی خواهد متروك بماند یا از آنها نیست. این دو حساب را باید از هم جدا كرد. در این جا باید داستان لاضرر را كاملاً تشریح كرد و موارد آن را به طور اجمال ذكر نمود و توجه كرد به تعبیر محقق كه می گوید:

مفسده ی مسئله ی تقیه هم از همین جا سرچشمه می گیرد. در تقیه هم كه در كجا جایز است و در كجا جایز نیست، ریشه اش همین مسئله است.
91. امر به معروف و هدایت. ما در دفتر. . . شماره. . . گفتیم كه هدایت اجتماع مثل رانندگی اتومبیل است كه هدایت آن، هم احتیاج دارد به فرمان و هم گاز و هم ترمز و احیاناً دنده عقب. فرمان در مواردی است كه اجتماع از پیچ باید عبور كند. باید دانست كه هر نهضت و هر تحول ضروری به منزله ی پیچی است در جلو اجتماع، مثل نهضت اجتماعی مشروطیت و نهضت بانوان و نهضت سوسیالیستی.

ولی روحانیون ما فقط می خواهند رل ترمز را داشته باشند و- به قول یكی از طلاب- بلكه می خواهند فقط رل دنده عقب را داشته باشند.

ورود فلسفه و سایر علوم در اسلام، خود یك پیچی بود. هر یك از نهضتهای فرهنگی یك پیچی بوده و هست. امروز اصطلاحی است كه می گویند فلانی جریان فلان تحول را هدایت كرد، یعنی تحول و حركت بود ولی فرمان راست و چپ به دست او بود. در هدایت، رفق ضروری است چنان كه در نمره های. . . گفتیم ولی باید دانست همان طوری كه با فرد در جریان تحولات روحی باید به نرمی رفتار كرد و
جلد دهم . ج1، ص: 271
انقلابات روحی و عصبانیت او را باید در نظر گرفت، با اجتماع نیز در جریان تحولات باید با رفق و مدارا رفتار كرد. همین طور كه با تشر و توپ و خفه شو با فرد نمی شود كاری كرد، با اعلامیه های شدید علمای روحانی كه فلان نهضت برخلاف ضرورت اسلام است نیز نمی شود كاری از پیش برد، بلكه موجب عصیان جامعه و به قول ابونواس موجب اغراء جامعه و ازراء به دین می شود. (در داستان ماه رمضان و عید فطر با دكتر ریاضی بیچاره چه كردند؟ ) هدایت و فرمان بر سر پیچها، چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی، باید با رفق و نرمی صورت بگیرد، لهذا در حدیث فرمود كه: هر وقت جبرئیل آمد، مرا امر به رفق و نرمی كرد. علمای روحانی ما خیال می كنند یا باید برای جامعه سخن پراكنی كرد و یا باید با زور جلو نهضتها را گرفت، یا باید جامعه را پند داد و یا آن را بند كرد، چنان كه در نمره ی 44 گفتیم كه ما فقط به دو چیز ایمان داریم: پند و بند. رجوع شود به نمره ی 99.
92. آنچه امروز و در اینجا من می گویم به منزله ی یك اعلام خطر دوستانه ای است كه به مقامات علاقه مند به دیانت می شود.
93. در حدیثی هست كه: زلّة العالم ككسر السفینة یغرق و یغرق. در این حدیث ندارد كه «معصیة العالم» بلكه دارد «زلّة العالم» ، اعم است از عمدی و غیر عمدی، علیهذا [شامل ] تدبیرهای سوء نیز می شود.
94. از جمله مسائلی كه باید در امر به معروف مورد توجه قرار گیرد این است كه اصل عدم سؤالِ اجر و مزد باید رعایت شود. باید معلوم شود كه در قرآن در چند جا و برای چند نفر این تعبیر تكرار شده و چرا مانند یك «ترجیع بند» اینقدر تكرار شده. آیا حداقل، تكرار این ترجیع بند نباید ما را متوجه این حقیقت كند كه هدایت و ارشاد نیز مانند قضاوت و امامت جماعت و سربازی، فوقِ مزد و اجر است؟ ضمناً این مبحث باید مورد توجه واقع شود كه ملاك عدم جواز اجر بر قضا و بر عبادات چیست؟
جلد دهم . ج1، ص: 272
95. معمولاً فقها از جمله یانما یجب علی القویّ المطاعاین طور استفاده كرده اند كه اگر برای كسی به طور تصادف قوّت و قدرتی پیدا شد بر او واجب می شود امر به معروف و نهی از منكر و اگر نه، نه، در صورتی كه حدیث فقط در مقام این جهت است كه بگوید امر به معروف یك امر تعبدی محض و «وظیفه ی تو دعا گفتن است» نیست، مشت به سندان نباید كوفت، سندان را با آتش باید نرم كرد. باوری نیست كه اسلام این اصل را كه خودش تا این درجه اهمیت داده و آن را عمود و عماد سایر دستورها خوانده مبنی بر تصادف كرده باشد؛ معنایش این می شود كه حفظ دین به طور تصادف لازم است، تكلیف دین در اقامه ی دین كه در آیه می فرماید: «دین را اقامه كنید و متفرق نشوید» یعنی اگر به طور تصادف قدرت پیدا شد؛ بلكه باید كاری كرد كه قدرت بر امر به معروف به دست بیاید كه یك راهش این است دایره ی احتساب وابسته به دستگاه حكومت و روحانیت هر دو از اشخاص صالح و مصلح به وجود بیاید. ر. ك: نمره ی 108
96. رابطه ی امر به معروف و جهاد و توجیه عمل امام سوم علیه السلام كه آیا منطبق است بر اصل جهاد یا بر اصل امر به معروف و نهی از منكر، و همچنین رابطه ی اصل امر به معروف و اصل حد و مجازات در اسلام
97. از جمله امر به معروف های زشت، جلوی آزادی افكار را گرفتن و محیط هو و اختناق به وجود آوردن است، با كتب ضلال مبارزه كردن به شكلی كه امروز شایع است، و ضمناً باید تاریخچه ای از اختناق عقاید به وسیله ی پاپها و كشیشها و محكمه ی تفتیش عقاید ذكر شود و اشاره شود به داستانهایی از صحابه ی ائمه كه با ائمه به محاجّه می پرداختند و همچنین داستان ابن ابی العوجاء در مكه با امام ششم علیه السلام.
98. باید به مثال شنای در آب اشاره شود و هم گفته شود كه همان طوری كه «ان حیاة العلم بالنقد و الرد» ، همین طور حیات دین به نقد و رد است. تجربه نشان داده كه هر وقت حق انتقاد و سؤال از مردم گرفته شده، مردم غرق در خرافات و موهومات شده اند.
جلد دهم . ج1، ص: 273
99. عطف به نمره ی 91، آنها كه خود را هادی و راهبر قوم می دانند (همان طور كه راننده راهبر اتومبیل است و او را رهبری می كند) باید بدانند كه در یك جا باید تحریك كرد و به سرعت آورد، آنجا كه در میان اقوام عالَم یك رقابت و مسابقه ی بی حدی در امور علمی و فنی و اقتصادی وجود دارد، و این صرفاً یك امر تشریفاتی و مفاخره ای نیست كه هركس اقتصاد یا صنعت یا نظم اجتماعی را برد مدال افتخار را به سینه ی او می چسبانند، بلكه یك امر حیاتی است، مردمی كه عقب ماندند مضمحل و نابود و متلاشی می شوند.
100. عمل اجتماعی: یادم هست كه یك وقتی یكی از آقایان بازاریها می گفت كه قضیه ای در چندین سال قبل اتفاق افتاده بود كه عده ای از متدینین را برانگیخت بروند به حضور مرجع تقلید آن وقت. این عده قبلاً فكرهای خود را كردند كه در آنجا چه بگویند و چطور وارد سخن و خارج از سخن بشوند كه معظم له را وادار به تصمیم كنند. می گفت ما حرفهای خودمان را ترتیب دادیم و نقشه های خودمان را كشیدیم ولی وقتی كه رفتیم همین كه شروع كردیم، ایشان با یك كلمه دهان همه را بستند كه نتوانستیم حرفی بزنیم و بدون اخذ نتیجه برگشتیم و آن این بود: ایشان گفتند آیا شما آمده اید دستور بگیرید یا آمده اید دستور بدهید؟ ما در مقابل این سخن جوابی نداشتیم و برگشتیم.
من چون حاضر الوقعه نبوده ام نمی دانم حقیقت موضوع چه بوده و شاید مرجع آن وقت عقیده داشته كه اینها مغرض بوده اند، ولی این طرز تفكر در میان ما همه هست كه یا باید دستور بدهیم و یا باید دستور بگیریم، هیچ وقت فكر نمی كنیم كه شق ثالثی هم هست كه تنها شق صحیح همان است و آن اینكه نه دستور بدهیم و نه بگیریم؛ آمر و مأمور، فرمانده و فرمانبری نباشد، همه جا كه میدان نظام و صف جنگ نیست، تازه صف جنگ هم شورای عالی نظامی دارد، بلكه بنشینیم شور كنیم و فكر كنیم. آیه ی قرآن كه می گوید امرشان شوری است، حداقل این است كه شامل این گونه موارد است.
جلد دهم . ج1، ص: 274
101. قبلاً گفتیم كه ما به دو چیز اعتقاد داریم و دو وسیله را برای امر به معروف و نهی از منكر، خوب شناخته ایم: یكی گفتن و دیگری اعمال زور. اكنون می گوییم مردم ما درست نتوانسته اند حكومت و قدرت حق و حقیقت را به معنای واقعی بشناسند. رجوع شود به دفتر 41، شماره ی 18.
102. در شرح ابن ابی الحدید ج 3، ص 53 اشعاری از ابوثمام نقل می كند در مدح محمد بن عبد الملك (زیات ظاهراً) كه اولش این است:

وزیر حق و والی شرطة و رحی
دیوان ملك و شیعی و محتسب
از اینجا معلوم می شود كه در زمان این شعر، احتساب به همین لفظ وجود داشته است.
103. قبلاً گفتیم كه ما به قول و گفتن و نوشتن، خیلی اهمیت می دهیم و به عمل كم. رجوع شود به دفتر 35، شماره ی 117 در اطراف این جمله: الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف.
104. قبلاً گفتیم كه باید مكتبی به وجود آورد عملی و اجتماعی و منطقی. راجع به اینكه باید اجتماعی باشد علی علیه السلام می فرماید: و لیس امرؤٌ و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدّمت فی الدین فضیلته. . . رجوع شود به دفتر 93، نمره ی 78.
105. قبلاً گفتیم كه ما از هر طبقه داشته ایم، فقط مصلح نداشته ایم. این را هم باید در نظر گرفت كه كمونیستها با مصلح و اصلاح مخالفند و طرفدار انقلابند و به همین دلیل طرفدار خرابكاریها هستند كه نوبت به انقلاب برسد، و مقصود آنها از اصلاح، نقطه ی مقابل انقلاب است، ولی ما اصلاح را شامل همه ی مراتب می دانیم و طرفدار اصلاحیم. رجوع شود بهاصول مقدماتی فلسفهقانون چهارم، تبدیل كمیت به كیفیت، جهش.
106. راجع به این كه عقده های روحی و بیماریهای روانی مردم یكی از اسبابی است كه مواعظ اثر ندارد، رجوع شود به دفتر 41، نمره ی 90.
جلد دهم . ج1، ص: 275
107. در بحار ج 11، ص 52 و 53 در داستان بیعت با محمد بن عبد اللّه بن محض ذكر می كند كه مردم به عنوان مهدویت با او بیعت می كردند و در آنجاست كه امام صادق فرمود: اگر به عنوان مهدویت است من بیعت نمی كنم و اگر برای امر به معروف و نهی از منكر است من حاضرم با تو بیعت كنم.
این روایت كاملاً نهضتهای امر به معروف و نهی از منكر را تقدیس می كند و معلوم می شود حتی بیعت امام با كسی كه برای امر به معروف و نهی از منكر قیام می كند مانعی ندارد. به هر حال این خود مطلبی است كه تكلیف امر به معروف و نهی از منكر در موردی كه شخص امام به مصلحتی قیام نكرده چیست؟
108. عطف به نمره ی 95، امر به معروف متوقف بر قدرت است، زیرا اولاً قدرت از شرایط عامه ی تكلیف است و ثانیاً مخصوصاً در روایت تصریح شده: انما یجب علی القویّ المطاع [5]. و ما قبلاً گفتیم با توجه به اهمیتی كه امر به معروف در اسلام دارد كه عمود و عماد دین است (وبها تقام الفرائض)و این كه اگر نباشد دین خراب می شود، نمی توان گفت وجوب امر به معروف موقوف به پیدایش قدرت به حسب تصادف است یعنی از قبیل واجب مشروط به قدرت است، بلكه از قبیل واجب معلّق به قدرت است، یعنی قدرت شرط واجب است نه شرط وجوب. پس امر به معروف متوقف بر قدرت است و از طرفی می دانیم كه قدرت متوقف بر اتحاد است (همان طوری كه مكرر در نهج البلاغه و غیر آن آمده) و از طرفی می دانیم كه اتحاد متوقف بر اموری است و از آن جمله نظم و تشكیلات و تمركز است و یا به عبارت دیگر هر اتحادی و هر وحدتی موجب قدرت نیست، بلكه اتحاد منظم بر اساس تشكیلات حزبی كه بتواند ایجاد قدرت كند و یا قدرت متشتت را متمركز كند و مورد استفاده قرار دهد، و از
جلد دهم . ج1، ص: 276
طرفی نظم و تشكیلات متوقف است بر رشد اجتماعی و این كه در مردم حالت اجتماعی بوده باشد.
109. در علی و عصره ص 875 در ضمن شرح مخاطبه ی عثمان و ابوذر می نویسد كه ابوذر گفت: و اللّه ما وجدت لی عذراً الاّ الامر بالمعروف و النهی عن المنكر.
110. مصانعه كه قبلاً (نمره ی 80) گذشت، همان مداهنه است. در خطبه ی 24 نهج البلاغه می فرماید:
ولعمری ما علیّ من قتال من خالف الحق و خابط الغیّ من ادهان و لا ایهان.
ایضاً: أنا فقأت عین الفتنة. در پاورقی عبده می نویسد:
الادهان: المنافقة و المصانعة و لا تخلو من مخالفة الظاهر للباطن و الغش.
در خطبه ی 84 (ج 1، ص 180) می فرماید: و لا تداهنوا فیهجم بكم الادهان علی المصیبة (یاعلی المعصیة) . (رجوع به نمره ی 112) . در خود قرآن است در سوره ی قلم: دوست دارند تو ادهان كنی و آنها ادهان كنند.
111. قبلاً گفتیم كه امر به معروف علاوه بر این كه باید عملی باشد، باید اجتماعی باشد. در نهج البلاغه در ضمن خطبه ای از حق والی بر رعیت و حق رعیت بر والی شروع كرده، می فرماید:
و لیس امرؤ و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدّمت فی الدین فضیلته بفوق ان یعان علی ما حمّله اللّه من حقه و لا امرؤ و ان صغّرته النفوس. . .
جلد دهم . ج1، ص: 277
رجوع شود به دفتر 93، نمره ی 78.
112. عطف به نمره ی 110، رجوع شود به دفتر 92، ص 71، داستان نصیحت مغیره و ابن عباس و زیاد بن حنظله ی تمیمی حضرت امیر را راجع به معاویه و تمثل زیاد به این شعر:

و من لم یصانع فی امور كثیرة
یضرس بأنیاب و یوطأ بمنسم
ایضاً این كه حضرت می فرماید: القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه. . . معنایش این است كه من اهل مصانعه نیستم، اهل سازش نیستم، اهل این كه با دزدان تقسیم كنم نیستم، در نظر من قدرت هركس به میزان این است كه حق با او باشد و او با حق باشد، اگر در نظر دیگران پول و زور میزان قدرت است در نظر من حق و عدالت میزان قدرت است.
113. عطف به نمره ی 80، راغب در معنای ادهان و مداهنه كه به قول المنجد ردیف مصانعه است می گوید:
و الادهان فی الاصل مثل التدهین لكن جعل عبارة عن المداراة و الملاینة و ترك الجد كما جعل التقرید و هو نزع القراد عن البعیر عبارة عن ذلك، قال: أفبهذا الحدیث انتم مدهنون.

(الواقعه) قال الشاعر:

الحزم و القوة خیر من الـ
ادهان و القلة و الهاع
و داهنت فلاناً مداهنة. قال تعالی. . .
114. نهج البلاغه جلد 2، صفحه ی 25 می فرماید:
استصحبوا من شعلة مصباح واعظ متعظ و امتاحوا من صفو عین قد روّقت من الكدر.
و در صفحه ی 26 می فرماید:
و انهوا عن المنكر بعد التناهی عنه فانما امرتم بالنهی بعد
جلد دهم . ج1، ص: 278
التناهی.
هر دو قسمت می خواهد بفرماید شرط وجودی امر به معروف و نهی از منكر چه از ناحیه ی آن كه وظیفه ی ارشاد دارد و چه از ناحیه ی آن كه وظیفه ی قبول و استماع دارد این است كه واعظ اهل عمل باشد، و واعظ غیر عامل خودش وظیفه دارد كه اول به عمل بپردازد و مردم هم وظیفه دارند كه از او نشنوند.
ایضاً در جلد 2، صفحه ی 79 می فرماید:
لعن اللّه الآمرین بالمعروف التاركین له و الناهین عن المنكر العاملین به.
115. در نهج البلاغه ج 2، ص 706 دارد: فأین المحتسبون. در پاورقی می نویسد: یعنی أین الذین یجاهدون حسبة للّه.
حالا آیا می شود [گفت ] اصطلاح «احتساب» از همین جا آمده و محتسب یعنی مجاهد به قصد قربت؟
116. عطف به نمره ی 80 كه: لایتبع المطامع. آدم كه طمع نداشته باشد طناب بند و ریسمان پیچ نیست، مقید و اسیر نیست، آزاد است.

خود مولا فرمود: بعضی به دنیا می آیند و خودشان را آزاد می كنند و بعضی می آیند خود را اسیر می نمایند. در نهج البلاغه ج 2، ص 137 راجع به حضرت مسیح می فرماید:
و لم تكن له زوجة تفتنه و لا ولد یحزنه و لا مال یلفته و لا طمع یذله، دابّته رجلاه و خادمه یداه. (خفت مؤنه)
ایضاً عطف به نمره ی 80 (لا یصانع) ، در نهج البلاغه ج 3، ص 125 عنصر مداهنه را این طور توصیف می كند:
جلد دهم . ج1، ص: 279
و اعلموا رحمكم اللّه انكم فی زمان القائل فیه بالحق قلیل و اللسان عن الصدق كلیل و اللازم للحق ذلیل، اهله معتكفون علی العصیان مصطلحون علی الادهان، فتاهم عارم و شائبهم آثم، عالمهم منافق و قارئهم مماذق، لایعظم صغیرهم كبیرهم و لایعول غنیهم فقیرهم.
117. در جلد سوم ضحی الاسلام ص 64، ایضاً ص 73 بحثی دارد در عقیده ی معتزله و غیرهم در باب امر به معروف و نهی از منكر.
118. از صفحه ی 80 جلد سوم ضحی الاسلام و بعضی جاهای دیگر مثل صفحه ی 65 برمی آید كه فكر احتمال اثر در امر به معروف در مقابل عقیده ی خوارج است كه ثوره و انقلاب را در هر حال واجب می دانند، خواه ترتب اثر و نتیجه معلوم باشد یا نباشد و به عبارت اخری دخالت منطق را در امر به معروف و نهی از منكر لازم نمی دانند.
119. در صفحه ی 21 ضحی الاسلام تعالیم معتزله را مبنی بر پنج اصل می داند: توحید، عدل، وعد و وعید، منزلة بین منزلتین، امر به معروف و نهی از منكر. قسمت آخر را در صفحه ی 64 شرح می دهد.
120. نهی از منكر كه به نحو اعراض و ترك معاشرت بوده باشد:

رجوع شود به تفسیر صافی ذیل آیه ی كریمه یو علی الثلاثة الذین خلّفوا. . . (توبه/118)
121. قبلاً گفتیم كه امر به معروف و نهی از منكر متوقف بر شجاعت است و حتی جمله یلایصانع- كه در نمره ی 80 گذشت- بیان شجاعت است. ولی همان طوری كه قبلاً گفتیم كه عقل و منطق باید در امر به معروف دخالت كند، شجاعت باید مقرون به منطق باشد. در مقدمه ی كتاب سیمای شجاعان می نویسد:
شجاعت به منزله ی الماس برنده ی چند لبه ای است كه چگونگی اثراتش كاملاً بستگی دارد به طرز استعمال و موارد استعمال هر یك از آن لبه ها.
جلد دهم . ج1، ص: 280
از اینجا می توان فهمید كه تهوّر، استعمال همان الماس چند لبه است بدون توجه به طرز استعمال آن. خوارج- چنان كه قبلاً گفتیم- یكی از اصول آنها امر به معروف بود ولی بدون توجه به منطق و اثر و طرز استعمال. آنها متهور بودند نه شجاع.
122. ایضاً عطف به نمره ی 80 و این كه احتیاج به مصلحین هست، در جلد اول محجة البیضاء به تبع اخبارالعلوم حدیثی را نقل می كند كه در منابع اهل سنت ضبط است (معلوم نیست در شیعه هست یا نیست) از رسول اكرم صلی الله علیه و آله: بدأ الاسلام غریباً و سیعود غریباً، فطوبی للغرباء. فقیل: من الغرباء یا رسول اللّه! قال: الذین یصلحون ما افسده الناس من سنتی و الذین یحیون ما اماتوه من سنتی. و فی خبر آخر: هم المتمسكون بما انتم علیه الیوم. و فی حدیث آخر: الغرباء ناس قلیل(كذا) صالحون بین ناس كثیر من یبغضهم اكثر ممن یحبهم. و قیل (القائل سفیان الثوری) : اذا رأیت العالِم كثیر الاصدقاء- یعنی مرید زیاد دارد- فاعلم انه مخلّط [6]لأنه ان نطق بالحق ابغضوه.
از ابوذر نیز نقل شده كه: لم یترك الأمر بالمعروف و النهی عن المنكر لی صدیقاً.
123. رجوع شود به دفتر 89، ص 247 راجع به این كه گناه عامه چیست و گناه خاصه چیست و این كه گناه عامه فكر نكردن است و این است كه مانند اعراب جاهلیت محصولات و مصنوعات خود را عبادت می كنند؛ و اینكه در حدیث وارد است كه قومی معذب می شوند در صورتی كه بعضی گنهكارند نه همه، ناظر به این است كه خاصه گناهكارند و عامه خاصه پرست و گناه عامه این است كه فكر نمی كنند و مصداقأفلا یعقلونمی باشند و اما خاصه مصداقبما كنتم تفسقونو مصداقبما كنتم تستكبرونو مصداقو ان انتم الاّ تكذبون. این عامه هستند كه مصداقأفلا تتفكرون و أفلا تتذكرون و أفلا تعقلون می باشند.

جلد دهم . ج1، ص: 281
در حقیقت از نظر كلی انواع گناهانی از فسوقها و فحشاها و كذبها و خیانتها و ظلمها در یك طبقه جمع شده و آنها مصداق یك سلسله ملامتها هستند كه دانند و بد كنند و یك گناه مخصوص یك كثره است، یعنی یك كثره مخصوص یك اقلیت است و یك واحد مخصوص یك اكثریت است.
124. عطف به نمره ی 80 (من لا یصانع) ، مواجه شدن مدعیان اصلاح با نقاط ضعف جامعه به دو نحو است. یكی به اینكه از نقاط ضعف جامعه استفاده كنیم، یعنی آنها را به همان حال باقی بگذاریم و در همان راه آنها را تأیید كنیم و از این راه خودمان بر خر مراد سوار شویم و وجهه و وجاهتی پیدا كنیم. معمولاً در جامعه یك نوع حساسیتهای مخصوص پیدا می شود، یك نوع علاقه ها و رغبتها و یا تنفرها و انزجارها و بالاخره یك نوع جریان احساساتی پیدا می شود كه به مصلحت اجتماع نیست و یا تشدید آنها به مصلحت اسلام و اجتماع نیست. اشخاص مصلح واقعی باید ملاحظه كاری و مصانعه و مداهنه را كنار بگذارند و از آبروی خود بگذرند و با كمال «شجاعت» [7]در مقابل منطق احساسات مردم بایستند و لااقل تشدید نكنند. مثلاً الآن در جامعه ی ما به علل تاریخی حساسیتی در امر روضه خوانی و یا در بحثهای مربوط به خلافت پیدا شده كه فعلاً مصلحت نیست آنقدر در اطراف اینها بحث شود و یا آتش احساسات مردم تیزتر شود. اساساً در تبلیغ، این نكته هست كه خیلی با جریان روز ارتباط دارد. شما می بینید كه كشورهای جهان هر روز ستون تبلیغاتی خود را متوجه یك جبهه می كنند. ما كه نباید همیشه در یك جبهه و با یك نوع سلاح بجنگیم. آنچه قبلاً گفتیم كه در امر به معروف باید منطق دخالت داده شود (نمره ی 44) همین است.
به هر حال یك وقت هست كه آدمی از نقطه ی ضعف جامعه استفاده می كند و یك وقت هست كه نقاط ضعف جامعه را از بین
جلد دهم . ج1، ص: 282
می برد. فعلاً متأسفانه تشكیلات روحانی و تبلیغی ما بر اساس پیروی و استفاده از نقاط ضعف اجتماع است، نه بر اساس اصلاح و تقویت نقاط ضعف.
ما می بینیم در قرآن این مطلب آمده: یا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربی و نصحت لكم و لكن لا تحبون الناصحین. چرا مردم ناصحین و مصلحین واقعی را دوست نمی داشتند؟ چرا مردم زمان ما [ما] را دوست دارند و مردم زمان پیغمبران آنها را دوست نمی داشتند؟ به جهت آنكه ما از نقاط ضعف مردم استفاده می كنیم، از جهالت مردم استفاده می كنیم، از آتش احساسات مردم استفاده می كنیم، اما آنها با نقاط ضعف و جهالتها و آتش احساسات مردم مبارزه می كردند.
125. زبان عمل گویاتر است.
سعدی می گوید: مشك آن است كه ببوید، نه آن كه عطار بگوید.

(گلستان)
ایضاً در بوستان ص. . . :

اگر هست مرد از هنر بهره ور
هنر خود بگوید، نه صاحب هنر
ایضاً غزلیات:

هنر بیار و زبان آوری مكن سعدی
چه حاجت است بگوید شكر كه شیرینم
126. در ورقه های یادداشتهای خوارج نمره ی 14 گفتیم كه خوارج را عقیده ی امر به معروف و نهی از منكر به وجود آورد و اینها معتقد بودند، ولی دو شرطی كه معمولاً لازم است در امر به معروف و نهی از منكر نداشتند: یكی شرط بصیرت در دین كه آمر به معروف و ناهی از منكر باید عالم باشد، و یكی بصیرت در عمل كه تحت عنوان احتمال اثر در فقه گفته شده، و خوارج نه تنها بصیرت در عمل نداشتند منكر بصیرت در عمل هم بودند و می گفتند امر تعبدی است و شرط نیست و دخالت عقل است و جایز نیست، و ببینید اگر كسی منكر بصیرت در عمل شد چه می شود!
127. رجوع شود به ورقه های حقوق از نظر اسلام، قسمتهایی از
جلد دهم . ج1، ص: 283
ص 232 كتاب اصول اساسی قاسم زاده نقل شده راجع به فعالیتهای خیرخواهانه ی بشر در عصر جدید كه تا چه اندازه توسعه پیدا كرده، و ایضاً رجوع شود به یادداشتهای فریضه ی علم، فعالیتهای یونسكو و به كتاب مبارزه ی انسان با جهل.
128. رجوع شود به تفسیر المنار ج 12، ص 180- 185، ذیل آیه یو لا تركنوا الی الذین ظلموا فتمسكم النار، نظریه ی علمای اسلام در قیام علیه حكام جور.
129. در حاشیه ی دفتر 86، نمره ی 1 كلام یكی از حكمای غرب كه نامش برده نشده نقل شده مبنی بر اینكه این وظیفه ی دولتها نیست كه مردم را از خطا و اشتباه حفظ كنند یعنی هادی و راهنما و مراقب مردم باشند، بلكه وظیفه ی مردم است كه دولتها را از خطا و اشتباهات حفظ كنند، یعنی مردم باید هادی و مرشد و راهنمای دولتها و بعلاوه مراقب دولتها باشند. دو جهت است: هدایت، مراقبت. اكثر خیال می كنند كه دولت باید هم هادی مردم باشد و هم مراقب. اما حقیقت این است كه مردم در درجه ی اول باید هم هادی دولتها باشند و هم مراقب آنها.

علی علیه السلام می فرماید:
لا تصلح الرعیة الاّ بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الاّ باستقامة الرعیة.
امر به معروف و نهی از منكر مبتنی بر دو جهت است: الف.

هدایت، ب. مراقبت.
پس اسم این اصل را باید اصل هدایت و مراقبت گذاشت.
130. عطف به نمره ی پیش، همچنان كه گفته شد اصل امر به معروف و نهی از منكر اصل هدایت و مراقبت است. حالا باید دید از نظر اسلام آیا مردم باید هادی و مراقب دولت باشند یا دولت هادی و مراقب مردم باشد، یا فقط مردم هادی و مراقب مردم باشند یا این كه همه باید هادی و مراقب یكدیگر باشند. حق این است كه در بعض
جلد دهم . ج1، ص: 284
مراتب همه باید هادی و مراقب یكدیگر باشند و در بعض مراتب دولت باید هادی و مراقب مردم باشد (مثل مواردی كه احتیاج به مداخله ی دولت است و پای اجرای حدود و قصاصات است) ، در بعضی امور مردم باید هادی و مراقب دولت باشند (باید تحقیق بیشتری بشود) .
131. در كشورهای مترقی و مشروطه، مطبوعات مقامی را احراز كرده است كه به نام ركن چهارم كشور یا مشروطیت خوانده می شود. ظاهراً مقصود این است كه مشروطیت بر اساس سه پایه و سه قوه ی مجزا و متعادل بر پا شده است: قوه ی مقننه، مجریه، قضائیه، و با این كه مطبوعات در اساس قانون مشروطیت وارد نشده ولی از لحاظ اثر و اهمیتی كه دارند در ردیف سه ركن اساسی مشروطیت به شمار رفته است.
حالا باید دید اثر مطبوعات و نقش مطبوعات در ترقی یك كشور چیست؟ اثر مطبوعات و وظیفه ی مطبوعات تنها نشر اخبار نیست، یعنی نشر اخبار آنقدر اهمیت ندارد كه مطبوعات را ركن چهارم به شمار آورد، بلكه از نظر انتقاد از كارهای هیئتهای سه گانه، یعنی از نظر انتقاد از قوه ی مقننه و مجریه و قضائیه- و البته انتقادهای صحیح و منطقی- و از نظر راهنماییهای فرهنگی و مقالات علمی در مجلات علمی- نه مقالات هرزه و فاسد كننده- و از نظر هدایت مردم به زندگانی صحیح، بیدار كردن و آگاه كردن اذهان و افكار عمومی و در جریان گذاشتن آنها، آشنا كردن مردم به مسائل روز و نشان دادن راه ترقی و تعالی كشور و شناساندن خدمتگزار و خیانتكار به مردم و آشنا كردن مردم به علوم و مسائل علمی جدید، اینها همه وظیفه ی مطبوعات است.
از نظر اسلام انجام این وظایف به وسیله ی مطبوعات یا سخنرانیها، امر به معروف و نهی از منكر نامیده می شود.
امر به معروف و نهی از منكر كه از فروع دین شمرده شده و خودش ركنی از اركان دین به شمار آمده (نظیر نماز و روزه و حج و جهاد) نظیر همان است كه مطبوعات ركن چهارم مشروطیت به شمار
جلد دهم . ج1، ص: 285
رفته است.

[1] همان طوری كه در آن جهاد نقشه و تدبیر و سیاست و تاكتیك لازم است، در این جهاد نیز لازم است و شاید این جهت هم در تسمیه ی جهاد دخالت دارد.
[2] [یعنی بگوییم به شرط عدم احتمال ضرر. ]
[3] [عبارت داخل پرانتز از استاد شهید است. ]
[4] حدیثی كه می گوید: «غیر طالبین سلطاناً و لا باغین مالاً» همین است.
[5] باید بین این جمله و آیه ی قرآن: للّه علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً مقایسه شود.
[6] تابع مكتبِ «چنان با نیك و بد خو كن كه بعد از مردنت عرفی- مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند» می باشد.
[7] رجوع شود به ورقه های الفبایی شجاعت، سخن كندی در كتاب سیمای شجاعان.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است