1. در سوره ی حشر از اموالی كه بدون یورش جنگی از كفار [گرفته ]
شده با كلمه «فی ء» تعبیر شده كه به مفهوم این است كه به اصل خود
برگشته است. نظیر این است تعبیر:
الحكمة ضالة المؤمن یأخذها اینما
وجدها فهو احق بها. .
2. حدیثی مفصل در باب الجهاد
كافیهست كه قسمتی از آن در
تفسیر
صافینقل شده و این فلسفه را توضیح می دهد. .
3. در حدیث
كافیاست: .
ان اللّه اغنی امتی بسنابك خیلها و مراكز رماحها. .
در
تهذیبهمین حدیث به صورت «
اعزّ امتی» آمده است كه انسب
است. .
4. آیه ی 93 سوره ی مائده اشاره ای به این فلسفه است:
جلد نهم . ج9، ص: 16
لیس علی الذین امنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما
اتقوا و امنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و امنوا ثم اتقوا و
احسنوا و اللّه یحب المحسنین. .
5. مسیحی ها دو عینك به چشم ما زده اند و ما می خواهیم دنیا را
با عینكهایی كه آنها به چشم ما زده اند ببینیم و از آن جمله اسلام را و
پیغمبر را. این دو عینك یكی مربوط است به مسیحیان قدیم و آباء
كلیسا و دیگر به فرهنگهای متجدد. عینك مسیحیت قدیم نوع دیدی
است كه در زمینه ی زن و پلیدی زن به چشم زده اند. جمله ی
حبب الیّ من
دنیاكم ثلث: الطیب و النساء و قرة عینی فی الصلوةمشتی است به این
عینك و تودهنی است به این طرز فكر. عینك دوم مقیاسی است كه
در مورد حقوق ذاتی بشر به چشم ما زده اند. آیه ی فوق:
لیس علی الذین
امنوا. . . تودهنی به این فكر است. .
6. در سوره ی كهف داستان موسی و عبد صالح آمده است. در آن
داستان مسئله ی منطق ظاهر و منطق باطن مطرح شده است كه آن كه
ظواهر- كه البته مقدس است- می بیند، امری را نامشروع و غیرجایز
و غیرانسانی و غیراخلاقی می بیند و آن كه شعاع دورتری را می بیند،
به اعتبار آن شعاع دورتر، آن نامشروعها همه مشروع می شود از قبیل
سوراخ كردن كشتی، كشتن پسربچه ی بی گناه و راست كردن دیوار
مردمی كه بدی كرده بودند. اولی از مقوله ی كاری است كه جامعه را و از
آن جمله خود فرد را به خطر می اندازد و دومی بدی به بی تقصیر است
و سومی نیكی به باتقصیر. ولی بعد فلسفه ی همه ی آنها روشن شد و معلوم
شد كه هیچ كدام از اینها احكامی مطلق نیست، بلكه نسبی است؛
نسبت به سطح شریعت صادق است، در جهان سه بعدی صادق است،
در جهان چهاربعدی كه شامل بُعد آینده می شود صادق نیست و
درباره ی انسانهای چهاربعدی نیز صادق نیست. .
عرفا از این داستان مسئله ی شریعت و طریقت را استفاده كرده اند
ولی البته نگفته اند میان شریعت و طریقت تضاد است، طریقت همان
جلد نهم . ج9، ص: 17
شریعت است با دیدی وسیعتر. .
ولی اینجا در موضوع رهبری الهی نیز كاملاً قابل استفاده است،
بلكه به رهبری الهی بهتر می چسبد. پیغمبر اكرم بسیار كارها را با این
منطق كرده است. قتل بنی قریظه و غیره از این قبیل است. .
7. در دستورهای اسلام، اعم از قرآن و سنت، از كارهایی از قبیل
كشتن كسانی كه در جنگ شركت نكرده اند، كندن درختها، تخریب
ساختمانها نهی شده است و به تعبیر قرآن «اعتداء» است:
قاتلوا فی
سبیل اللّه الذین یقاتلونكم و لاتعتدوا. . . در دستورها و بخشنامه های
رسول اكرم و امیرالمؤمنین مكرر به این مطلب تصریح شده است
[1]. .
در عین حال می بینیم كه در قرآن كریم، سوره ی حشر تصریح شده
است كه:
ما قطعتم من لینة او تركتموها قائمة علی اصولها فباذن اللّه. جمع
اینها چگونه است؟ .
آنچه نهی شده است عمل انتقام جویانه است و آنچه مجاز است
تاكتیك پیروزی است به شرط توقف پیروزی بر آن. .
از جمله خصوصیات سیره ی نبوی تأكید بر تضعیف نیروی مالی و
نظامی دشمن است: حمله بر كاروان قریش و تضعیف مالی آنها، همان
ثروتی كه می دانیم از چه راه به دست آمده است و فردا به صورت
اسلحه و سرباز و تجهیزات نظامی به سوی مسلمین سرازیر می شود.
این است كه در مبارزات خود كوشش می كرد كه نیروی دشمن را
تضعیف كند. هرگاه اصل مبارزه ای مشروع باشد، قطعاً این تاكتیكها
مشروع است، و از این قبیل است ترورهای صدر اسلام. .
1. رجوع شود راجع به اینكه آیات جهاد همه در مدینه بوده یا نه،
به ذیل آیات سوره ی نحل كه گفته می شود همه اش مكیه است، و به بیان
آقای طباطبایی در ابتدای سوره راجع به احتمال مكی و مدنی بودن
آخر سوره.
جلد نهم . ج9، ص: 18
2. ایضاً برای همین مطلب و استشهاد به آیه ی
ادع الی سبیل ربكبه
كتاب
23 سال، صفحه ی 163. .
3. ایضاً سوره یطور، آیات آخر سوره و به همه ی تفاسیر راجع به
سوره ی «والعادیات» كه مكیه است یا مدنیه. .
4. ایضاً آخر سوره ی المزمل كه جمله ی
و اخرون یقاتلون فی سبیل اللّه
دارد
[2]. .
5. ایضاً آیه ی
فاصبر لحكم ربك و لاتطع منهم اثماً او كفوراًدر سوره ی
دهر و مخصوصاً به حاشیه ی ما بر تفسیر
المیزان، همین موضع و آنچه از
تفسیر فخر رازینقل كرده ایم. .
6. رجوع شود برای مطالب بالا به كتاب
راه سعادت، تألیف
مرحوم شعرانی، صفحات 38- 40. .
تعجب بعضی نویسندگان و یا احساس تناقض آنها كه چگونه
پیامبر اعلام جهاد می كند و گردن می زند، از نظر تاریخ معاصر شبیه
است به تناقضی كه عباس اقبال از احوال سید محمدباقر شفتی دارد
كه واقعاً متعجب است كه چگونه یك فرد، روز با دست خودش گردن
می زند و شب از خوف خدا آرام ندارد و دیوانه وار فریاد می كند و از
معبد خود بیرون می جهد. به مجله ی یادگار مراجعه شود.
[1] رجوع شود به
وسائلو
نهج البلاغه. [2] رجوع شود به حاشیه ی ما بر تفسیر
المیزان، همین موضع.