پیغمبر شخصیت فوق العاده ای داشت. در چهل سالِ قبل از رسالت، همه پیغمبر را به صدق و امانت
و عقل و حذاقت می شناختند
[1]و به «محمد امین» معروف شده بود. روزی پیغمبر اكرم اعلام كرد
كه همه در دامنه كوه صفا جمع بشوند خبر مهمی دارم می خواهم بگویم. همه مردم مكه جمع شدند؛
ابولهب هم آمد. بعد فرمود: ایها الناس! اگر من به شما خبر بدهم كه در پشت این كوههای مكه
لشكر جرّاری هست و قصد مكه و قتل و غارت شما را دارد، حرف من را می پذیرید یا نه؟ همه
گفتند: ما حرف تو را می پذیریم چون از تو جز راستی نشنیده ایم. فرمود: فانی نذیر لكم بین یدی
عذاب شدید
[2]پس من به شما ابلاغ بكنم كه من از طرف خدا اعلام خطر می كنم و عذاب خدا در
كمین شما مردم است، رسالت من را بپذیرید. باز همین ابولهب شروع كرد به فحاشی كردن و هتك
حرمت پیغمبر را كردن. ابولهب دشمن مسلك پیغمبر بود.
یكی از خصوصیات این مرد این بود كه یك آدم پولدار و ثروتمندی بود. خیلی هم حسی و
مادی فكر می كرد؛ تعبیری داشت، به پیغمبر می گفت: یك حرف مشت پركن بیاور، این حرفهایی كه
تو می گویی خدا و قیامت و رضای خدا و تقرب به خدا و بهشت و از این قبیل [باد هواست. ]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 816
دستهایش را بالا می گرفت و می گفت من در این حرفهای محمد چیزی نمی بینم كه مشت آدم را پر
كند؛ یك فوت می كرد و می گفت اینها همه فوت است؛ یك حرف مشت پر كنی كه پولی در آن
باشد بیا بگو.
[1] - . عقل پیغمبر را امروز هم دشمنانش انكار نمی كنند.
[2] - . بحار الانوار ج /9ص 132 و ج /18ص 164.