شاگرد وحید بهبهانى و شاگرد او سید مهدى بحرالعلوم بوده است. او عرب است و فقیه فوق العاده ماهرى است. كتاب معروف او در فقه به نام كشف الغطاءاست. در نجف مى زیسته و شاگردان زیادى تربیت كرده است. سید جواد صاحب مفتاح الكرامه و شیخ محمد حسن صاحب جواهرالكلام از جمله شاگردان اویند. چهار پسر داشته كه هر چهار از فقها بوده اند. كاشف الغطاء معاصر فتحعلیشاه است. در مقدمه كشف الغطاءاو را مدح كرده و در سال 1228 درگذشته است. كاشف الغطاء در فقه نظریات دقیق و عمیق داشته و از او به عظمت یاد مى شود. [1]
- توجیه علامه كاشف الغطا از تحریم ازدواج موقت توسط خلیفه دوم
ازدواج موقت از مختصات فقه جعفرى است ، سایر رشته هاى فقهى اسلامى آنرا مجاز نمیشمارند . من بهیچوجه مایل نیستم وارد نزاع اسلام برانداز شیعه و سنى بشوم . در اینجا فقط اشاره مختصرى به تاریخچه این مسئله میكنم .
مسلمانان اتفاق و اجماع دارند كه در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده است و رسول اكرم در برخى از سفرها كه بانها اجازه ازدواج موقت میداده است . و همچنین مورد اتفاق مسلمانان از همسران خود دور میافتادند و در ناراحتى بسر میبردند به آنها اجازه ازدواج موقت میداده است . و همچنین مورد اتفاق مسلمانان است كه خلیفه دوم در زمان خلافت خود نكاح منقطع را تحریم كرد . خلیفه دوم در عبارت معروف و مشهور خود چنین گفت [ : دو چیز در زمان پیغمبر روا بود من امروز آنها را ممنوع اعلام میكنم و مرتكب آنها را مجازات مینمایم : متعه زنها و متعه حج] .
گروهى از اهل تسنن عقیده دارند كه نكاح منقطع را پیغمبر اكرم خودش در اواخر عمر ممنوع كرده بود و منع خلیفه در واقع اعلام ممنوعیت آن از طرف پیغمبر اكرم بوده است . ولى چنانكه میدانیم عبارتى كه از خود خلیفه رسیده است خلاف این مطلب را بیان میكند .
توجیه صحیح این مطلب همان است كه علامه كاشف الغطاء بیان كرده اند . خلیفه از آنجهت بخود حق داد این موضوع را قدغن كند كه تصور میكرد این مسئله داخل در حوزه اختیارات ولى امر مسلمین است هر حاكم و ولى امرى میتواند از اختیارات خود بحسب مقتضاى عصر و زمان در این گونه امور استفاده كند .
بعبارت دیگر نهى خلیفه نهى سیاسى بود نه نهى شرعى و قانونى ، طبق آنچه از تاریخ استفاده میشود خلیفه در دوره زعامت ، نگرانى خود را از پراكنده شدن صحابه در اقطار كشور تازه وسعت یافته اسلامى و اختلاط با ملل تازه مسلمان پنهان نمیكرد ، تا زنده بود مانع پراكنده شدن آنها از مدینه بود ، بطریق اولى از امتزاج خونى آنها با تازه مسلمانان قبل از آنكه تربیت
اسلامى عمیقا در آنها اثر كند ناراضى بود و آنرا خطرى براى نسل آینده بشمار مى آورد ، و بدیهى است كه این علت امر موقتى بیش نبود . و علت این كه مسلمین آنوقت زیر بار این تحریم خلیفه رفتند این بود كه فرمان خلیفه را بعنوان یك مصلحت سیاسى و موقتى تلقى كردند نه بعنوان یك قانون دائم . والا ممكن نبود خلیفه وقت بگوید پیغمبر چنان دستور داده است و من چنین دستور میدهم و مردم هم سخن او را بپذیرند .
ولى بعدها در اثر جریانات بخصوصى [ سیره] خلفاى پیشین ، بالاخص دو خلیفه اول یك برنامه ثابت تلقى شد و كار تعصب ، به آنجا كشید كه شكل یك قانون اصلى بخود گرفت . لهذا ایرادى كه در اینجا بر برادران اهل سنت ما وارد است بیش از آن است كه بر خود خلیفه وارد است . خلیفه بعنوان یك نهى سیاسى و موقت ( نظیر تحریم تنباكو در قرن ما ) نكاح منقطع را تحریم كرد . دیگران نمیبایست به آن شكل ابدیت بدهند .
بدیهى است كه نظریه علامه كاشف الغطاء ناظر بدین نیست كه آیا دخالت خلیفه از اصل صحیح بود یا نبود ؟ و هم ناظر بدین نیست كه آیا مسأله ازدواج موقت جزء مسائلى است كه ولى شرعى مسلمین مى تواند ولو براى مدت موقت قدغن كند یا نه ؟ بلكه صرفا ناظر بدین جهت است كه آنچه در آغاز صورت گرفت با این نام و این عنوان بود و به همین جهت مواجه با عكس العمل مخالف از طرف عموم مسلمین نگردید .
بهر حال نفوذ و شخصیت خلیفه و تعصب مردم در پیروى از سیرت و روش كشور دارى او سبب شد كه این قانون در محاق نسیان و فراموشى قرار گیرد و این سنت كه مكمل ازدواج دائم است و تعطیل آن ناراحتیها بوجود مى آورد براى همیشه متروك بماند .
اینجا بود كه ائمه اطهار كه پاسداران دین مبین هستند
بخاطر اینكه این سنت اسلامى ، متروك و فراموش نشود آنرا ترغیب و تشویق فراوان كردند . امام جعفر صادق ( ع ) میفرمود یكى از موضوعاتى كه من هرگز در بیان آن تقیه نخواهم كرد موضوع متعه است .
و اینجا بود كه یك مصلحت و حكمت ثانوى با حكمت اولى تشریع نكاح منقطع توأم شد و آن كوشش در احیاء یك [ سنت متروكه] است . بنظر این بنده آنجا كه ائمه اطهار مردان زن دار را از این كار منع كرده اند به اعتبار حكمت اولى این قانون است خواسته اند بگویند این قانون براى مردانى كه احتیاجى ندارند وضع نشده است . همچنان كه امام كاظم علیه السلام به على بن یقطین فرمود :
[ تو را با نكاح متعه چه كار و حال آنكه خداوند تو را از آن بى نیاز كرده است]
و به دیگرى فرمود :
[ این كار براى كسى روا است كه خداوند او را با داشتن همسرى از اینكار بى نیاز نكرده است . و اما كسى كه داراى همسر است ، فقط هنگامى میتواند دست باین كار بزند كه دسترسى بهمسر خود نداشته باشد] .
و اما آنجا كه عموم افراد را ترغیب و تشویق كرده اند بخاطر حكمت ثانوى آن یعنى [ احیاء سنت متروكه] بوده است . زیرا تنها ترغیب و تشویق نیازمندان براى احیاء این سنت متروكه كافى نبوده است .
این مطلب را بطور وضوح از اخبار و روایات شیعه میتوان استفاده كرد . [2]