خاطره نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمیكنم. سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یك مدرسه اسلامی بود كه در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاكستانی كه تحصیلكرده اكسفورد بود و به او "مستر هاشمی" میگفتیم. روزی پیش از ظهر كه مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به كلاس اجازه خواستند، یكی از آن دو، آقای علیاصغر كرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسه ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوشصورت كه با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تازهوارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم كلاس چند جملهای انگلیسی صحبت كردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه كه از تدریس و سؤال و جواب در كلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت كردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق كردند و خود مثالهایی آوردند و عملاً در تدریس انگلیسی شركت جستند. این دیدار در من و دوستان همكلاسیام، كه عدهای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیتهای مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینكه یك روحانى، علاوه بر زبان عربى، زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیده نادری مواجه شده بودیم و حیرت كرده بودیم.
آخرین دیدار با شهید بهشتی را نیز فراموش نمیكنم. بیستوسه سال بعد از آن اولین دیدار، در اواخر بهار سال 1360، روزی آقای بهشتی من و یكی از دوستانم را، كه اتفاقاً او هم دانشآموز همان كلاس و همان مدرسه بود، به ساختمان دادگستری دعوت كردند.
روزگار، با انقلاب اسلامی دگرگون شده بود و آن روحانی جوان اكنون در مقام رئیس دیوان عالی كشور، شخصیتی درجه اول و مؤثر در انقلاب و اداره كشور محسوب میشد. صحبت از این بود كه با انقلاب فرهنگی ضرورت تغییراتی در برنامههای درسی دانشگاهی مطرح شده و از هماكنون لازم است برای تدریس درس معارف اسلامی مدرسانی شایسته تربیت شوند و آقای بهشتی از ما میخواستند برای یك دوره آموزشی تربیت مدرس معارف اسلامی برنامه درسی تدوین كنیم. در فاصله این دو دیدار، بهشتی همواره در صحنه و عرصه دید من و امثال مشهود و مشهور بود. در سال 1346، كه در انجمن اسلامی دانشجویان، دانشگاه شیراز فعالیت داشتم، گزارشی از آن فعالیتها را، توسط دوستی كه در مركز اسلامی هامبورگ با آقای بهشتی همكاری میكرد، برای ایشان فرستادم و چندی بعد پاسخی مكتوب و دلگرمكننده دریافت كردم. پاسخی كه تصویر آن را، بعد از پیروزی انقلاب اسلامى، در پرونده خود در ساواك مشاهده كردم و دلیل آن همه فشار و حساسیت را كه از آن تاریخ به بعد نسبت به خودم و دوستانم در ساواك پیدا شده بود دانستم.
بعد از مراجعت آقای بهشتی از آلمان ملاقاتهایی پراكنده و همكارهایی جستهگریخته با ایشان داشتم، كه مهمترین آنها همكاری در تألیف كتاب "فلسفه دین" برای سال آخر دبیرستانها بود، كه آقای بهشتی و شهید باهنر و آقای علی گلزاده غفوری تألیف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن، ارتباط و همكاری شهید بهشتی در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی و در خصوص مسائل مربوط به شورای انقلاب روزافزون شد و من فرصت یافتم تا بهشتی را از نزدیك، بیشتر و بهتر، بشناسم.
در تصویری كه از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد كه به آنها به اختصار اشاره میكنم:
1. نظم
آقای بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقتشناس و منظم. این خصوصیت، جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود كه بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشكار شد.
2. امیدوارى
آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار میكردند و به آنان روحیه میبخشیدند. مجلس و محضر ایشان، مجلس منفیبافی و اظهار یأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلكه مجلس تجدید نشاط در كار و تقویت روحیه و اراده و خوشبینی بود.
3. ابتكار و نوآورى
بهشتی همواره خلاق و مبتكر بود و معمولاً در هر دیدار یك فكر جدید به دوستان جوان خود القا میكرد و آنان را با یك فعالیت جدید در عرصه فكر و فرهنگ و تبلیغ اسلامی آشنا میساخت.
اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را در یك ترازوی اسلامی ارزیابی كنیم و با یك محك اسلامی بسنجیم باید این ارزیابی و سنجش را بر اساس معیارهای فضیلت در اسلام انجام دهیم و به عبارت دیگر باید بپرسیم ملاك ارجمندی و برتری در اسلام چیست و با داشتن پاسخ این سؤال شخصیت ایشان را ارزیابی كنیم.
شاید تدوین فهرستی جامع و مانع از ملاكهای ارجمندی دشوار باشد، اما قطعاً میتوان گفت كه "تقوی" و "اخلاق" و "شفقت به خلق" و "مدیریت و نظم" و "بینش" و "علم" و "هجرت" و "جهاد و مبارزه" از جمله این ملاكهاست و كسی كه واجد این صفات باشد مسلماً یك انسان والا محسوب میشود. میتوان از وجود یكایك این اوصاف در شخصیت شهید بهشتی تحقیق كرد و این شخصیت را با این معیارها محك زد.
1. تقوى
همه كسانی كه با شهید بهشتی آشنا بودند به تقوای او گواهی میدهند. او تنها به لباس، روحانی نبود، بلكه به حقیقتِ ایمان، روحانی بود. ایمان و اخلاص و تعبد در وجود او رسوخ یافته بود. از نشانههای دینداری و ایمان او علاقه وی به نماز بود. شهید بهشتی از لحاظ توجهی كه به نماز اول وقت داشت مشهور بود. در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامى، با آنكه گرفتاریها زیاد بود و بحثهای مهمی مطرح میشد، به محض آنكه صدای اذان مغرب به گوش میرسید، آرام برمیخواست و جانماز حصیری ساده خود را از گوشهای برمیداشت و قدری دورتر از دیگران به نماز میایستاد و سریعاً به جلسه باز میگشت و با این كار خود به دیگران درس میداد.
مقام معظم رهبرى، كه بیشتر و پیشتر از ما با ایشان دوستی و همكاری داشتهاند، درباره شهید بهشتی فرمودهاند:
"… این مرد، مردی شدیداً معتقد و متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت. با كمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر و ریاكاری و از كارهایی كه خلاف صمیمیت و خلوص است شدیداً رویگردان بود … و از هر كسی كه دارای این صفات بود بدش میآمد…"
2. اخلاق
بهشتى، هم خوشاخلاق بود و هم با اخلاق. گشادهرویی و مهربانی و محبت و صمیمیت او زبانزد بود. سعه صدر بسیار داشت. در شورای مركزی حزب، ایشان به عنوان دبیركل، جلسات شورای مركزی را اداره میكردند. گاه اتفاق میافتاد نظر خود را درباره موضوعی اظهار میكردند و پس از صحبتهای موافق و مخالف رأیگیری میشد و نظرِ مخالفِ نظرِ ایشان رأی میآورد. من در اين گونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهيد بهشتى دقت مىكردم و گواهي مىدهم هرگز نشد كه عكسالعملي از خود نشان دهد و به مخالفان خود طعنهاي بزند يا در رأىگیری خدشه كند و بخواهد بحث را دوباره مطرح كند و برای تصویب نظر خود كوشش مجددی بكند. در این قبیل مواقع، او بسیار آرام و طبیعی عمل میكرد و از اصول و ضوابط كار دستهجمعی عدول نمیكرد و با رفتار خود به ما درس میداد.
از جمله خصوصیات اخلاقی شهید بهشتى صبور بودن ایشان بود. میزان صبر و بردباری ایشان در كشاكش حوادث و جریانات بعد از پیروزی انقلاب بهتر معلوم شد. روزهايي بود كه ضدانقلاب در همه جا شايع مىكرد كه بهشتى در كاخ زندگي مىكند و پولهای ملت را به حساب شخصی خود در بانكهای خارجی ریخته است و همسرش یك خانم آلمانی است و امثال این حرفها و تهمتها و بدتر از اینها. تحمل این حرفها برای كسانی كه بهشتى را از بیست – سي سال پيش از آن مىشناختند دشوار بود. برای امثال ما كه بارها بهشتى را در سالهاي قبل از انقلاب در خانه سادهاش ملاقات كرده بوديم و بعد از انقلاب هم مىديديم كه هيچ چيز فرقي نكرده و او از همه در همان اتاق پذيرايي كوچك خود كه با موكت مفروش بود پذيرايي مىكند شنیدن این تهمتها كه بر او وارد مىكردند سخت بود. ضدانقلاب كه گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسكو و لندن بود، هجرت چند ساله بهشتى به آلمان را بهانه این شایعه كرده بود كه او همسری آلمانی دارد، كه دروغ محض بود و اگر هم فرضاً همسرش آلمانی بود گناهی نكرده بود. بارى، ایشان در مقابل همه این تیرهای تهمت صبر میكردند و از كوره در نمیرفتند و متانت خود را از دست نمیدادند و از صراط مستقیم اصول خود بیرون نمیرفتند. همین صبر و تحمیل ایشان بود كه سبب شد امام راحل پس از شهادت ایشان بگویند:
"… آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم و شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است، آن مظلومیت ایشان در كشور است ."
3. بینش
شهید بهشتى مردی صاحب بینش بود، در امر دین بصیرت داشت و روزگار خود را میشناخت. او یك روحانی روشنفكر بود، به همان معنی كه مطهری روشنفكر بود. صاحب اندیشهای نو بود و در اظهار عقیده خویش و رها شدن از آنچه باید از آن رها شد دلیر بود. از نشانههای بصیرت در بهشتى، آیندهنگری او بود. امروز برای ده سال دیگر برنامهریزی و كار میكرد. چند سال پیش سفری به آلمان كرده بودم و شبی میهمان امام جماعت و مدیر مركز اسلامی هامبورگ بودم. از او پرسیدم چه شد كه شما سالها پس از شهید بهشتى، در اين دوران حساس بعد از پیروزی انقلاب اسلامى، مسئولیت اداره مركز اسلامی هامبورگ را پیدا كردهاید و در واقع جانشین شهید بهشتى شدهاید؟ میزبان من به تفصیل شرح داد كه چگونه شهید بهشتى پس از مراجعت از اروپا به ایران درصدد تربیت عدهای برای تبلیغ اسلام در خارج از كشور برآمده و نهایتاً موفق شده است یك طرح 5 ساله را برای سه نفر از روحانیون جوان به اجرا در آورد. شهيد بهشتى با تنظيم يك برنامه درسى، مركب از علوم حوزه و دروسی مانند زبان خارجی و تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعى، دورهای آموزشی را برنامهریزی كرده و با نظارت خود به اجرا در آورده است. پرسیدم زندگی شما در مدت تحصیل چگونه تأمین میشد. پاسخ دادند كه شهيد بهشتى با كمك افراد خيري كه مىدانستند پول را باید كجا خرج كرد، هزینه زندگی ما را نیز تأمین میكرد. نتيجه آن آيندهنگري و آن بینش و بصيرت همان بود كه مىدیدم. پانزده سال بعد از آن برنامهریزی یك نفر از همان روحانیون جوان، جانشين خود شهيد بهشتى در همان مركز اسلامي هامبورگ مىشود، در حالی كه معلم و مربی او، یعنی شهید بهشتى، سالهاست به دیدار خداوند شتافته است.
توجه به تعلیم و تربیت بارزترین نشانه بینش شهید بهشتى بود. برای فعالیتهای مثمر ثمر بهشتى در عرصه تعلیم و تربیت، حداقل سه نمونه میتوان ذكر كرد. نمونه اول دبیرستان دین و دانش در قم است، نمونه دوم مدرسه طلبگی حقانى، باز هم در قم و نمونه سوم برنامهریزی و تألیف كتابهای درسی در وزارت آموزش و پرورش.
دبیرستان دین و دانش، كه شهید بهشتى در آن دبیر و ظاهراً مدتی هم مدیر بوده، مركز تربيت عدهاي جوان تحصيل كرده و متدين بوده است كه بهشتى آنان را در كنار تحصيلات متوسطه با افكار و اخلاق اسلامي آشنا مىساخته و در حقیقت با فعالیت در این دبیرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را برای پیوند حوزه و دانشگاه تأمین میكرده است. مدرسه حقانی نیز نمونهای از آن تحولی بوده كه بهشتى آرزو داشته در سطح وسیعی در حوزهها به اجرا درآید. او در این مدرسه با همكاری روحانیون دیگری همچون شهید قدوسی و آیتا… جنتی توانست برنامهای نو و نظم و انضباتی تازه در حوزه پدید آورد و نسلی از طلاب جوان را تربیت كند كه امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامی قرار دارند.
حضور مؤثر در بخش برنامهریزی و تألیف كتابهای درسی دینی و قرآن مدارس كشور گواه دیگری بر بصیرت شهید بهشتى است. او پس از بازگشت از آلمان چنین تشخیص داد كه میتواند با نفوذ در بخش حساس كتب درسی وزارت آموزش و پرورش ذهن و دل میلیونها دانشآموز را در سراسر كشور تحت تأثیر قرار دهد. این فرصت هنگام تجدید تألیف كتابهای درسی به مناسبت تحول ساختاری در نظام آموزشی آن زمان به دست آمده بود و درین راه بهشتى از همكاری مستقیم شهید باهنر و بعضی اشخاص دیگر و همكاری غیرمستقیم شهید مطهری برخوردار بود. شهید بهشتى و همكاران او توانستند در كتابهای جدید درسی چهرهای جامع و جذاب از اسلام ترسیم كنند و همین كتابها در گرایش جوانان به جانب اسلام در سطح گسترده مؤثر افتاد. بیتردید یكی از دلایل علاقه دانشآموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنههای انقلاب در سالهای 56 و 57 آشنایی آنان با كتابهای درسی دینی در مدارس بود. مقامات ساواك یكی دو سال بعد از انتشار این كتابها به تأثیر انقلابی آنها پی بردند و در صدد حذف بعضی از مطالب آنها برآمدند. من كه خود در آن زمان با شهید باهنر و شهید بهشتى در این فعالیت، مخصترْ همكاری و ارتباطی داشتم به خوبی به یاد دارم كه نسخهای از كتابها را ساواك بررسی كرده بود و دور عباراتی را كه ممكن بود در جوانان از لحاظ اجتماعی و سیاسی تأثیر كند خط قرمز كشیده بود تا در چاپ بعدی حذف شود. این نسخه به دست شهید باهنر افتاده بود و ایشان بسیار نگران بودند مبادا آن مطالب حذف شود و پیام اصلی آن كتابها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خیزش و خروش جامعه ایرانی در سالهای 56 و 57 مجالی برای اجرای آن نقشه باقی نگذاشت. بارى، شهید بهشتى همواره چشم به آیندهای دور و افقی وسیع داشت و با شناخت جریانات پوینده و بالنده اسلامی جامعه، براي تقوىت آنها تلاش مىكرد و این تلاش، نتیجه بینش و بصیرت وى بود.
4. علم
شهید بهشتى فردی باهوش و با استعداد بود و علاوه بر دروس رایج در حوزهها كه از محضر استادانی چون مرحوم آیتا…العظمی بروجردی و امام خمینی رحمتها… عليه آموخته بود با معارف ديگري جز آنچه در حوزه تدريس مىشد نیز آشنایی داشتت. وى، علاوه بر زبان عربی كه بر آن مسلط بود، با زبان انگلیسی نیز آشنائی كافی داشت و، بر اثر اقامت چندساله در آلمان، به زبان آلمانی نیز تسلط یافته بود. زبان فارسی را هم خوب میدانست و خوب مینوشت و خوب سخن میگفت. در سالهای آخر دهه بیست توفیق حضور در مجلس درس فلسفه علامه طباطبائی را یافته بود و یكی از معدود روحانیون جوانی بود كه علامه مقالات چهاردهگانه كتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم" را نخست برای قرائت و تدریس در جمع آنان تحریر كرده بود. در سالهای اقامت در آلمان با فلسفههای جدید اروپایی بیشر آشنا شده بود و در سالهای قبل از پیروزی انقلبل، در جلسات هفتگی كه در منزل خود داشت، به جمعی از جوانان دانشگاهی درسهایی در زمینه فلسفه هگل و اقتصاد تدریس میكرد و در این جلسات مستقیماً به متون اصلی هگل و نیز به كتاب "كاپیتال" ماركس مراجعه و از آنها استفاده میكرد.
5. هجرت
هجرت یكی از معیارهای انسانهای والا در قرآن است و بهشتى مرد هجرت بود. او مثل آب راكد نبود كه در یك جا بماند، بلكه مانند رودی جاری بود. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حركت بود و از بركت این حركت صاحب دیدی وسیع و تجربهای فراتر از تجربههای محدود محلی و منطقهای شد.
از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق یافتن مركز اسلامی هامبورگ بود. این مركز قطعاً در ایجاد یك جریان و تشكل دانشجویی با آرمانهای اسلامی در اروپا مؤثر بود. بسیاری از جوانان متدین، چه در آلمان و چه در سایر كشورهای اروپایى، توانستند با ارتباط با این مركزْ اعتقاد اسلامی خود را در هجوم جریانات الحادی و خصوصاً ماركسیستی حفظ كند. در آن سالها، كه جنبش چپ دانشجویی در خارج از كشور از نفوذ و قدرت بالایی برخوردار بود، به حق باید شهید بهشتى را یكی از پایهگذاران جنبش اسلامی دانشجویی میان دانشجویان ایرانی خارج از كشور دانست. مركز اسلامی هامبورگ نقطه اتكا و امید این جنبش بود و این تأثیر در درجه اول ناشی از حضور شهید بهشتى بود كه مدیری دانشمند و خوشفكر و خوشبیان و سختكوش بود.
6. شفقت به خلق
شهید بهشتى در جنب علم و دانش و اخلاق و اندیشه خویش، صاحب درد و درك اجتماعی بود. او از كسانی نبود كه در دوران طلبگی سر از حجره بیرون نكرده باشد و یا در عالم روشنفكری از خلق صحبت كرده باشد اما خلق را نشناخته باشد. او به تأثیر منفی فقر در رشد و كمال افراد جامعه به خوبی آگاه بود و برای مبارزه با فقر، كه زمینه و مولد فساد و انحطاط است، در جستجوی یافتن راهحل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود. آراء اقتصادی او، خصوصاً آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاونی مطرح ساخته، نشانه توجه او به مسائل جامعه و عدالت اجتماعی و دلسوزی و شفقت او نسبت به خلق است.
7. جهاد و مبارزه
شهید بهشتى در سراسر عمر خود در مسیر جهاد با طاغوت و مبارزه با حكومت فاسد پلهوی بود. فعالیتهای او، بر حسب ظاهر، عمدتاً فرهنگی بود اما همان فعالیتهای فرهنگى، معنی سیاسی داشت. در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، چنین به نظر میرسید كه روحانیون اهل جهاد و مبارزه كه همگی پیرو راه و مرام امام خمینی رحمتها… علیه بودند به طور طبیعی به نوعی تقسیم كار رسیده بودند و هر كس به اقتضای سابقه و علاقه و توان خویش در بخشی از جبهه وسیع مبارزه مشغول بود. در این میان، شهيد بهشتى و شهيد مطهري و شهيد باهنر بيشتر وظيفه فرهنگي و فكري اين جبهه را بر عهده گرفته بودند و اگر مانند بعضي ديگر از چهرههاي مبارز و برجسته انقلاب دائماً گرفتار زنان نبودند و دستگير نمىشدند از سر عافیتطلبی نبود. ساواك خوب میدانست كه مقصد و مقصود این آقایان چیست و به همین جهت نسبت به فعالیتها و تماسهای آنان بسیار حساس بود.
به یاد دارم كه در سال 1346 كه انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاه شیراز تجدید حیات پیدا كرد و با راه و برنامهای نو فعال شد، من شمهای از فعالیتهاي علني آن انجمن را براي يكي از دوستانم كه روحاني جواني بود و با شهيد بهشتى در مركز اسلامي هامبورگ همكاري مىكرد در نامهای نوشته بودم و او آن نامه را به بهشتى نشان داده بود و در نامهای كه در پاسخ نامه من فرستاد، اظهار لطف و تأیید و تشویق ایشان را متذكر شده بود. نامه آن دوست، كه از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواك شیراز رسیده بود و جزئی از پرونده من شده بود. از آن پس ساواك با تمام قوا در تعطیل آن انجمن و اخراج و تبعید و دستگیری و محكومیت دانشجویان فعال آن كوشید و بیگمان یك عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همین آگاهی ساواك و ارتباط ساده و غیرمستقیم ما با شهید بهشتى بود.
همین روحیه جهاد و مبارزه بود كه در سالهای 56 و 57 كسانی مانند شهید بهشتى و شهید مطهری را در صف اول مبارزه قرار داد. اینان در گرماگرم روزهای خوف و خطر انقلاب ثابت كردند كه فعالیتهای فكری و فرهنگیشان از سر عافطیتطلبی نبوده است.
به خوبی به یاد دارم كه روز ششم بهمن سال 57 قرار بود امام خمینی (ره) از پاریس به تهران بیایند. مردم از چند روز پیش خود را برای استقبال از امام آماده كرده بودند، اما در آن روز اعلام شد كه رژیم فرودگاه مهرآباد را محاصره كرده و بازگشت امام به تأخیر افتاده است. انبوه جمعیت انقلابی و خشمگین در آن روز به جای فرودگاه عازم بهشت زهرا شدند و آنجا به سخنرانی شهید بهشتى گوش دادند. من شخصاً خوب به خاطر دارم كه شهيد بهشتى چگونه با شجاعت و صراحت خطرپذيري خود را در آن سخنران نشان دادند و اعلام كردند كه بعضي اشخاص به ما مراجعه مىكنند و ما را از خطراتي كه در اين راه وجود دارد آگاه مىكنند و از آنها بر حذر مىدارند و به ما نصيحت مىكنند كه با احتیاط بیشتری عمل كنیم، اما من اعلام میكنم كه ما كه این راه را به رهبری امام خمینی برگزیدهایم، از آغاز، خود را برای شهادت در راه خدا آماده كردهایم و كشته شدن در این راه را سعادت ابدی میدانیم. خونسردی و اطمینان و استواری او در آن روز مایه اعجاب و تحسین بود و واقعه هفتم تیر سال 60 نشان داد كه بهشتى مصداق آیه "و من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه …" بوده است.[1]