در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد شماره 29، واعظ زاده خراسانی محمّد ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

سوّم- دفع شبهات:

پیداست در راستای دفع این اتّهام که اسلام با مقتضیّات روز نمی سازد، لازم بود یک یک شبهات را در این خصوص دفع کند و من در اینجا چند مسأله را مطرح می کنم:

1- مسأله خانمیّت، که نزد مسلمانها امری است قطعی و معنی آن، ثبوت و عدم تغییر قوانین اسلام است (حلال محّمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامة) در حالی که نیازها متغیّر است و هر زمانی اقتضای خاصّی دارد و نیازهای معّینی در جوامع بشری مطرح می گردد، چطور می شود میان این دو امر را جمع کرد؟ قواعد ثابت و لا یتغیّر با نیازهای متغیّر. به نظر می رسد این مشکل در رأس همه مشکلات و مبهمات نسل جدید قرار دارد و استاد مطهری مردانه به سراغ آن رفت، دیگران هم از روی خیر خواهی و احتمالا برخی از روی غرض و یا نادانی سراغ این مشکل رفته اند ولی عملا مشکلی بر این مشکل افزوده اند.

از آن جمله مرحوم اقبال لاهوری است که به نظر من وجود او از معجزات اسلام است، جوانی که در اروپا درس خوانده و برگشته تا این حدّ عاشق اسلام و قرآن است و این عشق و علاقه را در اشعار آبدارش و در کتابهایش مانند «راز خودی» به عرفان و مفاهیم عالیه قرآنی اظهار کرده است و درصدد تجدید حیات اسلام است. اصولا اصطلاح «تجدید حیات دین» را او مطرح کرده است. استاد مطهری وقتی این عشق و علاقه اقبال را به اسلام و قرآن می بیند در حیرت می شود، خیلی به اقبال علاقه داشت و حقیقتا از او تجلیل می کرد. امّا دفعتا برخورد کرد به انحراف او در مسأله خاتمیّت، مسلما اقبال، مانند مطهری چهل سال در حوزه های علمیّه سر نکرده بود و از مبانی اسلام عمیقا اطّلاع نداشت، در زمینه فقه و اصول و احکام شاید ابدا کار نکرده بود اینست که در این مسأله دچار انحراف گردید آن هم انحراف خطرناک، هر کس دیگر هم با مبانی اسلام در حدّ اجتهاد آشنا نباشد و تنها جسته گریخته مطالبی را شنیده باشد دچار چنین انحرافی می شود، که در ایران نظیر دارد. کسانی که اسلام را از روی متون اصلی نخوانده و حتّی یک سطر عربی نمی دانند چطور می توانند در مباحث اسلامی، از انحراف و لغزش و التقاط، مصون بمانند؟ آنان که فلسفه نخوانده و آن را نفهمیده و بلکه صرف وقت را در آن بی ثمر می دانند چطور می توانند در مسائل بغرنج فلسفی، قدم نهند و سالم بیرون بیایند. چنین کسانی مشکلی را حل نمی کنند بلکه مشکلاتی را هم پدید می آورند، ایشان علوم اسلامی و تاریخ را تحریف می کنند.

علّا مه مطهری دید اقبال لاهوری در مسأله خاتمیّت دچار انحراف خطرناکی شده است، او می گوید: این درست است که پیغمبر اسلام، پیغمبر خاتم بود امّا معنی خاتمیّت آن است که پس از او دیگر بشر به پیغمبر نیاز ندارد، زیرا علوم بشری مشکلات را حل می کند و نیازی به احکام دین نیست!! پیغمبران و از جمله پیغمبر خاتم بشر را هدایت کرده اند و به عصر شکوفایی علوم رسانیده اند و او را تحویل علم داده اند، این است معنی خاتمیّت اسلام. درست مانند کاروانی که جمعی را با الاغ از پیچ و خم کوهها بالا ببرد تا دم جاده ماشین رو برساند در آنجا از آنان خداحافظی کرده، آن جمع را سوار ماشین می کند. دیگر آنان به الاغ نیاز ندارند. اسلام هم همین کار را انجام داده و بشر را به دوران علم و معرفت رسانیده و بدست علم، سپرده است.

استاد مطهری، می بیند اقبال دچار عجیب انحرافی شده است می گوید: آنچه را اقبال می گوید خاتمیّت پیغمبر اسلام نیست بلکه پایان دین است یعنی بشر از این تاریخ به بعد دیگر به دین نیاز ندارد و علم، کار دین را بعهده دارد.

وی می گوید: با همه احترامی که من برای اقبال قائل هستم، نمی توانم در قبال این حرف او سکوت کنم، او با این حرف به دین پایان داده و دوران حکومت علم را اعلام کرده است. او می گوید بشر، علم حقوق دارد، علم اقتصاد دارد، علم سیاست و حکومت دارد، دیگر چه نیازی به دین است؟ استاد مطهری، رد ردّ این گفته می گوید: اتّفاقا امروز با پیشرفت علم و تمدّن، بشر به دین بیش از گذشته نیاز دارد، منتهی باید این نیاز را فهمید و با دین آن را مرتفع ساخت. نمونه این نیاز مفرط به دین وضع اروپا است که علم و تمدّن دارد او را از هستی ساقط می کند و تنها دین اسلام است که می تواند اروپا را از سقوط نجات دهد.

متأسفانه یکی از مدافعان این فکر، که سیطره علم او را دچار حیرت کرده در دفاع از اقبال لاهوری بجای این که به عمق سخن استاد مطهری بیندیشد گفته است: آقای مطهری دچار تناقض شده او اوّل از اقبال تعریف نموده اما طوفان مبارزه با روشنفکری او را به حسادت واداشته و به جان اقبال انداخته است!! در حالی که این طور نیست اقبال با مطهری رقابت نداشته و هم زمان نبوده اند، تا حسادت، او را به هجوم وا دارد. انصافا درباره مطهری با آن همه اخلاص و صفا و انصاف که در بحثهای خود بخرج داده از مروّت و انصاف است که درباره او چنین تهمتی بزند.

همین خصلت انصاف، او را وا داشته که نخست آن قدر به اقبال عشق و علاقه نشان دهد و پس از دیدن این انحراف که خود همین گوینده ایرانی مدافع اقبال هم دچار آن هست، وظیفه خود دیده است که این انحراف را برملا کند و شبهه را از بیخ و بن برکند تا روشنفکران کم مایه دیگر، دچار آن نشوند.

بلی مطهری از هر کسی بیشتر به اقبال لاهوری عشق می ورزید و اشعار آن مرد را درباره امام حسین علیه السّلام به اشاره او در پیشانی حسینیه ارشاد نوشتند کما این که نام حسینیه را او بر این مؤسسه تبلیغی نهاد و الّا این نام، خاصّ تکیه های عزای حسینی بود که محلّ اجتماع توده مردم است نه قشر روشنفکر. البتّه همین قشر از روشنفکران، مطهری را از آن حسینیه، بیرون کردند تا متعرّض انحرافات روشنفکری ایشان نگردد. اینهاست نمونه های مظلومیّت استاد مطهری. بلی با این اشعار، اقبال را زنده کرده امّا اشتباهات او را هم برملا ساخته است. اشتباهی که اگر به دست نسل تحصیل کرده افتاد و آن را باور کرد دیگر فاتحه دین را می خواند، نه تنها دین، فاتحه روحانیّت، فاتحه علوم اسلامی، فاتحه فقه و اصول و کتاب و سنّت را هم باید خواند. مطهری برای دفاع از خود و از روحانیّت و یا از روی حسادت به جنگ اقبال در مسأله خاتمیّت نرفته، بلکه بیضه اسلام را در خطر می بیند و برای صیانت و دفاع از اسلام، قیام می کند، وگرنه این حرف، زمینه شهادت مدعیّات نبوّت مانند فرقه ضاله بهاییت و دیگران را فراهم می کند.

باری، استاد مطهری مشکل خاتمیّت را با تقسیم احکام اسلام، به احکام ثابت و احکام متغیّر که بر محوراحکام ثابت به حسب نیازها قابل تغییر است، و با توجّه به عناوین ثانویه، با نیازها، انطباق می یابد، پاسخ داده است که خود بحث جداگانه ای می طلبد.

2- مسأله حجاب: در ایّام خردسالی من، حجاب زنها در ایران، چادر و چاقچور بود، بعدا به چادر سیاه کنونی تبدیل شد که برخی هم، بجای سیاه، چادر نماز با رنگهای گوناگون به سر می کردند. در سایر کشورهای اسلامی هم، در هر یک، زنها دارای حجاب خاصّی بوده و هستند. مشکل این بود که با وضع کنونی که زنها در مدارس دانشگاهها تحصیل یا تدریس و در ادارات، کار می کنند و در کارهای اجتماعی دوشادوش مردها فعالیّت دارند، نمی توانند با حجاب باشند. لذا استاد مطهری وارد این میدان شد و مسأله حجاب اسلامی را مطرح کرد که سر و بدن پوشیده ولی صورت باز است و مانع هیچ کار هم نیست. البتّه این مسأله را با ظرافت خاصّی مطرح کرد که مقدّسین سنّتی را بد نیاید، ولی بد آمد امّا او باک نداشت، زیرا وظیفه خود را در حلّ این مشکل می دید و این وظیفه را به بهترین وجه ادا کرد.

3- مسأله شناخت انسان، از مسائلی است که بگونه های مختلف در عصر ما مطرّح می شود، مادیین انسان را مانند سایر حیوانات یک پدیده مادّی می دانند که همّش خوراک، لباس، مسکن و همسر است. حال، اگر انسان وجودش در بعد مادّی منحصر است، که بسیاری از حیوانات در این بعد، از انسان سر هستند، بیشتر می خورند و بیشتر آمیزش جنسی دارند، قدرت بدنی و یا طول عمر برخی از حیوانات به مراتب از انسان بیشتر است و در جلب منافع و دفع مضرّات، خیلی از انسان پیش اند پس امتیاز انسان در چیست؟ اینجا است که انسان شناسی بسیار بحث مهمّی است و چند کتاب از کتابهای استاد مطهری مانند انسان و سرنوشت، بحثهای تجرّد روح انسان، مسأله رستاخیز، مسأله سعادت و شقاوت و جبر و اختیار همه به شناخت انسان بر می گردد و همین مسائل، بزنگاه برخورد مکتب مادّی و مکتب الهی است.

4- از همین نوع مسائل، مساله رابطه انسان با عالم غیب است، همان رابطه ای که مکتب مادّی در صدد قطع آن است بلکه اصلا به عالم غیب عقیده ندارد. در همین رابطه مساله «امداد های غیبی» که برای اوّلین بار استاد مطهری این اصطلاح را بکار برد مطرح می گردد، که این تعبیر بعدا مانند بسیاری از تعبیرات ایشان رواج یافت. در همین رابطه مساله معجزات و کرامات و خوارق عادات، که از اولیاء سر می زند طرح می گردد. استاد مطهری با بیان علمی این مسائل را حل کرد. و از این قبیل شبهات در محیط دانشگاه و حوزه مطرح بود که استاد با استادی خاصّی به سراغ آنها می رفت و پاسخ دندان شکن می داد و شبهه را از ریشه برطرف می کرد. مساله شناخت- معرفت- هم از مسائل فلسفی و علمی روز بود که در کتابهای استاد، بارها مورد بحث، قرار گرفته است.

چهارم: ساده کردن علوم اسلامی

یکی از مشکلات ما، کیفیّت تعلیم و تعلّم علوم اسلامی است که در طول تاریخ تدریجا به صورت معمّا درآمده و برای نوع مردم قابل فهم نیست، این مشکل را خیلی از افراد حوزه درک کردند امّا چاره ای برای حلّ آن، ارائه نمی دادند، استاد مطهری مشکل را درک کرد و درصدد رفع آن برآمد و یک سلسله کتابها بنام آشنایی با فقه و اصول، آشنایی با منطق و فلسفه، آشنایی با قرآن و جز آن نوشت زیرا با آن متد سابق و سنّتی، فهم این علوم، به طلّاب حوزه، در مدّت نامحدود تحصیل، اختصاص داشت و جوانهای ما که در دانشگاهها درس می خوانند و متدیّن هستند و فرصت طلبگی را هم ندارند ولی مایل هستند اجمالا از این علوم حوزوی سر درآورند و در حدّ نیاز آنها را تحصیل کنند، امّا این کتابهای درسی حوزوی درد آنان را دوا نمی کند.

این یک خلاء ای بود که استاد مطهری آن را تدارک فرمود، شما کتاب آشنایی با منطق و فلسفه را با دیگر کتب و فلسفه، مقایسه کنید خیلی با هم تفاوت دارد، ایشان در این جزوه، ثابت می کند که منطق یک علم است و مورد نیاز بشر، و می تواند اشتباهات فکری بشر را رفع کند، منطق جدید هم، کاربرد آن منطق را ندارد و همچنین مسائل بغرنج فلسفه را با رنگ و لون جدید، بیان کرد که دانشجویان می فهمند و فائده آن را درک می کنند.

از جمله این سلسله کتابها، کتاب شریف «سیری در نهج البلاغه» است که او اوّلا سعی کرده نهج البلاغه را بفهمد، و به قول خودش سالها با این کتاب مأنوس بود، در منبرها می خوانده، ولی وارد عالم نهج البلاغه نشده بود تا این که در سفری به اصفهان با مرحوم میرزا علی آقا شیرازی آشنا و در درس نهج البلاغه او حاضر می شود و به وسیله این عالم متّقی، وارد عالم نهج البلاغه می شود و از خدا می خواهد کسی او را وارد عالم قرآن کند.

خود این تعبیرات حاکی از دقّت و موشکافی او است، که به درک اوّلیّه علوم اکتفا نمی کند و مایل است به عمق مطالب برسد و به قول خودش: «وارد عالم نهج البلاغه شود» و بقول من راسخ در این علم گردد.

وی پس از برخورد با مرحوم شیرازی می فهمد که نهج البلاغه را نفهمیده است، مرحوم شیرازی در شرح عبارات نهج البلاغه، علی علیه السّلام را در نظر مستمعین، مجسّم می کرد بلی، استاد مطهری در این خصوص نظیر فخر رازی است که تفسیر کبیر را نوشته و هیچ مسأله ای به فکر کسی نمی رسد مگر این که فخر رازی در این تفسیر آورده است مع ذلک، در آخر عمر گفته است: «من حالا می فهمم که قرآن را نفهمیده ام». بلی، همین که انسان بفهمد که فلان علم را نفهمیده، خود یک مرحله عالی از علم و فهم است و می توان آ« را رسوخ در علم نامید.

باری، همین نکته که استاد مطهری به این مشکل برخورده که نوشته ها و کتابهای قدیمی درد جوانان امروز را دوا نمی کند و باید در نحوه عرضه مطالب علمی تجدید نظر و نوآوری کرد و بعدا در چند رشته از علم، بخصوص در فلسفه، به گواهی حواشی او بر «اصول فلسفه و روش رآلیسم» و در شرح وی بر منظومه حاجی سبزواری و دیگر آثار فلسفی، دست بتألیف در خور فهم ابناء زمان بزند، خود بزرگترین هنر است.

پنجم- بیداری و حماسه اسلامی:

سخنی را از مرحوم شهید مطهری شنیدم و در کتابهای ایشان هم آمده است که باید روح حماسی را به اسلام و مسلمین برگردانید، همان روحیّه ای که در صدر اسلام در مسلمانها بود و باعث سرعت پیشرفت اسلام گردید و ملل جهان را بخود جلب کرد، مسلمانها قرنها است این روحیّه عالی حماسی را از دست داده اند، اینک اسلام، در حقیقت یک چهره رنگ پریده و در حال احتضار، بخود گرفته است، دشمنان اسلام هم همین را می خواهند، آنان ذلّت و ضعف و سستی مسلمانها را خواهانند، و در این راه سرمایه گذاری کرده و می کنند. مرحوم سیّد جمال الدّین اساد آبادی می گفت: «الاسلام محجوب بالمسلمین» مسلمانها حجاب اسلام شده اند چهره زیبای اسلام در پشت قیافه ناموزون خویش پنهان کرده اند، مردم دنیا اسلام را در چهره مسلمانها می بینند. و وضعیّت نابسامان اخلاقی، معیشتی و معاشرتی مسلمانها را آینه شناخت اسلام قرار می دهند و از این راه دربا ره اسلام داوری می کنند. مرحوم اسد آبادی در سخن دیگری می گفت: بهترین خدمت مسلمین به اسلام، آن است که بیایند صریحا بگویند ما مسلمان نیستیم، تا مردم آنان را میزان و معیار شناخت اسلام ندانند و برای شناخت اسلام، سراغ خود اسلام و منابع اصیل آن بروند. اسلام قوانین مترقّی دارد، حکومت دارد، آزادی و عزّت پیروان خود را می خواهد، پیشوای اسلام فرمود: «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» بلی اسلام برترین است، و تا چند قرن این حقیقت را به جهان نشان داد، مسلمانها تا چند قرن برترین اقوام و ملل جهان بودند.

این حقیقت که وضعیّت مسلمین با عزّت اسلامی سازگار نیست استاد مطهری و کلیّه مصلحین جهان اسلام را رنج می داد. وی در این زمینه نوشته های زیادی دارد. کتاب کوچک و پر محتوای «نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر» کتاب با ارزشی است. در این کتاب مصلحان قرن اخیر اسلام معرّفی شده اند تا مسلمانها را به فکر عظمت دیرینه اسلام بیندازد. وی، در این کتاب مصلحان را معرّفی می کند مانند سیّد جمال الدّین اسد آبادی، شیخ محمّد عبده و دیگران ولی برخی که داعیه اصلاح دارند و به افساد و ایجاد اختلاف بین مسلمین دست می زنند مانند «سیّد محمّد رشید رضا» صاحب مجلّه و تفسیر «المنار» از آنان نکوهش می کند که کتاب تفسیر خود را پر از حمله و هجوم به شیعه کرده است، یک انسان مصلح، نباید تا این حد در مذهب خاص یا علیه مذهب خاص تعصّب بخرج بدهد، و تا این حد تنگ نظر و مذهب گرا باشد، استاد او شیخ محمّد عبده و استاد عبده، سیّد جمال الدّین چنین نبودند.

بحث جهاد و بحث شهید و شهادت را استاد مطهری مطرح کرده است منظور وی از طرح این مباحث، بر انگیختن روح حماسی در مسلمان ها است. جمله «شهید شمع محفل بشریّت است» هم اکنون در زبانها مانند یک شعار پر معنی رواج پیدا کرده است.

سخنرانی های ایشان، درباره فاجعه کربلا همه همین هدف مقدّس را دنبال می کرد، مقصود او از خواندن واقعه عاشورا و نوشتن در مورد این داستان، صرفا گریاندن نبود، بلکه تحریک حس حماسی مسلمان ها بود. او می گفت نشستن و بر مظلومان کربلا گریستن درست نقطه مقابل هدف حسین است. گریه بکنند ولی باید در راه اقامه عدل و بر انداختن طاغوتها هم حرکت کنند. گریهس باید در روح مردم این اثر را بگذارد که دنبال راه حسین بروند، مجالس حسین باید مردان فداکار و مخلص و از جان گذشته تحویل جامعه اسلامی بدهد، وگرنه به هدف قیام کربلا نرسیده است او می گفت: ما باید از راه عزاداری حسین، مردان فداکار و شهدایی تقدیم اسلام کنیم. او در این راه موفّق شد، کارهای او و دوستان و هم مسلکان مبارز او ثمر خود را بخشید.

حسینیه ارشاد را هم به همین منظور تأسیس کرد، و اصرار ورزید که نام آن را «حسینیه» بگذارند. وی در جلسات انجمن اسلامی مهندسین، و مجالسی از این قبیل بسیار سخنرانی کرد و جریان عزاداری عاشورا را به راه واقعی خود انداخت، حسینیه قبلا جای سینه زنی بود، او و رفقایش آن را مرکز بیداری اسلامی کردند، و سالها از آن مکان اشعّه اسلام راستین پخش می شد، روشنفکرترین متدیّن ها در آنجا گرد می آمدند و از آنجا الهام می گرفتند. مسلما حسینیه ارشاد، یکی از مراکز بیداری اسلامی بود، حقّ عظیمی و هم سهم عظیمی در انقلاب اسلامی دارد. گرچه بعدا تندروی های برخی لطمه هایی هم به اسلام و انقلاب وارد آورد.

مقالات ایشان پس از انقلاب که تحت عنوان «انقلاب اسلامی» جمع آوری و چاپ شده است همه نمودار ادامه همین فکر است. اگر گفته شود شهید مطهری با نوشته ها و سخنرانیهای خودش سهم بزرگی در پیروزی انقلاب داشته کما اینکه طرحها و افکار او به پیروزی انقلاب کمک کرده، سخن گزافی نگفته ایم. به طور حتم او عده زیادی را برای شهادت در راه اسلام آماده کرد، خود او هم که عاشق شهادت بود به این فیض عظیم نایل گردید و عنوان مقدّس شهید را بنام خود اضافه کرد.

کلیّه بحثهای استاد مطهری درباره حکومت، آزادی، مبارزه با ستمگران و از این قبیل موضوعات، همه در همین راه بیداری مسلمین و تزریق روح حماسی به آنان، تدوین گردیده است.

ششم- تبیین اقتصاد اسلامی:

شکّی نیست که اقتصاد، زیر بنای حیات جامعه است، جامعه اسلامی به همان نسبت که از اسلام اصیل دور افتاده، همچنین از اقتصاد سالم بر کنار است. آیا نظام اقتصادی که بر کشورهای اسلامی حاکم است اقتصاد سالمی است، اقتصاد اسلامی است؟؟ مسلما خیر؛ بنابراین استاد مطهری که عزم را جزم کرده، مشکلات مسلمانها را در حدّ مقدور برطرف کند نمی تواند در این مسأله حیاتی سکوت کند، بخصوص که مکتبهای اقتصادی جهان و زرق و برق تر از همه در دهه های گذشته مکتب کمونیستی بود. و بسیاری از جوانها از راه جلب شدن به مکتب اقتصادی کمونیست، به دام کمونیستها افتاده اند. لهذا استاد مطهری مقالات متعدّدی در این زمینه نوشت که مکتبهای اقتصادی جهان و از همه بیشتر اقتصاد مارکسیستی را زیر سؤال برد، و در مقابل آنها، طرح اقتصاد اسلامی را ارائه داد.

این مقالات غالبا در حیات او منتشر نگردید بعد هم که چاپ شد از نشر آن مانع شدند زیرا در این مقالات نظرات خاصّی را مطرح کرده بود که به مذاق برخی از روحانیان سنّتی جور در نمی آمد و من در این زمینه بحث نمی کنم. کسانی که مایل هستند باید مجموعه مقالات اقتصادی ایشان را ببینند. مسلّما اگر استاد مطهری به این مسأله مهم، توجّه نمی کرد، طرح اصلاحی او ناقص بود.

هفتم- مسأله روحانیّت:

مسأله روحانیّت در رأس مسائل اسلامی و امّ المسائل است. در این که روحانیّت، در گذشته پاس دار اسلام بوده و الان هم هست و باید بعدا هم پایدار بماند، جای بحث نیست. دیگران، به اسلام خدمت می کنند امّا خود را موظّف دائم نمی دانند، این روحانیّت است که کار اصلی او خدمت به اسلام و دفاع از اسلام است. دیگران کارهای دیگر دارند اهل تجارت و یا کارمند اداره و یا کارگر کارخانه هستند، در لابلای کارهای اصلی خود، خدمتی هم به اسلام می کنند: سخنرانی می کنند، مقاله می نویسند که خدمتی مشکور است. امّا روحانیّت اسلام، شغل شاغلش، خدمت به اسلام است. بسیار خوب، حالا که روحانیّت این قدر در حفظ اسلام مؤثّر است آیا همواره به اسلام خدمت می کند؟ آیا تشکیلات و امکانات و مایه علمی لازم را همه روحانیین دارا هستند؟ و اگر دارا نیستند آیا به اسلام لطمه نمی زنند؟ مسلّما روحانیّت، برای حفظ اسلام لازم بوده و هست و تز اسلام منهای روحانیّت در حقیقت به معنی- اسلام منهای اسلام- است. انسان کسانی را می بیند که شصت هفتاد سال در یک شهر زندگی می کنند، مردم را ارشاد و موعظه می نمایند، مردم با دیدن خطّ مشی ایشان مؤمن به اسلام باقی مانده اند، انصافا کار بسیار مشکلی است، که کسی با همه محرومیّتها طی یک عمر درازی تکیه گاه ایمان و عمل مردم باشد و نقطه ضعفی که باعث سست شدن عقیده مردم باشد، در او دیده نشود.

از امام خمینی رضوان اللّه تعالی علیه شنیدم که می فرمود: هر شهر و دهی که مردمش سالم و متدّین هستند وقتی انسان پی گیری می کند می بیند یک روحانی صالحی در آنجا بوده است. آیا اگر چنین کسانی سخنگوی اسلام و معرّف اسلام باشند مؤثرترند یا کسانی فاقد این خصوصیّات؟ بلی، اگر روحانی خود را ساخته باشد جامعه ای را اصلاح می کند، مانند شخص رسول اکرم که علی را به جانشینی خود نصب می کند، زیرا او می تواند الگوی اسلام باشد. ما فعلا به مساله تشیّع و تسنّن کار نداریم، بیننا و بین الله سخن گوی اسلام، عمر و عاص و خالد بن ولید باشند بهتر است یا علی علیه السّلام؟ بلی، روحانی واقعی کسی است که عمری دود چراغ خورده، تمایلات خود را سرکوب کرده، و خود را علما و عملا و اخلاقا ساخته است، چنین کسی می تواند مایه هدایت مردم باشد.

مسلّما در اسلام، و در همه ادیان چنین کسانی باید باشند، امّا آیا همه کسانی که در زیّ روحانیّت هستند، خادم اسلام هستند؟ مسلّما خیر چه بسیارند کسانی که وجودشان برای اسلام ضرر دارد، اسلام را وارونه جلوه می دهند، و بجای هدایت مردم را گمراه می کنند.

پس روحانیت ضرورت دارد ولی نواقصی هم در روحانیّت هست که باید رفع شود، استاد مطهری به لحاظ حسّاسیت موضوع با نهایت احتیاط در این وادی وارد شد. او از روحانیّت انتقاد می کرد تا آن را اصلاح کند و قصدش مانند برخی دیگر اهانت به روحانیّت یا بر انداختن آن نبود.

استاد مطهری و رفقایش، سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مقالاتی را نوشتند و آنها را در کتابی بنام «مرجعیّت و روحانیّت» چاپ کردند، مسائل عمده روحانیّت در این کتاب مورد بحث قرار گرفته است، مسأله برنامه های درسی و کتابهای سنّتی رایج در حوزه های علمیّه، مسأله راه معیشت روحانیّت، و در رأس آنها وجوهات و نابسامانی هایی که در جمع و پخش وجوهات وجود دارد. وجوهات، به تعبیر ایشان شریان حیات روحانیّت است، و همچنین ابعاد دیگر روحانیّت. بحث درباره روحانیّت بسیار حسّاس است، این بحث، مخالفان سر سختی پیدا می کند. استاد مطهری در حقیقت، با نهایت جسارت وارد این میدان شده است. او خود روحانی بود، و قهرا باید مدافع روحانیّت باشد، از طرفی نواقص و معایب آن را باید بگوید تا اصلاح شود. البتّه آن سخنان و کوششهای ایشان و دیگران تا حدودی اثر کرده است.

در نامه ای که استاد مطهری به امام نوشته است و در کتاب «سیری در زندگانی امام» چاپ شده است مطالبی به این مضمون آورده: «با تمام وجود در تمام عمرم از روحانیّت دفاع کرده ام، خودم هم می خواهم روحانی بمانم و دفاع خواهم کرد. کسانی و گروههایی که با روحانیّت مبارزه می کنند، هر کدام از آنها انگیزه خاصّی دارند: شاه و دار و دسته اش می خواهند روحانیّت را که همواره وی موی دماغ است از عرصه بیرون کنند، ملّی گرایان چه راست بگویند و چه دروغ و به ملّی گرایی عقیده نداشته باشند، در هر دو حال، می بینند روحانیّت اسلام را مطرح می کند، با عرق ملیّت منهای از دین، مبارزه می نماید، پس باید روحانیّت را از میدان بدر کنند. چپیها می خواهند مرام الحادی خودشان را پیاده کنند، امّا روحانیّت خار سر راه آنان است. بنابراین این چند گروه دست به دست هم دادند و هر کدام به انگیزه خاصّی با روحانیّت در افتادند، و تا توانستند روحانیّت را کوبیدند»، آنان همواره نقاط ضعف روحانیّت را بیان می کنند، مسلّما روحانیّت، نقاط ضعف هم دارد ولی آیا با همه نقاط ضعف آن باید از روحانیّت صرف نظر بکنیم؟ آیا روحانیّتی که در عصر ما شخصیّت هایی مانند علّامه طباطبایی، علّامه مطهّری، آیة الله طالقانی، امام بزرگوار و بسیاری از عناصر صالح دیگر را تربیت کرده می توان از آن، به واسطه نقاط ضعفش بکلّی صرف نظر کرد؟ ابدا.

شما فکر می کنید ابن سینا غیر از یک آخوند بوده، آیا سعدی بجز یک عمّامه بسر بوده؟ و همچنین حافظ و مولوی و صدها از این بزرگان مگر روحانی نبوده اند؟ پدر مولانا شیخ الاسلام قونیه بود. خود او هم چنین بود. سعدی به قول خودش «همه خاندانش عالمان دین بودند». اصولا فرهنگ ما زاییده و دست پرورده روحانیّت اسلام است، حتّی شعر و ادب ما از میان روحانیّت برخاسته است.

حالا کسی بیاید و همه این سوابق را نادیده بگیرد و بخواهد روحانیّت را از ا ساس از میان بردارد می شود گفت او خیرخواه اسلام است؟ یا بگوید: «ملک، ملک و ملّا هم از یک ماده اند»، آیا این خادم اسلام است؟ به هر حال، استاد مطهری، در این وادی خطرناک با نهایت احتیاط به قصد اصلاح روحانیّت وارد شد و تا توانست سخنرانی کرد کتاب و مقاله نوشت تا آن را به راه صلاح هدایت نماید.

هشتم- مبارزه با التقاط:

مسأله خطر التقاط، در عصر ما جزء مسائل حیاتی اسلام است. همان طور که قبلا گفتم، کسانی آمدند، یا هدف حقّی داشتند و می خواستند اسلام را با مقتضیّات زمان، وفق بدهند و یا هدف باطلی داشتند حتّی برخی از این راه، مرام مارکسیستی را دنبال می کردند زیرا می دیدند مردم، آن مرام را در لفّافه اسلام می پذیرند و در غیر این صورت آن را قبول نمی کنند به هر حال، اقسام و انواع التقاطها پیدا شد، از روی حسن نیّت، یا از روی سوء نیّت. استاد مطهری تقریبا از اوّلی که قلم به دست گرفت، به این خطر توجّه داشت، و اگر کسی آثار ایشان را از آن حیث که مبارزه با التقاط است گرد آورد لااقل سه جلد کتاب می شود. فرصت نیست که من در این زمینه زیاد بحث کنم و موارد التقاط را که استاد مطهری به سراغش رفته یک یک شرح دهم. ولی می گویم: این جبهه، یکی از مهمترین جبهه های مبارزه استاد مطهری بود که خیلی خوب از عهده برآمد ولی دشمنان بسیاری را هم برای خود تراشید.

مثلا اگر از اقبال لاهوری در مسأله خاتمیّت انتقاد کرده هواخواهان اقبال را بد آمده است و علیه او برخاسته اند. و همچنین اگر علیه دستجات التقاطی چپی چیز نوشت، آنان عمدة در همین راه او را شهید کرند. امید است کسی در همین بعد از مبارزات مطهری یعنی موضع مطهری در قبال التقاط، کتاب بنویسد و به سخنانی که علیه او چه در دوران حیات و چه تاکنون گفته می شود پاسخ بدهد.

نهم- مساله ملّی گرایی:

مشکل ملّی گرایی هم در رأس مشکلات عالم اسلام است که ره آورد فرنگ رفته ها و یا دسیسه فرنگیها است، برای تفرقه میان مسلمین یا  سست کردن حسّ اسلامی آنان، که فعلا درد بی درمانی شده، نه برای مسلمانها که برای خودو جهان غرب.

انسان، می بیند از حدود شصت هفتاد سال پیش از این، دست نامریی ای کوشش می کند تا ملیّتهای قبل از اسلام را در سراسر جهان اسلام، زنده کند، ملّی گرایی درست نقطه مقابل تجدید حیات اسلامی است که دشمنان اسلام نام آن را «اصولگرایی اسلامی» گذاشته اند. من از اوان جوانی می دیدم کسانی در ایران و همچنین در ترکیه، در مصر، در کشورهای غربی، در شبه قارّه هند، حرفهایی می زدند، مقالاتی می نوشتند که حس ملیّت و قومیّت اقوام و ملل اسلامی را بیدار کنند و آن را جای گزین غرور اسلامی قرار دهند. بجای این که یک مسلمان درباره جهان اسلام بیندیشد فکر او را محدود به وطن خودش بکنند، البتّه وطن خواهی خوب است در حدّی که به اسلام خواهی صدمه نزند.

در هر حال، استاد مطهّری در مورد این مسأله حیاتی چند کتاب نوشت کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را جهت دفع توطئه ایران گرایی یا وطن پرستی نوشت که ترانه ایران باستان را سر می داد و چنین وانمود می کرد که اسلام، آمده و وطن ما را از پیشرفت باز داشته و مفاخر ملّی را از میان برده است.

در کنگره شیخ طوسی که من مسئول برگزاری آن بودم فهرست عناوینی به دانشمندان پیشنهاد شد تا در آن زمینه ها مقاله بنویسند، یکی همین «خدمات متقابل اسلام و ایران» بود که مرحوم شهید مطهری به من گفت که من کتابی را در دست تألیف داشتم و عقب نام می گشتم و این عنوان را از آنجا گرفتم؛ استاد مطهری در این کنگره شرکت نمود و درباره نقش شیخ طوسی در گسترش اجتهاد سخنرانی کرد.

باری کوشش در زنده کردن ملیّتهای پیش از اسلام، چه به قصد خدمت به ملّت یا به قصد خیانت به اسلام، در کلیّه کشورهای اسلامی، در حال رشد بوده و هست و مشکلات فراوانی هم برای این ملّتها به وجود آورده است.

در همین رابطه بر سر مواریث اسلامی میان نویسندگان کشورهای اسلامی دعواست عربها همه این مواریث را عربی می دانند. اصولا از جهان اسلام در گذشته و فرهنگ اسلامی به ملّت عرب و فرهنگ عربی تعبیر می کنند به عکس، ایرانیها، ترکها، هندیها هر کدام این مواریث را به ملت خود نسبت می دهند.

اگر کوششهایی را که در این راستا در این صد ساله اخیر انجام گرفته، گرد آورند چند جلد کتاب می شود بحث آتش سوزی کتابخانه های ایران و کتابخانه اسکندریه هم از همین فکر نشأت گرفته و استاد مطهری درباره آن کتاب نوشته است.

دهم- تمهید و زمینه سازی انقلاب اسلامی:

فکر می کنم با مروری بر مسائل و مباحث و امتیازات گذشته بخصوص مبحث پنجم- بیداری و حماسه اسلامی- این حقیقت کاملا روشن گردید که استاد مطهری از همان هنگام که قلم بدست گرفته و خواسته است به حل مشکلات جهان اسلام و پاسخگویی به نیازها همت گمارد و چنانکه گفتیم، رسالت اصلاحی خود را انجام دهد، مسلما در سویدای قلب خود زمینه یک است. انقلاب علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و بالاخره زمینه سازی برای بحث نیاز به شرح و بسط دارد و من در اولین سخنرانی خود راجع به استاد مطهری- سیری در زندگی علمی و اجتماعی شهید مطهری- با تحلیل روش سیاسی و اجتماعی استاد و سهم وی در پیروزی انقلاب اسلامی بتفصیل بحث کرده ام و باز هم جای بحث دارد. پس از این ده مسئله یا ده امتیاز- تلک عشرة کاملة- به نقطه پایانی می رسیم.

نقطه پایان: مظلومیّت استاد مطهّری

استاد مطهری، از دیدگاه من، در حال حیات مظلوم بود زیرا درست شناخته نشده و خدمات او به اسلام ارزیابی نگردید، بعد از شهادت گرچه خداوند آجرا او را ضایع نکرد، و اراده فرمود که کتابهای او در سطح وسیعی در ایران، و ترجمه آنها در خارج پخش شود و میلیونها خواننده پیدا کند. این اجر آن مرد مصلح بود. امام بزرگوار هم سخن آخر را درباره کتابهای او فرمود: «که بدون استثنا هم مفید است.»

در عین حال، اگر به محتویات این سخنرانی توجّه شود معلوم خواهد شد که هنوز نقطه های ناشناخته در زندگی علمی و اجتماعی آن مرد وجود دارد یا برخلاف واقع درباره او داوری شده و می شود. امّا در برابر همه این مظلومیّتها و ناکامیها، شهادت، به او مقامی را ارزانی کرد، که مصداق حدیث شریف قرار گرفت: «فوق کلّ ذی برٍّ برٌّ حتّی یقتل الرجل فی سبیل الله، فإذا قتل الرّجل فی سبیل الله فلیس فوقه برّ» باری او سعادمتند بود در حال حیات و سعادتمند گردید با شهادت و «سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیّا».

و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مقاله مرتبط:

استاد مطهری و مسائل روز جهان اسلام (سخنرانی) بخش اول

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است