در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه علامه، شماره 3، رحمانیان، داریوش ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

الف: میرزا محمد حسین نائینی

میرزا محمد حسین نائینی غروی در سال 1277ق / 1860م در نائین به دنیا آمد. پس از فراگیری مقدمات علوم سنتی دینی در زادگاه خود، راهی اصفهان شد. هشت سال در آنجا ماند و نزد شیخ محمدباقر اصفهانی تحصیل کرد. پس از آن در بیست و پنج سالگی به عراق رفت و در سامره وارد حلقه شاگردان میرزای شیرازی شد. پس از مرگ میرزای شیرازی ابتدا به کربلا و سپس به نجف رفت و از شاگردان خاص آخوند ملا محمدکاظم خراسانی فقیه برجسته اصولی و از هواداران بنام مشروطیت ایران شد. در قضایای مشروطه خواهی بسیاری از اعلامیه ها و بیانیه هایی که از جانب ملا محمدکاظم خراسانی صادر شد به قلم نائینی بود که منشی و محرر او بود. هنگامی که علمای عراق، به ویژه ملا محمدکاظم خراسانی، در قبال تجاوز روس به ایران در سال 1330ق / 1912م. و کشتار مشروطه خواهان آذربایجان (و تبریز) واکنش نشان دادند اعلامیه ها و بیانیه ها و فتاوی شان را اکثرا نائینی می نوشت. نائینی در دوران جنگ جهانی اوّل و پس از آن نیز در سیاست عراق درگیر شد. به همراه دیگر علمای شیعه عراق برعلیه متفقین و به ویژه انگلیس اعلان جهاد داد. در جهاد عمومی مردم عراق به رهبری میرزا محمدتقی شیرازی نیز که در سال 1339ق / 1920م صورت گرفت شرکت جست. وقتی که خبر قرارداد تحت الحمایگی عراق در برابر انگلیس منتشر شد به همراه

...................... ص 141 ...........................

بعضی دیگر از علمای شیعه به اعتراض و مخالفت برخاست و به دستور ملک فیصل تبعید شد، به ایران آمد و در قم ساکن شد. این در زمانی بود که رضاخان سردارسپه در ایران قدرت گرفته بود و در راه انقراض قاجاریه گام برمی داشت. او پس از اینکه به مقام رئیس الوزرایی رسید غوغای جمهوری خواهی را به راه انداخت. امّا این نقشه پس از چند ماه تبلیغ به علّت تلاش های مدرّس و چند تن دیگر از آزادی خواهان ایران که مخالف دیکتاتوری سردارسپه بودند به شکست انجامید. علمای قم در لزوم توقیف جمهوری خواهی اعلامیه ای صادر کردند و در ضمن به تایید سردارسپه پرداختند. نائینی از جمله امضاکنندگان این اعلامیه بود. با تلاش های سردارسپه و دولت ایران، دولت عراق با بازگشت علمای تبعیدی به عراق موافقت کرد. نائینی در سال 1303ش / 1923م به عراق بازگشت و به نشانه تشکر از سردارسپه تمثال حضرت ابوالفضل(ع) را برای او به هدیه فرستاد. در سال 1304ش / 1925م نیز که سردارسپه به پادشاهی ایران رسید برای او تلگراف تبریک فرستاد و تا پایان عمر خود یعنی تا سال 1315ش / 1936م با او دوستی داشت. او در نجف درگذشت و در سال های پایانی عمر خود هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشت.(1)

***

شهرت نائینی عمدتا مربوط است به کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة». نائینی این کتاب را در سال 1327ق/ 1909م در دوران استبداد صغیر نوشت و در بغداد به چاپ رساند. انگیزه اش از نگارش این کتاب دفاع از مشروطه و توجیه شرعی آن و اثبات تخالف ذاتی استبداد با اسلام و احکام و آموزه های آن بود. وجه تسمیه آن کتاب نیز این بود که می خواست ساحت اسلام را از این تهمت که با استبداد موافق و با مشروطه مخالف است منزه و مبرا سازد و امت را از خواب غفلت بیدار کند و به وجوب شرعی ستیز با استبداد و تبدّل نظام استبدادی به مشروطه آگاه گرداند.(2) درباره اندیشه سیاسی نائینی و وجه اهمیت کتاب او دیگران به تفصیل سخن گفته اند.(3) هدف ما شرح و تفسیر همه جزئیات اندیشه نائینی نیست، به تناسب موضوع پژوهشی خود فقط به بررسی علّت شناسی او از انحطاط ایران و جهان اسلام می پردازیم.

تأکید بر تخالف ذاتی استبداد با اصول آموزه ها و احکام اسلامی و همچنین بر پیوند

........................... ص 142 ............................

ذاتی و قهری و طبیعی استبداد با انحطاط و عقب ماندگی اندیشه ای بود که پیش از نائینی در ایران و جهان اسلام از سوی اندیشه گران متجدّد تبلیغ می شد. پیش از نائینی کسانی چون سیّدجمال، عبدالرحمن کواکبی و میرزا ملکم خان در آثار خود به تبلیغ چنین آرا و اندیشه هایی پرداخته و اندیشه و فرهنگ سیاسی سنّتی را به نقد کشیده و آنرا علّت و عامل انحطاط و عقب ماندگی شناخته بودند. در زمانی که نائینی کتاب خود را می نوشت اندیشه «استبداد عامل انحطاط و عقب ماندگی» در فضای فکری ایران موج می زد. در همان حال بعضی از روحانیون به نام دفاع از اسلام به مخالفت با مشروطه و مشروطه خواهی برخاسته بودند. به تبع، بعضی از متجددان، اسلام را دینی استبدادی و مخالف آزادی و دموکراسی و بنابراین علّت و عامل انحطاط و عقب ماندگی می پنداشتند و این چیزی بود که بر کسی چون نائینی گران می آمد. او ضمن پذیرش این باور که استبداد عامل اصلی عقب ماندگی و انحطاط ایران و جهان اسلام بوده و هست، تلاش کرد تا بر این نظر که اسلام دینی استبدادپذیر و مخالف آزادی و مشروطه است خط بطلان بکشد. حتی از این پا فراتر می نهد و می گوید که حکومت صدر اسلام نیز مبتنی بر دو اصل «مصلحت مردم» و «آزادی مردم» بوده که اصول اساسی مشروطیت هستند.(4) تلاش می کند تا ثابت کند که سیره و سنت پیامبر و ائمه و آموزه های قرآن همه موافق با اصول حکومت شورایی و در جهت نفی و نابودی حکومت استبدادی بوده اند(5) و حتّی اروپائیان حکمت عملی و احکام سیاسی و علوم مدنی خود را از اسلام و مسلمین، پس از جنگهای صلیبی، گرفته اند.(6) راز ترّقی سریع و خارق العاده اسلام و مسلمین اولیه نیز در همین نکته یعنی در نوع حکومت غیر استبدادی بوده است. کمااینکه راز ترقی و اقتدار اروپای جدید نیز در همین نکته است. امّا با شهادت حضرت علی (ع) و روی کار آمدن معاویه حکومت مسلمین به استبداد تبدّل یافت و از آن پس مسلمین رو به انحطاط رفتند و سیر قهقرایی پیمودند. نقل نمونه ای از کلام خود او بی فایده نخواهد بود. پس از شرحی درباره وجوب شرعی تبدّل استبداد به مشروطه می نویسد:

 

«با اغماض از تمام مذکورات، تمام سیاسیین و مطلعین بر اوضاع عالم من الاسلامیین و غیر هم، بر این معنی معتقدند که: هم چنانکه مبدء طبیعی آن چنان ترقی و نفوذ اسلام در صدر اول که در

.......................... ص 143 ...............................

کمتر از نصف قرن به چه سرعت و سیر به کجا منتهی شد همین عادله و شورویه بودن سلطنت اسلامیه و آزادی و مساوات آحاد مسلمین با اشخاص خلفاءِ و بطانه ایشان در حقوق و احکام بود، همین طور مبداء طبیعی این چنین تنزل مسلمین و تفوق ملل مسیحیه بر آنان هم که معظم ممالکشان را بردند و هیچ نمانده که این اقل قلیل باقی مانده را هم ببرند، همین اسارت و رقیت مسلمین در تحت حکومت استعبادیه موروثه از معاویه، و فوز آنان است به حکومت مسئوله مأخوذه از شرع مسلمین، و چنانچه باز هم مسلمانان از این سکوت و غفلت به خود نیایند و کمافی السابق در ذلت عبودیت فراعنه امت و چپاول چیان مملکت باقی بمانند، چندی نخواهد گذشت که العیاذبالله تعالی مانند مسلمین معظم آفریقا و اغلب ممالک آسیا و غیر ذلک، نعمت شرف و استقلال قومیت و سلطنت اسلامیه را از دست داده و در تحت حکومت نصاری اسیر و دوره ای نخواهد گذشت که مانند اهالی اندلس و غیرها اسلامیتشان به تنصر و مساجدشان کنیسه و اذانشان به ناقوس و شعائر اسلامیه به زنار، بلکه اصل لسانشان هم مانند آنان مبدل و روضه منوره امام هشتمشان هم پایمال نصاری خواهد گشت وقی الله المسلمین عنه و لاارانا الله ذلک و گذشته از کمال بداهت و وضوح این امر و حصول تمام مبادی و مقدمات قریبه به مطلب حتی پرداختن همسایگان جنوبی و شمالی به نقشه قسمت مملکت فیمابین خودشان و کثرت مشاهده نظائر و اشباه آن، فلااقل من لزوم التحذر: علی هذا بدیهی است که تحویل سلطنت جائره غاصبه از نحوه اولی به نحوه عادله ثانیه، علاوه بر تمام مذکورات موجب حفظ بیضه اسلام و صیانت حوزه مسلمین است از استیلاء کفار، از این جهت از اهم فرائض خواهد بود.»(7)

این هشدارها یادآور هشدارهایی است که میرزا ملکم خان در آثار خود و به ویژه در

............................ ص 144 ...........................

روزنامه قانون مکرر داده بود. نائینی درست مثل میرزا ملکم خان و امثال او تاکید می کند که تنها راه نجات ایران و جهان اسلام اصلاح نظام سیاسی و تبدّل استبداد به مشروطه است. این تنها راه برون رفت از انحطاط و عقب ماندگی است. امّا پرسش این است که اگر استبداد عامل عقب ماندگی و کفر و زندقه ای است که با اسلام تخالف ذاتی و جوهری داشته و دارد(8) چرا و چگونه بر ایران و جهان اسلام چیره شده و پایدار مانده است. به عبارت بهتر علّت پیدایش و پایداری استبداد چه بوده و چیست؟ از چه زمانی و توسط چه کسانی و بنابر چه عواملی حکومت عادله شورویه اسلامی که بر سیره و سنّت پیامبر (ص) و آموزه های قرآن استوار بوده به سلطنت استبدادی مبدل شده؟ در پاسخ به این پرسش ها نائینی می گوید که استبداد از زمان معاویه و امویان بر مسلمین چیره و جایگزین حکومت اولیه اسلامی گردید.(9) او بارها به این معنی اشاره می کند و یکی از اهدافش این است که با معرفی استبداد به عنوان یک سنّت اموی و حکومت شورایی به عنوان یک سنّت نبوی و علوی، علمای مشروطه ستیز را خلع سلاح کند. یعنی به نوعی حربه تکفیر را از دست آنها گرفته و بر علیه خود آنها به کار می برد.(10)

نائینی در بخش پایانی «تنبیه الامه» ذیل دو عنوان 1- استقصاء قوای ملعونه استبداد 2- اشاره اجمالی به علاج قوای ملعونه، می کوشد نیروها و علل و عوامل پیدایش و پایداری استبداد و زیان ها و مضرات آن و در ضمن راه های علاج و دفع استبداد را تشریح کند(11) او به طور کلی هفت علّت و عامل یا به قول خودش قوه را باعث پیدایش و پایداری استبداد می داند و معتقد است که دفع و علاج استبداد نیز موقوف است بر علاج این علل و قوا. اوّلین آن قوای ملعونه را که «اصل و منشا و روح تمام آنها ست جهالت و بی علمی ملّت به وظائف سلطنت و حقوق خود» می داند. جهل را به طور کلی منشا و منبع همه شرور و بدی ها می داند معتقد است که جهل ملّت به حقوق خود و مسئولیت حکومت، پایه و بنیاد حقیقی استبداد است و «از ابتدا تا انقراض عالم هر بلائی که بر سر هر امّت آمده و بیاید از این مادر متولد و از این منشأ بر پا می شود.»(12) پس در واقع علّت بنیادین انحطاط و عقب ماندگی را نه استبداد بلکه جهل مردم نسبت به حقوق و آزادی خود و مسئولیت حکام و حکومتها باید دانست که پدید آورنده و پایدار کننده استبداد است. چنین جهلی آفت هرگونه اندیشه و فرهنگ سیاسی

............................. ص 145 ........................

است و تا رفع و دفع نشود فرهنگ و اندیشه سیاسی استبداد پرور به فرهنگ و اندیشه سیاسی استبداد ستیز ترقی آفرین مبدل نخواهد شد.

دومین قوه ملعونه استبداد، «شعبه استبداد دینی» است. این قوه «بعد از جهالت ملّت از همه اعظم و علاجش هم به واسطه رسوخش در قلوب و از لوازم دیانت محسوب بودن از همه اصعب و در حدود امتناع است.» پیدایش شعبه استبداد دینی را نیز به سیاست معاویه مربوط می کند.(13) شعبه استبداد دینی خود دو رشته است: 1- سکوت در برابر ظلم و استبداد 2- معاونت به استبداد.(14) هر دو رشته استبداد دینی نیاز استبداد را برای چیرگی بر مردم رفع می کنند. می نویسد:

«شدّت حاجت فراعنه و طواغیت اخلافش من الامویه و العباسیه و اخلافهم المغتصبین الظالمین، در تملک رقاب امّت و محو احکام شریعت به آن مساعدت و این سکوت هر دو دسته را تکمیل و به مرور دهور و اعصار و نوادر حیل و افکار، اتحاد و ارتباط استبداد دینی موروث از امثال عمروعاص و ابوموسی با استبداد سیاسی موروث از معاویه و به هم آمیختگی و متقوم به هم بودن این دو شعبه استبداد و استعباد به درجه مشهوده و حالت حالیه رسید...»(15)

تقسیم بندی استبداد به سیاسی و دینی از نائینی نیست. پیش از او عبدالرحمن کواکبی در «طبایع الاستبداد» این کار را انجام داده و به تشریح پیوستگی و تعامل هر دو شعبه استبداد با هم پرداخته و تاکید کرده بود که اصلاح فکر دینی و محو استبداد دینی بر اصلاح نظام سیاسی و محو استبداد سیاسی تقدم و اولویت دارد و بدون اصلاح فکر دینی اصلاح نظام سیاسی ممکن نخواهد بود.(16) به احتمال قریب به یقین نائینی این فکر را به طور مستقیم از کواکبی و با مطالعه کتاب او که چندی پیش از نگارش «تنبیه الامه و تنزیه الملة» به فارسی ترجمه شده بود گرفته است.(17) نائینی در جایی از «تنبیه الامة...» پس از ذکر مثالهایی از آیات قرآن و احادیث در اثبات این نکته که آموزه ها و احکام قرآنی اسلامی در جهت هدایت مردم برای خروج از مقهوریت و اسارت در برابر استبداد بوده است آیه 32 سوره توبه را می آورد: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم» و می نویسد از این آیه و تفسیری که از آن شده :

.................................. ص 146 .................................

«بسی ظاهر است که چنانچه گردن نهادن به ارادت دل بخواهانه سلاطین جور در سیاسات ملکیه و عبودیت آنان است، همین طور گردن نهادن به تحکمات خودسرانه رؤساء مذاهب و ملل هم که به عنوان دیانت ارائه می دهند عبودیت آنان است، روایت شریفه مرویه در احتجاج که متضمن ذم تقلید از علماءِ سوء و هوی پرستان ریاست و دنیا طلبانست هم مفید همین معنی است، لکن استعباد قسم اول به قهر و تغلب مستند است و در ثانی به خدعه و تدلیس مبتنی می باشد و اختلاف تعبیر آیات و اخبار که در قسم اوّل «عبدت بنی اسرائیل و اتخذتهم الفراعنه عبیدا» و در قسم دویم «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا» فرموده اند ناظر به این معنی می باشد و فی الحقیقه منشأ استعباد قسم اول تملک ابدان و منشأ قسم دوم تملک قلوبست. از اینجا ظاهر شد جودت استنباط و صحت مقاله بعض از علماءِ فن که استبداد را به سیاسی و دینی منقسم و هر دو را مرتبط به هم و حافظ یکدیگر و با هم توأم دانسته اند! و معلوم شد که قلع این شجره خبیثه و تخلص از این رقیت خبیسه که وسیله آن فقط به التفات و تنبه ملّت منحصر است در قسم اوّل، اسهل و در قسم دوم در غایت صعوبت و بالتبع موجب صعوبت علاج قسم اوّل هم خواهد بود، روزگار سیاه ما ایرانیان هم به هم آمیختگی و حافظ و مقوم همدیگر بودن این دو شعبه استبداد و استعباد را عینا مشهود ساخت.»(18)

تفسیر فقره بسیار پر اهمیت فوق و فقرات مشابه دیگری که نائینی در کتاب خود در نقد شعبه استبداد دینی آورده در حقیقت چیزی جز این نیست که او نیز مثل همه تجدّدگرایان مسلمان قبل و بعد از خود جای مخصوصی برای روحانیون و علمای دینی رسمی و درباری و قدرت زده و عوامزده در سلسله علل و عوامل انحطاط و عقب ماندگی مسلمین و انحراف اسلام از حقیقت اولیّه خود باز می کند. او سکوت و انفعال بسیاری از علمای زمان خود در برابر ظلم و ستم استبداد و تلاش و فعالیت گروه دیگری از آنها را به نفع استبدد و بر ضد مشروطه گواه

.............................. ص 147 .................................

روشن و صادق این باور می داند. در واقع می خواهد بگوید که ما از مطالعه وضع امروز و نقشی که روحانیون ضد مشروطه و طرفدار استبداد بازی می کنند می توانیم به درک روشنی از نقشی که آنها در گذشته و در طول تاریخ بازی کرده اند برسیم. انتقادات نائینی از شعبه استبداد دینی، به عنوان یک علّت و عامل عمده و اصلی چیرگی و پایداری استبداد بر جهان اسلام و در نتیجه انحطاط مسلمین، از این نظر حائز اهمیت است که او خود از طبقه روحانیون و جزو بلندپایه ترین آنها در روزگار خود بوده است.

سومین قوه ی ملعونه استبداد را «نفوذ دادن شاه پرستی» می داند. می گوید استبداد این «شاه پرستی» را «به جای مراتب و درجات قوه علمیه و سایر موجبات تفوق و امتیازات» رواج می دهد و «مرجعیت امور لشکری و کشوری و سایر نوعیات مملکت را تابع این رذیله خبیثه» قرار می دهد.(19) معتقد است که نفوذ شاه پرستی ضد فضیلت سالاری است و باعث این است که زمام امور مملکت در دست نااهلان و بی دانشان قرار گیرد. پس در واقع استبداد متکی بر جهل و ضد فضیلت و دانش است. می نویسد:

«نفوذ شاه پرستی در مملکت است که نادانی و جهالت عمومیه را بی علاج و ریشه علم و دانش و سایر موجبات سعادت و حیات ملی را به واسطه عدم فائده بلکه مضر به ترقی بودن به کلی از مملکت برمی اندازد. تمام قوای ملیه را مضمحل و نابود و همه را در قبال غنیمان خارجی به منزله صعوه در چنگال شاهین و در تمام حوائج شبانه روزی محتاجشان می سازد...»(20)

معتقد است که رسوخ همین رذیله در رگ و ریشه ملّت باعث می شود که حتی کسانی که از عوام اند اما علی الظاهر در سلک علما می باشند علی رغم علم و آگاهی به ضرورت و وجوب قیام برعلیه استبداد، به یاری آن برخیزند و آنرا حفظ دین عنوان کنند.(21) این رذیله شاه پرستی باعث می شود که هر دزد غارتگر بی دانش و بی لیاقتی به اسم شاه پرستی و شاه دوستی زمام امور مملکت را به دست گیرد و ثروت عمومی مملکت را به طمع جزئی انتفاع شخصی به وسیله ی معاهده و امتیاز به خارجیان بفروشد:

«تفرق کلمه هر دولت و ملّت و توحش و تنفر هر سلطان و

........................... ص 148 ...........................

رعیت از همدیگر و به باد فنا رفتن هر سلطنت قدیمه قویمه، به خیانت این دسته مردم و اعمال این قوه خبیثه و اتکال به آن مستند است! عدم وقوفشان در اغتصاب هستی و دارایی امّت بر هیچ حدّ، موجب تنفر قلوب رعیت از سلطان است، و اهتمامشان در اظهار شاه پرستی و دولت خواهی و خود را حافظ و حارس سلطنت به خرج دادن و دفع هجوم و اغتیالات امت را وانمود نمودن، موجب توحش سلطان است از رعیت، به ضرورت تجربت و تصفح تواریخ اعصار سابقه، مآل این توحش و تنفر و نتیجه نفوذ دادن به شاه پرستی در مملکت جز زوال و انقراض نباشد.»(22)

چهارمین قوه ی ملعونه استبداد را «القاء خلاف فیما بین امت و تفریق کلمه ملّت» می داند. با نقل آیات و احادیث تلاش دارد که اثبات کند «ذلت و اسارت و اضمحلال قومیت هر قومی» ناشی از «تفرق کلمه» خود آن قوم بوده و هست. منتهی این تفرق قوم را نتیجه قوای سه گانه سابق الذکر می داند. مختصر کلام اینکه چیرگی استبداد و تفرق مردم از هم در پیوند و تعامل با هم هستند و به تبع باعث ضعف دانش و شیوع فقر و در نهایت چیرگی بیگانگان می شوند. مثال واضح این مطلب از نظر نائینی اوضاع و احوال کنونی ایران است.(23)

پنجمین قوه ملعونه استبداد را «قوه ارهاب و تخویف و تعذیب» می داند. از این طریق استبداد چیرگی خود بر مردم و جامعه را پایدار و گسترده می سازد.(24)

ششمین قوه ملعونه «ارتکاب رذیله استبداد و استعباد رقاب ضعفا و زیردستان است در جبلت و فطرت نوع بزرگان و اقویاء مملکت» و «طبیعی شدن زورگویی و معامله استبدادیه و تحمیلات دل بخواهانه و تحکمات خودسرانه فیمابین تمام طبقات آنان».(25) می خواهد بگوید که استبداد به خودی خود خلق و خوی استبداد و ستمگری و چپاول گری را به همه اعیان و اشراف و بزرگان مملکت سرایت می دهد و در واقع رابطه استبدادی و استثماری را در همه سلسله مراتب سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مملکت حاکم می گرداند. به همین سبب توانمندان و توانگران و ملاکان کشور با استبداد همدست و همکارند و نسبت به شجره خبیثه استبداد «به منزله فروع و اغصانند». نائینی مشروطه ستیزی طبقه اشراف ملاک ایران را گواه

........................ ص 149 .....................

صادق این ادعا می داند.(26)

هفتمین قوه ملعونه استبداد «اغتصاب قوای حافظه ملیه من المالیه و العسکریه و غیرها و صرف آنها در سرکوبی خودشان است.» مثلاً دادن زمام امور لشگری به دست بیگانگان ضد دین و یا تهریش عشایر و ایلات وحشیه بر ضد توده ملّت.(27) اشاره نائینی به وجود امثال لیاخوف روسی و قوای قزاق است که استبداد محمدعلی شاهی بر ضد مجلس ملّی و مشروطه خواهان به کار برده بود.

نائینی علّت العلل پایداری استبداد را جهل مردم نسبت به حقوق خود و مسئولیت حکومت می داند کمااینکه پس از تذکر هفتمین و آخرین قوه استبداد می نویسد:

«مکمل این قوه و سرآمد علّت و علّت العلل همه، همان نادانی و جهالت است چنانچه سایر خرابی ها هم همه مترتب بر آن و از فروع آن است.»(28)

تاکید مکرر نائینی بر اهمیّت بنیادین جهل در پیدایش و پایداری استبداد و در نتیجه انحطاط و عقب ماندگی حائز اهمیت فوق العاده است. در واقع بدون دقت و تأمل در این مطلب و درک معنا و مفهوم آن نمی توان عمق و ظرافت علّت شناسی نائینی از انحطاط و عقب ماندگی ایران و جهان اسلام و همچنین جایگاه مهم و برجسته او و کتاب او را در تاریخ اندیشه سیاسی جدید ایران دریافت. در توضیح مطلب باید گفت که مراد او از جهل اختصاصا جهل مردم نسبت به حقوق طبیعی سیاسی و مدنی خود در قبال حکومت و متقابلاً مسئولیت حکومت در قبال مردم می باشد. این جهل که نائینی از آن به عنوان علّت العلل چیرگی استبداد و پایداری آن و در نتیجه به عنوان علّت العلل انحطاط و عقب ماندگی یاد می کند اساسی ترین ویژگی اندیشه و فرهنگ سیاسی سنّتی ایرانیان و مسلمین است. در واقع نائینی با تاکید بر نقش این جهل در پیدایش استبداد انحطاط به گونه ای بسیار آشکار و پرمعنا به آسیب شناسی فرهنگ و اندیشه سیاسی سنتی پرداخته و آنرا اساسی ترین و بنیادی ترین علّت و عامل انحطاط و عقب ماندگی شناخته است. و جالب اینکه آشکارا بر وجوه برتری فرهنگ و اندیشه سیاسی جدید که به جای تاکید بر شخص بر نظام تاکید می کند و مکانیسمی برای حصر و تحدید و تنقید قدرت و حکومت می آفریند مُهر تأکید می نهد. این گسستی است بسیار آشکار و

........................... ص 150 .............................

پرمعنا با اندیشه سیاسی سنّتی که کمال مطلوب خود را در امر سیاست و حکومت همواره در وجود یا پیدایش یک فرمانروا و حاکم آرمانی می جست. نائینی در گسست واقع بینانه از این آرمان و تبعیت از اندیشه سیاسی جدید می پذیرد که در نبود یا غیاب چنین شخص آرمانی ما باید نظامی بیافرینیم که جلوی استبداد ظالمانه و در نتیجه جلوی ذلت و انحطاط جامعه را بگیرد. می گوید شیعیان در امر حکومت به «قوه عاصمه عصمت» و اهل سنّت به «قوه ی علمیه و ملکه تقوی و عدالت» توجه و تاکید کرده اند امّا هیچ گاه به فکر اینکه نظم و نظام و قانونی برای کنترل ارباب قدرت بیافرینند نیفتاده اند. حقیقت واقع این است که در حال حاضر «دستمان نه تنها از دامان عصمت بلکه از ملکه تقوی و عدالت و علم متصدیان هم کوتاه و به ضد حقیقی و نقطه مقابل آنها گرفتاریم.»(29) پس راه جلوگیری از تبدل سلطنت و حکومت اصیل اسلامی که مبتنی بر عدل و مبتنی بر آزادی و مساوات و مصلحت عموم مردم است به حکومت استبدادی ظالمانه این بوده و هست که قوای مجریه و مقننه را از هم جدا کنیم و قوه ای مستقل برای نظارت بر قوه مجریه ایجاد کنیم یعنی تشکیل مجلس شورای ملّی. از نظر نائینی این کار به قدر مقدور جانشین قوه عاصمه عصمت و قوه علمیه و ملکه ی تقوی و عدالت مورد تاکید اندیشه سیاسی سنتی شیعه و سنی خواهد بود.(30) تنها کاری که مسلمین می توانسته اند و می توانند برای حفظ نحوه حکومت اصیل اسلامی و جلوگیری از تبدل و تحول آن به استبداد انجام دهند همین بوده و هست. این کاری است که مسلمین در گذشته به تبعیت از آموزه های قرآن و اسلام و سیره و سنّت نبوی و علوی می بایست انجام می داده و جلوی چیرگی تغلب و استبداد و در نتیجه جلوی انحطاط و زوال جامعه خود را می گرفته اند امّا به هر روی به این مهم نایل نشده و با چیرگی معاویه و امویان و عباسیان گرفتار استبداد و در نتیجه انحطاط شده اند.(31) با این وصف و با توجّه به شرحی که ما پیش از این درباره میرزا ملکم خان و علّت شناسی او از انحطاط و عقب ماندگی ایران و جهان اسلام داده ایم مشخص می شود که نائینی نیز مثل ملکم اندیشه و فرهنگ سیاسی سنّتی را به واسطه شخص محوری و بی توجهی اش به نقش و اهمیت مردم و نظام، علّت و عامل اصلی انحطاط و عقب ماندگی می داند. در واقع پایداری همان اندیشه و فرهنگ سیاسی سنّتی بوده و هست که ما را در اسارت استبداد و انحطاط نگه داشته و جلوی توفیق ما را در پایه گذاری نظام مردمسالار و در

 

............................ ص 151 ..................................

نتیجه جلوی برون رفت از انحطاط گرفته و می گیرد. فقره بسیار پراهمیّت و پرمعنایی که ذیلاً از زبان خود نائینی نقل می کنیم گواه روشن درستی شرح و تفسیری است که از اندیشه او و علّت شناسی اش از انحطاط و عقب ماندگی به دست دادیم. او در جایی از کتاب خود پس از بحث در ضرورت و فایده تفکیک قوا و گماشتن یک قوه مستقل برای نظارت بر ارباب قدرت و حکومت بجای قوایی که در تفکر سیاسی سنتی مسلمین (شیعه و سنّی) در نظر گرفته شده است، می نویسد:

«الحق جودت استنباط و حسن استخراج اول حکیمی که به این معانی برخورده و مسئوله و شورویه و مقیده و مشروطه و محدوده بودن نحوه سلطنت عادله ولایتیه و ابتناء اساسش را بر آن دو اصل مبارک (حریت و مساواة) و مسئولیت مترتبه بر آنها، و متوقف بودن حفظ مقوماتش را به این دو رکن مقوم از آنچه بیان نمودیم استفاده و استنباط نموده و به طور قانونیت و بر وجه اطراد و رسمیت هم به چنین تمامیت مرتبش ساخت و امکان اقامه قوه مسدده و رادعه خارجیه را به جای قوه عاصمه عصمت و لااقل ملکه تقوی و علم و عدالت از کیفیت انبعاث ارادات نفسیه از ملکات و ادراکات استخراج نمود، و به وسیله تجزیه قوای مملکت و قصر شغل متصدیان به فقط قوه اجرائیه تحت آراء قوه مسدده و مسئول آن، و آنان هم مسئول آحاد ملّت بودن وجود خارجیش داد، زهی مایه شرف و افتخارش و بسی موجب سر به زیری و غبطه ما مردم است،!!! با اینکه بحمدالله تعالی و حسن تاییده از مثل یک کلمه مبارکه: لاتنقض الیقین بالشک آن همه قواعد لطیفه استخراج نمودیم، از مقتضیات مبانی و اصول مذهب و مایه امتیازمان از سایر فرق چنین غافل و ابتلای به اسارت و رقیت طواغیت امّت را الی زمان الفرج عجل الله تعالی ایامه به کلّی بی علاج پنداشته اصلاً در این وادی داخل نشدیم و دیگران در پی بردن به مقتضیات آن مبانی و تخلیص رقابشان از این اسارت منحوسه گوی سبقت ربودند، و مبدء

........................ ص 152 ..........................

طبیعی آن چنان ترقی و نفوذ را از سیاسات اسلامیه اخذ و به وسیله جودت استنباط و حسن تفریع این چنین فروع صحیحه بر آن مرتب و به همان نتایج فائقه نائل شدند. و ما مسلمانان به قهقری برگشتیم. حال هم که بعد اللیتا و اللتی اندک تنبهی حاصل و مقتضیات احکام دین و اصول مذهبمان را با کمال سر به زیری از دیگران اخذ و مصداق هذه بضاعتنا ردت الینا، شدیم باز هم جهله و ظالم پرستان عصر و حاملان شعبه استبداد دینی درجه هم دستی با ظالمین را به آخرین نقطه منتهی و سلب فعالیت مایشاء و حاکمیت مایرید، و مالکیت رقاب و عدم مسئولیت عمایفعل، از جائرین را با اسلامیت و قرآن منافی شمردند، همانا بر طبق اراده استبدادیه خود و محض همدستی با جائرین، مذهبی تازه اختراع نموده اسمش را اسلام و اساسش را بر تشریک طواغیت امت با ذات احدیت، تقدست اسمائه در صفات مذکوره مبتنی ساختند.»(32)

به گمان ما فقره فوق مهمترین فقره کتاب نائینی است. تأکید او بر وجه تمایز مذهب شیعه با مذاهب دیگر یعنی اصل عدل و ناتوانی منظومه تفکر و معرفت سنّتی از عینیت بخشیدن به آن در زندگی عملی و سیاسی در واقع جان کلام اوست. در فقره پراهمیت فوق نائینی ضمن نقد اندیشه و معرفت سنتی شیعه و مسلمین به خاطر بی توجهی به ضرورت پرسش از راه یا راههای تحقق عینی نظام سیاسی عادلانه و مطلوب و بی توجهی به امکان اصلاح و تغییر نظام به جای توجه و تاکید بر تغییر شخص به برتری اندیشه و علم سیاست جدید و یا به عبارتی برتری سیاست علمی جدید مُهر تایید می نهد. آن یک را علّت و عامل انحطاط و عقب ماندگی و این یک را باعث ترقّی می داند و این درست همان چیزی است که پیش از او میرزا ملکم خان بارها گفته بود.

مقالات مرتبط:

علت شناسی انحطاط ایرانیان و مسلمین از نظر میرزای نائینی و استاد مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1- شرح حال نائینی را بااستفاده از مأخذ ذیل نوشته ایم:

حائری، عبدالهادی: تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، 1364، فصل سوّم .

2- نائینی، آیة الله آقا شیخ محمدحسین: تنبیه الامة و تنزیه الملة، مقدمه و توضیحات سید محمود طالقانی، چاپ هشتم، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1361، ص 6

3- از جمله شروحی که درباه اندیشه سیاسی نائینی و کتاب تنبیه الامه نوشته شده است بجز کتاب بسیار ارزنده مرحوم حائری (تشیع و مشروطیت در ایران) کتب و مقالات ذیل را باید نام برد:

- آدمیت، فریدون: ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، چاپ اوّل، تهران، پیام، بی تا، ج 1، صص 249-229

- پرهام، باقر: با هم نگری و یکتانگری، (مجموعه مقالات)، چاپ اوّل، تهران، آگاه، 1378، مقاله «نگاهی به نظریات نائینی در باب حکومت و بنیاد مشروعیت قدرت سیاسی»، صص 270-233

- محمدی، مجید: دین شناسی معاصر، چاپ اوّل، تهران، قطره، 1374، فصل اوّل: دین شناسی میرزای نائینی، صص 57-31

- محمدی، مجید: میرزای نائینی: مدافع مشروطه، مخالف استبداد؛ ماهنامه نگاه نو، مرداد 1375، شماره 29 صص 50-35

- قادری، حاتم: اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران، چاپ اوّل، تهران، سمت، 1378، صص 242-235

4- نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص 16 و 55-51

5- نائینی، همان، صص 35-28 و 55-51

6- همان، صص 3-1 و ص 97 و 104

7- همان، صص 50-49

8- همان، ص 6

9- همان، ص 17، 45-42، 49، 51، 85، 109-108،

10- به عنوان نمونه در جایی از تنبیه الامه شرح می دهد که شعبه استبداد دینی که از مهمترین قوای یاری دهنده به شعبه استبداد سیاسی و در حقیقت پایه و بنیاد آن و عامل و علّت دوام و پایداری آن به نام دین و خدا است از اختراعات و بدعتهای معاویه است. علمای زمان او و مستبدین بعدی به دو طریق به آنها کمک کردند یکی از طریق یاری مستقیم و دیگری از طریق سکوت. شعبه استبداد دینی زمان خود را نیز که به مخالفت مشروطه و یاری استبداد برخاسته یا سکوت در برابر ظلم و استبداد کرده اند ادامه همان سنت دوران اموی و عباسی می داند. همان، صص 109-108

11- همان صص 142-105

12- همان ص 108

13- همان، صص 109-108

14- همان، همان جا

15- همان، ص 109

16- در این باره ر.ک: کتورة، جورج: طبائع الکواکبی فی طبائع الاستبداد، الطبعة الاولی، بیروت، المؤسسة الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع، 1407ه / 1987م، صص 53-36 و صص 130 به بعد.

ایضا ر.ک: کواکبی، سید عبدالرحمن: طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، چاپ اوّل، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1363، صص 67-49 و صص 187 به بعد

17- درباره نفوذ اندیشه های کواکبی در نائینی ر.ک:

حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، صص 220 به بعد

آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، ج 1، ص 230

آقای دکتر آدمیت شرحی جامع و خواندنی از کتاب کواکبی نیز به دست داده اند. همان، صص 316 به بعد

18- نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 27

19- نائینی، همان، صص 110-109

20- همان، ص 110

21- همان، همانجا

22- همان، همانجا

23- همان، ص 16، 27، 83، 117-111

24- همان، صص 118-117

25- همان، صص 119-118

26- همان، همانجا

27- همان، ص 119

28- همان، همان جا

29- همان، صص 59-56

30- همان، صص 59-56

31- همان، صص 17-16، 49

32- همان، صص 60-59


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است