در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه پژوهش های فلسفی - کلامی، شماره 24، لاریجانی، صادق ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

اعتباریات، استدلال منطقی، قیاس

چکیده

اعتباریات از مسائل مهم فلسفه جدید اسلامی و نیز علم اصول است. در فلسفه اسلامی سنتی «اعتباریات» به صورت مستقل مورد بحث قرار نگرفته است؛ تا این که علامه طباطبایی در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آن را مطرح می کند. در علم اصول هم، صرفاً مجموعه مباحثی پراکنده در این زمینه وجود داشته و تحت عنوان واحدی مطرح نشده است و آن مباحث هم عمق کافی ندارد. در سلسله بحث های «فلسفه علم اصول» بحث اعتباریات را به صورت برجسته مورد تحقیق قرار داده ام. یکی از مباحث قابل طرح در این زمینه جریان استدلال منطقی در اعتباریات و عدم آن است. علامه طباطبایی و شاگرد بزرگ او شهید مطهری، بر عدم جریان استدلال منطقی در اعتباریات استدلال می کنند. راقم این سطور گمان می کند که این نظر درست نیست. مقاله حاضر این استدلال را بازگو می کند.

صلید واژه ها: اعتباریات، استدلال منطقی، قیاس

_________________________________

* استادیار گروه فلسفه دانشگاه قم

................................ ص 4 ................................

بخش اول

1. مقدمه

ارتباط میان حقایق و اعتباریات یکی از مهم ترین موضوعات بحث اعتباریات است که غالباً ازابتکارات مرحوم علامه طباطبائی به حساب می آید.[1]

در تحت عنوان «اعتباریات » مسائل متعددی قابل طرح است که برخی از آنها بر برخی دیگر، تقدّم دارند؛ برای مثال تعریف «اعتبار» و کیفیت پیدایش آن ، طبیعتاً بر بحث «ارتباط میان حقایق و اعتباریات » تقدم دارد. درواقع ، آن چه پیش از مسئله ارتباط میان ادراکات اعتباری و حقایق در مقاله «ادراکات اعتباری» از کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبائی بیان شده ، برای مشخص کردن دقیق ادراکات اعتباری و تمیز دادن آنها از ادراکات حقیقی بوده است تا آثار و خواص منطقی ادراکات حقیقی به ادراکات اعتباری سرایت داده نشود (عدم ارتباط منطقی میان حقایق و اعتباریات ) و ازاین روست که موضوع ادراکات اعتباری به مباحث معرفت شناسی (اپیستمولوژی ) وارد می شود. مسئله خلط ادراکات اعتباری و واقعی ، مسله مهم و پرثمری است . شهید مطهری (ره ) در موضعی از تعلیقات ممتّع خویش بر اصول فلسفه و روش رئالیسم اعلام می کند که در بسیاری از استدلال های اصولیان و متکلمان از آن رو که خلط میان حقیقت و اعتباراست لغزش واقع شده است . (طباطبائی: 292-293)

منشأ لغزش در استدلال های متکلمان از نگاه شهید مطهری ، دست آویز قرار دادن «حسن و قبح» یا سایر مفاهیم اعتباری و جاری دانستن احکام و خواص آنها در حقایق و در نهایت ، نتیجه گرفتن از آنها در باب مبدأ و معاد است . منشأ لغزش در استدلال های اصولیان ، استناد به اصول و قواعدی که از مختصات حقایق به شمار می رود، معرفی شده است . پیش از مرحوم علامه طباطبائی ، برخی از اکابر علم اصول همچون محقق اصفهانی (شیخ محمدحسین ) درموارد

................................... ص 5 .................................

متعدّدی تذکر داده اند که اموری همچون تضاد و تماثل از احکام واقعیات اند و در اعتباریات جاری نمی شوند. پس از این اندیشمندان گرانمایه ، ادعای خلط حقیقت به اعتبار در استدلال های علم اصول رواج بسیار یافته و در بیشتر کتب اصولی و در مسائل مختلف این ادعا تکرار شده است .

2. تفاوت اعتباریات و احکام عقل عملی

برخی پنداشته اند که مسئله «رابطه میان حقیقت و اعتبار» همان مسئله رابطه میان

عقل نظری و عقل عملی است . در این تردیدی نمی توان داشت که این یک اشتباه است .

زمینه این اشتباه از آن جا فراهم شده است که رابطه میان اعتبار و احکام عقلی عملی را تساوی دانسته و احکام هریک را برای دیگری جایز شمرده اند. درحالی که رابطه میان اعتبار و احکام عقل عملی تساوی نیست . در واقع ، نه تنها حسن و قبح و باید و نبایدهای عقلی ، بلکه حتّی ادراکات عملی دیگر و بایدها و نبایدهایی که ممکن است اخلاقی نباشند[2] نیز ضرورتاً از مقوله اعتبار نیستند. بنابراین، نباید زیر بار این مغالطه رفت که هر آن چه باید و نباید است ، اخلاقی است . از طرف دیگر، اخلاقیات هم منحصر در بایدها و نبایدها نیستند. در بحث احکام عقل نظری و عملی از سلسله مباحث فلسفه علم اصول به تفصیل آورده ایم که ادراکات عقل عملی اعتباری نیستند و از این رو، رابطه ادراکات نظری و عملی مانند رابطه میان ادراکات حقیقی و اعتباری نیست .

3. ارتباط تولیدی میان ادراکات حقیقی و اعتباری

میان ادراکات حقیقی و اعتباری انواع روابط را می توان تصور کرد؛ برای مثال درمورد اعتباریات می توان گفت : جمله «هر اعتباری متقوم به قصد است »، به طوری که اگر در جایی اعتباری بیابیم ، فوراً نتیجه می گیریم که در پس آن قصدی وجود داشته است . «وجود قصد» یک حقیقت است که از تحقق این اعتبار قابل تحصیل است . بنابراین، می توان گفت که میان ادراکات حقیقی و اعتباری نوعی ارتباط برقرار است، به طوری که از اعتباریات ، برخی ادراکات حقیقی (از طریق ملازمه) قابل تحصیل و کشف اند.

اما نکته این جاست که کشف و تحصیل فوق نه از مفاد اعتبار، که از نفس اعتبار به دست آمده است . مرحوم علامه طباطبایی (ره ) هرگونه ارتباط میان ادراکات حقیقی و اعتباری را نفی

............................ ص 6 .................................

 نمی کنند زیرا ممکن است که میان حقیقت و اعتبار انحای روابط واقعی وجود داشته باشد بلکه تنها «ارتباط تولیدی » میان این دو ادراک را منکر هستند. هرچند مقصود ایشان از اصطلاح «ارتباط تولیدی» به خوبی روشن نیست و به تحلیل آن نپرداخته اند . (همان، 289) اما آنچه از مجموع مکتوبات مرحوم علامه طباطبائی و شهید مطهری در این قسمت به دست می آید آن است که مقصود، ارتباط منطقی میان این دو نوع ادراک است. به این معنا که از مفاد اعتبار، مفاد یک قضیه حقیقی استنتاج نمی شود، هم چنین از مفاد یک قضیه حقیقی ، مفادی اعتباری به دست نمی آید. اما همان طور که گفته شد، چنین نیست که میان خود اعتبار و حقیقت هیچ رابطه واقعی حکمفرما نباشد؛ برای مثال درجمله «زید شیر است » یک مفاد داریم (شیر بودن زید) که ادعاست ، و یک واقعیت ، که خود اعتبار است . در واقع ، «معتبر» اعتباری است ، اما خود اعتبار، اعتباری نیست ، بلکه کاری است که انجام گرفته و واقعیت محض است .

در «ارتباط تولیدی » بحث بر سر آن است که آیا میان مفاد قضایای حقیقی و اعتباری ارتباط منطقی وجود دارد یا نه ؟

مرحوم علامه طباطبائی و شهید مطهری ، هر دو قائل به نفی ارتباط تولیدی هستند، اما به نظر می رسد که با دو استدلال متفاوت به این نتیجه رسیده اند. استدلال علامه این است که چون اعتبار دایرمدار اغراض احساسیِ اعتبارکننده است نه تابع واقعیت مثلاً یک روز به دلیل برخی اغراض می گوید: «زید موش است » و روز دیگر به دلیل اغراض دیگر می گوید: «زید شیر است» لذا از مفاد یک قضیه اعتباری ، یک قضیه واقعی را نمی توان نتیجه گرفت ، هم چنین از مفاد قضایای حقیقی نمی توان قضایای اعتباری را استنتاج کرد. به قول ایشان، با تصدیقات برهانی ، یک تصدیق شعری را نمی توان به اثبات رساند. (همان، 290)

4. استدلال شهید مطهری (ره ) بر نفی ارتباط تولیدی

شهید مطهری در تعلیقه مفصل خود بر این قسمت از مقاله ادراکات اعتباری راه دیگری را پیموده اند. ایشان فهم سیر فکری در واقعیات را از مبادی تصدیقی استدلال خود می داند و از این جهت به تبیین سیر فکری در حقایق از دیدگاه خود می پردازند و ظاهراً اهل منطق نیز همین دیدگاه را دارند. آن چه از این تبیین مورد نظر شهید مطهری (ره ) است، نشان دادن این نکته است که اصولاً اعتباریات در سیر فکری میان حقایق نمی توانند جایگاهی داشته باشند. سیر و سلوک فکری در ادراکات حقیقی از نظر ایشان ، فهم روابط میان مفاهیم است ، به این شکل که ذهن در تکاپو برای تبدیل مجهول به معلوم در پی یافتن رابطه واقعی میان دو مفهوم است و عاقبت با واسطه شدن یک مفهوم سوم ، نتیجه مطلوب، یعنی کشف اصل و نوع رابط ه دو مفهوم نخست

.......................... ص 7 .............................

به دست می آید، برای مثال هنگامی که ذهن درصدد یافتن ارتباط میان دو مفهوم «زید» و «فنا» باشد، به دنبال مفهوم واسطه ای (حدّ وسط) می گردد که با هر دو مفهوم موردنظر ارتباط داشته باشد و میان آنها میانجی گری کند. پس از آن که ذهن مفهوم واسطه «انسان » را یافت، احساس می کند که دو مفهوم به ظاهر بیگانه «زید» و «فنا» با یکدیگر آشنا شده اند. لذا قهراً این استدلال شکل می گیرد که «زیدانسان است» و «انسان فانی است » پس «زید فانی است» .

بنابراین، ارتباط تولیدی در ادراکات حقیقی با این روش به دست می آید که روابط واقعی و نفس الامری میان مفاهیم کشف می شود. شهید مطهری (ره ) در این مورد چنین می نویسد:

... پیش روی فکری ذهن براساس درک روابط ]میان مفاهیم [ است و آن روابط، واقعی و نفس الامری است ؛ یعنی هرچند فکر یک نوع فعالیت است ، ولی این فعالیت ، دل بخواه و آزاد نیست ، بلکه تابع واقع و نفس الامر است و اگر ذهن بلاواسطه یا مع الواسطه حکم به تلازم یا تعاند یا تساوی یا اندراج ]دو مفهوم [ می کند از آن جهت است که درواقع و نفس الامر چنین است . (همان، 291)

ناگفته پیداست که این ارتباط واقعی و نفس الامری ، میان مفاهیم واقعی و مفاهیمی که از اعتباریات اخذ شده اند، وجود ندارد و به دلیل همین عدم ارتباط، سیر فکری منطقی از حقایق به اعتباریات و بالعکس ، ممکن نخواهد بود. هم چنین در قضایای اعتباری ، میان موضوعات و محمولات به هیچ روی ارتباط واقعی وجود ندارد؛ برای مثال در قضیه اعتباری «زید شیراست »، کدام رابطه نفس الامری میان «زید» و «شیر» را می توان مشاهده کرد. آن چه در این قضیه قابل مشاهده است یک ادعای خلاف واقع ، برای ترتیب آثاری است که برخی خواسته ها و نیازهای اعتبارکننده را فراهم می کند. استاد شهید در این باره چنین می گوید:

در اعتباریات همواره روابط موضوعات و محمولات وضعی و قراردادی و فرضی و اعتباری است و هیچ مفهوم اعتباری با یک مفهوم حقیقی و یا یک مفهوم اعتباری دیگر رابطه واقعی و نفس الامری ندارد و لهذا زمینه تکاپو و جنبش عقلانی ذهن درمورد اعتباریات فراهم نیست .

نتیجه قهری این تحلیل عدم امکان استنتاج قضایای اعتباری در استدلال هایی است که مقدمات آنها را قضایای حقیقی تشکیل داده اند، هم چنین است عدم اثبات قضیه ای حقیقی و واقعی از دلیلی که مقدمات اعتباری در آن راه یافته اند؛ برای مثال از گزاره های بدیهی که درفلسفه بدانها اتکا می شود، مانند «استحاله تقدّم شی ء بر نفس» و «استحاله ترجّح بلامرجح» ، «استحاله تقدّم معلول بر علت »، «استحاله تسلسل علل» و ... نمی توان در اعتباریات سود جست . در واقع، تمام قضایای فوق به همراه بسیاری از قضایای دیگر شبیه به آنها در اعتباریات ، از قضایای

.............................. ص 8 ...........................

ممکنه به شمار می روند، هرچند در باب حقایق از محالات به حساب آیند. این نتیجه قهری در نوشته استاد شهید به تصریح آمده است :

درمورد علت و معلول اعتباری و شرط و مشروط اعتباری و عرض و موضوع اعتباری و کل و جزء اعتباری به هیچ یک از این اصول و قواعد نمی توان توسل جست ، زیرا در اعتباریات «تقدّم شی ء بر نفس» و «ترجّح بلامرجح» و «تقدّم معلول بر علت » و ... محال نیست و «انتفای کل با انتفای جزء» ... ضروری نیست و «جعل ماهیت » ...نامعقول نیست.

البته نباید چنین پنداشت که اگر بدیهیات فوق در فضای اعتباریات قابل تغییرند، پس سیرفکری در اعتباریات بدون مقیاس است و در این وادی هرج و مرج حکومت می کند. شهید مطهری (ره ) در پایان مبحث ارتباط تولیدی، همگان را به این نکته متذکر می شود که حرکت فکری در اعتباریات تابع یک مقیاس پایدار و واحد به نام «عدم لغویت » است، چرا که فرض و قرارداد میان موضوع و محمول در قضایای اعتباری برای وصول به هدف و غایتی است که اعتبارکننده درنظر گرفته است و قصد دارد که از طریق این اعتبار به آن هدف و غایت دست یابد. به گفته استاد شهید:

 ]هر اعتبارکننده ای[ که چیزی را اعتبار می کند غایت و هدفی در اعتبار خود دارد و وصول به آن هدف را مقصد قرار می دهد و اگر چیزی را برای مقصد خاصی اعتبار کرد ممکن نیست که عین همان قوّه اعتبارکننده چیز دیگری را اعتبار کند که او را از وصول به آن مقصد دور کند، پس یگانه مقیاسِ سیر و سلوک فکری در اعتباریات ، همانا مقیاس لغویت و عدم لغویت است . (همان، 293)

5. نقد استدلال علامه طباطبائی و شهید مطهری

نظریه عدم ارتباط تولیدی میان حقایق و اعتباریات را از منظرهای گوناگون می توان نقد کرد که به ترتیب به آنها خواهیم پرداخت .

نقد اول

اولین نقد را با بیان یک نکته ارتکازی شروع می کنیم : اگر چنین اعتبار شود که «همه مردم باید ازشهر خارج شوند» و بدانیم که «زید جزء مردم شهر است »، حتماً  نتیجه می گیریم که «زید باید از شهر خارج شود». یا اگر چنین قرارداد شود که «باید نسبت به همه دانشمندان اکرام صورت گیرد» و گزاره دیگری نیز با این مفاد داشته باشیم : «زید دانشمند است»، آیا گزاره «باید نسبت به زید اکرام صورت گیرد»، نتیجه منطقی دو گزاره اعتباری و حقیقی گذشته نیست ؟ در

................................ ص 9 ..................................

واقع، اگر ما قدرت نقد تحلیل شهید مطهری (ره ) را هم نداشته باشیم، اما باور داریم که این نتیجه ، کاملا یک استنتاج منطقی از آن دو گزاره پیشین است و این دو استنتاج به هیچ روی از استنتاج گزاره «زید فانی است » از دو گزاره «زید انسان است » و «انسان فانی است» ضعیف تر نمی باشند. این مطلب واضح است که عقل ، همان طور که در استدلال سوم اجازه استنتاج «زید فانی است » را می دهد، در استدلال اول و دوم نیز تولید نتیجه «باید زید را اکرام کرد» و «زید باید از شهر خارج شود» را معقول می داند، چرا که این نتیجه را مستند به دو گزاره مقدماتی آنها می داند.

البته علامه در متن کتاب اصول فلسفه ، در عبارتی چنین آورده اند:

ممکن است این معانی وهمیه را اصل قرار داده و معانی و همیه دیگری از آنها بسازیم و به واسطه ترکیب و تحلیل ، کثرتی در آنها پیدا شود. (سبک مجاز از مجاز) (همان، 291)

این عبارت را شهید مطهری (ره ) توضیح نداده ، اما ممکن است که منظور مرحوم علامه همان نکته استنتاج منطقی باشد که بدان اشارت رفت ، هرچند تعبیر «سبک مجاز از مجاز» موهم این معنا است که استنتاج میان اعتباریات به صورت منطقی صورت نمی پذیرد.

اما به هر حال ، ارتکاز گفته شده را می توان به عنوان پاسخی نقضی بر نظریه عدم ارتباط تولیدی میان حقایق و اعتباریات به شمار آورد، و چنین به نظر می رسد که این نقض بدون پاسخ باشد، چرا که استدلال در باب الزامات از قبیل قیاس شکل اول است ، و نمی توان با چوب «سبک مجاز از مجاز» آنها را از صف استدلال های منطقی راند. هم چنین نمی توان این نقض را به عنوان یک امر بنایی ، بنابرمبنایی خاص دانست ، زیرا نمی توان انکار کرد که از دو مقدمه «هر عالمی باید اکرام شود» و «زید عالم است»، قهراً نتیجه «باید زید اکرام شود» به دست می آید. از این رو، بنابر هر مبنای پذیرفته شده ای در علم منطق ، باید به تحلیل استدلال های اقامه شده بر عدم ارتباط تولیدی میان حقایق و اعتباریات همت گماشت.

تحلیل استدلال های اقامه شده

به نظر می رسد که اشکال استدلال های مذکور را بایستی در تحلیل مدل تفکر منطقی که  شهید مطهری ارائه داده است جست وجو کرد و سپس در مقام حل آن برآمد.

آیا استدلال های منطقی چنان که شهید مطهری می گوید فقط در جایی است که میان مفاهیم ارتباط نفس الامری باشد؟ به نظر چنین نمی آید و گمان می رود که شهید مطهری قیاسی را مد نظر داشته که مقدمات آن مضمون الصدق بوده اند؛ یعنی صدق آنها تضمین

.............................. ص 10 .............................

شده است . حال آن که در قیاس هایی که مقدمات کاذب دارند نیز می توان استدلال منطقی را مشاهده کرد. در واقع، اگر مدل ارائه شده شهید مطهری پذیرفته شود، لازمه غریب و نپذیرفتنی آن خلط منطق صورت با برهان در اصطلاح منطق اسلامی خواهد بود. کار منطق در همه موارد ارائه نتیجه صحیح و مطابق با واقع نیست ، بلکه تنها بخشی از منطق (فن برهان ) این وظیفه را به عهده دارد، که در آن فن ناگزیر باید مقدمات ، مضمون الصدق باشند و ضرورت و کلیت و دوام را نیز دارا باشند. اما اصولا آن چه منطق عهده دار آن است ، ارائه رابطه میان مقدمات و نتیجه است ؛ یعنی به ما می گوید که ضرورتاً بین این مقدمات و این نتیجه ارتباطی موجود است یا خیر، و این که از بطن دو گزاره مقدماتی چه گزاره ای در نفس الامر و به لحاظ عقلی به عنوان نتیجه بیرون می آید. از این نظر در منطق ، نظری به صدق یا عدم صدق مقدمات نیست و تمام توجه تنها به تلازم میان مقدمات است، مگر در کتاب برهان که به صدق مقدمات نیز توجه خاصی اعمال می شود.

از این نظر می توان کار منطق صورت را با ریاضیات یکی دانست ؛ برای مثال در استدلال «زید انسان است » و «انسان فانی است » پس «زید فانی است »، اگر گزاره کبرا، یعنی «انسان فانی است »، کاذب باشد، باز نتیجه «زید فانی است » از آن مقدمه کاذب حاصل است، چرا که درهر حال ، این گزاره نتیجه و ثمره منطقی همان مقدمات است ، هرچند آن مقدمات نادرست باشند؛ یعنی ممکن است در دنیای واقع میان «زید» و «فنا» هیچ رابطه ای نباشد، ولی به صورت قضیه شرطیه اگر دو مقدمه «زید انسان است » و «انسان فانی است » پذیرفته شود، لازمه منطقی آنها «زید فانی است » خواهد بود و کار منطق صورت ، کشف همین تلازم هاست.

شاهد انکارناپذیری که برای ردّ اختصاص استدلال منطقی به گزاره های حقیقی و مطابق با واقع می توان مطرح کرد، «برهان خلف » است که در آن از نادرستی نتیجه به نادرستی مقدمات پی برده می شود. این شاهد به خوبی نشان می دهد که حرکت منطقی همیشه به دنبال کشف رابطه و تلازم میان دو دسته از قضایاست ، هرچند آن قضایا کاذبه باشند. در قضایای کاذبه ممکن است هیچ گونه رابطه نفس الامری بین موضوع و محمول وجود نداشته باشد.

از این رو، اثبات می شود که اعتباری بودن یک گزاره نمی تواند دلیلی بر کنار گذاردن آن ازاستدلال منطقی باشد چنان که شهید مطهری (ره ) می گوید:

«در اعتباریات ]چون [ همواره روابط موضوعات و محمولات وضعی و قراردادی و فرضی و اعتباری است و هیچ مفهوم اعتباری بایک مفهوم حقیقی و یا یک مفهوم اعتباری دیگر رابطه واقعی و نفس الامری ندارد، لهذا زمینه تکاپو و جنبش عقلانی ذهن درمورد اعتباریات فراهم نیست (همان، 157) چرا که در سیر منطقی باید

.......................... ص 11 ................................

تلازم میان مضمون مقدمات را درنظر گرفت و این تلازم در گزاره های اعتباری نیز یافت می شوند.

بنابراین ، به نظر می رسد این که مطلق رابطه منطقی و تولیدی میان گزاره ها را با برهان به اصطلاح خاص یکی بینگاریم ، نوعی خلط است . شهید مطهری در پاورقی های اصول فلسفه کلا بحث حرکت منطقی را با برهان به اصطلاح خاص پیوند زده اند. در ذیل این عنوان که «ادراکات حقیقی چگونه ارتباط تولیدی پیدا می کنند؟» بعد از آن که حرکت منطقی را براساس روابط نفس الامری بین مفاهیم تبیین کرده اند، گفته اند:

محقّقین منطقیین در فن برهان منطق در مقام تحقیق آن که در مقدماتی که در برهان به کار برده می شود بین موضوع و محمول چگونه رابطه ای باید برقرار باشد تا بتواند در نتیجه ذهن را به کشف یک رابطه واقعی و نفس الامری برساند شرایطی را ذکر کرده اند و از همه مهم تر سه شرط است ذاتیت ، ضرورت و کلیت و البته از هر یک از این شروط معنای خاصی را در نظر گرفته اند که در کتاب برهان مسطور است آن چه برای مطلب فعلی ما لازم است همین قدر است که فکر منطقی و سیر و سلوک برهانی متکی بر روابط واقعی محتویات ذهن است ... و اما تفصیل چگونگی این روابط را از فن برهان منطق باید جست وجو کرد. (همان، 291)

تذکر یک نکته

نکته ای که در این مقام گفتنی است آن است که شهید مطهری چون استدلال منطقی را حرکت ذهن در میان مفاهیم و یافتن مفهوم حدّ وسط می داند نه در میان افعال گفتاری که شرح آن خواهد آمد لذا باید این حرکت را در اعتباریات نیز قابل جریان بداند، چرا که در قضیه اعتباری مفهوم موضوع و محمول وجود دارد و نسبت میان آنها نیز برقرار است . گرچه کسی که ادعا می کند «زید شیر است» این ادعا را به انگیزه ای غیر از حکایت واقع بیان می کند، اما در نهایت، مفهوم موضوع و محمول و نسبت میان آنها وجود دارد ولو این که این نسبت خلاف واقع باشد. بنابراین، حرکت میان آنها هم باید بدون اشکال باشد. مطلبی که در تأیید این مدعا می توان برعهده آن متفکر شهید نهاد، مبنای صحیح و مورد قبول ایشان در باب اعتباریات است که اعتباریت را وصف قضیه می دانند نه مفهوم . از این رو، چون هیچ «مفهومی» فی حد ذاته اعتباری نیست، باید حرکت منطقی میان اعتباریات را نیز  ایشان بپذیرند. توضیح مطلب آن که «اعتباریات » در اصطلاح دقیق مرحوم علامه و به تبع ایشان شهید مطهری ، تطبیق یک مفهوم بر غیر مصداق واقعی آن است . در این صورت نه در مفهوم بما هو مفهوم ، تصرفی می شود و نه در مصداق بما هو هو، بلکه تصرف ، در تطبیق مفهوم بر غیر مصداق است : مفاهیم ، ذاتاً از

............................. ص 12 ..........................

مصادیق واقعی خودشان حکایت می کنند، ولی ما در ظرف اعتبار مفهومی را بر غیر مصداقش تطبیق می کنیم؛ برای مثال می گوییم: «زید شیر است » و در این صورت ، مفهوم «شیر» را بر غیر مصداقش حمل کرده ایم.

این مطالب را شهید مطهری خود قبول دارد و بلکه به بهترین وجهی تقریر کرده است . (همان، 288) حال سخن این است که اگر در اعتباریات در نفس مفهوم تصرفی نمی شود و اگر در استدلال منطقی ، حرکت در میان خود مفاهیم است ، در این صورت، چرا در اعتباریات این حرکت میسور نباشد؟

6 . استدلال منطقی در اعتباریات : ورود یک اشکال

شاید نظر مرحوم علامه و شهید مطهری در باب عدم حرکت منطقی در اعتباریات به اشکال دیگری بوده است که در باب اعتبارات رخ می نماید. در قضایای حقیقی هنگامی که با سیر منطقی ، رابطه ضروری دسته ای از مقدمات و گزاره نتیجه کشف می شود، فایده این کشف اذعان به صدق نتیجه است . در واقع، هنگامی که صدق گزاره های مقدماتی پذیرفته شد، صدق گزاره نتیجه ضرورت پیدا می کند و اذعان و تصدیق به گزاره نتیجه، همان ثمره ای است که استدلال کننده به دنبال آن است ؛ یعنی کشف یک واقعیت و اذعان به آن . اما اگر قضیه ای اعتباری مانند «زید شیراست » را با قضیه دیگری مانند «شیر یال و کوپال دارد» همراه کنیم و نتیجه «زید یال و کوپال دارد» را به دست آوریم ، این نتیجه به چه کار می آید؟ چرا که می دانیم  یکی از دو قضیه مقدمه ، اعتباری است و در مقام اذعان به صدق نتیجه و کشف یک واقعیت نیستیم . در واقع، هرچند ممکن است در باب اعتباریات نیز حتی تا ده ها مرحله حرکت منطقی انجام پذیرد و لوازم متعدّد یک اعتبار کشف شود، چون خود اعتبار حکایت از واقع نمی کند، گزاره نتیجه نیز کشف از واقعیت نخواهد کرد. پس تنها فایده ای که برای ترتّب منطقی گزاره نتیجه متصور است این است که این گزاره از سوی اعتبارکننده اولیه معتبر باشد. اما آیا می توان جعل و اعتبار گزاره نتیجه را به عهده اعتبارکننده گذارد و به او اثبات کرد که این گزاره را نیز اعتبار کرده است ؟ به عبارت دیگر، آیا نتیجه مقدمات اعتباری ، یک گزاره اعتباری از سوی اعتبارکننده مقدمات خواهد بود و لازمه یک مضمون اعتباری هم ، اعتباری از سوی معتبر آن مضمون به شمار می رود؟ اگر پاسخ پرسش های فوق منفی باشد، حرکت منطقی در اعتباریات منفی خواهد بود چون برخلاف واقعیّات، در اعتباریات، نتیجه قیاس را نمی توان به معتبر نسبت داد و گفت معتبر، این نتیجه را نیز اعتبار کرده است. بنابراین ، اشکال فوق می تواند بیانی برای عدم جریان استدلال منطقی در اعتباریات باشد. منتها ناگفته پیداست که این بیان مبتنی بر این است که نتوان گفت نتیجه یک

.............................. ص 13.................................

قیاس در اعتباریات، خود یک اعتبار است. در بند 7 به تفصیل نادرستی این بیان را بازخواهیم گفت. به گمان ما «اعتبار» حاصل در نتیجه را می توان به عهده معتبر گذاشت.

مثالی که برای این بحث در علم اصول می توان یافت ، اصول مثبته است که لوازم عقلی اصول عملیه به شمار می روند. درمورد حجیت مثبتات امارات در میان اصولیان اختلاف نظر وجود دارد، اما عمدتاً بر عدم حجیت مثبتات اصول عملیه متفق اند. پرسشی که درباره عدم حجیت اصول مثبته مطرح می شود این است که اگر مفاد اصل عملی ، اعتبار شارع است ، چرا نمی توان لوازم آن را اخذ کرد؟ در پاسخ به این پرسش می توان گفت که در مورد اصول عملیه حجّت اثباتی محدود است ؛ یعنی (چنین مطرح می شود که ) اعتبارکننده، یعنی شارع مقدّس فقط همان مفاد اصل را حجت دانسته نه لوازم آن را، و از این نظر حجیت به خود مضمون اعتبار شده محدودشده است . در واقع، در این موارد خود اعتبار محدود است نه این که اعتبار نامحدود باشد و لوازم آن مورد قبول و حجیت واقع نشود، اما درمورد اعتباریات به طور کلی این بحث ثبوتی قابل طرح است که اگر اعتباری صورت پذیرفت و لازمه آن به لحاظ منطقی مضمون دیگری بود،

آیا مضمون دوم هم مورد اعتبار است ؟ به عبارت دیگر، آیا اعتباریت مقدمات به نتیجه هم سرایت می کند؟

برخی این پرسش را چنین پاسخ می دهند که هرچند اعتبار محدود و مقیّد نیست اما تنها برخی ازاثرات و لوازم آن مورد قبول است ؛ یعنی برای اعتبار غیرمقیّد و نامحدود تنها اثرات محدود را قائل می شویم؛ برای مثال در اعتبار «زید شیر است »، هرچند اعتبار نامحدود و بدون قید است ؛ یعنی «زید» در تمام جهات «شیر» دانسته شده است ، اما پس از اعتبار تنها برخی از خصوصیات «شیر» را برای «زید» قائل می شویم.

اما این پاسخ نمی تواند مفری از اشکال مورد بحث باشد، چرا که وقتی «زید» فردی از «شیر» شمرده شد، دیگر نمی توان گفت که هم فردی از «شیر» است و هم فردی از «شیر» نیست . اگر لازمه «شیر» بودن دارابودن یال و کوپال باشد نمی توان این لازمه را نادیده گرفت . در واقع، وقتی معتبر می گوید: «زید شیر است»، اگر به درستی بداند که چه می گوید و اعتبار او هم مقیّد نباشد، باید بپذیرد که در ظرف اعتبار «زید» خصوصیات شیر را داراست.

مقالات مرتبط:

استدلال در اعتباریات بخش دوم

پی نوشت ها:

[1] بحث اعتباریات پیش از مرحوم علامه طباطبائی ، در مکتوبات اصولی و ادبی مطرح بوده است. حتی تعریف دقیق «اعتبار»: «دادن حدّ چیزی به چیز دیگر» پیش از مرحوم علامه، دست کم در مکتوبات محقق اصفهانی آمده است. دقت های محقق اصفهانی در این بحث مسلّماً الهام بخش علامه بوده و بدون هیچ اغراق ، تأمّلات ایشان در مسئله اعتباریات بسیار فراتر از تحقیقات علامه طباطبائی است . اما با وجود این ، مرحوم علامه  در بحث اعتباریات اعم از آن چه که در مقاله «ادراکات اعتباری» اصول فلسفه و روش رئالیسم آورده و آن چه در رساله مستقل اعتباریات به زبان عربی مطرح کرده اند و دیگر مکتوباتشان ، تحقیقاتی در اعتبار «باید» و برخی اعتبارات دیگر دارند که تاکنون نظیر آن را در جای دیگری نیافته ایم . تفصیل این بحث را در درس های فلسفه علم اصول آورده ام .

[2] مانند فرمان شخص فرمانده به سرباز که ضرورتاً اخلاقی نیست، بلکه صرفاً باید و نباید است.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است