در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه - ایران - تاریخ شمسی نشر 12/02/1388، شرقی، مژده ؛


جریان روشنفکری سه دوره را در ایران تجربه کرده است. جریان اول روشنفکری که مایل به حذف دین به نفع دانش و تمدن غرب بود، و با نام روشنفکری غرب زده شناسایی می شود. جریان دوم با نام روشنفکری دینی خواستار پردازش و تفسیر دین براساس علوم غربی بود و اما جریان سوم روشنفکری که می کوشد دستاوردهای دانش واندیشه جدید را براساس مبانی دینی بازپردازی کند، روشنفکری متدین را تشکیل می دهند. در مقاله حاضر استاد مطهری به عنوان پیشگام نیروی سوم روشنفکری معرفی می شود.

روشنفکری در جامعه ما سه جهت گیری متفاوت داشت که با نگاهی جامعه شناختی سه نیروی اجتماعی متفاوت و بلکه متضاد را پدید آورده است:

جریان اول کسانی هستند که نظرشان پژواک طنین شیطان است و در نکرا فرو رفته اند. کسانی که غرق حجابهای نفسانی بوده و اوهام و هوسهای خود را در تفکر خود منعکس می بینند. این نیروی اول روشنفکری است که سراسر مسحور و مفتون ظواهر و زخارف دنیایی و تمدن و تفکر غربی است. و معتقد است باید از نوک پا تا فرق سر غربی شد. آنها با تکیه بر فرآورده های دانش و اندیشه بشری به جنگ دین و تفکر دینی و حیات معنوی می روند نیروی اول روشنفکری را با عنوان غربزده می توان معرفی کرد. جریان دوم روشنفکری ندای حق را از پس حجاب های جهل و اوهام خود می شنود و تفکر دینی را به نحوی ناتمام و نادرست عرضه می کند. اینها کسانی اند که می کوشند با تیغ اندیشه و دانش نوین بشر نه به کشتار تفکر دینی بلکه به مسلح کردن و تجهیز و تزئین تفکر دینی بپردازند. آنها اندیشه دینی را رو به احتضار دیده و خود را فرشته ای می دانند که با دانش های جدید و اندیشه های بشر روح تازه ای بر این فرتوت رو به مرگ می دمد هم از این رو این گروه را که روشنفکران دینی می نامیم از احیای تفکر دینی دم می زنند. و این دفاع غلط از دین شاید چند صباحی رونق کاذبی برای دین باشد اما در آینده به حجاب انسان در برابر تعلیم و تفکر دینی تبدیل شده و حیات معنوی را به مخاطره می اندازد.

اما جریان سوم روشنفکری که استاد مطهری و مکتب بحثی او پیشقراول و پرچمدار آن است جریان «روشنفکری متدین است» که تفکر دینی را توانا بر نقد و اصلاح دانش ها و اندیشه های بشری می بیند و می کوشد انسان مرده و محصور در حیات مادی را با تفکر دینی احیا کند و حیات معنوی را با احیا دینی به جامعه ارمغان کند. استاد در تمام آثارشان بویژه در فلسفه تاریخ، مسئله شناخت و پاورقی های اصول فلسفه و روش رئالیسم و حتی در درس های شرح منظومه و غیره به نقد اندیشه های فلسفی، معرفتی و اجتماعی غرب پرداختند. و کسانی چون هگل، مارکس، دکارت، کانت و بزرگان اندیشه غرب را در برابر تفکر دینی به چالش کشیدند. او در زمانی قیام علمی و اجتماعی خود را آغاز کرد که هر دو نیروی روشنفکری در جامعه فعال بودند. خود او می گوید: «هجوم استعمار غربی با عوامل مرئی و نامرئی اش از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام در این عصر از طرف دیگر، سبب شده که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد». ایشان تصریح می کنند: «این دین مقدس در حال حاضر بیش از هر چیز دیگر از ناحیه برخی از کسانی که مدعی حمایت از آن هستند ضربه و صدمه می بیند.»


● مکتب استاد در برابر جریان اول روشنفکری

جریان اول روشنفکری که غربزده است هیچ حرفی از خود برای گفتن ندارد هم از این رو برای رداندیشه های تقلیدی آنان که از تفکر و منطق کافی تهی است، می توان به منابع شان رجوع کرد با نقادی آنها ریشه اینها را نیز خشکاند. جریان اول روشنفکری خود دو دسته اند که استاد درباره آنها می گویند:

«در مملکت ما گروه به اصطلاح روشنفکران خودباخته که تعدادشان هم کم نیست دو دسته اند یک دسته می گویند ما باید مکتب غربی ها را از کشورهای آزاد بگیریم لیبرالیسم و عده ای دیگر می گویند ما باید مکتب را از بلوکهای دیگر غربی بگیریم کمونیسم.»

هم از این رو با این که استاد هدف خود را از نوشتن کتاب ها و مقالات حل مسائل اسلامی می دانند، در بسیاری از آثار خود به اندیشه متفکرانی می پردازند که شرق و غرب بر اساس آنها زندگی می کرد مثلاً عمده مسائل کتاب فلسفه تاریخ نقد تاریخ گرایی مارکس است. زیرا گروه گسترده ای از روشنفکران غربزده در آن زمان بر اساس آموزه های حزب توده به مارکسیسم و کمونیسم روی آورده بودندو استاد با نقد بزرگان اندیشه مادی در حقیقت به مبارزه با جریان اول روشنفکری در جامعه همت گماردند.


● مکتب استاد در برابر جریان دوم روشنفکری

این جریان با آمیختگی و التقاط میان تفکر دینی و فرآورده های دانش و اندیشه نوین گویی حرفی تازه برای گفتن داشت. دست کم در صورت بیان مباحث شیوه نوینی را پیش گرفته بودند. هم از این رو استاد مستقیم با این گروه مواجه شده و در نقد آرا و آثارشان می کوشید.

استاد پس از اشاره به دو گروه روشنفکری غربزده از نیروی اول به جریان دوم روشنفکری توجه کرده و می نویسد: «بدبختانه گروه سومی هم پیدا شده اند که به یک مکتب التقاطی معتقد شده اند. اینها قسمتی از ریش کمونیسم را گرفته با چند تا مویی از سبیل اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده اند و بعد هم به ریش اسلام چسبانده اند. آن وقت می گویند مکتب اصیل و ناب اسلام این است و جز این نیست.»

برای نمونه استاد در کتاب وحی و نبوت به نقد یک نظریه درباره معجزه و در کتاب اصول فلسفه به رد نظریه دیالکتیکی در باب تاریخ ادیان پرداخته اند. همچنین در کتاب تجربه گرایی و سیانتیسم مهندس بازرگان براهین توحید را نقد کرده و در کتاب توحید و کتاب نبوت و کتاب معاد کتاب راه طی شده ایشان را مورد بررسی و انتقاد قرار داده اند.

استاد با محور قرار دادن تفکر دینی و سنجش اندیشه ها و علوم گوناگون با آن معیار متین جریان تازه ای را در میان روشنفکران پدید آوردند که به مطالعه و پژوهش های علمی بر اساس تفکر دینی می پردازد. نه این که با دانش و اندیشه بشر به نقد و ارزیابی و به تبیین دین بپردازد و نه این که تفکر دینی را یکسره با تکیه بر دانش و اندیشه بشری مخدوش و مردود به شمار آورد. او معتقد است که تفکر دینی باید ایمان و اندیشه توحیدی را با علم جمع کند اما مبنا و محور توحید و تفکر دینی است. «اسلام دینی است که با توحید آغاز می گردد... و مدخل این منطقه هم از نظر قرآن تمام صفحه کائنات است، کارت ورودیش علم و تحصیل است، ابزار و وسیله گردش در این منطقه قوه تفکر و استدلال منطقی است.او از برخی کارهای روشنفکران دینی تقدیر می کرد مثلاً تحقیق علمی مهندس بازرگان با عنوان «باد و باران در قرآن» را تقدیر می نمود، هر چند که جای نقد را برای آن باز می گذاشت. اما به هر حال آنچه را که می کوشید به نسل جوان و تحصیل کرده و روشنفکران اهل قلم آموزش دهد این بود که در کوشش های علمی و استفاده از علوم و اندیشه های گوناگون تفکر دینی را ملاک قرار دهید تا از آن ایمان برآید و اندیشه شما و جامعه تان احیا شود. استاد معتقد بود ما باید نشان بدهیم جهان بینی اسلامی، نه با جهان بینی غرب منطبق است و نه با جهان بینی شرق و به هیچ کدامشان وابسته و محتاج نیست: «... من به عنوان نصیحت می گویم، کسانی که این چنین فکر می کنند یعنی می خواهند مکتب اسلامی را با مکاتب دیگر تطبیق دهند و یا عناصری از آن مکتب را در اسلام وارد کنند، چه بدانند چه ندانند در خدمت استعمار هستند. خدمت اینها به استعمار از خدمت آنها که عامل استعمار سیاسی یا استعمار اقتصادی هستند، به مراتب بیشتر هست و به همین نسبت خیانت آنها به ملت بیشتر و عظیم تر. از این رو با توجه به این خطرات برای حفظ انقلاب اسلامی در آینده از جمله اساسی ترین مسائلی که باید مد نظر داشته باشیم حفظ و اشاعه استقلال مکتبی و ایدئولوژیک خودمان است. »

علت این که استاد وابستگی فکری را خطرناک تر می داند این است که وابستگی سیاسی و اقتصادی معلول نمود محدودیت انسان در حیات مادی و محرومیت از حیات معنوی و احیای دینی است. اما وابستگی فکر و علمی علت از دست دادن حیات معنوی است.

تأکید استاد بر حفظ و اشاعه استقلال مکتبی در واقع بنیانگذاری و اعلام اساسی ترین اصل مانیفست نیروی سوم روشنفکری یعنی روشنفکری متدین است که با هدف دست یابی به تفکر دینی و احیای دینی جامعه کوشش علمی و اجتماعی می کند.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است