در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه رسالت16/02/1382، ؛


 

صفحه 1



تاملی بر سیره شهید مطهری در برخورد با تحجر و تعصب
ما وقتی که کلمه تحجر و تعصب را می شنویم و می خواهیم روی آن مطالعه کنیم و بررسی کنیم باید توجه داشت که آن کسی که تعصب و تحجر را پیش می گیرد، هرگز اسم کار خود را تعصب و تحجر نمی گذارد این اولین قسمت بحث من است. ببینید انبیاء دعوت به تقوا،راستی،عدالت،نظام و نظافت می کنند.آیا شما فکر می کنید که مخالفین انبیاء دعوت به دروغ و بی نظمی و ظلم و آلودگی و عدم رعایت بهداشت می کنند؟
ابدا دعوا بر سر واژه نیست.در 20 سال قبل خیلی تبلیغ می کردند که در آیین زرتشت جمله ای دارد که مافوق تمام جملات قرآن و حدیث و روایت است به فرض می پرسید این چیزی که آنها دارند چیست؟می گفتند این سه کلمه«گفتار نیک، کردار نیک،پندار نیک»این توپ پر بسیاری از افراد را هم مضطرب می کرد که دیگر از این وسیع تر دامنه دارتر،بهتر و جامع تر کجا می شود توصیه و نصیحتی پیدا کرد!در حالی که وقتی این جمله را باز می کردی،می دیدی همچون گردوی پوک است و هیچ چیز در آن نیست این از جملات صد در صد بی محتواست.اصلا مساله بر سر این نیست که یکی دعوت به نیک می کند،دیگر به بدی می کند یا یکی می گوید گفتار نیک دیگری گفتار بد،کردار نیک و کردار بد.نه، مساله این نیست.دعوا و نزاع محل تنازع بر سر این است که«نیک»چیست؟«نیک» خوب است و حرفی در آن نیست بحث در مصداق نیک است نزاع،نزاع صغروی است در مباحث فقهی مان در یک قسمت از موضوع،بحث می شود که محل نزاع چیست؟اصلا دعوا بر سر چیست؟مخصوصا در بحث اصول فقه در این زمینه زیاد کار می شود.اول باید محل نزاع را مشخص کنیم که چیست.آیا محل نزاع بین ادیان و طرف مقابلشان این است که ادیان می گویند گفتار نیک و آنها می گویند گفتار بد،یا محل نزاع دیگر است؟در پاسخ باید گفت محل نزاع این است که انبیاء می گویند نیک این است و آنها می گویند نیک خلاف آن است که شما می گویید،آنها در مصداق نیک باهم بحث دارند.برای اینکه قضیه بهتر روشن بشود،به جامعه کنونی و در شرایطی که الان هستیم نظر کنید.تروریسم را چگونه بررسی می کنیم،آیا آمریکا می گوید تروریسم خوب است یا ما می گوییم خوب است؟امثال اینها را در هر دو محکوم می کنیم اما آمریکا همین عمل را انجام می دهد اما اسمش را تروریسم نمی گذارد، شما می بینید که اسراییل می آید نیروهایی را از وسط لبنان و اراضی اشغالی می رباید و می برد و یک ماه،دو ماه،یکسال و دو سال نگه می دارد.اما اسمش را دستگیری و بازداشت می گذارد اما اگر همین کار را آنهایی که هزار نفر از نیروهایشان این گونه صبح و شام دستگیر می شوند متقابلا انجام دهند و یک نفر از نیروهای آمریکا یا فرانسه یا انگلستان یا اسراییل را مدتی آن هم با احترام در جایی نگه داشته باشند به این می گویند آدم ربایی توحش و مبارزه با حقوق بشر! اینجاست که مساله روشن می شود طرفین از یک واژه استفاده می کنند اما مصداق این واژه و از دیدگاه این فرد با مصداق این واژه از دیدگاه دیگری کاملا تفاوت دارد.حال مساله حقوق بشر و مساله آزادی را بررسی کنید ادیان دعوت به آزادی می کنند اما مخالفین ادیان چنان از این واژه بهره برداری می کنند که گویی آنها وارث بلا منازع این واژه و پرچمدار این حرکت هستند و خودشان صمیمی ترین افراد نسبت به اصل آزادی هستند.اما چگونه این آزادی را معنا می کنند؟مشکل انبیاء عموما این بوده که طرف مقابلشان واژه های مقدس را برای اعمال بسیار کریه به کار می برد.یعنی دقیقا اسارت را تحت لوای واژه آزادی انجام می دادند.بدترین نوع اسارت و بندگی تحجر را زیر پوشش بهترین عناوین آزادی،کمک کردن و حمایت کردن،دفاع کردن و امثال اینها انجام می دادند.
کشورهایی که تحت نفوذ آمریکا قرار گرفتند همه به خاطر کمکهای اقتصادی آمریکا به آن منجلاب افتادند یعنی به حمایت کردن و دفاع کردن و به اسم اینکه اینها را می خواهیم از این چاله در بیاوریم،دقیقا در چاله می انداختند من برای اینکه قضیه یک مقداری روشن شود از تاریخ مثال می آوریم.علی(ع)در میدان جنگ صفین وقتی که قرآنها سر نیزه بود چه کرد؟آیا می دانید که 90 درصد نیروهای علی(ع) پیشنهاد معاویه را پذیرفتند و حضرت را محاصره کردند و به ایشان مهلت دادند. حضرت از آنها مهلت خواست،فرمود یک ساعت به من مهلت دهید طرح آن حضرت این بود که در این فاصله مالک اشتر سنگر فرماندهی دشمن را بشکند و سرنوشت جنگ را عوض کند.گفتند:نه شمشیرهای برهنه را روی سر علی(ع) گرفتند.حضرت ناچار شد کسی را به سراغ مالک اشتر بفرستد و بگوید:«مالک اگر دیرتر بیایی ما را نمی بینی»مالک که در بحبوحه جنگ و گرما گرم نبرد بود،گویی آب سردی روی او ریخته شد.وقتی آمد،دید مولا در محاصره افراد بصره است. مالک که با نیرو و تجهیزات آمده بود،با این حال می توانست درست صحبت کند، به اینها گفت که فقط این مهر پیشانی شما را فریب داد این معنی تحجر است مقدسین نهروانی همین ها بودند هرکس بخواهد نقش اساسی اینها را در اسلام مطالعه کند،یک چهره اینها در صفین متجلی شده است من چند چهره از اینها را دوره رسول خدا (ص) نیز برای شما روشن می کنم تا ببینید که این دین از چه مراحلی گذشته است.
وقتی که برنامه حج اعلام می شد گفته شد که کسانی که گوسفند و قربانی همراهشان نیاورده اند در این سفر همه دوباره برای حج محرم بشوند.عده ای به عنوان حمایت از کعبه و قداست کعبه،یا نماینده کعبه مخالفت کردند به اسم این که می گویید ما در اینجا با خانواده و همسرهایمان آن هم در جوار کعبه نزدیک شویم؟آیا وقتی که می خواهیم برای حج حرکت کنیم،از سر و صورتمان آب غسل جنابت بچکد؟در وقتی که آیه آمد که در سفر روزه نگیرید عده ای گفتند:نه مشکلی نیست ما روزه را می گیریم!حضرت فرمود:اینها اسلام را رها کنند اگر می خواهند روزه اشان را نخورند.چهره طرف مقابل به عنوان کسی که از تمام افراد در این برنامه جلوتر می رود پیشرو و حرکت دهنده و میدان دار قضایا است، کار می کند شیطان یکی از برنامه هایش این است که بیایید میدان داری کند.میدان دار دفاع از دین و قداستها بشود.بعد پرچم را و بعد رهبری را به دست بگیرد کنترل مسایل را به دست بگیرد وقتی ریشه هایش محکم شد،آن گاه مسیر را زا راه اصلی خودش به سمت دیگری منحرف می کند این روشی است که هوش بسیار می طلبد برخورد با این دسته و از پس اینها برآمدن هوشیاری بالا می خواهد.امام در مقایسه عملکرد آمریکا در پاکستان و عملکرد شوروی در افغانستان رسما می گوید من آرزو داشتم که همان طوری که شوروی در افغانستان،عمل کرده آمریکا نیز در پاکستان عمل می کرد،اگر این چنین بود ما مشکلی نداشتیم یعنی اگر آمریکا با جنود و سلاح و قدرت و جنگ و برخورد وارد پاکستان می شد تا حالا شکست خورده بود اما مشکل ما این است«اسلام آمریکایی»یعنی آمریکا با چهره اسلام وارد شده و برخورد با این اسلام کار مشکلی است.برخورد با یک دندگی،سرسختی و قلدری شوروی باتمام تجهیزات نسبت به برخورد با روش اسلام آمریکایی، آسان است.
در روایات داریم که ظهور دجال مقدمه ظهور امام زمان علیه السلام است. معنی دجال یعنی بسیار دروغگو،یک چیزهای کلی هم درباره حدود قدرت او و وضعیت او و برنامه های او در روایات آمده که بعضیها فکر می کنند که اینها سمبلیک نیست و منتظر هستند کسی با این خصوصیات پیدا شود.درحالی که آنها به زبانی معین کردند که در آینده هرکسی به زبان خودش بتواند این را تطبیق بدهد که معنایش چیست؟یعنی در آینده مبارزه با اسلام از طریق خود اسلام خواهد بود و وقتی که دشمنان از هیچ یک از راههای ممکن نتوانستند با اسلام مبارزه کنند و شکست خورند،آن گاه برخورد با اسلام را از طریق خود اسلام شروع می کنند.شما صدر اسلام را ببینید ابو سفیان تا در چهره شرک با اسلام برخورد می کرد،توفیقی نداشت او بزرگترین ثروتمند مکه بود.در آغاز بعثت، جنگلهایی هم با اسلام کرد اما در روز فتح مکه خیلی تهیدست شده بود.حرکت او بعد از فتح مکه،روش برخورد با اسلام از طریق خود اسلام است.این بود که در جنگلها رسما شرکت کرد،در جنگ حنین حضور یافت.اینها به این نتیجه رسیدند که چون نمی توانند این نهضت را رهبری کنند اینها وارد معرکه ها شدند و قبول مسوولیت کردند برنامه عملکرد اینها این بود که در تمام برنامه ها از روش خود اسلام برای مبارزه با اسلام استفاده کنند.امام صادق علیه السلام شیوه پیچیده بنی امیه را چنین بیان می کند:
ان بنی امیه:رخص الناس فی تعلیم الایمان و منعوهم تعلیم الشرک لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوا.
بنی امیه اجازه دادند به مردم که درباره ایمان کار کنند.بحث کنند.کتاب

صفحه 2


بنویسند،منبر بروند،بحث درباره ایمان را آزاد کردند و هیچ ممنوعیتی برای آن قایل نشدند یعنی بحث درباره انبیاء،صفات آنها،بحث درباره صفات ثبوتیه،صفات خداوند،بزرگی خداوند،عظمت خداوند،وحدانیت خداوند،بحث درباره تمام خوبیهای دین،زکات،نماز،روزه، حج،جهاد آزاد بود.کتاب نوشتن در شان علما و برگزاری مجالس بحث دینی به هر صورت آزاد بود و هیچ گونه مانعی نداشت اما بحث درباره اینکه،شرک،چیست ممنوع بود.
شما روایت را یک مقداری بررسی کنید.
ان بنی امیه:رخص الناس فی تعلیم الایمان و منعوهم تعلیم الشرک لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوا بحث درباره ایمان را آزاد گذاشتند. اما گفتند نگویید چه چیز شرک است؟چه چیز کفر است؟چه چیز نفاق است. بعد می گفتند:«ما خوبیها را که تعلیم بدهیم مردم خودشان از بدیها اجتناب خواهند کرد.بحث در این باره نکنیم»
منظور بنی امیه چه بود که بحث درباره شرک را ممنوع می کردند؟می گوید منظورشان این بود:لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوا.
برای این که وقتی که مردم را به شرک سوار می کنند،مردم نفهمند که سوار بر شرکند و دارند از نور به سمت ظلمات می روند شرک چیست؟شرک این است که انسان به جای آنکه از خدا بترسد از قلدری و زورگویی و تهدید و ارعاب ترس داشته باشد.حجاج بن یوسف یکی از سمبل ها و قلدرهای همکار با بنی امیه بود.مردم عراق از ترس او شب خواب نمی رفتند.ترس از او جایگزین ترس خدا بود.و این شرک بود و بنی امیه نمی گذاشتند گفته شود.ترسیدن از حجاج شرک است.یعنی ترسیدن از کسی که دقیقا مقید به احکام دین نیست،شرک است ترسیدن از کسی که دقیقا مقید به احکام دین است شرک نیست زیرا ترس از او ترس از دین است.حاکم وقتی فانی در خداوند متعال بشود،ترس از او ترس از خداست،شرک نیست.اما اگر حاکم متقی نباشد و مستبد باشد ترس و اطاعت از او شرک است.
این که شما روی نظام ولایت فقیه عادل تکیه می کنید یعنی حاکم خدا را بشناسد و مقید به همان حکم باشد که ترس از خدا با ترس از او،دو تا هماهنگ بشود و او فانی در احکام خدا بشود.فقیه عادل یعنی مرد فانی فی الله که از خودش دستور حکم و رای نداشته باشد. حاکم باید فقیه باشد تا حکم خدا را درک کند و باید عادل باشد تا به آن حکم مقید باشد اما اطاعت از غیر فقیه عادل اطاعت از غیر خدا و شرک است.از حجاج چه کسانی می ترسیدند؟راستگوها یا دروغگوها؟ دستکارها یا بدکارها؟پس جوی که در مقابل ادیان انجام می گیرد این نیست که طرف مقابل می آید و می گوید دروغ خوب است ابدا چنین چیزی نیست.بلکه می گوید راستی و درستی این است حفظ دین منوط به این است.
آنچه می خوانید دیدگاههای آیت الله حائری شیرازی در خصوص سیره شهید مطهری در مبارزه با تحجر و تعصب است. بخش اول آن را روز گذشته تقدیم حضورتان کردیم اینک ادامه آن را باهم می خوانیم.
استدلال یزید بن معاویه برای شهید کردن حسین بن علی(ع)می دانید چه بود؟استدلالش این بود که چون ما با دشمنان خارجی در نبردیم باید داخل کشور ما آرام باشد تا بتوانیم با فکر راحت با دشمن خارجی برخورد کنیم،ما برای فرو نشاندن فتنه ها باید قاطعیت داشته باشیم و قاطع برخورد کنیم طرف هرکه باشد ما با او برخورد می کنیم.
عده زیادی که با او همکاری کردند،این طور نبود که اینها همه شان اهل شرب خمر و باده گسار باشند اهل نماز هم بین آنها بود و استخوان بندی نیروهای دشمن را عموما نماز خوانهای او درست می کرد علی(ع)در درد دل برای یک عالم یهودی،اظهار تأسف می کند که بوسیله قرآن سرنیزه کردن استخوان نیروهای مرا بردند و بهترین فداکارترین و قوی ترین و با ثبات ترین نیروهای من را از من گرفتند و تأسف می خورد که خوارج تا وقتی گرفتار این اشتباه فکری نشده بودند تنها نیروی استخوانی او بودند که روی استقامت و قدرتشان می توانست حساب کند.
شیطان یک سری نیروها بوسیله باده و خمر،یک عده دیگر از نیروها را بوسیله پول و سود دنیایی و با رفاه و قدرت طلبی یک عده دیگر از چنگ انبیا به در می برد.
اما وقتی همه اینها را برد طمع می کند به کسانی که نه قدرت طلبند، نه ریاست طلبند،نه پول دوستند،نه زن دوستند و اهل این گونه ابتذالها نیستد بلکه اهل ایثار و گذشتند.اینها را با یک برنامه ای از چنگ انبیاء در می آورد شما خیال می کنید خوارج چه می کردند؟خوارج نماز شبشان ترک نمی شد روزه تمام سال را می گرفتند از تمام درآمدهایی که داشتند در راه ایدئولوژی خودشان خرج می کردند آنها پول پرست نبودند زن و مرد آنها در جنگها می جنگیدند یعنی دشمن«شیطان»برای بردن بهترین نیروهای انبیاء از شیوه تحجر استفاده می کند دگم بودن آفت چه دسته ای است؟آفت پول پرستها نیست هر چیزی آفتش متناسب با خود آن است تحجر،آفت ایثارگرهاست.
از ابتدای پیدایش اسلام آنهایی که نتوانستند با جنگیدن با اسلام به منظور خودشان برسند.روش مبارزه با اسلام از طریق خود اسلام را پیش گرفتند این آخرین حربه آنها بود و در آخرین حربه موفق شدند.شما می بینید که بنی امیه تا وقتی که رسما ادعای شرک داشتند رو به نیست بودند و از وقتی که شعار اسلام را سر دادند،رشد کردند.اسلام بزرگترین توسعه اش را در زمان بنی امیه داشته.وسعت بلاد اسلامی زمان بنی عباس به وسعت سرزمین اسلامی در زمان بنی امیه نیست.اندلس در زمان بنی امیه تسخیر شد اروپا در زمان بنی امیه تهدید شد و اینها در ابعاد مختلف عالم، فدایی داشتند.شما گاهی در ذهنتان می آید که علی(ع)یک عده مخلص و ثابت قدم داشته و معاویه یک عدم آدم بی عرضه،شل و ول،پولکی،دزد، کثیف و آلوده داشته است.درحالی که این طور نبوده است.
علی(ع)خود می فرماید من یک عده آدم سست دارم معاویه یک عده آدمهایی سست و صلب دارد من یک مشت آدمهای بی حال و بی رمق، بی عرضه دارم و معاویه یک مشت نیروهای پرجوش،پرکار،فعال، طراح،جدید،مصمم و قاطع دارد.حضرت رسما می فرماید من حاضرم با معاویه معامله کنم الدینار بالدرهم فاءتی عشره و اخذ واحد.
نیروهای او را مثل طلا بخرم و نیروهای خودم را مثل نقره بدهم،مال آنها را مثل دینار بخرم مال خودم را مثل درهم واگذار کنم یعنی ده نفر بدهم و یکی بگیرم.
مطهری،بسیاری را از جنگ دشمن درآورد.مبارزه با تحجر یعنی این نیروهایی را که دشمن گرفته و برای مبارزه با اسلام از آن استفاده می کند دوباره اینها را برگرداند و این استخوانها را در جایگاه خودش بگذارد.مرحوم مطهری این کار را کرد چه بسیارند کسانی که اگر مرحوم مطهری نمی بود، در دست دشمنان اسلام بودند.
آنها افراد خوب و پاکی هم هستند مطهری اینها را از چنگ دشمن درآورد و در حوزه اسلام وارد کرد.او برای مبارزه با تحجر چه کرد؟کار او این بود که در جوی که هرکسی از حوزه خارج می شد و یک فرد دانشگاهی می شد به او می گفتند«او فکلی شده و از سر سفره امام زمان برخاسته و قهر کرده»حال اگر چنین کسی از دانشگاه حقوق بگیرد دیگر وامصیبت بود اگر کرسی بگیرد و تدریس کند دیگر هیچ!اما شهید مطهری روی این مین رفت و در این محیط وارد شد و کار کرد.آنهایی که می گفتند رفتن در دانشگاه برای روحانی پشت پازدن به سفره امام زمان علیه السلام و دیانت و اعتقادات است،این مبارزه او با تحجر بود که او را تا این حد در قلب دانشگاه آورد.در دانشگاه از روحانیت چه تصویر و دیدگاهی بود؟و در حوزه نسبت به دانشگاه چه تصویری بود؟ حوزه و دانشگاه قبل از مرحوم مطهری چه دیدگاهی نسبت به یکدیگر داشتند؟ مطهری به عنوان اولین پل ارتباطی بین حوزه و دانشگاه مطرح است.او ذهن حوزه را نسبت به دانشگاه عوض کرد و ذهن دانشگاه را هم نسبت به حوزه تغییر داد و بسیاری از جوانان که صادقانه و مخلصانه با دین می جنگیدند را به بازوان دین تبدیل کرد.
امام در ارتباط با کسانی که کمونیست شدند ببینید چه عبارتی دارد، امام در نامه به گورباچف می نویسد،کمونیستها جوانان انقلابی جهان را برای 70 سال در زندان خود نگه داشتند،امام از کمونیستها به«جوانان انقلابی جهان»تعبیر می کند،انقلابی صفت مدح است صفت ذم نیست از آنها تعریف کرده مذمتشان نکرده می گوید من دلم برای رفاه زده ها

صفحه 3


نمی سوزد.
اینهایی که ضد رفاه بودند اینها دقیقا باید بازو و بهترین کمک کار ادیان باشند.طرحی که شیطان ریخته بود برای این که مخلصین را از دست ادیان بگیرد،این بود که مکتبی را به عنوان مکتب انقلابی کمونیست مطرح کرد،تا جوانان انقلابی را جذب کند،گمان نکنید که جوانان انقلابی همه بر اثر تبلیغات دشمن به آنها می پیوندند،بلکه این موضعگیریهای غلط و جبهه گیریهای نادرست در برابر آنها نیز این روند را تسریع می کند این فرد گمراه اگر مسلمان می شد چه بسا از بسیاری از نماز شب خوانها می توانست موثرتر،موفق تر و صادق تر و دامنه تاثیراتش بیشتر باشد.
امام از راه تاسف می گوید کمونیسم جوانان انقلابی جهان را 70 سال در زندان خودش نگه داشت.پس تحجر کاری می کند که کسانی که به وسیله انگیزه های مادی و پست ارضا نمی شوند و به حرکت در نمی آیند و برای جنگیدن با کانون حقیقت قیام نمی کنند اینها را به وسیله یک انگیزه های مقدسی فریب می دهد و برای خرد کردن کانون تقدس پاکی به کار می گیرد و همیشه هم اینکار را کرده.تحجر یعنی استفاده از انسانهای پاک در راه هدفهای آلوده.خوارج که دور علی علیه السلام را گرفته بودند دیروز برای علی(ع)کشته می شدند و روی علی(ع) قسم می خورند اما این شبهه اینها را این طور زیر و رو کرد.یعنی خالص ترین نیروهای علی علیه السلام را از او گرفت.اگر بخواهید بررسی و مطالعه کنید در این قسمت مکالمه علی علیه السلام با عالم یهودی را بخوانید که در آن علی علیه السلام بیوگرافی خودش را بیان می کند و این روایت در بحار الانوار کتاب فتن و محن نقل شده است.آن حضرت در آنجا بیان می کند که بهترین نیروهایم را از من گرفتند.به چه شیوه ای؟با این شیوه که شرک معنا نشود شرک را تفسیر نکنیم و بحث شرک سربسته و در بسته بماند.

روشهای مبارزه با اسلام آمریکایی
ما اکنون اگر بخواهیم با اسلام آمریکایی مبارزه کنیم،طبق توصیه امام صادق علیه السلام دقیقا باید درباره این که«شرک چیست»کتاب بنویسیم. درباره ایمان هرچه بنویسیم آمریکایی از میدان بدر نمی رود.روش مبارزه با اسلام آمریکایی بحث درباره ایمان نیست بلکه بحث درباره شرک است و این که شرک چیست و مشرک کیست،شما به اعمال حج و قربانی کردن بنگرید،هیچ اعتراضی در آن نسبت به رمی جمره،طواف دور کعبه سعی بین صفا و مروه و تقصیر اعتراضی نیست.اما برائت از مشرکین جای حساس و غیر قابل قبولی است،امام درست روی جای حساس اینها انگشت گذاشت و فریاد اینها را درآورد امام به وسیله برائت از مشرکین گفت که باید شیطان عصرت را بزنی.این طور نیست که شیطان کهنه و مانده را بزنی و نسبت به شیطان زنده و فعال بی تفاوت باشیم.
این چه خاصیت دارد که انسان بگوید:اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، اما شیطان رجیم زمان خودش را نشناسد و در شیطان شناسی این قدر مشکلات داشته باشد.ما خداشناسیمان بد نیست.شیطان شناسیمان بد است.ما کتاب خداشناسی زیاد خوانده ایم اما کتاب شیطان شناسی کم نوشته اند و کم خوانده اند،امام در وصیت نامه خودش وقتی جریان عاشورا را مطرح می کند دقیقا می گوید،مساله تنها مساله عاشورای گذشته و یزید گذشته نیست.بلکه این وسیله ای است برای احیاء کردن این حرکت و این وضعیت در هر زمانی،تا بتوان به این شیوه نسبت به یزیدهایی که در هر زمان پیدا می شوند برخورد کرد،تحجر یعنی این که من بگویم حاضرم نسبت به آن یزید گذشته لعن کنم،طرد کنم موضع بگیرم و اعراض کنم اما نسبت به یزید زمان خودم چه دلیل وجود دارد؟قرآن کجا را گفته؟آن وقت سخت و دگم شود نسبت به یک لفظ که این لفظ مربوط به یک فرد در گذشته است شیوه هایی که دشمنان اسلام داشتند همیشه همین بوده که مشخص نکنند که مشرک کیست الان بحث ما این است که این کفر به طاغوت را از قلم انداخته ایم قرآن چرا می گوید:
"و من یکفر بالطاغوت و یومن بالله"  اول کفر به طاغوت بعد ایمان بالله؟چرا ما درباره کفر و ابعاد کفر صحبت نکنیم؟چرا درباره ابعاد طاغوت حرف نزنیم؟چرا سخنرانان این مساله را  محور بحثخود قرار نمی دهند که طاغوت چیست و کیست؟ و کفر چیست؟ کفر به طاغوت چه ابعادی دارد؟و تا کفر به طاغوت تحقق پیدا نکند ایمان به خدا تحقق پیدا نمی کند این را چرا نمی گویید؟ما در این قسمت کم کار می کنیم.ما وقتی نگاه می کنیم به آیات قرآن،می بینیم که خیلی باز و روشن اول مساله کفر و شرک را مطرح می کند.بنی امیه کی گذاشتند کسی درباره طاغوت و ابعاد طاغوت سخن بگوید؟اگر این مطالب گفته می شد مصداق اولی طاغوت می شدند زیرا هرکسی که براساس هوای نفس خودش موضع گیری کند طاغوت است.شیطان چه طور طاغوت شد؟مگر 6000 سال عبادت نداشت؟موضع گیری در مقابل احکام خدا فرد را به طاغوت تبدیل می کند آیا ما فکر می کنیم طاغوت آن است که کلنگ بردارد و مسجد را خراب کند؟نه طاغوت می تواند مسجد بسازد اما مسجد طاغوتی که قرآن رسما درباره این مسجد صبحت می کند:
و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المومنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله.
همان طوری که ممکن است مسجد برای ضرار تاسیس بشود امکان دارد واژه ها و شعارها برای ضرار انتخاب بشود.تحجر یعنی اینکه کسی فریب این روش را بخورد:شعار مقدس،خوب و ارزشمند برای نیل به هدف باطل«کلمة حق یراد بها الباطل».
اکنون که در آستانه سالروز شهادت فیلسوف عالیقدر ایدئولوگ و تئوری پرداز عرصه فرهنگ و پاره تن و حاصل عمر امام راحل استاد مرتضی مطهری قرار گرفته ایم،نگارنده این سطور با توجه به برهه حساس فعلی فرهنگی کشور بازخوانی آراء و نظرات استاد شهید مطهری را در خصوص موضوع آزادی فکر و عقیده مهم دانسته و لذا پرداختن به آن را باید یک امر ضروری تلقی نموده زیرا امروز در جامعه بالنده و رو به رشد ما از آزادی به گونه ای تفسیر می شود که گویی افکار و اعتقادات آحاد مردم باید اسیر و دربند منافع و مصالح جمعی دیگر باشد!و این جماعت با رویگردانی از ارزشهای اصیل انسانی،مترصد هجمه به اصول و آرمانهای ملتی با فرهنگ و متمدن هستند،لذا تنها راه مقابله با این تهاجم گسترده،بیداری مردم و جامعه معتقد به آرمانگرایی است و در سایه هدایت دانشمندان با فضل و کمال،اقتدار حاکمیت جامعه اسلامی نیز بیش از پیش جلوه گر خواهد شد.

آزادی فکر و عقیده:
یکی از انواع آزادیها که از انواع آزادیهای اجتماعی برشمرده می شود به اصطلاح امروز آزادی عقیده و تفکر است.استاد شهید مطهری اعتقاد دارد انسان در جمع شئون حیاتی خود

صفحه 4


باید آزاد باشد یعنی مانعی برای پیشروی او وجود نداشته و سدی برای پرورش هیچیک از استعدادهای او در کار نباشد. شهید بزرگوار تفکر را به لحاظ ذاتی از زمره استعداهایی در بشر می داند که هم مقدس است و هم آن را شدیدا نیازمند به آزادی می داند.ضمن آنکه باید تصدیق نمود مهمترین قسمتی از انسان که لازم است پرورش پیدا بکند همین تفکر است و باید زمینه این پرورش با از بین رفتن سدها و موانع پدید آید تا انسان بتواند این عطش سیری ناپذیر خودش را در آزادی تفکر سیراب سازد.

تعریف تفکر:
دانشمندان با توجه به خاستگاه فکری خود و درجه وابستگی خویش به مکاتب برگزیده شان هریک در خصوص فکر و تفکر تعریف خاصی ارایه نموده اند که در جای خود قابل بحث می باشد اما به اعتقاد نگارنده جامع ترین و مانع ترین تعریف در این زمینه همان تعریف شهید عالیجاه استاد مطهری باشد که بیان فرموده است:«تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن» «1»
ایشان آنگاه در توضیح تعریف مذکور،تفسیر روشنی را ارایه می نماید و می مگوید:«انسان چون یک موجود عاقل است،موجود متفکری است. قدرت دارد در مسایل تفکر کند.به واسطه تفکری که در مسایل می کند حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است کشف می کند،حال هر نوع تفکری باشد.» «2»
با توضیح مذکور از دیدگاه استاد مطهری تفکر چه استدلالی باشد و چه استنتاجی و چه عقلی و تجربی، چون این نیروی عقل از سوی ذات اقدس باری تعالی به انسان اهدا شده، با قوه عاقله اش می تواند مجهولات را کشف و از جهالت خارج شود و به عرصه علوم وارد و عالم شود و این مهم با فکر و درس خواندن محقق می شود زیرا به شهادت قرآن کریم انسان جاهل به دنیا می آید و چیزی نمی داند «اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا»

اهمیت تفکر در اسلام:
این شهید والا مقام و استاد فرزانه معتقد است اسلام در باب تفکر نه تنها آزادی تفکر داده است بلکه با تکیه بر آیات و روایات،یکی از واجبات در اسلام را تفکر معرفی می کند و آن را در ردیف با ارزشترین عبادات قرار می دهد.استاد گرانقدر مدعای خویش را مبتنی بر آیات الهی دانسته و علاقه مندان را به این موضوع رجوع می دهد که خداوند کریم در کتاب حیات بخش قرآنش به خلقش توصیه می کند در امور تاریخ،خلقت،توحید، نبوت،معاد و...فکر کنید.البته با خواندن روایات ذیل از معصومین علیهم السلام بر اهمیت تفکر در اسلام بیشتر پی خواهیم برد:
-یک ساعت فکر کردن از یک سال عبادت کردن افضل است.
-یک ساعت فکر کردن از شصت سال عبادت کردن افضل است.
-اکثر عبادت ابو ذر در فکر کردن بود.
و لذا با توجه به اهمیت تفکر،دین مبین اسلام،اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری برای مسلمانانش به رسمیت نمی شناسد و بر تقلید در آن خط بطلان کشیده است.بنابراین انسان روحش روح تحقیق و کاوش است و انگیزه او نیز باید تحقیق و کاوش و فکر کردن باشد،و آیین محمدی(ص)هم اعتقاد دارد هرچه بیشتر برای انسان کاوشگر شک پیدا شود،در نهایت امر بیشتر به حقیقت می رسد،بیشتر به واقعیت نزدیک می گردد.
پاسخ یک پرسش:
علامه شهید مطهری با مستمسک قرار دادن مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر «3» و ماده نوزدهم «4» این اعلامیه، بزرگترین آرزو و آرمان بشری را این می داند که جهانی آزاد به وجود بیاید که در آن بیان عقیده هرکسی آزاد باشد.هرکسی حق داشته باشد هر عقیده ای را می خواهد انتخاب کند و در اظهار و بیان عقیده اش آزاد باشد. و در دنیا نیز ترس و فقر نباشد،امنیت و رفاه اقتصادی کامل برقرار باشد.
استاد شهید با توجه به دیدگاه بیان شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر، از زاویه دیگری به موضوع نگریسته و مترصد آن گردیده تا اثبات کند از نظر اسلام آیا آزادی عقیده و فکر صحیح است و اسلام طرفدار کدامیک می باشد؟
معلم شهید در پاسخ به پرسش مذکور معتقد است:
1-باید میان فکر و آنچه که امروز غالبا عقیده نامیده می شود فرق گذاشته شود.
2-میان تفکر،فکر و عقیده فرق وجود دارد.
3-تفکر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن به لحاظ اینکه انسان موجود عاقلی است که متفکر می باشد و قدرت تجزیه و تحلیل در مسایل را دارد.
4-عقیده از نظر اصل لغت،اعتقاد است و اعتقاد از ماده عقد و انعقاد و...گرفته شده و به معنی بستن و منعقد شدن است.
5-ممکن است مبنای اعتقاد انسان، مبنای دل بستن انسان،مبنای انعقاد روح انسان همان تفکر باشد در این صورت عقیده اش برمبنای تفکر است.
6.گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل است،کار احساسات است نه کار عقل.
7.اکثر عقایدی که مردم روی زمین پیدا می کنند،عقایدی است که دلبستگی است نه تفکر،و همین دلبستگیها در انسان تعصب،جمود، خمود و سکون به وجود می آورد و جلوی فعالیت فکر و آزادی تفکر را می گیرد.چشم بصیرت را کور و گوش شنوا را کر می کند(حب الشیئ یعمی و یصم).
8.از منظر استاد و با عنایت به بند 7 توضیحات،بت پرست ها، حیوان پرست ها،گروههای سیاسی سودجو و منفعت طلب و قدرت خواه و انحصارگر.گرفتار همین دلبستگیها شده اند که هرگز نمی توان اعتقاد آنها را زاییده تفکر و عقل آزاد ایشان به حساب آوریم.اینها ریشه هایی غیر از عقل و فکر دارد که ناشی از یک سلسله تعصبات و تقلیدهایی است که طبقه به طبقه به اینها رسیده است، سابقه تاریخی پیدا کرده،جزء سنن و ماثر ملی گشته،جزء غرور و افتخارات ملی قرار گرفته و دیگر نمی شود آنرا از افراد بشر گرفت.
9.شهید مطهری ادعای دنیای مدرن و متمدن را در باب آزادی فکر قبول نداشت زیرا این آزادی را که ملهم از تعصبات و تقلیدهاست ضد آزادی فکر دانسته و مبارزه با آنها را لازم و ضروری می داند و اعتقاد دارد همین عقاید است که دست و پای فکر را می بندد و به حیثیت انسانی لطمه جبران ناپذیری وارد می آورد و به استعداد انسانی بی حرمتی روا می دارد. کدام منطق سلیم حکم می کند که انسان با تمسک به دروغ و خرافه، فکر خویش را با دست خود به زنجیر بکشد(!)تا تظاهر نماید و بگوید طرفدار آزادی عقیده است!انبیاء الهی بزرگترین ماموریتشان این بود که فکر بشر را از تعصبات و تقلیدها و خرافات و اوهام رهایی بخشند و افکار آنان را از زنجیر عقاید من غیر حق آزاد سازند و این همان عمل انسانی نام دارد که قرنها پیامبران،اولیاء و بزرگان دین به خاطر آن مبارزه کردند تا بشر در حیات مادی خویش گامی به سوی ترقی و تکامل بردارد.
10-حال که دیدگاه علامه شهید در خصوص آزادی فکر و عقیده بیان شد ضرورت دارد تا تفاوت میان این دو،از دیدگاه ایشان مطرح گردد. حضرت استاد قایل به این معنا است که«آزادی تفکر و آزادی عقیده باهم تفاوت دارند.اگر اعتقادی برمبنای تفکر باشد،عقیده ای داشته باشیم که ریشه آن تفکر است،اسلام چنین عقیده ای را می پذیرد و غیر از این عقیده را اساسا قبول ندارد.آزادی این عقیده آزادی فکر است.اما عقایدی که بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت به خاطر فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در انسان پیدا شده است،اینها را هرگز اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد.» «5»
بنابراین در یک جمع بندی می توان گفت که در اسلام آزادی تفکر هست و آزادی عقیده ای که براساس تفکر بنا شده باشد نیز هست اما آزادی عقیده ای که هیچگاه از ناحیه فکر پشتیبانی نمی شود هرگز در اسلام وجود ندارد،زیرا نتیجه چنین عقیده ای که مبنایش فکر نیست چیزی جز بردگی و اسارت برای انسان ندارد و لذا تعالیم تمامی انبیاءِ صاحب شریعت به پیروان خویش تنها یک چیز بوده است و آن هم درخواست دقت و تفکر و دوری از پذیرش دین و ایمان اجباری- قرآن کریم سندی قوی در این زمینه ارایه می نماید،آنجا که خداوند متعال می فرماید:
«لا اکره فی الدین قد تبین الرشد من الغی»
آزادی تفکر،ارمغان اسلام،
پایه دین مبین اسلام روی منطق، فکر و تفکر است و به همین دلیل فکر و تفکر است و به همین دلیل مکتب اسلام به پیروانش نه تنها اجازه می دهد بلکه فرمان می دهد در تمامی امور فکر کنند.این منطق هیچگاه از مباحث شبهه انگیز که توسط عده ای مغرض و یا شکاک در محیطهای آموزشی،فرهنگی به وجود می آید تا اجتماع را دچار تردید و شک نماید گریزان نبوده و نیست بلکه این فرصت پیش آمده را مغتنم شمرده تا استحکام منطق دین توسط علمای متفکرش

صفحه 5


به نمایش گذاشته شود.امروز که دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامیمان دریافته اند که این انقلاب از ناحیه جنگ و آشوب های داخلی صدمه نخواهد خورد،متوسل به استحاله انقلاب از طریق تهاجم فرهنگی شده اند آن هم نه به صورت آشکار و علنی بلکه از طریق نفوذ در دستگاههای فرهنگی کشور با این هدف که بتواند اولا میان انقلابیون مسلمان تفرقه ایجاد کنند،ثانیا با ایجاد احزاب سیاسی که توسط انقلابیون منشعب شده رهبری می شود صفوف مستحکم مردم را متزلزل سازند و ثالثا تحقق شعارهای انقلاب را غیر ممکن جلوه دهند تا بتواند تفکر فرهنگی انقلاب را زیر سوال ببرند.
استاد شهید مطهری از جمله اندیشمندان اسلام شناسی بود که هیچگاه منتظر آن نمی شد تا دشمنان معضل فرهنگی ایجاد کنند تا پس از آن پاسخ به ایشان داده شود بلکه خودش به استقبال مباحث فرهنگی شبهه ناک می رفت و با این حرکت،مساله آفرینان آینده را مات می نمود.و این موضوع، امروز در حیات انقلاب اسلامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است به آن نحو که خلاء شخصیتی حضرت استاد را همگان به خوبی حس می کنیم زیرا اگر او را در میان خود داشتیم پاسخ برخی از معضلات و سوالات طبقه جوان و قشر تحصیلکرده ما به نیکویی داده شده بود؛و ای کاش علمای بزرگوارمان بدون ورود به خطکشی های سیاسی دغدغه فیلسوف شهیدمان حضرت استاد مطهری را داشتند و با تمام وجودشان به استقبال پاسخگویی به شبهات می رفتند.اکنون در این زمینه گوش جان به منطق مستحکم شهید منطق و فکر می سپاریم تا در دریای معرفتش گوهری بیابیم:
«من مکرر در نوشته های خود نوشته ام:من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند،متاثر که نمی شوم،هیچ، از یک نظر خوشحال هم می شوم،چون می دانم پیدایش اینها سبب می شود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود.وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند یعنی عکس العمل نشان ندهد.اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد،مطمئن باشید که در نهایت امر به نفع اسلام است.» «6»
استاد مطهری برای استدلال فوق مستند تاریخ خود را این چنین شاهد مثال می آورد:«همان طوری که در طول سی چهل سال اخیر،کسروی پیدا شد علیه شیعه بالخصوص و احیانا علیه اسلام چیزها نوشت.توده ایها آمدند در مسایل مادیگری حرفها زدند و بر اساس اسلام اعتراض کردند، افراد دیگری پیدا شدند که به نام حمایت از ملیت ایرانی علیه اسلام سخنانی گفتند.اینها بدون اینکه خودشان بخواهند و قصد داشته باشند،به طور غیر مستقیم آنقدر به اسلام خدمت کردند که خدا می داند.یعنی وقتی کسروی آن کتابها را نوشت تازه دست علمای اسلام رفت روی کاغذ و مسایلی را که در طول چند قرن در اثر اینکه اعتراض و تشکیک و ایرادی نشده بود پرده هایی از ایهام روی آنها را گرفته بود و کم کم خرافات و اوهامی هم درباره آنها پیدا شده بود،تشریح کردند.» «7»
استاد مطهری اینگونه تشکیک ها را از سوی افراد شکاک و یا افراد و گروههای مغرض سیاسی به طور مستقیم خدمتی به منطق فلسفی و اجتماعی اسلام می داند زیرا که معتقد است اینها سبب شدند دستهای علمای اسلام از آستین بیرون آید تا آثار نفیسی را منتشر سازند.
شهید مطهری دغدغه خویش را از مردگی ملت این چنین بروز داده است:«یک دین زنده هرگز از اینگونه حرف ها بیم ندارد که ملتش آنقدر مرده باشند که عکس العمل نشان ندهند و متاسفانه در گذشته گاهی چنین چیزی داشته ایم.مثلا در اوایل مشروطیت عده ای آمدند گفتند قوانین جزائی اسلام به درد امروز نمی خورد. یک نفر را ما ندیدیم پیدا شود که یک کتاب بنویسد و از منطق اسلام در این زمینه حمایت بکند.بعد عده ای روی غرض و عده ای روی جهالت و نادانی آمدند قوانین جزایی اسلام را یکباره بوسیدند و کنار گذاشتند، نسخ شده تلقی کردند و رفتند قوانین جزایی کشورهای خارجی را ترجمه کردند.این اسباب تاسف است.» «8»
در خاتمه این مقاله ضروری است که بدانیم اساسا دین مبین اسلام منطقش براساس فکر و عقل است،براساس حساب،فلسفه و یک سلسله مصالح است و در این خصوص نگرانی ندارد و بر همین پایه است که از صدر اسلام تاکنون آن آزادی تفکری که اسلام به مسلمین و به ملل دیگر هدیه کرده هیچ مکتب و آیینی آن را به جامعه اش اعطا نکرده و این را باید از افتخارات اسلام به حساب آورد.
پاورقی ها:


«(1)-کتاب پیرامون جمهوری اسلامی، بحث فکر و عقیده،ص 92،اثر متفکر شهید استاد مطهری.»

«(2)-همان ماخذ،ص 92-93.»

«(3)-در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر این طور می خوانیم،ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شده است.»

«(4)-در ماده نوزدهم این اعلامیه چنین می خوانیم:هرکسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد.در کسب اطلاعات و افکار در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.»

«(5)-کتاب پیرامون جمهوری اسلامی، ص 103-104.»

«(6)-همان ماخذ،ص 134.»

«(7)-همان ماخذ،ص 135.»

«(8)-همان ماخذ،ص 136.»


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است