در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله خردنامه همشهری » خرداد 1385 شماره 3 ، سیدباقری، سید کاظم ؛



هرچند تمامی متفکرین در تکاپو و سلوک فکری خود،داعیه تعقل و حرکت بر مسیر عقلانیت را دارند،اما کم اند کسانی که تا انتها بر لوازم این طریق دشوار متعهد بمانند.یک دلیل این ناتوانی این است که ایشان آنچنان که می پندارند،تربیت عقلانی نشده و با درک و فهمی ناقص به سراغ مسائل می روند.در میان متفکران ما،مطهری نمونه والای کسی بود که عقلانیت و حرکت در طریق تفکر مستدل،در تمامی شئونات فکری اش ساری و نافذ بود.این مقاله بر آن است که بعضی وجوه این تاثیرپذیری و آثار آن را در سیر اندیشه ورزی شهید مطهری نشان دهد.

«می توان گفت که«عقلانیت»به معنای تبعیت کامل از استدلال صحیح است»(1)وقتی که به زندگی علمی اندیشه وران می نگریم،این نکته را به خوبی می توان دریافت که آنان معمولا از این روش بهره برده اند و توان نقادی پویا توانسته است برای بسیاری از آنان راهگشای ساحت هایی جدید باشد.آن سان که خردگرایی نقطه ثقل اندیشه آیت اللّه مطهری بود.شاید گفته شود که این امر بیش از هر چیز مرهون فلسفه آموزی وی باشد،دانشی که برپایه عقلانیت نهاده شده است و معیار بازشناسی سره از ناسره را عقل و استدلال عقلی قرار داده است،اما چه فراوانند کسانی که پس از سال ها فلسفه خوان و فلسفه گویی،به این مقام دست نمی یابند و در نهایت سری انباشته از اصطلاحات فلسفی می یابند و گره از کار معرفت و اندیشه دوران خویش نمی گشایند.درست است که اگر ایشان در کنار علوم نقلی ب هعلوم عقلی نمی پرداخت،امروزه سخن از تفکر خلاقانه درباره او سخت می نمود.فراموش نکنیم که مطهری علوم عقلی را با بسیاری از دیگر آموزه ها و آموزش ها،از جمله روحیه آزاداندیشی،سعه صدر،نقادی و نقد شنوی،انصاف ورزی در استدلال ها، آشنایی با مکتب ها و روش های علمی جدید و روشمندی مطالعات،همراه کرد تا مطهری شد.

یادآوری این نکته ضروری است که منظور از«عقلانیت» (reasonability) در این نوشته،ضرورتا معنا و مفهوم جدید آن در دنیای امروز نیست،زیرا عقلانیت دوران تجدد در تکاپوی تسخیر طبیعت است و بیشتر معنای ابزاری آن در ذهن می آید و مفهوم و گستره ای خاص یافته است.طبیعی است که این گونه برداشت،هرچند در تمدن و دیدگاه اسلامی نیز وجود داشته است،اما در این نظر گاه همه تلاش برای«ماندن» در طبیعت نیست،بلکه سعی بر آن است تا از آن«عبور»شود و آرمان و هدفی بالاتر از تسخیر طبیعت در نظر است.

باور عمیق به خردورزی و وفاداری به آن در همه مراحل زندگی توانست مطهری را به درکی منسجم،سنجیده و روشمند از دین،راه برد و همین تلاش و فهم برتر به او یاری رساند تا در بسیاری از بزنگاه ها،تحلیل های تازه، غیر تکراری و فراتر از دیگران ارائه کند.اندیشه به سامان،برخاسته از تحلیل خردورزانه است و مطهری توانست با داشته ها و آموزش های عقل محور خویش،به سازندی چنین دست یابد.

می توان در حوزه های گوناگون حیات علمی ایشان،تأثیر تفکر عقلی را یافت و پیگیری کرد،در ادامه به چند مورد آن اشاره می کنیم:

سعه صدر

دوران شهید مطهری در ایران زمانی بود که ایدئولوژی های رقیب دین اسلام به ویژه مارکسیسم،توانی درخور داشتند و هر دینداری را به هراس و تأمل وا می داشت،اما ایشان با دوراندیشی و بهره گیری از دیدگاه و روش یادشده،با سعه صدری بالا کمر همت بست و به دور از شعار و سطحی اندیشی به رویاروی علمی با این گونه نحله هها پرداخت.ودر نوشته های خویش به این روند وفادار ماند و با سینه ای گشاده و ذهنی باز توانست در جامعه آن روز اثرگذار باشد.زمانی که حزب توده در بسیح نیروها توان و نفوذی گسترده داشت،ایشان بهترین راه برای جلوگیری از رشد مرام آن حزب را مناظره و محاجه علمی می دانست تا آن جا که وی رسوایی ماتریالیست ها را نه در تفکرات الحادی آنان،بلکه در گریز آنان از طرح صحیح مسئله می دانست(2).حتی مشهور است که ایشان در جلسات مناظره با سران آن حزب به مناظره می پرداخت و این نبود مگر برای آن که قدرت استدلال عقلی به ایشان،سینه ای گشاده و اطمینان نفسی مثال زدنی،عطا کرده بود.با توجه به همین رویکرد بود که می گفت: «مقتضیات عصر و زمان یک سلسله تردیدها و سؤال ها را به وجود آورده است.آیا باید از این شک و تردیدها و پرس وجوها که گاهی به حد افراط می رسد،متاسف و ناراحت بود؟به عقیده من هیچ گونه ناراحتی ندارد»(3).

 فهم و جداسازی آموزه های تمدنی

آنان که نتوانند به پیرامون خویش نگاه واقع بینانه و روشمند داشته باشند،در فهم و درک کثیری از امور درمی مانند.در دویست سال اخیر تاریخ ایران،کم وبیش افرادی وجود داشته اند که راه رهایی از انحطاط و زوال در تمدن ایرانیاسلامی را جدایی دین و دولت می پنداشته اند. این گروه با توجه به پیشرفت هایی که در مغرب زمین مشاهده کرده اند، بدون توجه به جغرافیای معرفتی آن سامان بر این باورند که مشرق زمین نیز برای رسیدن به تمدنی پویا باید همان راهی را بپیماید که مغربیان (به تصویر صفحه مراجعه شود)

وفاداری به خرد درآمدی بر مطهری و تکاپو در حوزه عقلانیت اجتهادی

رفته اند و دین را در حوزه فردی خلاصه کنیم.در چند دهه اخیر در مطالعات«جامعه شناسی توسعه»از این روش با نام مدرنیزاسیون modernization یاد شده است.

در چند دهه گذشته،واکنش عالمان دین در برابر این اندیشه غالبا خام و به دور از بررسی همه جانبه علمی بوده است.اما مرتضی مطهری با توجه به آن که با نگرش تحلیلی به پیرامون خویش نگاه می کرد،توانست با جداسازی حوزه فکری غربی و اسلامی به کنکاش این امر بپردازد و تبیین کند که چرا در غرب،مردم و متفکران به این نتیجه رسیدند که حیطه دین و اربابان کلیسا را محدود کنند.او در بررسی علل گرایش به مادی گری می گوید:«یکی از علل گرایش به مادی گری،نارسایی برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده است.در تاریخ فلسفه سیاسی می خوانیم آنگاه که مفاهیم خاص اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسئله حقوق طبیعی و مخصوصا حق حاکمیت ملی به میان آمد،عده ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران حقی قائل نشدند و تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود،این عده در استدلال های خود برای این که پشتوانه ای برای نظریات سیاسی استبدادمآبانه خود پیدا کنند به مسئله خدا چسبیدند و مدعی شند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست،بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است،ولی مردم در مقابل حکمران مسئولند و وظیفه دارند.مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده ای؟ویا به رایش وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن.فقط خداست که می تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد.مردم حقی بر حکمران ندارند،ولی حکمران حقوقی دارد که مردم باید ادا کنند.از این رو طبعا در افکار و اندیشه ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنعی به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هرگونه مداخله ای در برابر کسی که خدا او را برای زعامت و نگهبانی مردم برگزیده است و او را فقط در مقابل خود مسئول ساخته است.از طرف دیگر قهرا ملازمه به وجود آمدد میان حق حاکمیت ملی از یک طرف و بی خدایی از طرف دیگر»(4).خشونت ورزی کلیسا و خاموش کردن هرگونه نقد و نوآوری به گونه ای بود که با نوعی رژیم پلیسی خشن در جست وجوی عقاید درونی افراد بود و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد یا جمع را مورد آزار قرار می داد:«این بود که دانشمندان و محققان جرات نداشتند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند،یعنی مجبودر بودند آن چنان بیندیشند که کلیسا می اندیشید.این فشار شدید بر اندیشه ها،بالطبع عکس العمل بسیار بدی نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد»(5).از این جا بود که برخی با هممه ادیان از جمله دین اسلام برخورد نامهربانانه کردند و خواهان راندن آن از صحنه اجتماع شدند.

مخالفت با تحجر و التقاط

فهم و درک عقلی،آدمی را از سویی به فراتر از داشته های تکراری دیگران راهنمایی می کند و از سویی دیگر به او کمک می کند تا در تکاپوورزی معاصران خویش تأمل کند و به آنان از گرفتار شدن در وادی تحجر و التقاط به بهانه حفظ اصالت دین یا نوآوری هشدار دهد.سنجه سنجیده عقل به یاری این گونه افراد می آید و این گنجایش را در اندیشه خویش می یابند تا نقد کنند و هشدار دهند.مطهری از این قبیل افراد بود و شاید از نخستین کسانی بود که دو خطر تحجر و التقاط را گوشزد کرد.شایسته یادآوری است که فهم تحجر بسی مشکل تر از فهم التقاط است،زیرا متحجران زیر لوای دین و دینداری به دیدگاهی خشک و میان تهی دست می یابند که رویارویی با آنان هر آینه با تهمت مقابله با دین همراه خواهد بود،اما ایشان هوشمندانه و دلیرانه این خطر را باز گفت و بر این باور بود که همچنان این چنین نظریاتی دین اسلام و مسلمانان را آزار می دهد(6).با این نگرش بود که همواره از پیروزی اشاعره در تمدن اسلامی و اخباری گری در شیعه اظهار نگرانی می کرد ،زیرا می دانست که پیروزی آنان به مثابه روی آوری به نقالی صرف بدون دخالت عقل و تحلیل عقلی بود.

به سوی اجتهاد راستین

شاید بتوان گفت در دوران معاصر،فقهایی که در استنباطات خویش نگاهی به روش فلسفی داشته اند،توانسته اند به خوبی از عهده افق گشایی معرفتی برآیند و نوآوری روشمندی را تجربه کنند،نمونه بارز چنین افرادی امام خمینی و تعدادی از شاگردان مکتب درسی ایشان است. مطهری نیز با این نگرش توانست به مسائل گونه گونی بپردازد که پیش از ایشان کمتر به آن پرداخته شده بود.اموری چون ربا،بیمه،بانکداری و اقتصاد اسلامی از این جمله است که توانست با نگرشی دوباره به اجتهاد و وزآمدی آن یاری رساند.

فهم اجتهادی و استنباط حکم دین البته کاری سترگ،دقیق و حساس است و کمتر کسی به این فهم و درک درست می رسد.یکی از پیامدهای اجتهاد،رجوع به مجتهد زنده است،رجوع به اندیشه زنده و کسی که برداشت های روزآمد از دین دارد،به مذهب شیعه پویایی و تحرک داده است.مطهری درباره چرایی رجوع به مجتهد زنده می گوید:«علت آن است که مسلمین هر روز با مسائل جدید در زندگی خودشان روبه رو می شوند و نمی دانند تکلیفشان در این مسائل چیست.فقهای زنده و زنده فکری لازم است که به این حاجت بزرگ پاسخ دهند.در یکی از اخبار اجتهاد و تقلید است که به این جاجت بزرگ پاسخ دهند.در یکی از اخبار اجتهاد و تقلید آمده:«و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا»حوادث واقعه همان مسائل جدید است که دوره به دوره قرن به قرن و سال به سال پیش می آید»(7).از این زاویه دید بود که مطهری به اجتهاد،نگاهی احیاگرانه و کاوشگرانه انداخت،زیرا که امروزه بسیاری به نام اجتهاد به گونه ای ناگفته و ناخواسته گرفتار تفالی و اجتهاد اسمی شده اند،ایشان به خوبی به این نکته و رمز اجتهاد اشاره می کند:«اساسا رمز اجتهاد در تطبیق دستورات کلی با مسائل جدید و حوادث متغیر است.مجتهد واقعی آن است که این رمز را به دست آورده باشد،توجه داشته باشد که موضوعات چگونه تغییر می کند و بالتبع حکم آن ها عوض می شود و الا تنها در مسائل کهنه و فکرشده،فکر کردن و حد اکثر یک علی الاقوی را تبدیل به علی الاحوط کردن و یا یک علی الاحوط را به تبدیل به علی الاقوی کردن،هنری نیست و این همه جار و جنجال لازم ندارد»(8).

موارد یادشده گوشه ای از تأملات مردی است که اگر روش عقلی را پیشه خود نکرده بود،به بسیاری از این دستاوردهای راه نمی یافت.امروزه بیش از هر چیز به این نگاه ژرف اندیشانه به دور از هیاهو و جنجال نیاز داریم؛روشی که در درون اندیشمندان راستین حضور دارد،آنان را وامی دارد تا دست کم سخن دیگران را بشنوند،با دلیل نقادی کنند،به اندک سخن مخالفی برنیاشوبند و دیگران را به کفر گویی متهم نسازند،این رو به ما یاری می دهد تا به جای پاک کردن صورت مسئله یا«منحل»کردن آن،آن را صبورانه و منصفانه«حل»کنیم.

منابع در دفتر مجله موجود است.

پایان مقاله


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است