در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله نور علم » شهریور 1368 - شماره 32، اصفهانی، سجاد ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به سه بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم و سوم و نیز بخش های مرتبط، در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

در شماره پیشین چنین آمد که بررسی مناسبات این دو شخصیّت فکری از اهمّیت ویژه ای برخوردار است،این اهمّیت در راستای ارزیابی اندیشه های مؤثر در تفکّر مذهبی معاصر ماست. اشاره کردیم که آنها به انگیزه انحراف زدائی حرکت کردند، گرچه در ارائه دین اصیل دچار اختلاف نظرهائی گاه شدید بودند؛ از نظر زمینه های تربیتی شهید مطهری از تحصیلات دینی اصیل و حوزوی برخوردار بود و شریعتی جدای از آشنائی با مذهب از تحصیلات جدید غربی بهره وافر داشته است و این خود می توانست تأثیر مهمّی بر نگرش آنها نسبت به تبیین مفهوم انحراف و طبعاً انحراف زدائی داشته باشد،اما از آنجا که روحیه حاکم بر قشر جدید تناسب بیشتری با نوع فرهنگی داشت که دکتر از آن برخوردار بود،باعث نفوذ او بر این قشر گردید، گرچه استاد نیز به طور عمیق اما با فرهنگی که تناسب با «اسلام سنتی» داشت به همان مسائل می پرداخت. بیان اسلام

(صفحه 146)

با دید جامعه شناسانه کاری بود که دکتر انجام داده و کوشید از این دید ابعاد اجتماعی اسلام را مورد توجه قرار دهد طبعاً ناهماهنگی هائی در ارائه متعادل دین ایجاد می شود، اما استاد مطهری به جهت تکیه اش بر قرآن و نیز مباحث عقلی و کلامی به خصوص نگرش به اسلام از دید خود اسلام و درون آن، در ارائه دین در وجهی متعادل موفق بود در این مقاله با اشاره به آنچه که برخی در توضیح معنای خلوص و توانائی در دین آورده اند گفتیم که دکتر بر توانائی تکیه می کرد و مطهری اصالت را در خلوص که خود توانائی زاست می دید در نامه ای که از استاد مطهّری پیرامون دکتر منتشر شده به خصوص با تأکید بر اسلامیّت دکتر بر تأثیرپذیری او از فرهنگ غرب تصریح شده است. قرار شد تا نمونه هایی از اختلاف فکری بین این دو را ذکر کنیم که این شماره در اینباره بحث خواهیم کرد و در انتها نگاهی کلّی به دین شناسی دکتر نیز خواهیم داشت.

با کمال تأسف باید اعتراف کرد در میان روشنفکران مسلمان که بخری به مرحله مارکس زدگی نیز رسیده بودند، تفسیر مادی تاریخ و توجیه طبقاتی مذهب امری عادی شده بود و افرادی نظیر دکتر شریعتی با همه توجهی که به نقش آگاهی انسان در حرکت تاریخ داشتند، عاقبت در این دام فرو غلطیدند،بطوریکه صریحا مذهب را نیز معلول وضع طبقاتی دانستند،برای اینکه ادعای بدون دلیل نکرده باشیم نقل قسمتی از تحلیل های ذکر را در تفسیر طبقاتی تاریخ بررسی می کنیم، می توان گفت پایه ای که دکتر برای فلسفه تاریخ در قرآن در نظر گرفته،داستان  هابیل و قابیل است که در اسلام شناسی بعد از توضیحی می گوید:بنابرای،قصه هابیل و قابیل «فلسفه تاریخ» را نشان می دهد.و پس از آن می نویسد:قابیل نماینده نظام کشاورزی و مالکیت انحصاری است و هابیل نماینده عصر دامداری و دوره اشتراک اولیه.

سپس مطالبی را بیان می کند که براساس آن،وضع طبقاتی این دو،تنها عاملی است که سرنوشت آن ها را تعیین می کند:

با آشنائی انسان به کشاورزی، زندگی و جامعه و تیپ انسان دستخوش یک انقلاب عمیق می شود که به عقیده من،بزرگ ترین انقلاب تاریخاست. بدین گونه است که می توان تضاد میان دو تیپ هابیل (اسنان با ایمان،صلح دوست و فداکار)و قابیل (شهوت پرست، تجاوز، برادرکش، پست بی ایمان

(صفحه 147)

و مادی) را با تحلیل روانی و براساس تعلیل علمی و جامعه شناسی محیط و شغل و طبقه شان عمیقا فمید و دانست که این دو در نژاد،پدر و مادر،تربیت، خانواده و محیط و مذهب مشترکاند...در قصه این دو برادر تنها عاملی که وجه اختلافشان را می سازد، عامل شغلی متفاوتی است که هر یک را در وضع اجتماعی و اقتصادی خاصی قرار می دهد و نوع کار و نقش زیربنای تولیدی و نظام اقتصادی متضادی است که هر کدام داشته اند.30مطالب بعدی نیز مرتب تأکید بر همین تحلیل طقبقاتی است که انصافا در حد مارکس زدگی است،در اینجا باید بر این نکته تأکید کنیم که تاقرن افکار فرقان با دکتر شریعتی لزوما به معنای اخذ این فکار از او نیست-هر چند که ممکن است چنین باشد-بلکه این افکار در دوره اخیر بین روشنفکران مسلمان در کشورهای عربی،ایران و حتی هند و پاکستان رواج داشته و جز بال های شایعی است که در ردیف سایر موارد التقاط،دامنگیر روشنفکران مسلمان شده است،استاد مطهری دکتر علی الوردی را در کتاب منزلة العقل البشری منشأ این گونه افکار در زمینه فلسفه تاریخ می داند.31

ایشان دلیل این نوع تحلیل ها را نیز این می داند که:

فکر می کنم ریشه اصلی گرایش پاره ای روشنفکران مسلمان به مادیت تاریخی یکی همین است که پنداشته اند اگر بخواهند فرهنگ اسلامی را فرهنگ انقلابی بدانند....32

استاد در ادامه همین بحث به نقد تز مذهب علیه مذهب پرداخته و آنرا وحشتناک تر33 از سخن قبل از نقد تحلیل مادی تاریخ از گروه فرقان آمده می داند،او ابتدا توضیحی پیرامون نظریه مارکسیسم که همه چیز را برخاسته از وضع طبقاتی می دانند ارائه می دهد.سپس اضافه می کند که مارکس دو چیز را استثنا می کند دولت و مذهب، او هر دوی این ها را اختراع فقط یک طبقه می داند و آن طبقه غارتگر و بهره کش. اما طبقه استثمار شده بر حسب موققیت اجتماعی خود نه خاستگاه مذهبی است و نه خاستگاه دولت. و بعد گوید:

برخی از روشنفکران مسلمان مدعی شده اند که بر خلاف نظر مارکس، دو سیستمی بر مذهب نیز حاکم است همانطور که اخلاق و هنر و ادبیات و سایر امور فرهنگی در جامعه های طبقاتی،دو سیستمی است و هر سیستم خاستگاه و جهت گیریش،خاص بقه خودش است یکی تعلق دارد به طبقه حاکم و دیگری به طبقه محکوم،مذهب نیز دو سیستمی است همواره در جامعه دو مذهب وجود دارد، مذهب حاکم که مذهب طبقه حاکم استو مذهب محکوم که مذهب طبقه محکوم است.34

مذهب شرک تعلق به طبقه حکم دارد و مذهب توحید،متعلق به طبقه محکوم ایشان می نویسد:

مذهب حاکم مذهب جمود و سکون و سکوت

(صفحه 148)

است و مذهب محکوم،مذهب خیزش و حرکت و فریاد.35

استاد سپس در تشریح ماتریالیستی بودن این نظریه (نظریه دو سیستمی مذهب) در عین حال که رد مارکسیسم است -چون مارکسیسم مذهب را تنها مربوط به بقه حاکم می داند- می نویسد:

این روشنفکران به این وسیله نظریه مارکس را که مطلقا جهت گیری مذهب را به سوی منافع طبقه حاکم دانسته رد کرده اند، توجه نفرموده اند که آنچه خودشان گفته اند نیز،هر چند برخلاف نظر شخص مارکس و انگلس و مائور و سایر پیشروان مارکسیسم است،امّا عینا توجیهی مارکسیستی و ماتریالیستی از مذهب است که سخت وحشتناک است و قطعا به آن توجهی نداشته اند36، چون به هر حال برای مذهب محکوم نیز خاستگاهی طبقاتی فرض کرده و اصل تطابق خاستگاه و جهت گیری را مورد پذیرش قرار داده اند،به عبارت دیگر اصل مادیت ماهیت مذهب و ماهیت هر پدیده فرهنگی واصل ضرورت تطابق میان خاستگاه یک پدیده فرهنگی و جهت گیری آنرا ناآگاهانه پذیرفته اند.37

استاد مطهری در این عبارت در دو مورد تعبیر توجهی نداشته اند و ناآگاهانه پذیرفته اند را آورده که بی شک سخنی متین و سنجیده است، منظور از اصل تطابق میان خاستگاه یک پدیده و جهت گیری فرهنگی، نظریه مارکسیسم در مورد طبقاتی بودن همه مظاهر اجتماعی است، مثل هنری که خاستگاه آن بورژوازی است، جهت گیری آن نیز به نفع آن ها خواهد بود، اگر تعبیری دقیق تر و ملموس تری بخواهیم، می توان آن را ازگفته های دکتر بدست آورد آنجا که می گوید:

می خواهی بدانی که او چگونه فکر می کند؟ اول ببین که از کجا می خورد.....38

استاد مطهری صفحاتی پس از آن نیز باز نواقص و اشکالات چنین تفسیری از مذهب را که صرفا مادی است توضیح می دهد.39

متأسفانه دکتر در اکثر نوشته ها و اندیشه های خود نتوانسته ازدام این نوع تحلیل ها بگریزد،چنین تحلیل های مادی-نه لزوما طبقاتی-چیزی نیست که مختص مارکسیسم باد،بلکه امروزه تمامی تحقیقات جامعه شناسی و فلسفه تاریخ بر پایه مادیگری است،از نظر دیدگاه مادی،مذهب صرفا افسانه و روحی خیالی است که بر فراز مادیت و تنها در ذهن خیالباف انسان ها جریان داشته است،در هر حال از دکتر شریعتی که بر ضد مارکسیسم نقدهای شایانی دارد،انتظار نبود که این چنین حالت مارکس زدگی پیدا کرده و در تحلیل تاریخ اسلام و مشهور از آن در تاریخ انبیاء نیز،همین گونه فکر کند.

(صفحه 149)

تحلیل دیگر از هابیل و قابیل که کاملا شکل طبقاتی دارد در جای دیگری مستقیما مورد نقد استاد مطهری قرار گرفته است،استاد ضمن آوردن تحلیل خود از هابیل و قابیل و اهمیت آن دراینکه نان می دهد چگونه انسان به آرمان و عقیده و ایمان رسیده و آزادی یافته از اسارت های مادی و طبیعی و اجتعی و نفسانی، عقیده پرست و ایده پرست می شود و چگونه در راه عقیده اش استوار است و نیز چگونه انسان دیگر،گاریش به سفل پیدا می کند، می نویسد:

اشتباه نشود جنگ قابیل و هابیل تمثیلی از جنگ های طبقاتی انسان ها نیست،این ها مارکس زدگی است 40

نمونه دیگر،تحلیلی است که دکتر شریعتی از تاریخ در نوشته حسین وارث آدم دارد،مشکل این کتاب نیز با همه زیبائی ادبی،مبانی فکری آن در تحلیل فلسفه تاریخ بر پایه طبقاتی است و این نکته ای است که استاد مطهری در چندین مورد بر آن اشکال گرفته است،در یادداشتی که از طرف استاد نشر یافته و تاریخ کتابت آن آذرماه سال پنجاه و یک است این کتاب مورد نقد قرار گرفته،استاد دربره آن نوشته است:

آنچه دستگیرم شد از هدف این جوزه که در زیر لفافه،بیان شده است و به تعبیر نویسنده،خواسته است «تمام عقده ها و عقیده های خود را در این جزوه بگوید»اینست.....این جزوه نوعی توجیه تاریخ است براساس مادی-مارکسیستی،نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین که تازگی دارد،[طبق این جزوه]آغاز تاریخ بشر،اشتراکیت و برابری است،سپس نابرابری و حق و باطل یعنی مالکیت آغاز می گردد و از اینجا جامعه بشر دو بخش می شود،دو بخش اسنان یعنی دو طبقه،طبقه برخوردار و استثمارگر و طبقه محروم استثمار شده، طبقه حاکم و برخودار و استثمارگر سه چهره دارد، سیاست،اقتصاد،مذهب یا صاحبان زر و صاحبان زور و صاحبان تزویر که کار اوّلی برده ساختن و کار دوّمی غارت کردن و کار سوّمی فریب دادن است، قصر و دکان و معبد سه شعبه یک بنگاهند،تیغ و طلا و تسبیح یک کار می کنند،نظام حاکم بر تاریخ،همواره همین بوده است.و آنچه غیر از این بوده نهضتهائی بوده محکوم،قیام ها و انقلاب هایی بوده است دلسوزانه و مذبمحانه،سرنوشت بشریت و پایان تاریخ بشر نیز اشتراکیت و سوسیالیسم است و تنها در آن وقت است که بشر از بلای مالکیت و نظام طبقاتی نجات می یابد و زیر بنای خراب می شود و زیربنای واقعی عدل و داد واقعی درست می شود، تلاش های انقلابیون تاریخبا زیربنای طبقاتی، دلسوزانه ولی مذبوحانه و بی نتیجه بوده است فقط با محو طبقات است که جامعه به سعادت واقعی خویش نائل می گردد،الا بالاشتراکیة تطمئن القلوب...،در این جزوه به طور کلی کلمه آدم یا انسان،سمبل انسان سوسیالیست است و توحید جهان،توجیه توحید و وحدت جامعه است کما اینکه شرک اعتقادی سایه ای از شکر و ثنویت حیات،با این بیان بار دیگر جنبه مارکسیستی جوزه روشن می شود که وجدان هر کس را مولود و انعکاس از وضع اجتماعی او می دانند و می تواند مبیّن نظر دورکهایم باشد نه کارل مارکس 41.جمله اخیر استاد،اشاره به نکته ای

(صفحه 150)

است که قبلا توضیح دادیم و ان اینکه امروزه تحلیل های اجتماعی و تاریخی غرب، همگی مادی است و عنوان وضع اجتماعی عنوان گشادی است که غربی ها انسان را آلت دست آن دانسته و همه کاسه کوزه ها را بر سر آن می شکنند.

نظرات استاد مطهری درباره کتاب اسلام شناسی

چند سال قبل برای اولین بار نقدی از استاد مطهری بر دو درس اسلامی شناسی دکتر انتشار یافته،این نقد که در اردیبهشت ماه سال پنجاه و یک نوشته شده بود،حاوی نکات ارزشمندی پیرامون برخی از اندیشه های دکتر شریعتی به حساب می آید،درباره اینکه ایا انتشار آن ها،کار درستی بوده است یا نه قضاوت های متعددی صورت گرفته،تلقی برخی این است که این کار ناروا بوده است و ظاهرا تندترین اعتراضاتی که دیده شده،سخنانی است که ضمن مقاله ای تحت عنوان دکتر شریعتی و بازسازی فکری دینی آمده است 42.

در اینجا این مطلب را نیز اشاره کنم که نویسنده این مقاله با نوع طرح مطالب در کتاب«مطهری افشاگر توطئه»چنان موافق نیست 43،سیاسی کردن مطالب فکری و برخورد تفکیری و تفسیقی و هو کردن،نمی تواند در اثبات فکر یارد اندیشه ای کار ساز باشد امّا سخن بر سر یادداشت های استاد مطهری بر اسلام شناسی است،در این اعتراض پیرامون چاپ یاد داشت های استاد آمده است:

اشکال کار این است که متفکری را گرفته اند و با همان لباس های زیر از خنه بیرون کشیده اند...مرحوم مطهری مثل هر انسان دیگری باری خودش و با خودش حق داشته فکرهائی به ککند، حق داشته به طور خصوصی روی کتاب هایش چیزهایی بنویسد تا این که جا هم هیچ اشکالی نیست(این ها همان لباس های زیر است)اشکال این است که چیزهای خصوصی کسی را بدون اجازه او بردارند و چاپ کنند این غلط است.44

به نظر ما چنین فکری مطلقا صحیح نیست،اصولا یادداشت علمی چیزی نیست که بتوان آن را به عنوان یاد داشت خصوصی از میدان بدر کرد و به تعبیری دیگر یاد داشت های علمی جنبه خصوصی و عمومی ندارد،در اینجا چند نکته مورد نظر است و آن اینکه:

اولا:خود معترض،قسمتی از یاد داشت های خصوصی استاد مطهری را در پایان یادنامه آن استاد،جلد یک آورده است اگر بنا باشد مطالب دست نوشته کسی را انتشار ندهند،لزوما کسی حق ندارد این نوع یادداشت ها را نیز متشر کند.

ثانیا:اگر ایشان آشنائی اندکی با اسناد

(صفحه 151)

و مدارک تاریخی داشتند و می دانستند که اصولا در دنیا و در اروپا و امریکا،این یک عمل مجاز است که بعد از مرگ اساتید بزرگ و فیلسوفان،یاد داشت های خصوصی و حتی نامه ها و...را انتشار می دهند هیچ کس نیز تا به حال نسبت بهانی روش ایرادی نگرفته است تا دومی آن ایشان باشند.

ثالثا:صحبت بر سر چیست؟آیا دین معناست که این نوشته ها دست نوشته استاد و معتقدات ایشان نبوده؟یا اینکه انتشار آن مصلحت نبوده؟لابد مقصود ایشان قسمت اول نیست در مورد قسمت دوم نیز نظر ایشان این است که مصلحت نبوده اما دیگران و از جمله کسانی که اجازه انتشار نوشته های استاد در دست آن هاست،این است که مصلحت بوده است.

رابعا:اگر چنین عملی روا نبود آیا نباید به ناشرین اثار دکتر شریعتی نیز همین مطلب را گوشزد کرد که چرا بسیاری از کتب و آثاری که دکتر در این اواخر آن ها را قبول نداشته و همچنین نامه های خصوصی ایشان را نشر داده اند، اگر چنین عملی ناروا است در حق همه ناروا خواهد بود نه در حق یک نفر که فعلا قرار شده تا سخن او تنها در این زمنیه نقل نشود.

تعجب این است که معترض محترم بابی توجهی کامل این نقد را مطرح کرده وگویند:

بعلاوه سخنان مرحوم مطهری هم در آن حواشی عاطفی و احساسی است و خالی از استدلال.45

در این باره آنچه گفتنی است اینکه اصولا آیا می توان به هر حال قبول کرد که این ها نظرات استاد مطهری(ره)نسبت به مطالب اسلام شناسی بوده است یا نه؟با نگاهی به نوشته استاد،پاسخ مثبت است، طبعاً در یک نقد کوتاه،جای این نیست که استدلال آورده شود مهم این است که این دیدگاه های استاد مطهری است، دیدگاه های شخصی که بقول این معترض آن مقدار تسلط بر فرهنگ اسلامی داشته و «..فقه خوانده بود فلسفه و اصول خوانده بود با قرآن و حدیث زندگی می کرد و تسلطی بر معارف و فرهنگ اسلامی داشت»46.

برای اینکه مخص شود این نوشته ها عاطفی و احساسی است یا نه ذیلا فهرست اشکالات استاد ار که تنها بر دو درس از درس های اسلام شناسی است،مطرح می کنیم:در ابتدا برای اینکه زمینه بحث بهتر روشن شود از قول آقای حسین دبّاغ، که به قل خودش حشر و نشری با استاد داشته موضع کلی استاد مطهری را نسبت به برخی از مفاهیم فلسفی و دینی که توسط دکتر شریعتی در اسلام شناسی مطرح شده،نقل می کنیم:

(صفحه 152)

زمانیکه حامد الگار در یک سخنرانی در لندن برخورد استاد مطهری را با دکتر، روانی-چیزی نزدیک به حسادت- تحلیل می کند آقای دباغ می گوید:

من از نزدیک با آیت اللّه مطهری در تماس بودم ایشان مسائلی را به طور خصوصی با من در میان می گذشتند،ایشان کلیه مفاهیم اساسی را که توسط دکتر شریعتی طرح و وارد فرهنگ ما گردیده است،نظیر دیدگاه های فلسفی و بالاخص بردشات از او توید،مورد بحث و انتقاد قرار می دادند،نظر آیت اللّه مطهری این بود که شریعتی به مذهب تمسک می جست بهاین معنی که مذهب را وسیله ای به ریا نیل به اهداف سیاسی و اجتماعی تلقی می کرد،البته در اینا نیات باطنی شریعتی مورد نظر نیست،بلکهملاک قصاوت،سخنرانی ها و کتب اوست،بدین خاطر بود که علما چنین تصوری از شریعتی داشتند و علت اصلی کدورت با آیت اللّه مطهری نیز همین مسئله بود.پس از آن چنین تصوری را الگار نیز تأیید می کند.47

همانگونه که آقای دباغ گفته،استاد مطهری،مفاهیم اساسی را که توسط دکتر شریعتی مطرح شده بود،مورد انتقاد قرار می داد،در اینجا ما فهرست برخی از این انتقادها را که در نوشته مذکور آورده شده می آوریم:

اولین اشکال این است که:در اسلام شناسی بیشتر از سوسیالیسم و کمونیسم و ماتریالیسم تاریخی و اگزیستانسیالیسم،مایه گرفته تا اسلام،

آنگاه استاد عدم استفاده دکتر شریعتی از مون اسلامی را مطرح کرده و می نویسد:

اگر ما بخواهیم اسلام را بشناسیم مانند هر مورد دیگر،باید معنی اسلام را از کتاب و سنّت قولی وعملی قطع طرح کنیم و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم در این جوزه آن چیزی که طرح نشده است، متون اصلی اسلامی است.

استاد ضمن اینکه تعریفی را که دکتر شریعتی از مکتب آورده،تأییده کرده و می نویسد بحثی که در صفحه«ده» درباره مکتب شده است،بحث خوبی است و نقطه ضعف کمی دارد،اشکال اساسی خود را مورد مفهوم توحیدی که دکتر از اسلام می فهمد،مطرح شده و می نویسد:

یک نقص بزرگ در کار این اسلام سرائی ها این است که از طرفی به توحید به عنوان یک(امر)علمی و عقلی و فلسفی و استدلالی مستقل از دین و هم از طبیعت اعتراف ندارند و صریحا انکار می کنند،خدا را حداکثر در آئینه طیعت می بینند که اندکی از چهره الوهیت را نشان می دهد.....امکان ندارد که ما بتوانیم توحید را به عنوان یک پایه جهان بینی معرفی نمائیم،بدون آنکه توحید اسلام را به عنوان یک اصل عمیق فلسفی که بتوان از آن جهان را شناخت بشناسیم.

مطالب فوق در ارتباط با توجیهی است که دکتر از توحید در اسلام شناسی مطرح کرده و حتی اندیشمندی چنن انستد فقید حمید عنایت بعد از نقل آن می نویسد:

چنین جهان بینی که همراه با نفی ماتریالیسم و اصالت تجربه است به هیچ وجه شریعتی را یک متفکر عمیقا مذهبی نمی نمایاند. 98

استاد مطهری در ادامه-پس از آنکه- این تحلیل دکتر شریعتی از دین را-در

(صفحه 153)

جدا کردن فرهنگ و ایدئولوژی-نپذیرفته و آن را مورد انکار قرار می دهد،باز به بحث توحید برگشته و مجددا تعریف دکتر را از تنحید نقل می کند تعریفی که معتقد است:جهان بینی توحیدی عبارت است از تلقّی جهان به صورت یک وحدت نه تقسیم به دنیا و آخرت،طبیعت و ماورا طبیعت،ماده و معنی،روح و جسم،تلقی همه وجود به صورت یک کل و یک اندامن زنده شارع و با اراده،دارای احساس و هدف. استاد درباره این تعریف می نویسد:

کسانیکه اندیشه را وجدان عقلی را تابع وجدان اجتماعی می دانند،توحید را انعکاس روح اجتماعی در یک جامعه تک قطبی و شکر را انعکاس فکری یک روح در یک جامعه چند قطبی می دانند، هرگونه اصالت را وجدان عقل می گیرند،منظور این کتاب تقریبا همین است،ایراد بالاتر این است که جهان را در کل خودش-خدا و همه مخلوقات-دارای هدف و حرکت و تکامل می داند...در اسلام، خود خدا هدف است و غایت هر حرکت..

در اینجا نیز استاد،فلسفه تاریخ دکتر را که بر اساس تضاد دیالکتیکی توجهی رده ورد نقد قرار داده و می نویسد:

در صفحات 52 تا 54 فلسفه تاریخ را براساس تضاد دیالکتیکی توجیه می کند و با تأویل مسخره ای داستان هابیل و قابیل را در قرآن،فلسفه تاریخ می خواند و هابیل را نماینده عصر اشتراک اولیه و دامداری و قابیل را نماینده عصر کشاورزی و و مالکیت فردی می خواند،تأویلاتی شبیه تأویلات عرفا که به انکار از توجیه شبیه تر است.

نقد استاد در همین زمینه ادامه داشته و در هر قسمت،ایشان ما را متوجه این نکته کرده که این تحلیل ها باعث می شود تا انسان در پرتو وضع طبقاتی انسان شود،چیزی که به معنای خاص آن مارکسیست ها اعتقاد داشته و در معنای وسیع آن غربی ها بدان معتقدند،لذا استاد در ادامه می نویسد:نویسنده کورکورانه از منطق مارکسیست ها پیروی کرده است.

استاد پس از نقل های دیگری که از متن اسلام شناسی اورده می نویسد:

از نظر ما اینگونه توجیه تاریخ فوق العاده خیالی و قالبی است و با واقعیت تاریخ تطبیق نمی کند و ریشه این اشتباه،آن اشتباه اصلی درباره انسان است که می گویند یگانه نیروی اصلی حاکم بر وجود انسان منافع اقتصادی است.

این بود خلاصه ای از نقدی که استاد بر بخشی از کتاب اسلام شناسی داشته است،مطومنا آن گونه که آن را عاطفی و احساسیخوانده اند نیست،بلکه نقطه نظراتی منطقی و مستدل است.

البتّه جای گفتن این نکته هست که استاد مطهری اگر می خواست در ملأ عام چنینی نقدی را انتشار دهد،بعضی از تعبیرهای تند را نمی آورد امّا این دلیل بر آن نمی شود که اکنون چنین نقدی انتشار نیابد،زیرا خود استاد در همان نامه معروف که با مهندس به ارگان امضا کرده،اشاره به انحرافاتی در اندیشه های مرحوم شریعیت دراد که کتمان آن ها نادرست بوده و آیه الذین یکتمون...شامل آن ها می شود،گرچه از نظر گرایشات اسلامی او را تأیید می کند.49

(صفحه 154)

همانگونه که گذشت نقد مذکور در اوائل سال پنجاه و یک نوشته شده است، استاد بعدها نیز در یکی از آخرین کتاب هایش(وحی و نبوت)مجددا به سارغ اسلام شناسین رفته و در ارتباط با مبحث اعجاز به نقد قسمتی از آن پرداخته است، قبل از اینکه به سراغ آن بحث برویم سزاوار است مطلبی را که استاد در نقد مرحوم اقبال لاهوری دارد و در این نقد دکتر نیز به جهت تأثیری که از اقبال در این مسئله پذیرفته،شرکیت است، بیاوریم.

روابط استاد مطهری و دکرت تغییر داده،ضرورت نداشت این چنی برخورد غیر مطنقی بامسئله انتشار یادداشت ها داشته باشد،متأسفانه ایشان با اینکه این همه بربرهان و استدلال تکیه داشته و طرفدار فکر و اندیشه است،در مواردی مخاف خود را به شدت با عناوین نامطلوبی مورد حمله قرار می دهد،در اینجا حوصله استقصا نیست که برخی از این تندروی ها را از مقالات ایشان گردآوری کنیم تنها یک مورد را (دقت کنید چند مورد در این یک مورد است)درباره همین کتاب مطهری افشاگر توطئه می آوریم،این در حالی است که ما خود در ابتدا این بحث اشاره کردیم که نحوه طرح این کتاب از جهات متعددی نادرست است،اما اینک سخنان تند آقای سروش نسبت به مؤلف کتاب فوق:نویسنده آن اکتاب هم، چنانک که از مفاد بعضی پانوشت ها برمی آید،با دسته ای مهر می ورزد که دیری است عشق فاشیسم و ولایت هیتلری را در سر می پرورانند و کارشان لکه دار کردن شخصتیها و پراکندن نفرت ضد یهودی و سوراخ کردن کلمات و بیرون کشدین فلسفه وفکر از اعماق و الفاظ است(همان کارها که فیلسوفان استاد در همین کتاب(وحی و نوبت) وقتی مسئله ختم نوّت رامطرح می کند، عباراتی را از کتاب حایا فکر دینی در اسلام نقل و نقد می کند،خلاصه نظر اقبال این است تاریخ به دو دوره قدیم و جدید تقسیم شده و انبیا سلف متعلق به دوران قدیم بوده و نبی اکرم(ص)در آستانه دوره جدید ظاهر گشته است،رمز خاتمیت او نیز این است که بشر از دوره کودکی خارج شده و به دوره عقل برهانی پا نهاده است،وحی دید تنها منابع معرفت جدید را مشخص می کند و دیگر مانند دوره فاشیست می کردند و به دیگران می آموختند)،مطرح کردن خود به هر قیمتی و ستایش و پرستش قدرت و نان و نرخ روز خوردن و حسات نسبت به افراد محبوب ورزیدن و با تفکر،دشمنی کردن و به بهانه کوبیدن عقل فضولی و جزوی و با اتهام غرب زدگی هر سخن و اندیشه ای را مورد طعهن و حمله قرار دادن و بی عملی را تلقین و تزریق کردن،و تاریخ پرستی را سرمشق و سرلوحه کار خود قرار دادن،و عجز در برابر خدای تاریخ کردن و منطق را باز نشسته دانتسن و برهان را مسخره کردن و در علم،طعن زدن و اگزیستانسیالیزم الحادی را نشر کردن و آدمی را حیران و سرگشته و مضطرب و بی پناه و بی خدا وانمودکردن و او را اسیر و ذلیل«حوالت تاریخی»انگاشتن و عاجزانه و ذلیلانه چشم بر آستانه خدای تاریخ دوختن و از و انتظار معجزه و کرامت داشتن و با همه قدرت ها و حکومت ها جوشیدن و...جزو ارکان پیشه و اندیشه آن هاست. (50)

(صفحه 155)

کودکی مطلب را مسقیما القا نمی کند تنها چیزی که این پیامبر(ص*آورده توجه دادن به قول تجربی و راهنمائی کردن به بهره گیری از طبیعت و تاریخ است.

استاد ابتدا نظر اقبال را به خوبی توضیح داده و پس از آن به نقد آن می پردازد،ما قبل از آوردن نقد استاد، جملاتی را نیز که دکتر شریعتی در تشریح همین موضوع و موضع آورده،نقل می کنیم،دکتر در این باره صراحت بیشتری داشته و البته با دکر اینکه اصل مطلب از اقبال است و واو اضافاتی کرده، مسئولیت گفته خود را خصا بر عهده می گیرد،او می نویسد:

...وقتی می گوید خاتم انبیا من هستم نمی خواهد بگوید آنچه گفم انسان را الی الابد بس است بلکه خاتمیت می خواهد بگوید انسان ها تاکنون احتیاج داشته اند،برای زندگی خودشان از ماورا تعل و تربیت بشریشان هدایت شوند،حالا در این زمان[قرن هفتم میلادی]بعد از آمدن تمدن یونان،تمدن روم،تمدن اسلام،قرآن،انجیل و تورات،تربیت مذهبی انسان تا حدی که لازم بود انجام پذیرفته است و از این پس اسنان،براساس این طرز تربیتش،قادر است که بدون وحی و بدون نبوّت جدیدی،خود روی پای خودش به زندگی ادامه دهد و آن را کامل کند بنابراین دیگر ختم نبوت است خودتان را بیفتید.50

درچند سطر بعد می گوید:

پیغمبر اسلامی می گوید که از حالا به بعد، تربیت شده ای و شعورت تا حدی که بتواند صلح و سازش سعادت و تکامل و آسایش برقرار کند، درسیده است.تو می توانی ومیفهمی،یعنی اندیشه ات به مرحله ای از تکامل رسیده که احتیاج ندارد باز هم وحی،دست تو را بگیرد و پا به پا ببرد از این پس،علم جای وحی را می گیرد البته عقلی که با وحی در طول قرون پیشین تربیت یافته و بالغ شده است.51

مطمئن هستیم-همانگونه که استاد در باره اقبال نوشته-نه اقبال و نه شریعتی، منظورشان کنار گذاشتن قرآن نیست امّا چنین تفسیری از ختم نبوت از لحاظ منطقی،سرنوشتی جز ختم دیانت ندارد.

مقالات مرتبط:

آیت الله مطهری و دکتر علی شریعتی (1) بخش اول

آیت الله مطهری و دکتر علی شریعتی (1) بخش دوم

آیت الله شهید مطهری و دکتر علی شریعتی 2 بخش دوم

آیت الله شهید مطهری و دکتر علی شریعتی 2 بخش سوم

پی نوشت ها:

(30)-اسلام شناسی،حسینیه ارشاد(1)-مجموعه آثار(16)ص 50-57.

(31)-مقدمه ای بر جهانبینی اسلامی ص 422.

(32)-مقدمه ای بر جهانبینی اسلامی ص 449.

(33)-همان ص 450.

(34)-همان ص 451.

از شماره 35 تا 39 موجود نبود.

(40)-تکامل اجتماعی انسان ص 56.

(41)-حماسه حسینی ج 3 ص 307-310.

(42)-نشریه دانشکده ادبیات مشهدش 1 و 2 سال 1366 ص 198 سخنرانی دکتر عبد الکریم سروش.

(43)-خود دکتر نیز در بسیاری از موارد این نوع برخورد را با دیگران داشت.

(44)-همان مدرک ص 198.

(45)-همان مدرک ص 199.

(46)-همان مدرک ص 197.

(47)-انقلاب اسلامی در ایران ص 118.

(48)-اندیشه سیاسی در اسلام معاصر ص 270.

(49)-در اینجا یادآوری یک نکته ضروری است و آن این که آقای سروش که گویا نظرش را در مورد

(50) رک:مجله دانشکده ادبایت مشهد سال 66 شماره 1 و 2 ص 199.

(51)-اسلام شناسی مشهد(مجموعه آثار 30)ص 63،64.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است