در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مربیان سال هشتم شماره 27، متن سخنرانی حضرت حجة الاسلام و المسلمین سعیدی نماینده محترم ولی فقیه در سپاه ؛


بسم الله الرّحمن الرّحیم.

خدا را شاکرم که به این بندۀ حقیر توفیق داد در جمع و محفل نورانی فرهیختگان و نخبگان، در استان عالم پرور و شهیدپرور زنجان حضور پیدا بکنم و توفیق زیارت عزیران را داشته باشم. در آستانۀ شهادت معلّم بزرگ، علاّمۀ بزرگوار شهید مطهری و هفتۀ عقیدتی سیاسی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستیم. هم یاد آن معلّم عزیز و بزرگ را گرامی می دارم و هم همۀ معلّمینی که در راه ایفای وظیفه جانشان را فدا کردند.

بحثی که در محضر شریف شما عزیزان دارم در زمینۀ« روحانیت و مقتضیات زمان» است؛ و این که روحانیت و علما در پاسداری از اندیشۀ ناب دینی در طول تاریخ چه نقشی ایفا کرده اند؟ و به طور خاص نقش مرحوم شهید مطهری در این عرصه چگونه بوده است؟ همه می دانیم که یکی از مهم ترین رسالت های ائمه معصومین(ع ) پاسداری از اسلام ناب در برابر اندیشه های انحرافی بوده است. همواره پس از پیروزی یک انقلاب و نهضت و بعثت، بخصوص پس از استقرار یک مکتب الهی، دشمنان، معاندان، مخالفان و سودجویان براساس غرض ورزی یا برای سودجویی، درصدد ایجاد جریان های موازی و انحرافی برمی آیند که اگر پاسدارانی به صدد تنقیح و سالم سازی آن اندیشۀ دینی برنیایند، اساس دین مخدوش می شود. شاهد بودیم که در تاریخ اسلام جریان های فکری زیادی شکل گرفت. جریان فکری خوارج یک جریان انحرافی خطرناک بود؛ جریان غلات، کسانی که نسبت به ائمه غلو داشتند و آنها را در جایگاه ربوبی و الوهیت قرار می دادند؛ مرجئه، کسانی که اصالت عمل را حذف می کردند و می گفتند صرفا اعتقاد و ایمان برای نجات کافی است، جریان زیدیّه، جریان فتحیّه، جریان واقفیّه و جریان جبریّون و جریان مفوضّه.

تاریخ ائمه معصومین مواجه بود با اندیشه ها و تفکرات و جریان های انحرافی که در برابر اندیشه ناب دینی و الهی قد علم می کردند. یکی از مأموریت ها و رسالت های ائمه معصومین علیهم السلام مقابلۀ با این اندیشه های انحرافی و تنقیح و اصلاح این اندیشه های انحرافی بود. در طول دوران غیبت، نیز همانند دوران دیگر امامان( ع) شاهد بروز جریان ها و تفکرات بسیار زیادی بوده ایم. در طول این هزار و اندی سال که از غیبت کبری می گذرد، جامعۀ اسلامی اعمّ از جامعۀ شیعی و سنّی با اندیش های انحرافی زیادی روبرو بوده است، تفکرات زیادی به نام دین، وارد جامعه شده و درصدد تحریف دین و یا استحالۀ دین برآمده است. در طول این دوران، علمای بزرگ، مراجع و اساتید بزرگوار درصدد مقابلۀ با اندیشه های انحرافی برمی آمدند و شهدای بسیاری از روحانیت و علمای بزرگ از صدر اسلام تا دوران غیبت و از دوران غیبت تا امروز، جانشان را در راه مقابلۀ با اندیشه ها و تفکرات انحرافی نثار و فدا کرده اند.

در دوران معاصر و درصد سال اخیر به طور خاص با جریان های فکری بزرگی مواجه بوده ایم. قطب بندی دنیای امروز و جبهه گیری قدرت ها و نیز بعد از رنسانس و رنگ فلسفی گرفتن بسیاری از مسائل زمینه ساز بروز اندیشه ها و تفکرات گوناگونی شد. جهان اسلام هم به طور قهری و طبیعی تحت تأثیر این جریانات فکری انحرافی قرار گرفت و دستخوش بحرنها و مشکلاتی شد. در این زمینه علمای بزرگی در تاریخ معاصر منادی بیداری دینی بودند؛ فریاد دفاع از اسلام ناب را سر دادند و مدافع آن شدند. یکی از آن چهره های بزرگ و ارزشمندی که پرچم دار این عرصه بود مرحوم علاّمۀ بزرگوار شهید مطهری( رضوان الله تعالی علیه) بود.

 

.1مقابله با لیبرالیزم 

مرحوم مطهری به طور خاص با پنج جریان فکری مقابله کرد. اولین جریان فکری که مرحوم مطهری در برابر آن قرار گرفت جریان فکری لیبرالیزم بود. لیبرالیزم رهاورد دوران رنسانس بود. بعد از جنایات و فجایعی که در قرون وسطی به دست سردمداران کلیسا انجام شد و برخورد با نوگرایی و علم گرایی داشتند، زمینۀ یک رنسانس و پشت پا زدن به اساس دین پدید آمد و رنسانس بدون توجه به واقعیت و وضعیت دین مسیح، اساس دین را مورد حمله قرار داد. گفتند دوران دین گرایی به پایان رسیده و عصر علم گرایی شروع شده است و در واقع رنسانس را مبدأ حقوق اساسی قلمداد کردند. دوستانی که در دانشگاه ها و از جمله دانشگاه های حوزه ما حقوق اساسی می خوانند، مبدأ حقوق اساسی را تقابل بین رنسانس و قرون وسطی قرار می دهند و از ابتدا دانشجو در یک پارادوکس و تضاد بین دین و علم واقع می شود که خود این زمینه اعوجاج را در ذهنش به وجود می آورد که هنوز هم ظاهرا این وضعیت همچنان به قوت خود باقی است و تغییرات اساسی در مبدأ حقوق اساسی ما به وجود نیامده است. لیبرالیزم به عنوان رهاورد پدیدۀ رنسانس سه نتیجه و دستاورد داشت: یکی سکولاریزم و جدایی دین از سیاست بود که آنها می گفتند دین صلاحیّت ادارۀ حکومت را ندارد و نمی تواند در عرصۀ حکومت شرکت بکند و باید دین در محدودۀ فردی و عبادی باقی بماند. دومین نتیجۀ لیبرالیسم، آزادی مطلق بود، آزادی در تولید، در توزیع، در مصرف، در اخلاق، و آزادی در همۀ امور، مگر یک محدوده ای در روابط انسانی که مقررات برای حفظ حقوق ملکی افراد لحاظ می کرد. این آزادی، در واقع جریانی در برابر جریان افراط  گری بود که کلیسا ایجاد کرده بود.

سومین دستاورد لیبرالیزم علم گرایی بود. یعنی در واقع گفتند که ما جز تجربه راهی برای دستیابی به حقایق نداریم. و دین نمی تواند منبعی برای علم ما باشد. علمگرایی مسیرش تجربه است یا عقل عملی؛ همان عقلی که به تجربه منجر شود یا نتیجۀ تجربه باشد.

لذا این سه موضوع از لیبرالیزم حاصل شد. لیبرالیزم بر تفکر دینی ما، و بر دنیای اسلام سایه انداخت و یکی از رسالت های مرحوم مطهری مقابله با آن بود. مباحث مرحوم مطهری را می-توان در همین شاخه ها دسته بندی کنیم. برای مقابله با سکولاریسم، برای اثبات عینیت بین دین و سیاست مرحوم مطهری چه مباحثی را در کتبش مطرح کرده است. آنها می گویند ما به سکولاریسم معتقدیم و مطهری می گوید بین دین و سیاست عینیت وجود دارد و اصلا دین و سیاست تفکیک ناپذیرند، این زمینۀ انحراف انسان را فراهم می کند. یک بار می گوییم آزادی کمال وسیله ای است، یعنی انسان برای تکاملش نیاز به آزادی دارد. این را مرحوم مطهری می گوید. اصلا نگاه قرآن به عبادت و علم و دنیا هم همین است. و آنها را کمال وسیله ای می-داند. یعنی عبادت هم برای قرب به خداست و خود عبادت هم هدف اصلی نیست« و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون» این آیه می گوید هدف خلقت در عبادت است ولی با یک امعان نظر معلوم می شود خود عبادت هم وسیله ای برای قرب الهی و برای وصول به حق است. این جریان اول بود که مرحوم مطهری در آثار ومکتوبات و نوشته هایش این سه نکته را در بحث مقاله با لیبرالیزم هدف گرفته است.

 

.2 مقابله شهید مطهری با ماتریالیزم 

جریان دوم که مرحوم مطهری با آن دست به گریبان شد و با آن به مقابله برخاست، جریان ماتریالیزم بود. جریان دومی که جهان اسلام را بعد از انقلاب اکتبر در سال1917 فراگرفت جریان تفکر ماده گرایی بود. یکی از پیامدهای جریان لیبرالیزم، ماتریالیزم و ماده گرایی بود؛ یعنی در دل سرمایه دارای و لیبرالیزم، ماده گرایی و ماتریالیزم متولد شد، منتهی در شرق رشد کرد و به ثمر رسید. عده ای چون مارکس وقتی دیدند لیبرالیزم، اصالت انسان و اومانیزم را مبنا قرار داده و سراسر به سمت سرمایه گذاری و ولنگاری پیش می رود این ها آمدند مسیری درست عکس مسیر آنها را انتخاب کردند اصالت ماده را مبنا قرار دادند. گفتند اصلا انسان اصالت ندارد، انسان هم ابزار است بلکه اصالت با ماده است و اگر معیشت انسان تغییر کرد، تفکرش هم تغییر می-کند، دینش هم تغییر می کند. انسان اصالت ندارد و زیر بنا نیست. زیر بنا اقتصاد است.

تفکر ماتریالیزم چند محصول داشت: یک نفی مطلق دین. ماتریالیزم آمد و گفت دین افیون ملت-هاست مارکس شعار می داد دین افیون ملت ها و تخدیرکننده جامعه و انسان است. دومین محصول ماده گرایی، نفی وحی و عقل بوده است. ماتریالیزم کارآمدی وحی و عقل را به طور کامل از کار می اندازد و می گوید جز با تجربه در آزمایشگاه، راه دیگری برای دستیابی به شناخت نداریم. اگر یک عقل تجربی را هم قبول دارد، مارکسیستها و ماتریالیستها حتی همان عقل تجربی را نیز قبول ندارند و می گویند جز در آزمایشگاه و تجربه به هیچ حقیقتی نمی توانیم دست پیدا بکنیم. منبع شناخت ما یک چیز است و آن تجربه است و حس، و راهی غیر از آن برای رسیدن به دانش و معرفت نداریم. اینها محصول جریان ماتریالیستی بود. جریان ماتریالیزم در اوج ضعف اندیشۀ دینی شکل گرفت و در دهۀ چهل و پنجاه خود را بر کشورهای اسلامی تحمیل نمود و از این رو جریانهای متکی بر ماتریالیزم در جهان اسلام پدید آمدند. مثلا مارکسیست های اسلامی، چریک های فدایی خلق، حزب توده، جریانهایی که در ایران و در کشورهای دیگر رشد کردند. شما ببینید حزب بعث عراق نشأت گرفته از تفکر ماتریالییستی شوروی بود. حزب بعث سوریه همینطور. لیبی و الجزایر و حتّی مصر جزو اقمار شوروی بود( بعدا به دامن امریکا برگشت) عراق و حتّی فلسطین نیز چنین بودند.

بنده یادم است آن زمان این ده گروه انقلابی فلسطین هیچ کدامشان جرأت نمی کردند بگویند که ما مسلمان هستیم و در پناه داس و چکش کرملین می خواستند انقلاب بکنند و بر اسرائیل پیروز شوند. و اصلا احساس نمی کردند که اسلام بتواند مبنای حرکت و انقلاب بشود. در کشورهای اسلامی موج مادیگری همه جا را داشت فرمی گرفت و قم و بزرگان قم به شدت نگران بودند. مرحوم شهید محلاتی می فرمود: من در فیضیه، به درس مکاسب امام می رفتم یک روز خدمت امام عرض کردم آقا طلاّ ب نیاز به درس اخلاق دارند، شما یک درس اخلاق برای طلاّب بگویید. امام فرمود: شیخ فضل الله! درست است که طلاّب درس اخلاق نیاز دارند، اما خطر جدی که امروز جهان اسلام را تهدید می کند، خطر موج مادیگری است. ما باید یک استاد مارکسیست شناس را دعوت کنیم در فیضیه و برای اوکرسی تدریس بگذاریم که به ما بگوید جریان کمونیستی و مارکسیستی چه می گوید؟تا ما بتوانیم در برابر این امواج بایستیم، وگرنه جوانان ما در آینده تحت تأثیر جریان مادیگری قرار می گیرند. آن زمان چه کسانی در برابر این موج قد علم کردند؟ خود امام یکی از پرچم داران بود آن زمان، هنوز آیت الله بروجردی( ره) در قید حیات بودند و امام این ایده در ذهن مبارکشان بود. در آن زمان مرحوم شهید صدر در نجف احساس خطر کرد و« فلسفتنا» را نوشت. کتاب فلسفتنا، نقد اصول چهارگانه مارکس است. یا مرحوم علاّمه طباطبایی« اصول فلسفه» و« بدایأ الحکمه» و« نهایأ الحکمه» را دقیقا در راستای مقابله با اندیشۀ ماتریالیستی و مادیگری نوشتند و مرحوم مطهری بر اصول فلسفه شرح نوشتند. مرحوم شهید مطهری در تفسیر اصول فلسفه، توانست زمینۀ روشنگری را برای افکار جامعه فراهم کند.« انسان بین مادی گری و اسلام» را در شرایطی نوشتند که موج مادی گرایی وارد دانشگاه شده بود و ایشان در برابر آریان پور، در برابر تئوریسین های حزب توده و مارکسیستها در دانشگاه ها به مقابله برخاستند.

 

.3 مقابله با جریان روشنفکری منحرف 

جریان سومی که مرحوم مطهری در برابر آن ایستاد و پرچم دار بود، جریان روشنفکری بود. به تعبیر بزرگانمان،« روشنفکری از اول در ایران ناقص الخلقه، متولد شد. و در چارچوب مبانی ینی و الهی نبود.» روشنفکری از غرب وارد ایران شد و دارای انحرافاتی بود. روشنفکری در ایران چند پیامد منفی داست: یکی جدایی بین حوزۀ دین و آزادی که همچنان از این قضیه رنج می-بریم. در روش فکری غربی بین حوزۀ دین و آزدی تفکیک می کنید. در صحبت های بعضی از سخنرانان خودمان در گذشته،در مقالت روزنامه های زنجیره ای نیز شاهد بودیم که آزادی را مقابل دین قرار می دادند. اصولا این تفکر که خود دین از حوزه آزادی جداست، نشأت گرفته از آن مایه های روشنفکری غربی است. دوم، دین منهای روحانیت. یکی از آثار و تنبعات روشنفکری ناقص الخلقه غربی، طرح اندیشه دین منهای روحانیت بود که ضربۀ بسیار سختی را بر پیکرۀ دین داران زد؛ و مسأله سوم ترویج دین حدّاقلی بود در واقع همان سکولاریستی را به شکل دیگری در این جا آمدند اعمال کردند که دین حدّاقلی است و یا در حوزۀ فردی یا عبادی است. دین اگر وارد حکومت شود آسوده می شود. حتی در دولت های پیشین ما، افرادی از دولت-مردان یا در حاشیۀ دولت های پیشین بودند که اعتقاد داشتند ورود دین در دولت یعنی رعایت ملاحظات. اگر دین بخواهد کاملا وارد حوزه اجرایی شود، آلوده می شود. این ها پرتوی است از همان اندیش های روشنفکری غربی.

مرحوم مطهری در برابر این تفکرات ایستاد. شما« جهان بینی»  مرحوم مطهری را ببینید،« انسان و قرآن» مرحوم مطهری را ببینید. تمام مبحثی که ایشان مطرح می کند برای مقابله با این تفکر غلط است. روحانیت را در عین اینکه نقد می کند، اما نقش روحانیت را در تداوم راه ائمه می بیند. مگر می شود قرآن را از پیامبر یااز اهل بیت جدا کنیم؟ مگر می شود قرآن را از مترجمان و راسخان در علم و کسانی که نقش مفسّر، مبیّن و مروجّ و مجری قرآن را دارند جدا کنیم؟ این از دستاوردهای روشنفکری بود و آقای مطهری در برابر این مجموعه مقابله کرد.

 

.4 مقابله با جریان التقاط 

چهارمین جریانی که شهید مطهری در برابر آن ایستاد، جریان التقاط بود. این جریان از خطرناک-ترین جریان های فکری بود که درصد سال الخیر جامعۀ ما گرفتارش بود. التقاطیون به اساس دین اعتقاد ندارند، یک مبنا و منطق دیگری دارند، یا منطق مادی گرای دارند، یعنی مایه های تفکرشان یا غربی است یا شرقی؛ یا بر مبنای تفکر لیبرالیستی فکرشان شکل گرفته یا بر مبنای تفکر مادی گرایی. بعد یک رنگ و لعابی از اسلام هم به حرفها، اعتقادات و رفتارشان می زنند. یعنی بخشی از این و بخشی از آن را مخلوط می کنند و یک معجون درست می کنند و می گویند مارکسیست اسلامی یا روشنفکر دینی یا مثلا جمهوری دمکراتیک اسلامی. تکیۀ امام روی اینکه« جمهوری اسلامی» نه یک کلمۀ کم، نه یک کلمۀ زیاد، دقیقا در برابر یک اندیشۀ التقاطی قرار داشت. کسانی که اسلام را ناقص می دانستند می گفتند اسلام کشش دمکراسی را ندارد. یک محتوایی دارد ولی دمکراسی ندارد و ما باید از غرب دمکراسی را بگیریم و آن را ضمیمۀ اسلام کنیم. این را می گویند همان التقاط. جریان التقاط لطمات سنگینی را به کشور ما وارد کرد.

التقاطیون متمایل به غرب، کسانی بودند که وجه اشتراکی با غرب داشتند، مثل نهضت آزادی، مثل جبهۀ ملی، مثل خیلی از این گروه ها که با تفکرات غربی آمیخته بودند. نماز منی خواندند. یک سری آداب و رسوم دینی را انجام می دادند، اما مایه های تفکرشان، تفکر دینی نبود. دینمدارانه فکر نمی کردند. دین به عنوان یک عادت خانوادگیشان تلقی می شد.امّا جریان های التقاطی متمایل به شرق، جریان هایی مثل منافقین( سازمان مجاهدین خلق) بود که مایه های تفکر شرقی داشت. ماده گرا بودند، منتهی به ظاهر شعارهای دینی هم سر می دادند. جنبش مسلمانان مبارز یا فرقان، بسیاری از این گرو ها که در دهه های پایانی حکومت شاه شکل گرفت و بعد از پیروزی انقلاب هم آمدند عرض اندام کردند اینها از گروههای التقاطی بودند.

یکی از مهم ترین خدمات شهید مطهری افشاگری در برابر این جریان ها بود. واقعا نقش شهید در برابر این ها خیلی سخت بود و سنگین بود. انسان جریان های داخلی را بشناسد و آن ها را افشا کند و جامعه را روشن بکند خیلی سخت است.

 

.5 مقابله با تحجر 

پنجمین جریان که مرحوم مطهری با آن به مقابله برخاست تحجّر و جمودگرایی و قشری گری بود؛ چه قشری گری از نوع انجمن حجتیه اش یا قشری گری افراطی در مسائل یگری که واقعا لطمه می زند به اسلام و دین، شما ببینید انتظاری که انجن حجّتیه به جامعه عرضه می کرد با انتظاری که مرحوم شهید مطهری عرضه می کند چقدر با هم تفاوت دارد؟ آن ها آمدند گفتند قبل از قیام امام زمان هر حکومتی باطل است و نباید حکومتی به وجود بیاید. باید زمینه را خودمان سوق بدهیم به سمت ظهور امام زمان، و انتظار یعنی جمود و سکوت و مهم ترین خطری که انجمن حجّتیه احساس می کرد، بهائیت بود و در برابر بهائیت می ایستاد. هرچی امام فریاد می-زد که امریکا پشت قضیه است آنها متوجه نمی شدند، چرا که یکی از کارهایی که امریکا انجا می داد جا اندازی بهائیت در ایران بود. در عربستان وهابی گری ره انداختند. در جای دیگری قادیانی گری راه انداختند و ما باید با صحنه گردان اصلی مبارزه کنیم ولی انجمن حجتیه این مطلب را نمی فهمید. انجمنی ها از نظر تئوریکی، تفکرشان انحرافی بود. مرحوم مطهری آمدند انتظار را تبیین کردند، و گفتند که انتظار پویا، انتظار محرّک، انتظار فعّال و انتظار حرکت آفرین، درست است.

همچنین یکی از خدمات مرحوم مطهری، پیرایه زدایی از مراسم عاشورا و عزدارای بود. یکی از مشکلات ما جمودگرایی و تحجّرگرایی در مراسم عزاداری است. اگر مراسم عزاداری را ما از اهلش سؤال نکنیم، و به نخبگان، خبرگان و به اهل ذکر مراجعه نکنیم، گرفتار مسائلی می-شویم که عزاداری به ضدّش تبدیل می شود و مشکلاتی برای جهان اسلام به وجود می آورد که قابل دفاع نخواهد بود. باز از شجاعتهای مرحوم مطهری این بود که فرید زد بر سر تحریفات عاشورا. گفت: باید یک انقلابی در عزاداری امام حسین( ع) به وجود آید که پیرایه ها را کنار بزند و حقایق را افشا نکند. مطهری می گوید ما باید از امام حسین چهره ای را ترسیم کنیم که در دانشگاه های آمریکا و در دانشگاه های پیشرفته اروپا هم قابل طرح و ارائه باشد و استقبال بکنند. ولی وقتی که ما یک چهرۀ ناهمگن و ناصحیح در عزاداریمان عرضه می کنیم، چگونه می-توانیم از امام حسین دفاع بکنیم؟

اجمالا این پنج جریانی بود که در صد سال اخیر تاریخ ایران و جامعه اسلامی ما با آن گرفتار بود و بزرگان و اندیشمندان و صاحب نظران به افشاگری و تبیین پرداختند. بحث حقوق زن، بحث عدل الهی و کتابهایی که مرحوم مطهری نوشتند، دقیقا در راستای شبهاتی است که در آن دهه ها برای جهان اسلام مطرح شده بود. بزرگان نیز قلم به دست گرفتند و اندیشه ناب دینی را روشن و تبیین کردند. امّا این افشاگری کافی نبود. افشاگری نیاز به یک جریان بالنده و حرکت داشت. اینها شاگردان امام بودند و این ها تحت تربیت امام رشد کرده بودند. مرحوم شهید بهشتی در دهۀ پنجاه، در مدرسه حقانی فلسفه هگل درس می گفتند! آیا به نظر شما توی حوزۀ علمیه قم فلسفۀ هگل درس گفتن چه معنایی دارد؟ دقیقا در راستای نیاز روز حوزۀ علمیه قم بوده است. یعنی تفکر مادی گرایی وقتی جهان اسلام را تهدید می کند، باید روحانیت مسلّح باشد به سلحی که بتواند با دشمن در جایی مناسب درگیر شود و بجنگد. آشنایی با زبان انگلیسی لازم است. مرحوم آقای قدوسی( ره) اصرار می کردند که حتما زبان انگلیسی بخوانید. ماها نمی دانستیم برای چه زبان انگلیسی بخوانیم ولی امروز یک طلبه می رو کانادا، با یک فیلسوف وقتی بحث می کند می تواند کلی روی او تأثیر بگذارد. بنابراین آن روز اقتضاء می کرد دانشمندان، علما و بزرگان وارد این عرصه شوند و زمینۀ آماده سازی خودشان را برای مقابله با امواج انحرافی فراهم بکنند. این کار شد، و البته قیام و نهضت مقدس امام( ره) توانست تمام این تفکرات باطل را به زباله دان تاریخ بریزد، یعنی پنج جریانی که روی جهان اسلام سایه انداختند بود، توانست تمام این خار و خاشاک ها رایک جا جمع بکند و به زباله دان تاریخ بریزد و زمینۀ شفافیت و بالندگی اسلام را فراهم نماید.

امروز اسلام، به عنوان یک جریان بالنده و سازنده و به عنوان یک جریان انقلابی در دنیا قد علم کرده و دنیا را تکان داده است! این دین پتانسیلی دارد که می تواند دنیا را از دست مستکبران نجات بدهد. منتهی عامل می خواهد، رهبری و مدیریت می خواهد و این رهبری امروز در کشور ایران حضور دارد و ملت قهرمان و رزمندگان اسلام و پاسداران و بسیجیان و ارتشیان و نیروهای نظامی در خدمت پاسداری واز اسلام و انقلاب هستند و این نقش را به بهترین شکل انجام می دهند.

من در پایان سخن این توصیه را دارم که به اقتضائات امروز توجه کنیم. امروز جامعۀ ما اقتضائاتی دارد. هم روحانیت باید به عقب ماندگی هایش برسد و جبران بکند و آمادگی هایش را فراهم بکند و هم شما باید آگاه و بیدار باشید. امروز جبهۀ دشمن، جبهۀ نرم افزاری است. تهاجم دشمن هم، تهاجم نرم افزاری است، ما باید بتوانیم در برابر جبهۀ مهاجم نرم افزاری دشمن، یعنی در جبهه فرهنگی دشمن با دشمن بجنگیم و این نیاز به ساز و کار متناسب خودش را دارد. از این رو هم روحانیت و حوزه های علمیّه به یک آمادگی لازم و بیش از گذشته نیاز دارند و هم نیروهای مسلح و عزیزان سپاهی و بسیجی باید توکل بکنند به شرایط و بدانند که نگرانی رهبری از چیست. دشمن در جهان اسلام در جهت تبدیل تقابل بین کفر و اسلام در پی تقابل بین سنی و شیعه و بین عرب و عجم است و بنیاد جهان اسلام به این تن بدهد. بنابراین بحمد الله ملت ها آگاهانه و هشیارانه، با پیروی کامل از رهبر معظم انقلاب توانسته راه را با جدّیت و قاطعیت دنبال کند. امیدوارم که خداوند به همۀ ما توفیق دهد تا بتوانیم مسئولیت خود را به نحو احسن انجام بدهیم.

ان شاء الله

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است