در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: سایت باشگاه اندیشه، شریف، لک زایی ؛


دلایل ضرورت آزادی

شاید در مرحله نخست به نظر آید که سخن گفتن درباره ضرورت آزادی بیهوده است؛ زیرا غالباً ضرورت آزادی مفروض گرفته می شود. گرچه ممکن است این دیدگاه درست به نظر آید، اما از منظر بحث حاضر نه تنها اهمیت بحث از ضرورت آزادی و دلایل چنین ضرورتی کاهش نیافته، که افزون نیز شده است. و بلکه می تواند به مثابه نقطه تمرکز و ثقل مبحث حاضر مورد بهره برداری قرار گیرد. به ویژه اینکه در اینجا صرفاً از ضرورت آزادی گفت وگو نمی شود و بیش از ضرورت از دلایل آن سخن به میان می آید.

آیت الله مطهری در مباحث خود درباره آزادی، از بحثی با عنوان دلایل صحت، و به تعبیر نگارنده دلایل اهمیت و ضرورت آزادی گفت وگو می کند. این دلایل به طور کلی می تواند فرضیه مقاله حاضر را در تقدم آزادی بر اخلاق تقویت نماید. جان کلام مطهری در بحث ضرورت آزادی این است که به دلایل متعدد و تنها در گستره و سپهر آزادی می توان به مراتب سعادت و کمال دست یافت: «آزادی کلی به این معنی صحیح است که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد؛ دیگر به این معنا صحیح است که بسیاری از چیزهاست که با جبر نمی توان به بشر تحمیل کرد؛ و دیگر به این جهت که بشر موجودی است که باید بالاختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود برسد.»

عناصر سه گانه ای که در نقل قول مذکور بازتاب یافته به گونه ای است که آزادی را بر هر چیز دیگری و از جمله اخلاق تقدم می بخشد. در این معنا آزادی یک مفهوم بیرون دینی تلقی می شود که حتی پذیرش دین نیز میسر نیست، مگر اینکه با آزادی و آگاهی تمام صورت گیرد. و طبیعی است که اخلاقیات و فضائل اخلاقی نیز مورد پذیرش قرار نمی گیرد مگر با وجود و تحقق آزادی برای افراد. از این رو سخن مطهری سمت و سویی می یابد و بنا به دلایلی، که ذکر می کند، نباید از آدمی دریغ شود.

نخستین دلیل برای ضرورت آزادی این است که بروز و ظهور استعدادهای آدمی نیازمند فضای آزاد است. در یک فضای بسته و محیط متحجر و خفقان آور و استبدادی و ضد اخلاقی، زمینه ای برای بروز خلاقیت ها و استعدادها و فضائل اخلاقی و رفتارهای مبتنی بر اخلاق به وجود نمی آید. برعکس، در فضای بسته و مستبدانه ای که بر جامعه حکم فرما باشد، چاپلوسان و متملقان و زبان بازان قدر می یابند و بر صدر می نشینند و آزادگان و آزاداندیشان، خوار و ذلیل شمرده و بر فرش نشانده می شوند. وضعیت پدیدآمده به خوبی تأییدکننده این مطلب است که اخلاق مطلوب در چنین جامعه ای ریشه نخواهد دواند و مردم نخواهند توانست از چنین جامعه ای میوه های اخلاقی بچینند. آنچه مشاهده می شود، ضد اخلاق است و میوه های فاسدی است که در ظل نظام استبدادی ریشه دوانده و درخت تناور اخلاق را فاسد ساخته است و میوه هایی که به خورد مردم می دهد نیز فاسد و گندیده است. وضعیت موجود و نظام استبدادی اجازه چون و چرا کردن به خیرخواهان و خیراندیشان و مصلحان و اخلاقیون نمی دهد. تنها آنان که زبان به مدح بگشایند، جایی و مقامی  می یابند و بس. و این چنین، فضائل اخلاقی نیز در پی فقدان آزادی به مسلخ برده می شود و نفاق و دو رویی و فساد اخلاقی در جامعه رشد می کند و سر برمی آورد و جامعه را از درون تهی می سازد.

عنصر و دلیل دوم که در ضرورت آزادی بایسته توجه و تأمل است این است که بسیاری از امور و چیزها صلاحیت و قابلیت تحمیل به آدمیان را ندارد. برای مثال دین و اخلاق و... از جمله چیزهایی است که اجباربردار و اجبارپذیر نیست. نمی توان کسی را به زور وادار به پذیرش دین نمود و یا کسی را با تحمیل وادار به قبول اخلاق و فضائل اخلاقی نمود و به اجبار از او خواست که انسان، اخلاقی و پای بند به فضائل اخلاقی باشد.

مطهری اساساً نقطه قوت دین اسلام را در همین می داند که به دیگران اجازه نداده است دین و فضائل اخلاقی را به آدمیان تحمیل نمایند. اخلاق و اخلاقیات را نمی توان بر بشر تحمیل کرد؛ بشر می بایست خود با طوع و رغبت آنها را بپذیرد و به آنها عمل نماید. در فضای غیر آزاد، تحقق اخلاق و فضائل اخلاقی نیز به سختی صورت می گیرد و اساساً ممتنع می نماید. در همین زمینه مطهری می گوید: «بعضی چیزهاست که اصلاً اجباربردار نیست، یعنی نمی شود بشر را مجبور کرد که آن را داشته باشند ... . اگر تمام قدرت های مادی جهان جمع شوند و بخواهند با زور آن را اجرا بکنند قابل اجرا نیست؛ مثلاً محبت و دوستی».

دین، ایمان و محبت و دوستی، که در شمار فضائل اخلاقی اند و بسیاری چیزهای دیگر اجباربردار و تحمیل کردنی نیست و آیات فراوانی در قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد. از جمله خطاب به پیامبر می فرماید: «أدع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه»؛ مردم را با دلیل و منطق دعوت کن تا روح و قلب آنها را خاضع و عشق و محبت را در دل آنها ایجاد کنی. اخلاق را نیز می بایست با طوع و رغبت و منطق و برهان به دیگران آموخت و نه با تحمیل و اجبار. پیامبر مکرم خدا حضرت محمد(ص) برانگیخته شد تا مکارم اخلاق را تکمیل نماید: «إنی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». نمی توان مکارم اخلاق را به دیگران آموخت جز با برهان و استدلال و نرمی و لطافت.

عنصر و دلیل سوم در ضرورت آزادی این است که همانا قابلیت کمال یابی انسان در فضایی ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد. اساساً برای رسیدن به کمال، باید با بسیاری از چیزها در تنازع و کشمکش به سر برد. در ابتدا در درون خود و برای رسیدن به فضائل معنوی اخلاقی باید تلاش کرد و آنگاه در بیرون و برای تحقق اخلاق در جامعه می بایست تلاش نمود. و البته دست یابی به اخلاق و فضائل اخلاقی و کمال در فضای آزاد ارزشمند است. اگر امکان دست یابی به سعادت بدون تلاش و منازعه با درون خود و با جامعه و نیروهای شر دورن اجتماع میسر می بود دیگر اخلاق و فضائل و ارزش های اخلاقی ارزشمند شمرده نمی شد و مطلوب آدمیان نبود.

شاید بتوان گفت، همه عناصر و دلایل مذکور در باب اهمیت و ضرورت آزادی، می تواند تقدم آزادی را بر اخلاق و فضائل اخلاقی روشن سازد. آزادی به مثابه نقطه آغازینی است که می توان از آنجا به اخلاق رسید. بدیهی است اگر سپهر آزادی در حوزه عمومی نمود نیافته باشد نمی توان از اخلاق و فضائل اخلاقی گفت وگو کرد. یک جامعه فاقد آزادی، فاقد اخلاق هم خواهد بود و در این شرایط وضعیت جامعه از حیث روابط اجتماعی و آداب معاشرت بر پایه هیچ منطقی استوار نخواهد بود.

آزادی، چونان روش و ارزش

وقتی سخن از آزادی به منزله روش به میان آید، به این معنا است که آزادی، روش و زمینه و شیوه ای است که بدان وسیله می توان به پاره ای از اهداف خاص رسید و آزادی به خودی خود و به اصطلاح فی نفسه، اصالت نخواهد داشت، بلکه آزادی به منظور فراهم آمدن شرایط مساعد برای رشد و آگاهی و عقلانیت لازم و ضروری است. به دیگر سخن آزادی به مثابه ابزار و روشی است برای تعالی اخلاقی و عقلانی و توسعه آگاهی ها. آزادی روشی است برای دانستن و شناختن و آموختن.

پاره ای از مباحث آیت الله مطهری ناظر به روش و زمینه و ابزار بودن آزادی است. از این منظر، آزادی، راه و روشی برای رسیدن به مقصد و مقصودی دیگر است. آزادی، هدف و غایت اساسی و اصلی نیست، بلکه راه و روشی است برای دست یابی به هدف هایی برتر و بالاتر دیگری که همانا رسیدن به کمال و سعادت است. اصطلاحی که مطهری برای آزادی به مثابه روش به کار می گیرد «کمال وسیله ای» در مقابل «کمال هدفی» است: «آزادی (کمال وسیله ای) است نه (کمال هدفی). هدف انسان این نیست که آزاد باشد، ولی انسان یابد آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد. آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند و حتی به تعبیر دقیق تر خودش باید خودش را انتخاب کند ... . انسان اگر آزاد نبود نمی توانست که کمالات بشریت را تحصیل کند. [همچنان که] یک موجود مجبور نمی تواند به آنجا برسد. پس آزادی یک کمال وسیله ای است، نه یک کمال هدفی.»

در عین حال که آزادی کار ویژه ابزاری بودن را ایفا می کند، اما در همان حال می بایست آدمی آزاد باشد تا بتواند از این روش برای رسیدن به هدفی خاص بهره مند گردد؛ آنچه که مطهری از آن به بایستگی آزادی انسان یاد می کند. به هر حال در این صورت نیز بدون اینکه ابزار بودن آزادی به معنای کاهش نقش آزادی در زندگی تلقی شود، اما می توان به تقدم آزادی بر اخلاق حکم کرد. اگر انسان بخواهد به فضائل اخلاقی و اخلاقیات نائل شود نیز می بایست از آزادی برخوردار باشد. مطهری ضمن اینکه به نقش روشی آزادی تصریح می کند، اما از سوی دیگر تصور اینکه بدون آزادی بتوان به هدفی دست یافت را ناممکن می شمارد و بر آزاد بودن انسان تأکید و تصرح می کند. و البته این چنین وضعیتی را در شمار ویژگی های آدمی  برمی شمارد.

بنابراین، از منظر مطهری، آزادی، زمینه و معبری برای رسیدن به مقصدی خاص است. در واقع آزادی در این معنا، وسیله ای برای بروز و ظهور استعدادهای پنهان و نهفته و کشف ناشده آدمی است. انسان نیازمند آزادی است و از این رو گرایش به آزادی به گونه فطری در نهاد وی به ودیعت نهاده شده است و آدمی در مسیر زندگی خویش و برای بروز و ظهور استعدادهای عالی و برتر انسانی و اخلاقی از آن بهره مند می شود.

به دیگر سخن آدمی هم برای شناختن استعدادها و ظرفیت های خویش و هم برای شناختن استعدادها و ظرفیت های دیگران محتاج آزادی است. آزادی روشی است برای ظهور و تجلی، روشی است برای خودشناسی، روشی است برای راه بردن به نهانیهای غیر، روشی است برای کسب آگاهی و رفع نادانی، روشی است برای سیاستی کامیاب و مدیریتی موفق، روشی است برای دادگری و ستم ستیزی و روشی است برای درپوشیدن جامه اخلاق بر تن خود و جامعه.

گرچه ابزاری و روشی بودن آزادی در سخنان مطهری مورد اشاره و تأکید قرار گرفته است، اما از سویی در مباحث وی بر ارزش بودن آزادی نیز تصریح شده است. به یک معنا مطهری آزادی را برترین و بزرگ ترین ارزش های انسانی و مافوق ارزش های مادی می داند. وی این پرسش را طرح می کند که چرا آزادی به این مقام و ارزشمندی رسیده است که در شمار برترین و بزرگ ترین ارزش های انسانی قرار گیرد؟ پاسخ وی این است که در طول تاریخ بشری این ارزش همواره از آدمی دریغ شده است و از این رو چون ارزشی کمیاب بوده است از این رو ارزشی بسیار والا و ارجمند یافته است و البته معتقد است که در عصر حاضر نیز گرچه شعار و حماسه و سخن آزادی هست، اما چیزی جز گندم نمایی و جو فروشی نیست.

از سویی در سخنان مطهری ارزش بودن آزادی معادل تکلیف بودن آزادی تلقی شده است. در واقع تلاش برای بهره مندی از آزادی وظیفه انسان ها است و آدمیان نمی توانند و نباید آزادی خود را تحت هیچ شرایطی سلب کنند و تن به اجبار و تحمیل بسپارند. البته تکلیف بودن آزادی وقتی قابل پذیرش است که مافوق «حق» تلقی شود، اما اگر در معنایی فروتر از حق بودن آزادی به کار رود، طبیعتاً می تواند نقدی بر اندیشه مطهری تلقی شود. البته به باور نگارنده، تأکید مطهری بر وظیفه بودن آزادی بیش از آنکه آزادی را ارزشی فروتر معرفی کند، بر فراتر بودن آن تصریح و تأکید دارد و آن را به گونه ای بر صدر می نشاند و بر سایر فضائل، همانند اخلاق، مقدم می دارد. به دیگر سخن، مطهری، آزادی را مافوق حق می داند. انسان چون حق دارد آزاد باشد، مکلف است این آزادی را حفظ کند. در اینجا حق و تکلیف نه در برابر هم، که در طول یکدیگر هستند.

مطهری روشی بودن آزادی را نیز منحصر به رسیدن افراد به کمالات ذکر می کند و از وارد ساختن آن به مرحله اجتماعی اجتناب می کند. در صورتی که می توان گفت آزادی چون روش، در دست یابی به آرا و افکار مردم به حاکمان مساعدت می کند تا آنان بر اساس آن بتوانند برنامه ریزی نمایند و واقعیات اجتماعی را نادیده نینگارند. به دیگر سخن هنگامی که آزادی در جامعه تحقق یافته باشد، آدمیان بدون اضطراب، به ابراز نظر و رأی خود می پردازند و حاکمان به درستی و با کم ترین هزینه به افکار عمومی دست رسی می یابند.

همان گونه که آزادی برای دست یابی به ارزشی برتر، روش و زمینه و ابزار تلقی می شود، به نظر می رسد که بتوان گفت اخلاق نیز به مثابه روشی برای رسیدن به کمال شمرده می شود. گرچه مطهری معتقد است در مفهوم اخلاق نوعی قداست نهفته است و اخلاق تنها، ویژگی آدمیان است، اما اخلاق و اخلاقیات در یک جامعه دینی و مذهبی، به هر معنایی که مراد شود، فی نفسه و به طور مطلق ارزشمند نیستند و ارزشمندی آنها تنها و تنها برای دست یابی به ارزشی برتر و فراتر، که همانا سعادت وکمال و قرب الی الله باشد، است و نه چیزی بیشتر. آنچه که در سخنان مطهری نیز به خوبی مشهود و آشکار است. در این ارتباط است که تقدم و پیشینی بودن آزادی بر اخلاق معنا و مفهوم می یابد. در واقع رسیدن به کمال و سعادت جز با بهره مندی از آزادی میسور نیست و اگر جز این بود ارزشی نداشت. البته قداست داشتن امری، با وسیله بودن آن منافات ندارد، منتها قداست هدف در مرتبه ای والا است؛ زیرا قداست نظیر دیگر مفاهیم ارزشی ذو مراتب است.

موانع و محدودیت ها

علاوه بر همه بحث های انجام شده، می توان به موانع آزادی نیز پرداخت و دو گونه مانع را از هم بازشناخت: نخست موانعی که سلب کنندگان برای آزادی آدمیان ایجاد می کنند. به تعبیر مطهری در وجود اقویا دو عامل هست که اگر دست به دست یکدیگر بدهند باعث سلب آزادی می شود، نخست «سودجویی و دیگری تمرکز قدرت. به عبارت دیگر، خودپرستی و زور». به عقیده وی در اسلام با هر دو نیرو مبارزه شده است. مطهری دومین مانع آزادی را به طبقه ای که آزادی را از دست داده، بازمی گرداند و آن را در شمار موانع مهم در سلب آزادی ها می داند: «یکی بی حسی وتنبلی و لاقیدی و بی تفاوتی و ضعف و زبونی، و دیگر بی خبری و ناآگاهی و بی رشدی.» به عقیده وی در اسلام بی تفاوتی نسبت به حقوق خود نیز مردود شمرده شده است.

بنابراین لازم است برای دست یابی به آزادی نخست از موانع آزادی رهایی یافت. و در این میان می بایست از شر سودجویان و قدرت مندان خلاصی یافت که این خود مستلزم رهایی خود از بی نفاوتی نسبت به حقوق خود و آگاهی و شناخت است. در این صورت است که امید می رود آزادی در جامعه محقق شود و در پی آن اخلاق نیز به مراحل رشد و بالندگی خو در فضای آزاد دست یابد. که حیات اخلاق و ارزش های اخلاقی به آزادی است و در فقدان آزادی، نهال اخلاق نیز رو به ضعف و پژمردگی خواهد رفت.

به غیر از موانع برشمرده شده در فوق، مطهری به پاره ای از محدودیت ها در رابطه اخلاق و آزادی نیز اشاره می کند. محدودیت مهمی که وی به بحث دریاره آن می پردازد، همانند سایر مباحث وی، مطلق نبودن آزادی است. درست است که شخص به رفع موانع اقدام می کند اما از سویی باید متوجه باشد که قلمرو آزادی تا چه اندازه است. به دیگر سخن، همان گونه که در قلمرو سیاست، هرج و مرج پذیرفته و شایسته نیست، در ارتباط آزادی با حوزه  اخلاق نیز، آزادی غیر از هرج و مرج شمرده می شود. از این منظر، مطهری به نقد سخنان پاره ای از اندیشمندان می پردازد که در حوزه اخلاق هیچ محدودیتی برای آزادی قائل نیستند. این دیدگاه در سخنان مطهری با عنوان نظریه : آزادی دادن به انسان در راه کسب اخلاق و اصلاح نفس، مورد بررسی و تأمل قرار گرفته است.

مطهری در تبیین این دیدگاه آن را به اندیشمندان جدید و به اصطلاح مدرن نسبت می دهد و می گوید به عقیده  عالمان جدید همان طوری که در اداره و مدیریت اجتماع بهترین راه، دموکراسی و آزادی دادن است نه فشار و اختناق و استبداد و ضعیف نگه داشتن. در اخلاق و رفتار انسان با غرایز و تمایلات نفسانی نیز دموکراسی را باید رعایت کرد، و این خود بهترین وسیله آرام نگه داشتن غرایز و حکومت بر آنها و اطاعت آنها از فرمان عقل است. این روش، که البته بیشتر در مباحث اخلاق جنسی مطهری مطرح شده است، در مقابل شیوه های سنتی است که سرکوبی غرایز را توصیه می نمودند. مطهری در نقد این دیدگاه می گوید: «می گویند دموکراسی در اخلاق. ما هم طرفدار دموکراسی در اخلاق هستیم، طرفدار آزادی دادن به استعدادها هستیم، طرفدار این هستیم که استعداد جنسی فی حد ذاته استعداد پاک و شریفی است و باید پرورانده شود و بارور گردد. ولی دموکراسی در اخلاق غیر از هرج و مرج اخلاقی است، همان طوری که دموکراسی در سیاست نیز غیر از هرج و مرج است. در سیاست سه نوع حکومت ممکن است: حکومت مستبدانه، هرج و مرج، دموکراسی. در اخلاق نیز چنین است. این مسأله انسان را به یاد مسأله  آزادی فرد و قدرت دولت در فلسفه سیاسی می اندازد. آزادی افراد به جای خود، قدرت و استیلای اجتماع و دولت قانونی نیز به جای خود. دموکراسی باید توأم با انظباط افراد و قدرت و تسلط اجتماع یا دولت که نماینده عموم است بوده باشد.»

تبیین مسأله با توجه به قطعه  فوق به خوبی روشن می شود. در واقع مطهری بر این باور است که هم هرج و مرج و هم استبداد و فقدان آزادی هر دو به نفی آزادی و در نتیجه نفی اخلاق و فضائل اخلاقی منتهی می شود. بر این اساس ایشان ترجیح می دهد ضمن نفی اجبار و تحمیل در فراگیری اخلاق، وفور آزادی مطلق و بدون محدودیت را نیز عامل مخرب دانسته و بر آزادی معقول و منطقی حکم نموده و به اعتدال توصیه کند. از نظر وی اخلاق جنسی با اخلاق اقتصادی که مربوط به غریزه مالکیت است و اخلاق سیاسی که به غریزه قدرت و برتری طلبی ارتباط می یابد، هیچ گونه تفاوتی ندارد. «همچنان که در آن دو نوع اخلاق کسی آزادی مطلق نمی گوید و تحریکات و تهییجات را جایز نمی شمارد، اصل قناعت به حد و حق خود را توصیه می کند و آن را مانع رشد استعدادهای طبیعی نمی داند، در اخلاق جنسی نیز همین طور باید حکم کند.»

مباحث مذکور گرچه بیشتر به اخلاق جنسی پرداخته، اما در حاشیه، این موضوع را نیز یادآور شده است که نه تنها اعتدال در اخلاق جنسی مطلوب شمرده می شود و دوری از هرج و مرج توصیه می گردد، که در سیاست و اقتصاد نیز می بایست از اخلاق مناسب بهره گرفت و تن به استبداد و هرج و مرج نسپرد. مطهری بر این باور است که می بایست انسان «نوعی از آزادی را که آزادی اخلاقی می نامیم، یعنی آزادی از پول پرستی و زن پرستی و مقام پرستی که مرادف است با شخصیت اخلاقی داشتن و کمال مطلوب دار بودن باید برای خود حفظ کند.» دعوت به داشتن شخصیت اخلاقی و در واقع آزادی اخلاقی داشتن، همانا دعوت به بهره مندی از اخلاق در هر سه حوزه  سیاست، اقتصاد و روابط جنسی را دربر می گیرد و استثنابردار نیست. هنگامی که در هر سه حوزه، اخلاق مطلوبی، مبتنی بر آموزه های دینی، شکل گرفت می توان گفت جامعه، اخلاقی است.

خاتمه: جمع بندی و نتیجه گیری

به نظر می رسد پس از بحث های مختصر صورت گرفته بتوان به جمع بندی و نتیجه گیری و بازگویی پاره ای مطالب اصلی پرداخت و یادآوری نمود که اساساً با تحقق آزادی و به ویژه آزادیهای سیاسی در جامعه و فقدان نظام سیاسی استبدادی و توتالیتر، اخلاق معنا و مفهوم می یابد. در گستره و سپهر آزادی است که می توان دریافت که جامعه از اخلاق بهره ای برده و یا عناصر اخلاقی از آن جامعه رخت بربسته و مفاسد و رذائل سر برآورده است.

به یک معنا آزادی به گونه ای آشکار کننده و کاشف زوایای مفاسد پنهانی و ضد اخلاقی است که در درون جامعه وجود داشته است و به دلیل غیبت آزادی و گستردگی دامنه استبداد، خودش را نشان نمی داده و حتی گمان می شده است که جامعه کاملاً اخلاقی است و مردم از فضائل اخلاقی  برخوردار و بهره مندند. غافل از اینکه نظام استبدادی و ذهنیت استبدادزده موجود در جامعه که باز هم بازتولید شده ساختار استبدادی است اجازه بروز و ظهور شخصیت واقعی جامعه را نمی داده است و هر چه بوده، تملق و دورویی و ریا و چاپلوسی و دروغ و تهمت و کج روی، و در یک کلام سیطره رذائل و مفاسد اخلاقی بوده است و نه اخلاق و فضائل و ارزش های اخلاقی.

در چنین وضعیتی و در صورت تحقق آزادی، کاری که آزادی انجام می دهد، صرفاً آشکار ساختن این گونه مفاسد و رذائل اخلاقی است و حداقل جامعه و حاکمان را متوجه ساخته و احتمالاً به چاره جویی وادار می سازد. آزادی در این صورت به مثابه روش و نورافکنی است که با ابزاری شدن خود و روشنایی بخشیدن به تاریک ترین لایه های اجتماع، می تواند همه  ابعاد و زوایای جامعه را به ما نشان دهد و واقعیات موجود را بازتاب دهد.

در اینجا می توان با کواکبی هم عقیده شد و استبداد و فقدان آزادی را مسؤول ضعف و انحطاط و فساد اخلاق در جامعه معرفی نمود. به نظر وی: «استبداد در اکثر میل های طبیعی تصرف نموده اخلاق نیکو را ضعیف یا فاسد یا به کلی نابود سازد.» استبداد باعث تغییرات و تأثیراتی در اخلاق آدمیان می شود. از جمله اینکه بسیاری از نیکان و نخبگان و اندیشمندان را مجبور می سازد تا سکوت پیشه کنند یا با ریا و نفاق خو گیرند که از صفات مذموم و ناپسند شمرده می شود و غیر اخلاقی است. از سوی دیگر، به بدان یاری می رساند، تا در کمال امنیت بسر برند. حتی از عیب جویی و رسوایی نیز ایمن باشند؛ زیرا استبداد، پرده ای بر آن خواهد افکند که عبارت از ترس مردم از پاداش شهادت دادن و بیم از عاقبت افشای اسرار و عیوب فاجران است. این مطلب به خوبی در کلام امام علی(ع) نیز نمود یافته است؛ آنجا که می فرماید: «بأرض عالمها ملجم وجاهلها مکرم»؛ در سرزمینی که دانشمندش به حکم اجبار لب فرو بسته و جاهلش گرامی بود. آیت الله  مطهری نیز به درستی به همین معنا اشاره دارد، آنجا که می گوید: «نبودن آزادی و تمرکزقدرت در یک نقطه طبعاً سبب پیدایش جماعتی ... می شود که گرد مرکز قدرت جمع می شوند و با مداهنه وتملق، که خوشایند طبیعت آدمی است، کسب قدرت و در نتیجه تحصیل قدرت و نفوذ می کنند و امور را طبق دلخواه و منفعت خود می چرخانند. در چنین جامعه ای به جای اینکه تقوا و لیاقت سبب ترقی و ترفیع باشد، نزدیکی به مرکز قدرت پایه و اساس همه چیز است.»

از بحث های گذشته این نتیجه نیز حاصل می شود که پختگی اخلاق و فضائل اخلاقی و تحقق جامعه اخلاقی در گرو راه رفتن و تجربه اندوختن آزادانه است. چنان که پاره ای از صاحب نظران گفته اند: «آنجا که قانون نباشد، فضیلت نمی تواند وجود داشته باشد»؛ می توان گفت آنجا که آزادی نباشد از فضیلت و اخلاق و حتی قانون هم خبر و اثری نخواهد بود. حاکمیت قانون در مرحله نخست حق انسان ها را به آنان اعطا می کند و آزادی یکی از برترین حقوق آدمیان است. در این صورت تقدم آزادی بر اخلاق یک نتیجه منطقی خواهد بود و راه را برای بسط و تقویت بنیان ها و فضائل اخلاقی در جامعه خواهد گشود و یک جامعه  اخلاقی را محقق خواهد ساخت. البته پدیدآوردن یک جامعه  آزاد و اخلاقی، یک شبه میسور نخواهد شد و نیازمند برنامه ریزی و اتخاذ سیاست های مدبرانه ای است که جز از طریق همراهی و همکاری همه نیروهای فعال و موجود در عرصه  عمومی و باورمند به آزادی و استفاده از تمامی ظرفیت های یک جامعه میسور نمی گردد.

با توجه به مباحث پیشین گرچه به تقدم آزادی بر اخلاق حکم گردید و با آوردن گزاره ها و استدلال هایی به اثبات این فرضیه با تأکید بر اندیشه آیت الله مطهری پرداخته شد، اما جداسازی آنها از یکدیگر کار دشوار و پیچیده ای است و البته این نوشته نیز در صدد آن نبود که به جداسازی مطلق و عدم ارتباط این دو مفهوم از یکدیگر حکم کند و تنها به تقدم آزادی بر اخلاق پرداخت و از این طریق میان اخلاق و آزادی ارتباط برقرار نمود. به هر حال به نظر می رسد هر یک می تواند در دیگری تأثیرگذار باشد، گرچه نقطه  ثقل مقاله حاضر تقدم آزادی بر اخلاق را نشانه رفته بود، اما از سویی فرضیه رقیب نیز توانایی بسیار زیادی دارد.

فرضیه  رقیب معتقد است با توجه به اینکه اخلاق از عمومیت بیشتری نسبت به آزادی برخوردار است و از این رو آزادی را در درون خود جای داده است، بنابراین اخلاق مقدم بر آزادی شمرده می شود. از این رو است که هر کجا یک جامعه  اخلاقی بتوان یافت،  به طور یقین می توان آزادی را نیز یافت و هر کجا که اخلاق غایب باشد از آزادی نیز خبر و اثری نخواهد بود. ضمن مباحث انجام شده بر تقدم رتبی و زمانی آزادی و به ویژه آزادی سیاسی بر اخلاق انگشت نهاده شد و به باور نگارنده فرضیه  رقیب ناکام و ناتمام باقی ماند.

به نظر می رسد دوام و پایداری آزادی و اخلاق در یک جامعه بسته به نهادینه شدن آزادی در آن جامعه دارد. هر چه قدر پایه های آزادی و آزادی سیاسی در جامعه محکم تر و استوارتر شده باشد می توان امید بست که جامعه رو به اخلاق برتر و مطلوب تر حرکت نماید. هنگامی، پایه های آزادی در جامعه ریشه دوانده است که اهمیت و ضرورت آزادی درک شده باشد و همه در عمل سعی در پاسداشت آن داشته باشند. تنها حرف زدن و شعاردادن در تحقق آزادی به ما مساعدت نمی کند. به ویژه نظام سیاسی با بسط نهال شکننده آزادی و حمایت از آن به یکی از اهداف متعالی بشری، که همانا تحقق عدالت باشد، نزدیک شده است. بدیهی است که در صورت فقدان آزادی های مشروع و قانونی در یک جامعه، می توان حکم به غیر اخلاقی بودن جامعه و نظام سیاسی و حاکمان نمود؛ زیرا نظام سیاسی و جامعه ای که حقوق آدمیان را از آنان سلب نماید، بر غیر اخلاقی بودن خود مهر تأیید زده است و ادعای اخلاقی بودن، ادعای پوچ و بیهوده ای است. و بدیهی است که هنگامی که دولت و حاکمان حقوق انسان ها را پاس ندارند و رعایت نکنند از مردم چه توقعی است، که گفته اند: «الناس علی دین ملوکهم»؛ مردم بر راه و روش حاکمانشان سیر می کنند.

مقالات مرتبط:

آزادی، شرط جامعه اخلاقی (کنکاش در اندیشه استاد مطهری) بخش اول


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است