راجع به اینكه در قرنهای دوم و سوم و چهارم امتیاز طبقاتی
عجیبی در كشورهای اسلامی پیدا شد و علت آن، رجوع شود به
ظهرالاسلام، ج 1، ص 114 و قبل و بعد آن.
و همچنین راجع به اینكه فساد حكومت منشأ چه فسادهایی
شد، رجوع شود به صفحه 121 و صفحات قبل كه ترف و تنعمها از
یك طرف و فقر و بدبختیها از طرف دیگر ذكر می شود.
اینكه در قرآن می فرماید:
و ان لم تفعل فما بلّغت رسالتهظاهراً
اشاره به این است كه [اگر] امر حكومت مختل شود، همه چیز مختل
شده. چون در امر حكومت اختلال پیدا شد، فكر عربیت جلو آمد و
عكس العملش این شد كه فكر شعوبی به وجود آمد. در اثر فكر
عربیت بود كه امرای مسلمین خیال می كردند دنیا مال آنهاست، گله
گله غلام و كنیز به دوستان خود هدیه می كردند. در ضحی الاسلام،
جلد 1، ضمن بیان ثقافت هند می گوید: خالدبن عبداللّه قسری یك
كنیز هندی خوشگل را به یك شاعری پیشنهاد كرد كه یك شعر
خوب در موضوع آن بگوید و آن را ببرد. مسلماً این طور رفتار با بشر
با روح اسلام منافی بوده است.
رجوع شود به ورقه «ملیت و زبان» .