یا ایها الذین امنوا استجیبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم.
حیات و موت دارای مراتب و درجات است، زیرا حیات را از
راه اثرش باید شناخت. اثر حیات احساس و تحرك، بینش و جنبش
است.
فرهنگ و ادبیات هر قومی ممكن است زنده و محیی باشد و
ممكن است مرده و بی روح. در میان علوم و فنون هیچ چیز به اندازه
ادبیات عمومی در حیات و رقاء فكری مردم تأثیر ندارد
[1]، یعنی
اینكه آن قوم چه تاریخی و چه دستورالعمل هایی و چه
ضرب المثل ها و امثال سائره ای و چه شخصیتهای مورد احترامی و
چه كتب ادبی و چه اشعار و چه حكایتها و افسانه های ملی داشته
باشند.
بزرگترین مردان تاریخ مخترعین و مكتشفین نیستند، بلكه آنها
هستند كه مخترعین و مكتشفین ساختند یعنی نویسندگان و
گویندگان زبردست.
ادبیات زنده، ملتی را زنده می كند. ادبیات دینی و فرهنگ
مذهبی نیز ممكن است زنده باشد و ممكن است مرده. قرآن نشان داد
كه فرهنگ زنده ای است ولی بعدها عناصر مرده در فرهنگ اسلام
رایج شد، شخصیتهای مرده نمونه بزرگی شناخته شدند، از
مقدس مآبها و صوفی مآبها و غیر اینها.
ضرب المثل ها و امثال مرده از قبیل «از این ستون تا آن ستون
فرج است» كه دعوت به «تسویف» و تعلل است یا «خواهی نشوی
رسوا همرنگ جماعت باش» یا آنچه در باب بخت گفته شده:
جلد سوم . ج3، ص: 314
اگر به هر سر موییت صد هنر باشد
هنر به كار نیاید چو بخت بد باشد
(رجوع شود به ورقه «بدآموزیهای سعدی» )
اما ضرب المثل خوب از قبیل:
برو شیر درنده باش ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل
یا:
هركه نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد
در فرهنگ دینی ما عناصر مرده راه یافته است به طوری كه كم و
بیش به صورت تریاك و مخدر درآمده است. تفسیرهایی كه درباره
زهد و ترك دنیا و طول امل و صبر و توكل و قناعت و رضا و تسلیم و
قضا و قدر و غیره می شود، همه از این قبیل است.
[1] زیرا ادبیات عمومی مسائل مورد دلبستگی و عمل انسان است، حكمت عملی
اوست، مقیاس و معیار ارزشهای اوست و با هدفهای او در زندگی مربوط است. ما
در ورقه های «دین، زندگی، تمدن» گفته ایم كه دین هدف زندگی و علم ابزار زندگی
را تعیین می كند.