در
کتابخانه
بازدید : 676862تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
فهرست مطالب
مقدمه
Expand حرف ححرف ح
Collapse حرف خحرف خ
خبّاب بن الارَتّ
خدمات متقابل اسلام و ایران- اوستاشناسی
خدمات اسلام به ایران- روح تمدن اسلامی
اسلام و ایران (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- روح اسلامی در كالبد ایرانی
اسلام و ایران- زنادقه (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- تمدن اسلامی (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- نظام ازدواج در ایران (خدمات متقابل)
اسلام و ایران- ایرانیان عرب نژاد (خدمات متقابل)
خدمات متقابل اسلام و ایران- دانشمندان ایرانی عرب نژاد
خدمات متقابل اسلام و ایران- خدمات متصوفه ایرانی
خدمات متقابل اسلام و ایران- تمدن ایرانی
خدمات متقابل اسلام وایران- دانشمندان ایرانی عرب نژاد
خدمات متقابل اسلام و ایران- مذهب فقهی مالك در ایران
خدمات ایرانیان به اسلام- خطبا و وعاظ
خراج
خطابه و منبر
خسران
خفّت مؤونه
خلافت
خلوت و معاشرت
خلوت، ذكر خدا
خلوت و یاد خدا
خمس
خنده و گریه
خودآگاهی
خودآگاهی اسلامی- موضوع
خوارج- جفاة طغام و عبید اقزام
خوارج
نهج البلاغه و خوارج، شعار خوارج- خطبه 40
نهج البلاغه و خوارج- انتقاد مولی از افكار و عقاید خوارج
خوارج در نهج البلاغه
خوارج و عقیده امر به معروف و خروج و انقلاب
یادداشت خوارج یا مشكل بزرگ علی علیه السلام
خودكشی و تمدن
خودكشی
خودكشی و علل و توجیه اجتماعی آن
خواب
خوابها- رؤیاها
خواب
خواجه نصیرالدین طوسی
خودشناسی
خود واقعی و خود خیالی
خودیابی در عرفان
خوردن، شهوت بطن
پرخوری
خوردن
خیام و منطق بدبینی
خیام
خیام و وضع روحی او
خیام و بدبینی و نارضایتی
خیر و شر- مدارك
یادداشت خیر و شر
خیر و شر- اسرار خلقت
خیر و شر
خیرات و شرور
خیر و شر- فواید شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. فجرالاسلام، صفحه 256، و ضحی الاسلام، جلد سوم، اواخر و ملل و نحل شهرستانی و جزء دوم كامل مبرّد. رجوع شود به نمره 17.

2. خوارج یكی از خصوصیاتشان جمود و خشكی در تعلیمات دین و تعصب بود و لهذا این جمله ی «لاحكم الاّ للّه» كه از دهان یك نفر (كه اختلاف است كه كیست) خارج شد، به قول احمد امین در صفحه
جلد سوم . ج3، ص: 366
256 فجرالاسلام:

تعصب جاهلانه:

فسرت الجملة سیر البرق الی من یعتنق هذا الرأی (عدم جواز تحكم در وظیفه دینی) و تجاوبتها الانحاء و اصبحت شعار هذه الطایفة.

3. بعضی از اینها یا غالب اینها قرّاء قرآن بودند.

غرور به عبادت:

4. اینها از علی اقرار به خطا و گناه و نقض پیمان می خواستند و دیگر اقرار به شرك می خواستند. احمد امین می گوید: علی در منتهای بصیرت سر باز زد از اقرار به خطا و اگر اقرار می كرد اكثر اصحابش از او برمی گشتند.

از علی اقرار به كفرمی خواستند:

و چگونه اقرار به شرك می كرد و او اول مقرّ به توحید بود. ببینید چه توقعی از چه كسی داشتند! .

رفتار عادلانه و دمكرات منشانه علی با آنها:

5. گاهی علی خطبه می خواند در مسجد، یكمرتبه از نواحی مسجد فریاد بلند می شد: لاحكم الاّ للّه. یكی او را دید، این آیه را خواند: و لقد اوحی الیك و الی الذین من قبلك لئن اشركت لیحبطنّ عملك. ابن ابی الحدید در جلد1 از حضرت صادق روایت كرده كه مولی در حال نماز بود و قرائت می خواند كه ابن الكوّاء این آیه را خواند.

امر به معروف و نهی از منكر جاهلانه:

6. همینكه از رجوع و توبه علی مأیوس شدند:

اجتمعوا فی منزل احدهم و خطب خطیبهم یقول: اما بعد فواللّه ما ینبغی لقوم یؤمنون بالرحمن و ینیبون [1]الی حكم القران، ان تكون هذه الدنیا اثر عندهم من الامر بالمعروف و النهی عن المنكر و القول بالحق و ان منّ و ضرّ، [2]فانه من یمنّ و یضرّ فی هذه الدنیا فان ثوابه یوم القیمة رضوان اللّه و الخلود فی جناته
جلد سوم . ج3، ص: 367
فاخرجوا بنا اخواننا من هذه القریة الظالم اهلها الی بعض كورالجبال او الی بعض هذه المدائن منكرین لهذه البدع المضلّه [3].

تنگ نظری درباره هدایت خود و ضلالت دیگران:

اینها فقط خودشان یك عده مردم بدوی بی خبر عوام را برحق و هدایت یافته می دانستند و همه مردم دیگر را بر ضلالت.

7. تعالیم خوارج (رجوع شود به نمره 14) :

عقیده آنها درباره خلفا:

الف. عقیده درباره خلفا: ابوبكر و عمر را صحیح الخلافة می دانستند و عثمان را در سالهای خلافت- تا شش سال- و علی علیه السلام را تا قبل از حكمیت و معاویه را به شدت مخالف بودند و با امویین می جنگیدند و همچنین با عباسیین. در دوره عباسیین ضعیف شدند. فجرالاسلام، صفحه 258.

فكر درخشان خوارج به عقیده احمد امین:

ب. در خلافت معتقد بودند اگر فرضاً لازم شد باید [به ] اختیار مسلمین باشد و هركس كه صلاحیت داشته باشد از لحاظ ایمان و تقوا ولو عبد حبشی باشد می تواند خلیفه باشد (فجرالاسلام، صفحه 258) . احمد امین در ضحی الاسلام، جلد 3، صفحه 232 می گوید:

درخشان ترین فكر آنها همین بود و به همین جهت آنها را از تعبد در مقابل خلفا آزاد كرد.

اول فرقه سیاسی و سپس فرقه مذهبی شدند:

ج. در اول هرچند صرفاً رنگ سیاسی داشتند، كم كم در مسایل الهی هم وارد شدند مانند طایفه ازارقه از خوارج و گفتند: عمل جزء ایمان است و لهذا مرتكب كبیره كافر است. (رجوع شود به نمره 20، از آنجا معلوم می شود كه از همان اول این اعتقاد در آنها پیدا شده كه فاعل كبیره كافر است. ) .

خاصیت تلوّن و اختلاف در خوارج به واسطه بداوت:

احمد امین در فجر الاسلام، صفحه 259 می گوید: اینها به واسطه بداوتشان زود اختلاف پیدا می كردند و تغییر عقیده می دادند. حتی در مورد خلافت هم بسیاری از آنها می گفتند كه لزومی ندارد خلیفه و حاكمی داشته باشیم، همان قرآن بس است، مردم باید خودشان به
جلد سوم . ج3، ص: 368
قرآن عمل كنند.

لاحكم الاّللّه یا لاامرة الاّللّه:

و سخن علی علیه السلام كه فرمود: نعم، لا حكم الاّ للّه ولكن هؤلاء یقولون لا امرة الاّ للّهناظر به این است (نمونه ای است از جهالت آنها و نمونه ای است از انكار درك روح قرآن و اجتهاد) .

عقیده خوارج درباره خلافت:

و به عقیده ابن ابی الحدید در جلد1 فكر اولشان نفی حاكم بود، بعد، از این عقیده رجوع كردند و با عبداللّه بن وهب راسبی بیعت كردند.

د. از جمله تعالیم خوارج (فجر الاسلام، صفحه 260) :

تنگ نظری و تكفیر:

. . . من اشهر فرقهم الازارقة اتباع نافع بن الازرق و كان من اكبر فقهائهم و قدكفر جمیع المسلمین ما عداهم.

عجیب فتوایی! :

و قال انه لایحل لاصحابه المؤمنین ان یجیبوا احداً غیرهم الی الصلوة اذا دعاهم الیها و لا ان یاكلوا من ذبائحهم و لا ان یتزوجوا منهم و لایتوارث الخارجی و غیره و هم مثل كفار العرب و عبدة الاوثان لایقبل منهم الاّ الاسلام و السیف و دارهم دار حرب و یحل قتل اطفالهم و نسائهم.

اما اباضیه ملایمتر بودند و این طور عقیده نداشتند (صفحه 260 فجرالاسلام) .

8. فجرالاسلام، صفحه 261:

راز پیوستن بعضی موالی به خوارج، نه همه آنها:

كان اكثر من اعتنق مبدأ الخوارج عرباً بدواً [4]و قد انضم الیهم بعض الموالی اعجاباً برأیهم الدیموقراطی فی الخلافة.

بعد می گوید: اینها از این جهت شعوبی بودند، لكن عصبیت عربیت داشتند و به همین دلیل موالی زیاد به آنها ملحق نشدند.

9. رجوع شود به جزء دوم كامل مبرّد و مقالات الاسلامیین اشعری و الفرق بین الفرق بغدادی و جلد اول ابن ابی الحدید.

جلد سوم . ج3، ص: 369
ممیزات خوارج:

10. ممیزات خوارج (فجرالاسلام، صفحه 262) :

الف. انهماك در عبادت:

انهماك در عبادت:

یصفهم الشهرستانی بانهم اهل صوم و صلوة و یصفهم المبرّد فی جمیع اصنافهم یبرؤون من الكاذب و من ذی المعصیته الظاهرة و قد قتل احدهم زیاد ثم دعا مولاه فاستوصفه امره فقال: «ما اتیته بطعام بنهار قط ولافرشت له فراشاً بلیل قط» . .

داستان واصل بن عطا:

داستان واصل بن عطا و اصحابش كه گرفتار شدند و به جای آنكه بگویند مسلمانیم و غیرخارجی، گفتند مشركیم و مستجیر. . .

(صفحه 263 و ضحی الاسلام، جلد 3، صفحه 234) .

چرا با عمربن عبدالعزیز مخالف بودند؟ :

اینها از مردم تنها به تخطئه علی و عثمان قانع نبودند، از مردم تكفیر آنها را می خواستند. و لهذا با عمربن عبدالعزیز هم مخالف بودند چون سابقین را تكفیر نمی كرد و از آنها تبری نمی جست.

صفحه 262:

و لما ارسل علی عبداللّه بن العباس لاهل النهروان رأی منهم جباهاً قرحة لطول السجود و ایدیاً كثفنات الابل علیهم قمص مرحّضة و هم مشمّرون.

ب. اخلاص در عقیده و دفاع از عقیده، و لهذا: روی عن علی فی اخر ایامه قال:

لاتقتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فأخطأه كمن طلب الباطل فادركه.

(شاید این جمله به این منظور است كه در زمان من كشتن آنها به نفع خلافت عادله بود، اما بعد از من كشتن اینها به نفع معاویه است كه
جلد سوم . ج3، ص: 370
«طلب الباطل فادركه» . پس به خاطر معاویه آنها را نكشید. ) به قول صاحب عقدالفرید:

اهل عقیده بودند نه منافق:

لیس فی الافراق (جمع الجمع لفرقة) كلها رشد بصائر! من الخوارج و لا اشد اجتهاداً و لا اوطن نفساً علی الموت، منهم الذی طعن فانقذه الرمح فجعل یسعی الی قاتله و یقول: عجلت الیك رب لترضی.

فداكاری:

و ارسل معاویة رجلاً الی ابنه من الخوارج ینصحه بالرجوع الی قتال معاویة فابی فاداره فصمّم فقال له: ای بنی اجبتك بابنك لعلك تراه و تحق الیه. فقال له: یا ابت انا واللّه الی طعنة نافذة اتقلب فیها علی كعوب الرمح اشوق منی الی ابنی.

11. ادبیات خوارج (فجرالاسلام، صفحه 266، و ضحی الاسلام، جلد 3) 12. در فجرالاسلام، صفحه 261 می گوید: فِرق عمده خوارج عبارت بودند از: ازارقه، نجدات، اباضیه، صفریه.

13. ضحی الاسلام، جلد 3، صفحه 231:

هم- خوارج- بهذا علی النقیض من الشیعة فی امرین اساسیین [5]:

1. فبینا یقدس الشیعه علیاً یكفره الخوارج و یرون عبدالرحمن بن ملجم من خیر البریة و یقول احدهم و هو عمران بن حِطّان [6]:

جلد سوم . ج3، ص: 371
فرق شیعه و خوارج:

یا ضربة من منیب [7]ما اراد بها
الاّ لیبلغ من ذی العرش رضوانا
انی لاذكره یوماً فاحسبه
او فی البریة عند اللّه میزانا.
تقیه:

2. و بینا یعد الشیعه من اصولهم التقیة یعد الخوارج من اصولهم الخروج علی السلطان الجائر فی غیرمواربة [8]و من غیر نظر الی قوّه الخارج و قوة الامام.

14. (ضحی الاسلام، جلد 3، صفحه 330) اصول عقاید خوارج [9]:

اصول عقاید خوارج:

اكفار علی و عثمان و الحكمین و اصحاب الجمل و كل من رضی بالتحكیم و الاكفار بارتكاب الذنوب [10]و وجوب الخروج علی الامام الجائر [11].

اهمیت شرط بصیرت در دین و عمل در امر به معروف:

15. از نمره 6 معلوم می شود كه این مذهب به خاطر وظیفه امر به معروف و نهی از منكر به وجود آمد. در این وظیفه قبل از هر چیزی دو چیز شرط است: یكی بصیرت در دین، دیگر بصیرت در عمل.

بصیرت در دین كه واضح است، والاّ همان طوری كه در حدیث آمده:

ما یفسده اكثر مما یصلحه. و بصیرت در عمل لازمه دو شرطی است كه در فقه از آن به احتمال اثر و عدم ترتب مفسده تعبیر شده كه عبارة اخری است از دخالت دادن منطق در این تكلیف. و خوارج
جلد سوم . ج3، ص: 372
هیچ كدام از ایندو را نداشتند، نه بصیرت در دین و نه بصیرت در عمل. خوارج نه تنها بصیرت در عمل نداشتند، منكر بصیرت در عمل بودند زیرا دین را یك امر تعبدی می دانستند، چنانكه در نمره 13 اشاره شد.

شعار خوارج:

16. آیه خوارج ظاهراً آیه 57 از سوره انعام است:

ان الحكم الاّ للّه یقصّ الحق و هو خیرالفاصلین.

تأثیر خوارج در سایر فرق:

17. یكی از چیزهایی كه از خوارج به بعضی از ماها رسیده تنگ نظری و تكفیر است. طوایف اسلامی در عین اینكه همه با یكدیگر اختلاف دارند، تحت تأثیر یكدیگر هم هستند. بنابراین تعجب ندارد اگر مثلاً روحیه خوارج به غیر آنها سرایت كرده باشد.

عقیده مخلّد بودن سایر فرق اسلامی [در عذاب ] ظاهراً از خوارج به سایر مذاهب سرایت كرد.

مدارك (رجوع به نمره 1):

18. برای خوارج رجوع شود به ابن ابی الحدید، جلد 4، صفحه 448 و به علی و عصره، صفحه 990، داستان محاجه ابن الكوّاء از طرف خوارج، و به ابن ابی الحدید، جلد 2.

19. مطالعه در احوال خوارج از این نظر خوب است كه بفهمیم چقدر در تاریخ اسلامی از لحاظ سیاسی و از لحاظ عقیده و سلیقه واز لحاظ فقه و احكام اثر گذاشته اند.

تأثیر فرق اسلامی در یكدیگر:

فرق مختلف و دسته های مختلف هرچند در چهارچوب شعارها از یكدیگر دورند اما طبیعت آدمی دزد است؛ گاهی اشخاصی خودشان مثلاً سنّی هستند و طبیعت و سرشتشان شیعی است و گاهی به عكس، گاهی طبیعتاً متشرع و ظاهری است و انتحالاً متصوف و گاهی برعكس.

تفاوت میان نحله طبیعی و نحله انتحالی:

همچنین بعضی انتحالاً ممكن است شیعی باشند و طبیعتاً خارجی. این قاعده، هم در مورد افراد صادق است و هم در مورد امم.
جلد سوم . ج3، ص: 373
دزدی طبیعت:

مطلب دیگر اینكه وقتی كه نحله های زیادی باشند و با هم معاشرت داشته باشند، در عین محفوظ ماندن شعارها، به حكم مقدمه اول (دزدی طبیعت) عقاید و سلیقه ها به یكدیگر سرایت می كند.

شیوع برق آسای «لاحكم الاّللّه» و همچنین قمه زنی و زنجیرزنی:

همان طوری كه مثلاً قمه زنی و زنجیرزنی و بلند كردن طبل و شیپور از ارتدكس های قفقاز سرایت كرد به ایران و چون روحیه مردم آمادگی داشت برای پذیرفتن اینها مثل برق شایع شد، همان طوری كه كلمه «لاحكم الاّ للّه» كه از دهان یك نفر خارج شد مثل برق شایع شد.

(چیز عجیبی است؛ علی القاعده آنها كه در باب خلافت معتقد شدند كه به انتخاب مسلمین است و نصبی نیست نباید به حكمیت اشكال كنند؛ این اشكال را باید شیعه حل كنند كه با وجود اینكه خلافت نصی است، چرا علی علیه السلام تسلیم حكومت شد؟ ) در این گونه امور، قانون مرور زمان از هر مورد دیگر نافذتر است.

شناختن فرقه ها به روح فرقه ای نه شعار فرقه ای:

بنابراین باید فرقه های مختلف را به روح آنها و اینكه آن چیزی كه با روح پیشوایان اوّلی سروكار داشته چه بوده، شناخت. گاهی فرقه ای مولود حسن ظن و اینكهضع فعل اخیك علی احسنههستند.

روح سنی گری، شیعی گری، تصوف، خارجیگری:

مثل سنی ها كه مولود حسن ظن به صحابه هستند، و فرقه ای مولود یك نوع بینش مخصوص و اهمیت دادن به اصول اسلامی نه به افراد و اشخاص و قهراً مردمی منتقد و بت شكن هستند مثل شیعه صدر اول، فرقه ای مولود سرّ باطنی روح و تأویل باطن مثل متصوفه و فرقه ای مولود تعصب و جمود فكر هستند مثل خوارج. خوارج در این جهت مانند شیعه هستند كه تحت تأثیر شخصیتها هستند اما تفاوتشان در بصیرت و جمود است.

نفوذ روحها در چهارچوب شعارها و قالب نامها:

وقتی كه روح فرقه ها و حوادث تاریخی اول آنها را شناختیم بهتر می توانیم قضاوت كنیم كه در قرون بعد چه عقایدی از فرقه ای به فرقه دیگر رسیده و در عین حفظ شعارها و چهارچوب نامها روح آنها را پذیرفته اند.

تشبیه سیر عقاید به سیر لغات:

از این جهت عقاید و افكار نظیر لغتها هستند كه بدون آنكه تعمدی در كار باشد لغتهای قومی در قوم دیگر سرایت می كند.

در اینجا یك مسأله دیگر این است كه: پس ما ممكن است به
جلد سوم . ج3، ص: 374
حسب چهارچوب و قالب شیعه باشیم و به حسب روح، خارجی مثلاً؛ مثل اینكه بعد از فتح ایران به وسیله مسلمین كلمات عربی وارد لغت فارسی شد و برعكس كلمات فارسی هم چند هزار (بعضی مثل مقدمه كتاب فرهنگ آموزگار شش هزار یا دوازده هزار گفته اند) در لغت عرب وارد شد. همچنین تأثیر تركی در زبان عربی و فارسی مثل تركی زمان متوكل و تركی سلاجقه و زبان مغولی (رجوع شود به خطابه تقی زاده راجع به اخذ تمدن خارجی: یغما) و همچنین است سایر زبانهای دنیا. عقیده ها و سلیقه ها همین طور است.

عناصر اموی در فقه شیعی:

به عقیده من بسیاری از عناصر اموی تدریجاً وارد فقه ما شده، مثل مسأله مفاضله در اعطاء زكوات و اخماس و غیره. و باز به عقیده من عقیده غیر عدلیه در عدلیه اثر كرده است. وقتی كه عقیده و مسلكی به خلوص خود باقی نماند، آن اثری كه از آن انتظار است بر او بار نیست.

درسی كه از جریان خوارج باید بگیریم:

20. سیاست قرآن به نیزه كردن سیزده قرن است كه در میان ما رایج است. مخصوصاً هر وقت كه مقدسین زیاد شده اند و شعار تقوا فخری و احترامی شمرده می شود، در نقطه مقابل، خطر قرآن بر نیزه كردن هم هست. درسی كه ما از این قضیه باید بگیریم یكی همین قاعده است كه هر وقت احمقها به قدس و تقوا پرداختند، زیركها و منفعت پرست ها فوراً قرآن سر نیزه می كنند و آن احمقها را آلت قرار می دهند و جلو افكار مصلحانه ی مصلحین را می گیرند. انی ما اخاف علی امتی الفقر و لكن اخاف علیهم سوء التدبیر.

مفید نبودن دعوت به كلیات و لزوم حسن طرز استنباط:

دیگر اینكه كلیات فایده ندارد. دعوت كردن مردم به اینكه بیاییم از قرآن پیروی كنیم اگر طرز استنباط ما از قرآن معلوم نباشد فایده ندارد. قرآن حمال ذووجوه [است. ] اشخاص فاسد، قرآن بیشتر سبب گمراهی آنها می شود.
از خدا می خواه تا زین نكته ها
در نلغزی و رسی در منتها
زان كه از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چَه شدند.
حسن تشخیص موضوعات:

در قرآن كه ننوشته در جنگی كه فلان روز بین علی و معاویه
جلد سوم . ج3، ص: 375
می شود حق با علی است یا معاویه، در قرآن نوشته: و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیئ الی امراللّه. قرآن می گوید چشم خود را باز كنید و فرقه باغیه را از غیر باغیه تشخیص دهید. حالا كه جنگیده اید به حكم همین آیه و ساعتی بیش نمانده كه فئه باغیه برگردد و تسلیم شود، آمده اند آخرین حیله را به كار برده می گویند قرآن.

جمله عالی علی علیه السلام:

علی علیه السلام فرمود: انكم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی تركه. . . یعنی كلیات تنها فایده ندارد تا تطبیق به مصداق و جزئی نشود. در قرآن ظلم و ظالم و عدل و حق آمده، اما باید دید مصداق آنها در حال حاضر چیست.

بریدن سر حق و عدالت به نام عدالت و قرآن:

ظلمی را حق و حقی را ظلم تشخیص ندهیم و بعد به موجب همین كلیات و به حكم قرآن به خیال خودمان سر عدالت و حق را ببریم.

مبارزه با نفاق از مبارزه با كفر مهمتر است:

مشكلترین مبارزه ها، مبارزه با نفاق است كه مبارزه با زیركهاست كه احمقها را وسیله قرار می دهند؛ از مبارزه با كفر مشكلتر است. علی علیه السلام در نامه ای كه به محمدبن ابی بكر می نویسد (نامه 27) می نویسد:

و لقد قال لی رسول اللّه صلی الله علیه و آله انی لااخاف علی امتی مؤمناً و لا مشركاً، اما المؤمن فیمنعه اللّه بایمانه و اما المشرك فیقمعه اللّه بشركه، و لكنی اخاف علیكم كل منافق الجنان، عالم اللسان، یقول ما تعرفون و یفعل ما تنكرون.

به این نكته باید توجه كرد كه هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق رایج است. مبارزه با احمق و حماقت مبارزه با نفاق نیز هست، بلكه ریشه مبارزه با نفاق مبارزه با احمق است. (قصه مردی كه مادرش زنا می كرد) 21. از خطبه 125 نهج البلاغه- جلد 2، صفحه 73- معلوم می شود كه حضرت دو عیب بر آنها می گیرد: یكی تنگ نظری و
جلد سوم . ج3، ص: 376
مبادرت به تكفیر آنها از لحاظ تعمیم مقصر به غیر مقصر و یكی تنگ نظری آنها از نظر اینكه مرتكب گناه را كافر می دانستند.

انتقاد لطیف علی از تنگ نظری خوارج:

و حضرت استدلال می كند كه پیغمبر دست دزد را برید و بر زانی حد جاری كرد و در عین حال سهم او را از بیت المال داد، پس معلوم می شود كه گناه ولو كبیره باشد موجب كفر نمی گردد (در ورقه علیحده خطبه را نقل كرده ایم) .

آلت دست شدن خوارج:

22. در همان خطبه 125 است:

ثم انتم شرارالناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه.

شاید اشاره باشد به آلت شدن آنها.

حكمیت قرآن:

23. علی فرمود حكمیت قرآن مگر جز به این است كه افرادی بنشینند و صحیح از روی آن قضاوت كنند:

انا لم نحكّم الرجال و انما حكّمنا القران و هذاالقران انما هو مسطور بین الدفتین، لاینطق بلسان و لابدّ له من ترجمان و انما ینطق عنه الرجال.

ایضاً ذیل خطبه 125.

تحلیل روحی از خوارج:

24. علی علیه السلام در خطبه 236 جهالت و عوامی خوارج [را] و اینكه احتیاج دارند به تأدیب و تفقه، این طور توصیف می كند:

جفاة [12]طغام عبید اقزام، جمعوا من كل اوب و تلقطوا من كل شوب ممن ینبغی ان یفقه و یؤدب و یعلم و یدرب و یولی علیه و
جلد سوم . ج3، ص: 377
یؤخذ علی یدیه، لیسوا من المهاجرین و الانصار و لا من الذین تبوّؤوا الدار و الایمان.

رجوع شود به نمره 8.

25. كلمه خروج. كلمه خروج اگر به «علی » متعدی شود دو معنی می دهد نزدیك به یكدیگر: یكی به معنی «برز لقتاله» ، یكی «خرج الرعیة علی الملك: تمردت» (المنجد) . مرادف فارسی این كلمه، كلمه شورشیان است.

كلمه خوارج:

خوارج را از آن جهت خوارج گفتند كه یاغی شدند و تمرد كردند از فرمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام. ولی چون اینها این تمرد خود را مبتنی بر یك عقیده و مسلك و مذهبی كردند، نحله ای شدند و این اسم به آنها اختصاص یافت.

خوارج اصطلاحی:

لهذا به سایر كسانی كه بعد از آنها قیام كردند و تمرد كردند و بر حاكم وقت یاغی شدند، خوارج گفته نشد، این كلمه اسم خاص اینها شد. اگر اینها مكتب و عقیده مخصوص نمی داشتند، مثل سایر یاغیهای دوره های بعد بودند ولی اینها این عقیده را داشتند و بعدها خودِ عقیده موضوعیت پیدا كرد. اگرچه هیچ وقت موفق نشدند حكومتی تشكیل بدهند اما موفق شدند فقهی و ادبی را داشته باشند.

اشخاصی بودند كه هرگز اتفاق نیفتاد كه خروج كنند ولی بر عقیده خوارج بودند، مثل آنچه درباره عمروبن عبید و بعضی دیگر از معتزله گفته می شود و لااقل افرادی از معتزله كه در عقیده ی امر به معروف و نهی از منكر همفكر بودند با خوارج، درباره شان گفته می شد: كان یری رأی الخوارج. حتی بعضی زنها بودند كه عقیده خوارج داشتند. در كامل مبرّد، جلد 2، صفحه 154 داستان زنی را نقل می كند كه عقیده خوارج را داشت. علیهذا بین مفهوم اصلی كلمه و مفهوم اصطلاحی آن عموم من وجه است.

26. باید در این جهت بحث شود كه حقیقت حكمیت در مسأله حكمین چه بود؟ درست است كه علی علیه السلام راضی نبود به حكمیت به شهادت تاریخ شیعه و سنی و آن را مكیده و وهن می دانست، ولی
جلد سوم . ج3، ص: 378
اصل حكمیت را خطا نمی دانست و از آن دفاع می كرد. آخر كار نگفت كه این مثلاً معصیتی بود و نبایست بشود و به زور شد و من آن را تخطئه می كنم، دیگر نباید هیچ وقت تكرار شود، بلكه از آن دفاع كرد، گفت اصل كار خطا نیست.

عقیده علی درباره حكمیت:

در كامل مبرّد، جلد 2 می نویسد كه خوارج بعد از آنكه استتابه كردند علی را، او یك بار كه فرمود: استغفر اللّه من كل ذنبخوارج قانع شدند و بعد شهرت دادند كه علی حكمیت را گمراهی می داند. این خبر را اشعث بن قیس به حضرت داد. فوراً رفت بالای منبر و فرمود:

این طور نیست، من حكمیت را ضلالت نمی دانم.

سه مرحله در حكمیت صفین:

پس بحث در حكمیت در سه مرحله بود: یكی اینكه اصل پیشنهاد اصحاب معاویه غدر است. در این قسمت علی علیه السلام اصرار و پافشاری كرد. دیگر اینكه اگر بنا شود حكمیت باشد، ابوموسی اشعری صالح نیست. علی علیه السلام ابوموسی را صالح نمی دانست. سوم تخطئه اصل حكمیت است. در این قضیه باز علی اصرار دارد كه اصل حكمیت خطا نیست. این قسمت است كه از نظر ما كه شیعه هستیم و امامت را انتصابی و نصی می دانیم، قابل بحث است كه چگونه علی علیه السلام تسلیم شد و از آن دفاع كرد.

شعر ابن ملجم:

27. این رباعی را كامل مبرّد و مروج الذهب مسعودی به ابن ملجم نسبت می دهند بعد از آنكه قطام به او به عنوان مهر ازدواج پیشنهاد كرد سه هزار درهم و بنده ای و كنیزی و قتل علی علیه السلام:
ثلثة الاف و عبد و قینة
و قتل علی بالحسام المصمّم
فلا مهر اغلی من علیّ و ان علا
و لا فتك الاّ دون فتك ابن ملجم [13].
خوارج و وهابیگری:

28. وجه مشابهتی هست بین خوارج و وهابیها؛ هر دوی آنها ریشه توحیدی دارد كه با تقشّر و جهل توأم است. چیزی كه هست وهابیها از لحاظ منفی و مثبت، رنگ عصر خودشان را دارند. در زمان
جلد سوم . ج3، ص: 379
خوارج زیارتنامه و زیارت قبور نبوده كه مورد اعتراض آنها واقع شود. آنها هم خود را حزب امر به معروف و نهی از منكر می دانستند.

تمسك آنها به «لاحكم الاّ للّه» با تمسك اینها به «لانعبد الاّ اللّه» بی مشابهت نیست.

وجه مشابهت ضعیفی هم هست بین خوارج و اخباریین.

29. رجوع شود به فقه، مسأله نجاست خوارج و اخبار باب.

خوارج از نظر علی قاصر و در عین حال واجب القتل بودند، نظیر مسلمانان متترّسٌ بهم:

30. درباره خوارج هرچند از لحاظ سیاست اسلامی باید حكم كرد به كفر آنها، اما نباید اینچنین تصور كرد كه همه آنها كافر بالتقصیر بودند؛ به احتمال قوی و بلكه مطمئناً غالب آنها قاصر بودند، علی علیه السلام با علم به این جهت قتل اینها را لازم می دانست، چون وجود اینها مزاحم عالم اسلام بود. اینها در عین اینكه واقعاً مسلمان بودند، نظیر قومی از مسلمین بودند كه كفار به آنها تترّس كرده باشند كه مسأله اش در شرح لمعه و كتب كلامی مطرح است كه به خاطر حفظ حوزه اسلام و مصلحت اوجب از حفظ دماء مسلمین باید آنها را كشت.

درس بزرگ:

نتیجه مهمی كه باید از داستان خوارج گرفت این است كه اگر گروهی از مسلمانان ولو به علت خشك مغزی و كوتاه فكری مانع مصالح عالیه اسلامی باشند باید آنها را از بین برد ولو آنكه می دانیم مخالفت آنها با مصالح عالیه اسلامی از روی جهالت است نه از روی علم و آن جهالت هم جهالت قصوری است نه تقصیری، یعنی معاقب عنداللّه نیستند و معذورند.

31. عطف به نمره گذشته، باید در مورد خوارج بحث مخالفتهای عمدی و غیر عمدی كه از روی جهالت صورت می گیرد بشود و گفته شود فرق است بین مخالفت عالم و جاهل، و عالم دورتر است از عذر و مغفرت، و گفته شود كه جاهل هم بر دو قسم است: قاصر و مقصر.

جاهل مقصر نیز مثل عالم معاقب است هر چند به آن شدت نیست، كه در حدیث است: چندین گناه از جاهل بخشیده می شود قبل از آنكه از عالم یك گناه بخشیده شود. اما جاهل قاصر معاقب نیست و معذور
جلد سوم . ج3، ص: 380
است عنداللّه.

حساب مصالح عالیه مسلمین غیر از حساب معذوریت عنداللّه است:

بعد گفته شود كه دو حساب است: یكی حساب معذوریت فرد است عنداللّه و مغفرت و عدم مغفرت، یكی هم حساب مصالح مسلمین است كه ممكن است یك معذوری بخواهد زندگی و مصالح مسلمین را بهم بریزد، همان طور كه یك دیوانه گاهی می كند.

ما نباید معذوریت عنداللّه را ملاك قرار دهیم و به او اجازه بدهیم هركار كه می خواهد بكند. گاه مصلحت اقتضا می كند كه همین معذور را از بین ببریم.

كشتن معذورین:

همان طوری كه در مسأله گذشته كه كفار تترّس می كنند به مسلمین (رجوع شود به عین عبارات قوم در این باب در جواهر و غیره) ما معذورین متترّسٌ بهم را می كشیم. بعد گفته شود كه در زمان ما قومی از مسلمین جاهل و مقدس خشكه ها هستند كه استعمارگران به آنها تترّس كرده اند؛ ما اگر بخواهیم با استعمارگرها مبارزه كنیم اول باید این «سپر» ها را از بین ببریم، پس باید از بین ببریم.

شاید تحریكات معاویه در امر خوارج مؤثر بوده، بنابراین در آن روز هم معاویه ها و حداقل اشعث بن قیس ها به آنها تترّس كرده اند.

این است یك نكته بزرگ از سیرت علی كه باید آموخته شود.

32. خلاصه مطلب:

الف. لغت خوارج- خوارج اصطلاحی یك نحله مذهبی است.

ب. منشأ پیدایش خوارج- مسأله حكمیت ج. اصول عقاید خوارج، عقاید سیاسی آنها: خلافت به همه می رسد اعم از قریشی و غیر قریشی، حسن نظر به شیخین، انكار علی و عثمان، اصحاب جمل. عقاید مذهبی آنها: كفر منكر كبیره، كفر [قائل به ] تحكیم، كفر هركسی كه معتقد به عقاید آنها نباشد، وجوب امر به معروف بلكه ركن بودن آن و غیر مشروط بودن آن.

د. ممیزات و مشخصات روحی خوارج: از یك طرف شجاعت، فداكاری، عبادت، از طرف دیگر جهالت، جمود، غرور، تنگ نظری، تلوّن عقیده و تجربه پذیری. كلام مولی درباره تنگ نظری و جهالت
جلد سوم . ج3، ص: 381
آنها در خطبه 125 و در خطبه 40 كه جداگانه یادداشت شده است.

هـ. توصیف علی از آنها: جفاة طغام. . .

و. سایر عقایدشان درباره خلفا، امر به معروف، نهی از منكر ز. سرایت عقاید خوارج ح. مسأله روح مذاهب و چهارچوب شعار مذاهب و خالی شدن قالبها از محتواها ط. درسهایی كه [از] جریان خوارج باید گرفته شود [14]:

الف. اگر عبادت با حماقت توأم شود، احمقها آلت دست زیركها می گردند و سیاست قرآن سر نیزه كردن اجرا می شود و مانع كار مصلحین می گردند. [از اینجا] ارزش فهم و بصیرت معلوم می شود.

همیشه احمقها هستند كه زمینه را برای منافقین فراهم می كنند. پیغمبر فرمود: انی ما اخاف علی امتی مؤمناً. . . دخالت اشعث بن قیس و معاویه در تكوّن خوارج و در شهادت مولی . انی ما اخاف علی امتی الفقر ولكن اخاف علیهم سوء التدبیر. علی خود در خطبه 125: ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه. . . ب. مفید نبودن دعوت به كلیات و لزوم مشخص كردن موارد جزئی، چنانكه در شماره 20 گفتیم. علی فرمود: انكم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی تركه. پ. افراد جاهل ولو قاصر، هر چند معذور عنداللّه می باشند ولی منافات ندارد كه مبارزه با آنها لازم بلكه واجب القتل باشند (شماره 30 و 31) .

ت. اینكه در میان جهّال یك شعار با چه سرعتی نفوذ می كند (رجوع شود به نمره 36) .

33. رجوع شود به ورقه های «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» .

جلد سوم . ج3، ص: 382
34. علی با آنها رفتار دمكرات منشانه داشت، به آنها آزادی اظهار عقیده و آزادی اجتماعی می داد، آنها را در زندانها محبوس نكرد، فقط وقتی كه رسماً قیام و انقلاب كردند آنها را سركوب كرد [15]. داستان ابن الكوّاء كه در وقتی كه آن حضرت مشغول نماز بود این آیه را خواند: ولقد اوحی الیك و الی الذین من قبلك لئن اشركت لیحبطنّ عملكو آن حضرت به حكم اینكهواذا قرئ القران فاستمعوا له وانصتواسكوت كرد تا آیه تمام شد. او دومرتبه تكرار كرد و امام سكوت فرمود. در مرتبه سوم امام با قرائت این آیه: فاصبر ان وعداللّه حق و لایستخفّنّك الذین لایوقنون(آیه آخر سوره روم) به نماز خود ادامه داد.

این داستان نیز حكایت از حداكثر مدارا و آزادی را درباره آنها می كند. علت اینكه ابن الكوّاء آن آیه را انتخاب كرد، اشاره به این بود كه تو سوابق زیادی در اسلام داری ولی باید بدانی به حكم این آیه چون مشرك شده ای تمام اعمال و زحماتت هدر رفته است.

35. عقیده علی درباره آنها:

لا تقتلوا الخوارج بعدی، فانه لیس من طلب الحق فأخطأه كمن طلب الباطل فأدركه.

36. تتمه نمره 32:

ث. اینكه در امر به معروف، علم و تدبیر و شناختن شرایط و امكانات و اوضاع و احوال لازم است. تقیه نیز جز این چیزی نیست.

ج. افرادی كه فرهنگ اصیل اسلامی نیافته اند، تربیت اسلامی نیافته اند، باید محكوم و تابع باشند نه حاكم و متبوع. علی فرمود:

جلد سوم . ج3، ص: 383
جفاة طغام عبید اقزام، جمعوا من كل اوب و تلقطوا من كل شوب ممن ینبغی ان یفقه و یؤدب و یعلم و یدرب و یولی علیه و یوخذ علی یدیه، لیسوا من المهاجرین و الانصار و لامن الذین تبّوؤوا الدار و الایمان.
[1] رجوع به نمره 13
[2] مَنّ یمُنّ منّاً: اضعفه و ذهب بمُنّته ای قوّته- المنجد
[3] فجرالاسلام، صفحه 257
[4] رجوع به نمره 23
[5] یك فرق اساسی شیعه و خوارج به حسب روح مذهب آن است كه ما در صفحه 373 گفته ایم.
[6] عمران بن حِطّان و این رباعی داستانی دارد با عبدالملك بن مروان و روح بن زنباع كه دركاملمبرّد، جلد 2 هست.
[7] گمان می كنم كلمه «منیب» كه در این شعر است اصطلاحی بوده كه به خودشان «منیبین» می گفتند، چنانكه در خطبه ای كه در نمره 6 نقل كردیم اشاره ای هست.

ولی دركاملمبرّد، جلد 2 به جای منیب، تقی دارد.
[8] نهی از منكر بدون ملاحظه اثر. از همین جا معنی واقعی تقیه نیز معلوم می شود.
[9] بعضی از این عقاید سیاسی است و بعضی مذهبی یعنی غیر سیاسی.
[10] در این یكی بین طایفه ی نجدات و غیر آنها اختلاف است.
[11] امر به معروف و نهی از منكر حتی با سیف هم واجب است و هیچ شرطی هم ندارد- رجوع به نمره 7
[12] جفاة جمع الجاف: غلیظ، فظ. و الطغام اوغاد الناس. و العبید كنایة عن ردیئی الاخلاق. و الاقزام جمع قَزَم: ارذال الناس.
[13] این شعر را این مجسمه شقاوت مرتب با خود می خوانده و زمزمه می كرده. خدا می داند چه روحیه متهیج و آتشباری داشته است!
[14] درس كلی از جاذبه و دافعه داشتن علی این است كه شیعه آن است كه هم جاذبه داشته باشد و هم دافعه.
[15] آنها اول علی را استتابه كردند و پس از یأس- همچنانكه در شماره ی 6 گفته ایم- در منزل یك نفرشان اجتماع كردند و تصمیم به انقلاب گرفتند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است