در
کتابخانه
بازدید : 671511تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد پنجم
مقدمه
Collapse حرف زحرف ز
زبان- لغتهای فارسی در زبان عربی
زبان عربی و قرآن
زبان و آفات آن
زبان فارسی و لغات عربی
زبان فارسی
زبان عربی
زبان عربی و زبان فارسی
زرارة، حاجب بن زرارة
زرارة بن اعین
زردشت
زمان- انواع زمانها
زمان و مقتضیات آن- ادوار تاریخ از نظر روح عصرو طرز تفكر
مقتضیات زمان
زمان و مقتضیات آن
زمستان
زن
مسائل مربوط به زن
نهضت زن و علل و ماهیت آن
زن در آمریكا
زنان آمریكایی
زن- اخلاق جنسی
زن- اخلاق جنسی در میان راهبان و ارباب دیرها
زن- سقط جنین- تنظیم خانواده
خانواده و لزوم آن از نظر اجتماع- عقیده ی راسل
خانواده
خانواده- نظر ارسطو
خانواده- اخلاق خانوادگی
اهمیت خانواده و اهمیت زن از این نظر
حقوق خانوادگی- ولایت پدر بر دختر
حقوق خانوادگی- ولایت پدر بر فرزند
حقوق خانوادگی- مسئله ی ولایت پدران بر فرزندان
حقوق خانوادگی- زن- ولایت پدر بر دختر باكره
حقوق خانوادگی- حق ولایت پدر بر فرزند
حقوق خانوادگی- مسئله ی حضانت
یادداشت خانواده در اسلام
تنظیم خانواده پیشگیری یا سقط جنین
خانواده، تطورات تاریخی زندگی خانوادگی، انواع ازدواجها
آیا اجتماع خانوادگی طبیعی است یا نه؟
خانواده
فلسفه ی زندگی خانوادگی
زن- خانواده
زن- شركت زن در فرزند با مرد
زن- بلوغ دختران- نه سالگی
زن، خانواده، ماركسیسم
خانواده یا اشتراك جنسی
زن در اسلام
زن و حكومت مرد بر او
زن- حكومت و قوامت مرد بر زن
حكومت و قوامت مرد بر زن- زدن زن- خشونت عمردرباره ی زنها
زن- نشوز، شقاق، قسمة
زن- اختلافات خانوادگی (شقاق)
زن، اختلافات خانوادگی
زن- دو زن مساوی یك مرد در عتق
زن
زن- حیض
زن- شركت در مجامع
زن- نظر عمر درباره ی زن
زن- نزول آیه ی حیض
زن- انواع نكاح در جاهلیت- مبادله ی زنان
تاریخ حقوق زن از نظر مالی
تاریخ زن- زن در یونان و ایران قدیم
تاریخ حقوق زن در قدیم
تاریخ حقوق زن- مَثَلها
تاریخچه ی حقوق زن
تاریخ حقوق زن در دنیای قدیم
حقوق زن در اروپای قدیم
تاریخ حقوق زن در اروپا، زن و كار خارج
تاریخ حقوق زن، حقوق زن در اروپا
زن در تورات- تاریخ زن
زن- مظالم مرد بر زن و تفسیر تاریخ
حقوق زن- زن در كتاب السیاسة ارسطو
یادداشت مبانی حقوق زن- مسجد ارك، خرداد 54
مبانی حقوق زن از نظر اسلام
یادداشت مبانی طبیعی حقوق خانوادگی
حق مرد بر زن و حق زن بر مرد
یادداشت درباره ی حقوق زن
مبانی حقوق زن از نظر اسلام
حقوق خانوادگی
مسائل مربوط به زن كه قابل بحث است
زن در اجتماع ما
زن- متعه
زن- نكاح منقطع، بحثهای مربوطه
زن- نكاح منقطع، منابع
زن- مهر
زن- فلسفه ی مهر و انفاق
مهر- صَدُقه- نحله
زن- نفقه
زن- یادداشت نفقه
زن- اجرت بضع
زن- مذمت زن
مدح و ذمّ زن
زن- احترام زن (دختر)
زن- عامة اهل النار النساء
مدح و ذمّ زن در اسلام
مدح و ذمّ زن در روایات
زن
زن و مرد از نظر فروید
زن در تمدن اسلامی
زن
اسلام و زن- حق زن بر مرد
اسلام و زن- جنس لطیف
اسلام و زن
نظر اسلام درباره ی زن
خدمات اسلام به زن
زنان مبرّز مسلمان
زن در میان مسلمین- انحطاط مقام زن در دوره ی تركها
زن- روحیه ی زن از نظر یك شاعر جاهلی، پول و جوانی
زن در نهج البلاغه
مدح و ذمّ زن
زن- دفن دختران از نظر باخرزی
زن- دخترداری
یادداشت زن در قرآن
زن در قرآن
یادداشت قرآن و مسائل مربوط به زن
زن- عشق
زن- رابطه ی جنسی از نظر اسلام پلید نیست (اخلاق جنسی)
زن- مسئله ی غیرت (اخلاق جنسی)
زن- حیا و عفت و رابطه ی آن با تكامل فردی و اجتماعی
زن به حسب غریزه بیش از مرد، اجتماعی یعنی خادم مقاصد اجتماع است
زن- عفاف- كمونیسم جنسی
زن و مرد، عفاف، و لزوم ارضاء تمایل جنسی درمحیط خانوادگی
زن- زنای زن و زنای مرد (عفاف)
شغل و كار زن
اخلاق و تربیت زن
زن- جلوگیری از آبستنی- نظریه ی پزشكی رازی و بوعلی
زن- آثار و فواید ازدواج، خانواده
زن- ماده ی 170 قانون مدنی
زن و مرد- مسئله ی قصاص
زنان در غزوات
زن، ازدواج- رسوم هند و عرب و یهود و مجوس درشركت چند مرد بر یك زن در ازدواج
زن- انواع ازدواجهای جاهلی كه اسلام منسوخ كرد
زن- مسئله ی ولایت پدر بر دختر
زن- اهمیت مقام مادری
زن- برتری مردان بر زنان
زن- خواستگاری
زن مسلمان و مقایسه ی وضع او با زن اروپایی
تاریخ حقوق زن در اروپا و میان اروپاییان قدیم
مبدأ خلقت زن و مرد از نظر داستانهای ایرانی و تلمودی
زن- انواع ازدواجهایی كه در جاهلیت بوده است
تزیّن مرد برای زن
زن و سیاست
زن و سیاست- پناه دادن (جوار) زن
زن- قضا و سیاست
زن و جهاد- سیاست
زن- حاكم عهد- سیاست
زن و كار خارج از خانه
شهادت زن
زن و شهادت
زن و شهادت و قضاء
زن و شهادت و قضاء- مدارك
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- عدد قبل از اسلام
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- كفائت در دین و در مال
تعدد زوجات- شروط و قیود- شرط جنسی
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود-
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- آیه ی «و ان خفتم »
زن- تعدد زوجات- شروط و قیود- عدالت
زن- معایب تعدد زوجات
زن- معایب تعدد زوجات- ایراد بر تعدد زوجات
زن- علل تاریخی تعدد زوجات
زن- علل تعدد زوجات
زن- علل تعدد زوجات- زیادی عدد زنان
زن- تعدد زوجات- مسئله ی چندهمسری و یاكمونیسم جنسی
زن- خانواده یا كمونیسم جنسی
زن- حرمسرا در شكل فرنگی- تعدد زوجات
تعدد زوجات و حرمسراداری در شكل فرنگی
زن- تعدد زوجات، علل فزونی مرگ و میر در مردان
زن- علل تعدد زوجات، روحیه ی تنوع طلبی در مرد
زن- علل تعدد زوجات- روحیه ی زن (غیرت یا حسادت)
زن- علل تعدد زوجات-
زن- تعدد زوجات به شكل اروپایی
زن- تعدد زوجات
زن- یادداشت تعدد زوجات
زن- حرمسرا
زن- تاریخ تعدد زوجات و سیر آن در میان مسلمین
زن- تاریخ تعدد زوجات در ایران قدیم
زن- تاریخ تعدد زوجات- فحشا در ایران قدیم
زن- تعدد زوجات- مدارك
زن- فلسفه ی طلاق
زن- طلاق در اروپا و آمریكا
رسول اكرم- هبه ی زنها
تزویج صغیر و صغیرة
زن- تمكین
زن- قتل دختر در میان رومیان
زن، عده ی وفات
زن- طلاق
زن- طلاق- امساك بمعروف او تسریح باحسان
زن- طلاق- یادداشت بحوث فقهیه
زن- طلاق- تمتیع مطلّقه
زن- طلاق- طلاق مفقودالاثر
زن- حق طلاق حاكم
زن- طلاق حاكم به خاطر عدم انفاق
زن- طلاق قضایی
زن- مبغوضیت طلاق- توصیه به عدم مبادرت
زن- طلاق- عامل تربیت
زن- طلاق- شرط وكالت طلاق برای زن
زن- خلاصه ی مقاله ی «زن مسلمان و محدودیتهایش» در مجله ی زن روز شماره ی 42
زنا
زنادقه
زنادقه و دهریین در اسلام
زندان
زندان و حبس
فلسفه ی زهد، عبادت، اخلاص
زهد، ترك دنیازدگی
تعریف زهد: برداشت كم و بازدهی زیاد
یادداشت فلسفه ی زهد
زهد
زهد و معرفت- فلسفه ی زهد
ماهیت و هدف و فلسفه ی زهد
زهد، رهبانیت، ریاضت- تیرماه 51
زهد، رهبانیت، ریاضت
زهد و ریاضت نفس و آمادگی برای معنویت
زهد و ریاضت
زهد و ریاضت- حق بدن، حق چشم، حق همسر
یادداشت زهد و ریاضت نفس
مسائل زهد
زهد
تعریف زهد
زهد، آزادی
زهد و استغنا
زهد- تجمل
فلسفه ی زهد
زهد در اسلام غیر از رهبانیت است
زیارت شهدا و اولیا
زیارت قبور اولیا
Expand حرف سحرف س
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. رجوع شود به المیزان، جلد 2، صفحه ی 273: المرأة فی الاسلام و صفحه ی 289: فی النكاح و الطلاق [1]و جلد 4، صفحه ی 94: مقایسة بین القرآن و التوراة فی امر النساء و صفحه ی 191: بحث علمی فی فصول ثلثة: 1. النكاح من مقاصد الطبیعة 2. استیلاء الذكور علی الاناث 3. تعدد الزوجات، و صفحه ی 208: فی تعدد ازواج النبی صلی الله علیه و آله و صفحه ی 241 ضمن مسائل ارث: علی مَ استقر حال النساء والایتام فی الاسلام
جلد پنجم . ج5، ص: 81
و صفحه ی 368: كلام فی معنی قیمومة الرجال علی النساء و صفحه ی 449: كلام فی الغیرة و العصبیة و جلد 5 صفحه ی 101. .

آیا زن برای مرد آفریده شده است؟ ! :

2. همان طوری كه در المیزان، جلد 2، صفحه ی 274 بیان كرده است، در امم گذشته ی آفریقایی و استرالیایی و اقیانوسیه ای و آمریكای قدیم زن جزء لوازم زندگی مرد شمرده می شده است، نظیر حیوانات. همان طوری كه وجود گیاهان و حیوانات را انسان تابع وجود خود می دانسته است و به خود حق می داده از آنها بهره مند شود، درباره ی زن نیز این طور حكم می كرده است.

اینجاست كه باید در منطق قرآن تأمل كرد و دید آیا قرآن می گوید زن از برای مرد خلق شده است، همان طوری كه می گوید ماه و خورشید و زمین و گیاهان و حیوانات برای انسان آفریده شده است و انسان اشرف مخلوقات است، و ناقص مقدمه ی كامل است؟ البته نه.

قرآن می فرماید: هنّ لباس لكم و انتم لباس لهنّ، و جعل بینكم مودة و رحمة، بعضكم من بعض. ایضاً: انا خلقناكم من ذكر و انثی [2]در این آیات می گوید كه هر دو برای هم آفریده شده اند نه اینكه زن برای مرد آفریده شده باشد، اینهم نه به این معنی كه دو مخلوق مستقل از یكدیگر آفریده شده اند و حداكثر این است كه در میان آنها داد و ستد عادلانه ای باشد، بلكه به این معنی كه ایندو مجموعاً یك واحد را تشكیل می دهند [3].

تفاوت زن و مرد تناسب است نه تأخر و تقدم:

و لهذا همان طوری كه در دفتر «زن در جهان و در اسلام» گفتیم تفاوت مرد و زن را نباید نقص و عقب ماندگی زن تلقی كرد بلكه از قبیل تفاوت اعضای یك پیكر و تفاوت دو لنگه ی در و تفاوت دگمه و جادگمه است، زیرا نقص به معنی ناقص الخلقه بودن كه اصلاً در عالم وجود ندارد(ربنا الذی اعطی كل شی ء خلقه ثم هدی )و به معنی اینكه حد وجودی اش پایین تر است و در سلسله مراتب و حلقات وجود و ناموس تطور و ارتقاء در یك حد پایین تر است و به
جلد پنجم . ج5، ص: 82
خاطر عالیتر آفریده شده باشد و مقدمه و فدای عالیتر باید واقع شود، نیز قرآن قبول ندارد. قرآن تعبیر به زوج و زوجین دارد. حتی آیه ی 189 سوره ی اعراف كه می فرماید: و جعل منها زوجها لیسكن الیهانیز نمی رساند كه زن فقط به خاطر مرد آفریده شده است، بلكه مقصود این است كه هر دو به خاطر هم آفریده شده اند.

آیا علت اینكه تدریجاً حقوق زن بهتر شناخته شد، قیام زن بود یا ترقی روحی مرد؟ :

شك نیست كه هرچه بشر متمدن تر شده حقوق زن بیشتر شناخته شده، ولی نكته ی مهم این است كه آیا زنان از راه مبارزه این حقوق را به دست آورده اند (آن طوری كه در مقدمه ی كتاب انتقاد قوانین اساسی و مدنی و كیفری ایران می گوید كه زنان چهار مرحله را طی كرده و می كنند: مرحله ی طبیعی، مرحله ی تسلط مرد، مرحله ی اعتراض زن، مرحله ی تساوی حقوق) ؟ یا اینكه خود مردان هر اندازه كه دارای عواطف انسانی بیشتری شده اند بیشتر تحت تأثیر و حكومت زن قرار گرفته اند (نه اینكه فقط به زن ترحم كرده اند) و بیشتر خود را محتاج به زن دیده اند، كه پیغمبر فرمود: انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل. مسلماً همان طوری كه در دفتر «زن در جهان و در اسلام» گفتیم این جهت مربوط به نهضت و تشكل و اتحاد زنان نبوده است.

زن در میان ملل وحشیه ی قدیم- مرحله ی محكومیت و مملوكیت:

3. در المیزان، جلد 2، صفحه ی 273، حیات اجتماعی زن را در مراحلی ذكر می كند: مرحله ی امم وحشیه مثل آفریقا و استرالیا و جزایر اقیانوسیه و آمریكای قدیم (مرحله ی مملوكیت) و مرحله ی امم متمدنه كه با رسوم و آداب ملی مخصوصی زندگی می كردند ولی تدوین قانون در میان آنها نشده بود، مثل ایران و مصر و چین و هند در عصرهای قدیم (مرحله ی قیمومت) . سوم مرحله ی امم متمدنه ای كه رسماً دارای قانون و تشریع بودند، مانند كلده و روم و یونان. چهارم زندگی زن در میان اعراب جاهلیت. پنجم زندگی زن در اسلام و تحولی كه اسلام از این جهت به وجود آورد.

مطابق این بیان، در تمام مراحل چهارگانه تحكم و تسلط به حسب عادت یا قانون با مرد بوده و رعایت عدالت در آن نشده است و تنها در مرحله ی پنجم است كه عدالت به معنی رعایت استحقاق و
جلد پنجم . ج5، ص: 83
فطرت شده است.

مملوكیت و یا شی ء بودن:

در مرحله ی اول، زن حكم سایر ابزارهای زندگی و وسایل تعیش و مستملكات مرد را داشته است. مرد با او آن طور عمل می كرده كه با سایر مستملكات خود عمل می كرده است، یعنی حقی برای او نسبت به خود قائل نبوده است و اگر رعایت حال او را می كرده است در حقیقت از قبیل تزیین بوستان یا چاق كردن گوسفند یا اسب یا الاغ بوده است. حمایت از او از قبیل حمایت از سایر مملوكات بوده است.

قرض و عاریه دادن برای تمتع یا خدمت یا استیلاد:

زن مملوك بوده نه در عرض مرد و مانند او و مالك اشیاء. او را می فروخته و می بخشیده و قرض می داده برای تمتع یا استیلاد یا خدمت.

حق سیاست و مجازات او و حق كشتن یا خوردن او:

به خود حق می داده هر نوع سیاستی درباره ی او روا دارد، حتی كشتن و یا خوردن گوشت او. می گوید:

وجوب اطاعت مطلق:

و كان علی المرأة ان تطیع الرجل- اباها او زوجها- فی ما یأمر به طوعاً او كرهاً.

عدم استقلال:

و كان علیها ان لاتستقل عنه فی امر یرجع الیه او الیها.

وجوب خدمت خانه و فرزندان:

و كان علیها ان تلی امور البیت و الاولاد و جمیع مایحتاج الیه حیاة الرجل فیه.

تحمل كارهای سخت:

و كان علیها ان تتحمل من الاشغال اشقها كحمل الاثقال و عمل الطین و مایجری مجراهما و من الحرف و الصناعات اردئها و سفسافها.

مرحله ی مملوكیت:

و قد بلغ عجیب الامر الی حیث ان المرأة الحامل فی بعض القبائل اذا وضعت حملها قامت من فورها الی حوائج البیت و نام الرجل علی فراشها ایاماً یتمرّض و یداوی نفسه.

زن در میان مللی كه هنوز قانون تدوین نكرده بودند- مرحله ی قیمومت:

در مرحله ی دوم، زن مانند مرحله ی اول مملوك و تابع محض نبود، كشته نمی شد، گوشتش خورده نمی شد، حق مالكیت بكلی از او سلب نشده بود.

مالكیت غیر مستقل:

بلكه فی الجمله مالك ارث یا ازدواج بود، لكن حق تصرف مستقل در این امور
جلد پنجم . ج5، ص: 84
نداشت، در اراده یا در عمل حریت و استقلال نداشت، تحت ولایت و قیمومت مرد بود. این مرحله را باید مرحله ی قیمومت نامید، كما اینكه مرحله ی پیش مرحله ی مملوكیت بود.

عدم تنجیز معاملات:

در این مرحله هیچ عملی از ناحیه ی زن تنجیز نمی شد.

عدم دخالت در شئون اجتماعی:

در شئون اجتماعی از قضا و حكومت حق مداخله نداشت.

وجوب اطاعت:

اطاعت امر زوج بر او واجب بود.

لزوم كارِ خانه:

همچنین كار خانه بر او واجب بود.

تعدد زوجات غیر محدود:

مرد حق تعدد ازواج به طور غیر محدود داشت، و همچنین حق طلاق با مرد بود، مرد حق داشت بعد از مردن زن به طریق اولی زن دیگر بگیرد.

عدم حق شوهر كردن بعد از مرگ شوهر:

اما زن حق نداشت بعد از مردن شوهر شوهر كند.

ممنوعیت از معاشرت در خارج خانه:

غالباً زن از معاشرت در خارج خانه ممنوع بود.

در عین حال خود این مرحله ی دوم هم به حسب تفاوت مناطق و عادات، تفاوتهایی باهم داشتند. در ایران، حكومت خانوادگی سلطنتی احیاناً موجب می شد كه زن به پادشاهی برسد ولی این را به پای حقوق زن در ایران قدیم نباید گذاشت بلكه تبعه ای از تبعات حكومت فامیل بود.

ممنوعیت از ارث در هند:

در هند ازدواج زن نوعی خودفروشی بوده، زن از ارث ممنوع بوده است، از شركت با مردان در تغذی ممنوع بوده.

چند شوهری:

برای چند مرد جایز بوده كه با یك زن رابطه داشته باشند و اولاد آن زن به مرد قویتر تعلق می گرفته است. زن در هند بعد از وفات شوهر حق ازدواج نداشته، بلكه یا سوخته می شده است و یا با بدبختی عمری بسر می برده است، در ایام حیض خبیث و نجس به شمار می رفته است. در این مرحله زن برزخ بین انسان و حیوان بوده است، مانند بچه و سفیه به شمار می رفته كه تحت قیمومت بوده است.

مرحله ی قیمومت قانونی:

درمرحله ی سوم، حكومت قانون بوده است. در كلده و آشور قانون حمورابی حكومت می كرده است. در این مرحله نیز زن استقلال در اراده نداشته است، اطاعت شوهر لازم بوده.
جلد پنجم . ج5، ص: 85
زن در قوانین كلده و آشور و حمورابی:

اگر از اطاعت شوهر سرپیچی می كرده و یا در عمل استقلال به خرج می داده مرد حق داشته با او معامله ی برده بكند و اگر در كارِ خانه كه بر او لازم بوده كوتاهی می كرده مرد به حكم قاضی بعد از اثبات جرم او را در دریا غرق می كرده است.

زن در قوانین رم و یونان:

در قوانین رم كه از اقدم قوانین موضوعه است- اولین بار در چهارصد قبل از میلاد وضع شد- برای داخل خانه نوعی استقلال قائل بوده از لحاظ اجرای اوامر مختصه به خانه، اما خداوندگار خانه (پدر یا شوهر) نوعی ربوبیت و معبودیت داشته است، حق هر نوع تحكمی درباره ی زن (حتی كشتن اگر صلاح بداند) داشته است.

خروج زن از عضویت در اجتماع و از شركت در حقوق اجتماعی:

زن جزء اجتماع مدنی نبوده و شكایتی از او گوش كرده نمی شده، معاملاتش نافذ نبوده، حق مداخله در امور اجتماعی نداشته است.

مرد مطلقاً- حتی پسرخوانده- شخصیت بیشتری داشته است. زنان اجزاء اصلیه ی اسره ی خانوادگی را تشكیل نمی داده اند. قرابت رسمی كه منشأ توارث بشود، اختصاص داشته به مردان. زن وجود طفیلی بوده.

مرد حق هرگونه تصرفی از بیع و شراء و بخشش و قرض و غیره درباره ی آن داشته است.

وجود مضر و ضروری:

در قوانین یونان نیز كم و بیش وضع به همین منوال بوده است.

بالاخره در همه ی این قوانین زن جزء اجتماع- ولو جزء ضعیف- شمرده نمی شده، بلكه موجودی مضر ولی ضروری شناخته می شده است.

ریشه ی پسرخواندگی:

علت اینكه پسرخواندگی در میان همه ی این امم معمول بوده این است كه نسل را فقط از طریق پسر باقی می دانستند، لهذا پسرخوانده می پذیرفتند كه اسمشان باقی بماند و احیاناً مردان نازا بعضی از خویشاوندان خود را در بستر زن خود می آوردند كه فرزندی بیاورد و آن فرزند را فرزند خود می دانستند.

تعدد زوجات به صورت یك زن رسمی و باقی غیررسمی:

در یونان و روم تعدد ازواج بوده است، ولی فقط یك زن به عنوان زن رسمی و باقی غیر رسمی شناخته می شدند
جلد پنجم . ج5، ص: 86
زن در میان اعراب جاهلیت:

اما مرحله ی چهارم، یعنی اعراب جاهلیت. عرب، مجاور ایران و روم بود. عاداتشان نوعی توحش بود. گاهی متأثر بودند از عادات ایران و روم و هند و مصر قدیم.

عرب به زن ارث نمی داد:

عرب به زن ارث نمی داد، تعدد زوجات را نامحدود تجویز می كرد، اختیار طلاق با مرد بود.

ننگین بودن دختر:

دختران را زنده به گور می كرد و از دختر ننگ داشت. در بعضی خاندان عرب، جنبه ی فامیل بر جنبه ی تأخر زن غالب می شد و زن احترام پیدا می كرد.

در بعضی عادات مانند امم متمدنه عمل می كردند و در بعضی مانند ملل وحشیه.

معبود بودن مرد:

مانند ایران و روم برای زن در حقوق استقلال قائل نبودند، او را در امور اجتماعی- مگر استثناء- شركت نمی دادند و مانند وحشیان مرد حكم معبود زن را داشت.

از همه ی آنچه گذشت چنین نتیجه گرفته می شود:

1. همه ی این امم یا زن را در ردیف حیوانات و مملوكات می شمردند و یا لااقل زن استقلال نداشت و تحت قیمومت مرد بود، نظیر بچه. استقلال را برای زن مضر می دانستند.

2. زن را ابزار اجتماع می دانستند، نظیر بردگان یا حیوانات اهلی، جزء اجتماع نمی دانستند.

3. زن اولاً و بالذات از حقوق محروم بود مگر به مقداری كه انتفاع او از آن حقوق به نفع مرد بود.

4. اساس رفتار مرد با زن بر اساس غریزه ی استخدام بود لاغیر.

زن در قوانین اسلام:

اما اسلام درباره ی زن چه چیزی ابداع كرده است؟ (مرحله ی پنجم) كلمه ی زن در اثر رفتار بدی كه در امم گذشته شده است مرادف شده با ضعف و پستی. كلمه ی زن وسیله ی ملامت ترسوها و ضعیفها و پستها و خوارهاست.

شاعر عرب می گوید:
وما ادری و سوف اَخال ادری
اقَومٌ آل حصن ام نساء
زن صفتی یعنی ضعف و پستی، مردی و مردانگی یعنی شهامت و رشادت و گذشت. در گذشته فقط در تورات و انجیل درباره ی زن توصیه هایی شده است، و اسلام مقررات جدیدی به نفع زن آورده كه
جلد پنجم . ج5، ص: 87
در چهار قسمت ذكر می كنیم:

1. هویت زن از نظر اسلام 2. وزن اجتماعی زن از نظر اسلام 3. حقوق و احكامی كه برای زن وضع شده 4. مبنای احكام اسلامی درباره ی زن.

هویت زن از نظر اسلام:

اما هویت زن. زن مانند مرد، انسان كاملی است. هر انسانی، خواه مرد و خواه زن، در وجودش دو موجودی دیگر یكی مرد و یكی زن شریكند.

شركت زن در آفرینش فرزند:

فرزند مولود مرد فقط نیست كه مادر فقط ظرف باشد، بلكه مولود هر دو است چنانكه در ژنتیك ثابت شده است. قرآن هم می گوید: انا خلقناكم من ذكر و انثی . قرآن نمی گوید: و انما امهات الناس اوعیة (منسوب به مأمون است) و نمی گوید:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الاباعد
قرآن بعد از آنكه می گوید: انی لااضیع عمل عامل منكم من ذكر او انثی و عمل هر دو را به یك نسبت محترم می شمارد، می گوید: بعضكم من بعض، یعنی زن و مرد نوع واحدند.

اصل كرامت كه وابسته به تقواست:

قرآن می گوید فضیلت مرد و زن فقط به تقواست و از آن جمله است ایمان و علم نافع و خلق نیكو و صبر و حلم، و زنی كه متحلّی به این فضایل باشد افضل است از مردی كه متحلّی به آنها نباشد: من عمل صالحاً من ذكر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما كانوا یعملون. قرآن استهانت به زن را مذمت كرده: و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسوداً و هو كظیم. . . ، و اذا الموؤدة سئلت. . . اینكه امروز زنای زن عاری است كه به هیچ وجه پاك نمی شود و زنای مرد آنچنان عار شمرده نمی شود، از بقایای عادات اسلاف است در میان مسلمین.

اما وزن اجتماعی زن: اسلام برای زن مانند مرد استقلال در اراده و عمل قائل شده، زن نه مملوك مرد است و نه تحت قیمومت مرد، ثمره ی مجهود زن متعلق است به خودش نه به مرد. چیزی كه هست
جلد پنجم . ج5، ص: 88
اسلام در زن دو صفت كه در خلقت هست مورد توجه قرار داده و احكامی مبنی بر این دو صفت تشریع كرده است:

دو تفاوت اساسی میان مرد و زن:

1. زن كشت است از لحاظ بقای نسل و نوع.

2. زن خلقتاً لطیف البنیه و رقیق الشعور آفریده شده است.

تمام احكام مشتركه و احكام مختصه ی زن بر این اساس است، یعنی بر اساس مساوات كامل زن و مرد مگر از دو لحاظ فوق الذكر.

عدالت رعایت مساوات است در شرایط مساوی و در حدود مساوات شرایط، و اختلاف و تفاوت در حدود اختلافات واقعی.

قرآن می فرماید:

ولاتتمنوا ما فضل اللّه به بعضكم علی بعض للرجال نصیب مما اكتسبوا و للنساء نصیب مما اكتسبن و اسئلوا اللّه من فضله ان اللّه كان بكل شی ء علیماً. (النساء، آیه ی 32) مقصود آیه این است كه اعمالی كه هركس، چه مرد و چه زن، به مجتمع اهدا می كند ملاك تفاضل در بهره است. بعضی از این تفاضلها تعین پیدا كرده از قبیل زیاده ی سهم الارث مرد و از قبیل وجوب نفقه ی زن بر مرد، و بعضی از آنها تعین پیدا نكرده و با عمل عمل كننده تعین پیدا می كنند.

و اما احكام مشتركه و مختصه: زن با مرد مشترك است در جمیع احكام عبادات از نماز و روزه و زكات و خمس و حج، و در حقوق اجتماعیه ارث می برد، حق اختیار كسب و معامله دارد، همچنین در تعلیم و تعلم و یاد گرفتن حرف و صنایع، حق دفاع از خود دارد و در همه ی اینها استقلال رأی و نظر دارد. فقط نمی تواند مستقلاً [متصدی ] امر حكومت یا قضا (یا افتاء) شود و هم نمی تواند متصدی كار جنگ بشود. بلی می تواند در میدان جنگ برای كارهای دیگر از قبیل تداوی مجروحین شركت كند. اینها با طبیعت زن سازگار نیست (لطافت بنیه و رقّت شعور) . زن نصف مرد ارث می برد. بر زن حجاب
جلد پنجم . ج5، ص: 89
لازم است. اطاعت امر زوج در آنچه مربوط به امر تمتع است واجب است، و این جهت تدارك شده به اینكه نفقه ی زن بر مرد (پدر یا شوهر) واجب شده و بر مرد واجب شده كه از او حمایت كند و نیز حق حضانت و تربیت فرزند به زن واگذار شده.

خداوند تسهیل كرده بر زن به اینكه جان و عرض او را تحت حمایت مرد قرار داده و اجازه نداده زن معرض بدگویی قرار بگیرد، در شرایطی قرار بگیرد كه جسم یا جانش تحت فشار واقع شود.

عبادت در ایام عادت و نفاس از او برداشته شده و در همه حال لازم الرعایة و الارفاق توصیه شده است.

آنچه بر زن واجب است در ناحیه ی علم، علم اصول و فروع دین است و در ناحیه ی عمل، انجام وظایف شخصی دینی و طاعت زوج است و زاید بر اینها از قبیل حرف و صنایع و كارهای لازم اجتماع (واجبات كفائیه) و همچنین اداره ی كارِ خانه بر زن واجب نیست ولی او خود مختار است كه از روی آزادی و به عنوان كسب فضیلت هركدام از اینها را انتخاب كند.

اما مبنا و اساس این احكام، فطرت است. خصوصیت اشتراك و اختلاف در بنیه ی جسمی و روحی منشأ این احكام است (فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرت اللّه التی فطر الناس علیها. . . ، ربنا الذی اعطی كل شی ء خلقه ثم هدی) . فطرت ایجاب می كند كه مرد مرد و زن زن باشد، مشتركات و اختلافات آنها نادیده گرفته نشود. عدالت رعایت مساوات است در شرایط مساوی، نه در شرایط نامساوی. اگر در شرایط نامساوی باز هم رعایت مساوات بشود، عین ظلم است. قرآن به این معنی نظر دارد كه می گوید: و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجة.

فكر و اراده مبنای انسانیت (علم برای تقویت فكر و تقوا برای تقویت اراده):

چون زن در اصول مواهب وجودیه با مرد مشترك است یعنی در فكر و اراده به او حریت و آزادی و استقلال داده شده: فلا جناح علیكم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف. درعین حال متوسط زنان با متوسط مردان متفاوتند. دماغ و
جلد پنجم . ج5، ص: 90
قلب، شرائین و اعصاب و قامت و وزن زن با مرد متفاوت است.

جسم زن لطیفتر و نازكتر و جسم مرد درشت تر و محكمتر است. بر زن احساسات لطیفه مانند حب و رقّت قلب و میل به جمال و زینت غالب است و بر مرد تعقل. حیات زن حیات احساساتی و شاعرانه است و حیات مرد حیات مفكّرانه، و لهذا اسلام میان آنها فرق گذاشته.

زن در جهان بینی اسلامی:

راجع به مسئله ی زن در اسلام اگر بخواهیم بحث كنیم و نظر اسلام را درباره ی زن بدانیم، اول باید ببینیم منطق و جهان بینی اسلام درباره ی زن از نظر وجودی چیست. آیا اسلام زن را مخلوقی طفیلی مرد و موجود برای مرد می داند و در نتیجه در مقررات خود این اصل را رعایت كرده و به زن به چشم یكی از مخلوقاتی كه باید وسیله ی استفاده ی مرد قرار گیرد، نگاه كرده است یا نه؟ .

اصل غائیت مبنای حقوق است و در اینجا نه زن برای مرد و نه مرد برای زن بلكه هر دو برای هم آفریده شده اند:

بدیهی است كه اسلام به اصل غائیت و اینكه برخی مخلوقات برای برخی دیگر آفریده شده اند اعتراف دارد و همین جهت تكوینی، مبنای حقی برای بعضی از مخلوقات نسبت به بعضی است و مبنای مالكیت است، چنانكه در یادداشتهای حق و حكم گفته ایم. اسلام می گوید دانی مقدمه ی عالی است و برای عالی آفریده شده است، ماه و خورشید و زمین و معادن و دریاها و چهارپایان برای انسان آفریده شده اند. ولی اسلام در مورد مرد و زن چنین منطقی ندارد. اسلام نه در یك جا گفته است كه زن برای مرد آفریده شده است و نه آنجا كه مقام شامخ علمی و عملی انسان را گوشزد كرده است زن را مستثنی قرار داده است. اسلام می گوید همه فرزندان آدم هستید و «و لقد كرمنا بنی ادم» . اسلام می گوید: من عمل صالحاً من ذكر او انثی . . . ، انی لااضیع عمل عامل منكم من ذكر او انثی . اسلام زنانی را در رتبه ی انبیا ذكر كرده است.

فلسفه ی اجتماعی و جهان بینی اسلامی:

علیهذا از نظر فلسفه ی اجتماعی اسلام و از نظر اینكه به طور قطع احكام و مقررات اسلام بر مبنای اصول و فلسفه ای است، زن نمی تواند مملوك و برده ی مرد یا در حكم مملوك و برده ی مرد بوده باشد و احكام اسلامی آنچنان تنظیم و تدوین شده باشد كه بر محور استفاده ی مرد از زن و
جلد پنجم . ج5، ص: 91
فانی شدن زن در مرد بچرخد. در صفحه ی 87 كه از تفسیر المیزان درباره ی نظر اسلام درباره ی هویت زن نقل كردیم، در این جهت مشروحاً بحث شد و همچنین در صفحه ی 80 و 81 در این جهت بحث شد.

چیزی كه به طور قطع و مسلم می توان گفت این است كه در اسلام تفاوت میان زن و مرد مبنی بر اساس اینكه زن برای مرد آفریده شده است یا مبنی بر اینكه استعداد مقدسی در مرد هست كه در زن نیست، وجود ندارد.

تفاوت زن و مرد؛ آیا شرایط حقوقی و قانونی زن و مردمشابه است یا متفاوت؟ :

مرحله ی دیگر بحث در این است كه آیا میان مرد و زن در خلقت جسمی و روحی تفاوتهایی هست یا نیست؟ یا تفاوت منحصر است به جهاز تناسلی و بس؟ و اگر تفاوتهایی هست آیا از نظر فلسفه ی قانون، این گونه تفاوتها منشأ تفاوتهای قانونی (نه تبعیض قانونی) می شود یا نمی شود؟ و به عبارت دیگر، آیا شرایط طبیعی و قانونی زن و مرد در طبیعت یكی است و قهراً لازمه ی عدالت قانونی این است كه همه ی افراد بشر از لحاظ تكالیف و مجازاتها و حقوق مساوی باشند؟ یا اینكه شرایط طبیعی جسمی و روحی مساوی نیست و قهراً لازمه ی عدالت قانونی این است كه رعایت مساوات بشود در شرایط مساوی و اما در شرایط غیر مساوی، هم تكالیف متفاوت می شود (لایكلف اللّه نفساً الاّ وسعها)و هم مجازاتها و هم حقوق. البته جواب این است كه هم بین مرد و زن در خلقت جسمی و روحی تفاوتهایی هست [4]و هم تفاوت در خلقت و صلاحیتها منشأ تفاوتها در تكالیف و در مجازاتها و در حقوق است. در تكلیف و مجازات ها كه واضح است مقدرت جسمی و روحی باید در نظر گرفته شود. در حقوق نیز هرچند باید بین افراد متفاوت امكانات مساوی باشد [5]و [6]ولی ممكن
جلد پنجم . ج5، ص: 92
نیست حقوق فعلی مساوی باشد.

تفاوتهای طبیعی مرد و زن:

اما اینكه واقعاً تفاوتهایی بین مرد و زن هست غیر از جنبه ی تناسلی، واضحتر از این است كه محتاج بیان باشد. اختصاص به انسان ندارد، در مطلق جاندارها و حیوانات جنس ذكور با جنس اناث متفاوت است. اسب نر و مادیان، شتر نر و ماده شتر، فیل نر و ماده فیل، شیر نر و ماده شیر، كبوتر نر و كبوتر ماده، گوسفند نر و ماده، خروس و مرغ خانگی، از لحاظ بنیه و از لحاظ احساسات و خواسته ها و چیزهایی كه سعادت او را تأمین می كنند (و در انسان در چیزهایی كه سعادت او و سعادت نوع را تأمین می كند) باهم متفاوتند. بنیه ی جنس نر قویتر و احساساتش مبارزانه تر است. جنس ماده ی هر حیوانی، خود را تحت حمایت جنس نر می داند و جنس نر وظیفه ی خود را حمایت از جنس ماده می داند.

حتی در مأكول اللحم ها مثل مرغ و گوسفند خاصیت گوشت هریك با دیگری متفاوت است. در آنها كه ابزار جنگی دارند، جنس نر دارای اسلحه آفریده شده مثل خروس و یا اسلحه اش قویتر است مانند شاخ گاو نر و چنگال شیر و غیره [7]. اساساً باید پرسید آیا خود زنها و یا مردهای مدعی طرفداری آنها حاضرند كلمه ی جنس لطیف را از روی زنها بردارند یا نه؟ آیا بسیاری از توقعات زنها نسبت به مردها براساس همین تفاوت جنسی نیست؟ چرا در اتوبوس، عدالت و انصاف حكم می كند كه مردها جا را به زنها بدهند؟ اگر مرد و زنی
جلد پنجم . ج5، ص: 93
دهاتی با الاغی مسافرت كنند و زن سوار شود و مرد پیاده برود و الاغ او را براند، خیلی عادی و طبیعی است و اگر به عكس رفتار شود ظلم فاحش تلقی می شود. پسرهای دیپلمه ی ما در حال حاضر اگر در دانشگاه قبول نشوند به سربازی می روند برخلاف دخترها و این را عین عدالت می دانند. در یك خانواده كه چند پسر و چند دختر بوده باشند- خواه خانواده ی شرقی یا غربی- طبعاً در تكالیف داخلی خانوادگی بین پسران و دختران فرق گذاشته می شود. سنین بلوغ پسران با سنین بلوغ دختران متفاوت است. مرد ریش دارد و زن ندارد.

تفاوت طبیعی و احساسی زن و مرد:

احساسات جنس ذكور مبنی بر تصاحب و در اختیار گرفتن جنس اناث و رفتن جنس نر به سراغ جنس ماده است نه رفتن جنس ماده به سراغ جنس نر. خطبه و خواستگاری از این طرف است نه از آن طرف، با آنكه شهوت طرفینی است. از جانب جنس ذكور نیاز است و از جنس اناث ناز. تغزل از مرد است نه از زن. زن نباید متبذل شود: و لاتتبذل المرأة كتبذل الرجل. از شیر حمله خوش بود و از غزال رم. به همین دلیل، تستر و عفت از زن مطلوبتر است. مرد خریدار است و زن صاحب كالا. زن در عین اینكه طالب نفوذ و تسلط بر مرد است، از ضعف و زن صفتی مرد متنفر است. لهذا می گویند زن دارای دو حس متضاد است درباره ی مرد: هم می خواهد بر او مسلط شود و هم می خواهد او مرد و غالب و قوی باشد [8]. احساسات آنها مبنی بر تحت حمایت درآمدن و در كفالت واقع شدن [است ] . چرا خروس حس تصاحب و تكفل در خود می كند؟ حس حمایت از مرغها در مقابل دشمن در او هست. او آماده ی جنگ با سگ و گربه و بچه ی انسان است. احساسات جنس اناث بر ناز كردن و فریفتن و دل مرد را در اختیار قرار دادن و مرد را از راه عشق خود تسخیر كردن است. هر مقدار بشر دم از تساوی حقوق مرد و زن بزند بالاخره نمی تواند زن را جنس لطیف و قابل حمایت نخواند. از قدیم الایام طبعاً مرد، جهاد و دفاع را
جلد پنجم . ج5، ص: 94
وظیفه ی منحصر به خود می دانسته و ننگ می دانسته كه زن و مادر و خواهر خود را در آن شركت دهد و حال آنكه به قول حضرات، مرد مالك مطلق بوده. این جز این نیست كه مرد طبعاً خود را مسئول حمایت زن می دانسته است. این نكته قابل توجه است. در كتاب اعتماد به نفس اسمایلز سموئل، ترجمه ی دشتی، صفحه ی 228، می نویسد:

كشتی كتهد در سال 1852 در سواحل آفریقا دوساعت بعد از نصف شب به سنگ خورد و غرق شد. در این كشتی 266 زن و 482 مرد بود كه غالب آنها سربازان انگلیسی مأمور دماغه ی امید بودند. بعد از آنكه به سنگ خورد و غرق آن حتمی به نظر می رسید، با صدای طبل تمام لشكریان سطح كشتی ظاهر شدند و صف بستند. به آنها امر داده شد كه زنها و بچه ها را نجات دهند. قایقهای نجات را به آب انداختند و زنان واطفال را با لباس خواب در آنها جای داده و قایقها را دور كردند. بعد كاپیتان كشتی امر كرد كه هركس شنا می داند خود را به دریا افكند و سوار قایق شود. اما فرمانده ی قشون مانع شد و گفت: اگر مردها بخواهند به قایق بروند هم خودشان و هم اطفال و زنان غرق خواهند شد. پس از این حرف، مردها از سر جای خود تكان نخوردند. ابداً آثار ناخشنودی از آنها بروز نكرد. با كمال شهامت ایستاده منتظر مرگ شدند و قبل از آنكه كاملاً غرق شوند شلیك سرور نموده خود را فدای دسته ی ضعیف كردند.

خلاصه اینكه از لحاظ جسمی اولاً جنس نر درشت تر و ثانیاً قویتر و ثالثاً خشن تر و رابعاً دارای وسایل دفاعی و جنگی مجهزتر و آماده تری است و از لحاظ احساسات اولاً احساسات نر مبارزانه تر و ثانیاً تصاحبی و ثالثاً حمایتی است، اما جسم زن كوچكتر، ضعیفتر، ظریفتر، بی دفاع تر است و روح او بزمی تر، غیر تصاحبی تر و تحت
جلد پنجم . ج5، ص: 95
حمایت تر است. احساسات مرد تعقلی تر و احساسات زن عاطفی تر است. مرد به فكر و زن به جمال و زینت بیشتر علاقه مند است.

این تفاوت، انحطاط و ترقی نیست:

اما اینكه آیا تفاوت زن و مرد در عین اینكه زن از لحاظ وزن و قامت و قوّت بدن و حتی قوای دماغی و استعداد فنی از مرد ضعیفتر است باید به حساب تأخر و انحطاط و عقب ماندگی زن گذاشت یا نه؟ جواب این است كه نه، این تناسب است نه تأخر. لازمه ی تناسب تفاوت و اختلاف است. بر همه ی جهان اصل تناسب حكمفرماست. جهان چون خط و خال و چشم و ابروست. . . اگر بنا بود در متن خلقت، زن و مرد سعادت جداگانه داشته باشند و از هم جدا زندگی كنند نظیر زندگی قومی و قوم دیگر، قوم مردان و قوم زنان، شهر زنان و شهر مردان، كشور زنان و كشور مردان، حتی اگر بنا بود زندگی زن و مرد از یكدیگر منفك آفریده شده بود نظیر انفكاك زندگی دو مرد از یكدیگر یا دو اسب از یكدیگر، حقاً باید زن را متأخر و منحط از مرد فرض كرد، همیشه طبقه ی زن از طبقه ی مرد مؤخر و عقب بود، ولی طبیعت ایندو را به منزله ی یك واحد آفریده، یعنی زندگی خانوادگی را در سرشت آنها قرار داده و زندگی آنها را براساس وحدت نهاده است، به وسیله ی عشق و محبت آنچنان مرد را در تسخیر زن قرار داده كه تمام نیروهای مرد در خدمت زن نیز قرار می گیرد و در نتیجه مشتركاً از آن نیرو استفاده می كنند و در نتیجه ابزار زندگی مرد ابزار زندگی زن هم هست و ابزار زندگی زن ابزار زندگی مرد هم هست. هر دو از مزایای ابزارهای زندگی یكدیگر استفاده می كنند. ایندو واقعاً با هم تركیب می شوند. نزدیكترین اقسام اجتماعات بشری به تركیب طبیعی، زندگی زناشویی است [9]. در سعادت یكدیگر شریكند، بلكه سعادت هریك عین سعادت دیگری است. یك مرد سعادتمند اثر
جلد پنجم . ج5، ص: 96
سعادتمندی اش به زنش بیش از پدر و مادر و برادر و خواهر خودش است و بالعكس. ایندو درست نظیر اسپرماتوزئید و اوول هستند كه به محض اتصال، یك واحد را تشكیل می دهند.

هدف طبیعت از این تفاوت، تناسب و اتحاد است:

هدف اختلاف ایندو تركب و وحدت و پیدایش كل است. دو عنصر مساوی با هم تركیب نمی شود مثل دو اكسیژن. دو قطب همنام یكدیگر را به اصطلاح فیزیكی طرد می كنند. پس هدف این اختلاف، انجذاب و تركب و وحدت است. زن و مرد مكمل وجود یكدیگرند، اختلافشان نظیر اختلاف ابعاض و اجزاء اتومبیل است [10]كه مثلاً آهن ضخیم زیر چرخها و سیم نازك برق هر دو لازم است و هر دو بجاست، هیچ كدام از دیگری متأخر و عقب مانده نیست، نه اختلاف چند كوزه در كوزه گری یا مدلهای مختلف یك جنس فابریكی كه وسط و اعلا دارد، قیمتها هم متفاوت است. اینكه جسم زن لطیفتر و جسم مرد خشن تر، روح مرد قویتر و تعقلی تر و روح زن حساستر و عاطفی تر و اینكه روح مرد مبارزانه تر و روحیه ی زن حمایتی آفریده شده برای این است كه ایندو برای زندگی زناشویی و جفت بودن یعنی برای زندگی خانوادگی آفریده شده اند. مرد به شغل برادر یا پدر یا پسر خود حسادت می برد و می گوید «الملك عقیم» اما هرگز زن به مقام شوهر حسادت نمی ورزد. برای یك زن رسیدن شوهر به مقام همان اندازه لذت بخش است كه برای خود مرد، بلكه بیشتر. علاقه ی مرد به زن از قبیل علاقه به سایر اشیاء از قبیل اسب و نوكر و گاو و گوسفند نیست [11]. تمایل مرد و زن به یكدیگر باید «میل تركیبی» نام بگیرد، نظیر میل تركیبی اكسیژن و هیدروژن.

زن و مرد شریك در زندگی هستند ولی نه به معنی اینكه نیمی از زندگی مال این است و نیمی مال آن، زندگی اشاعه بردار نیست، بلكه به معنی اینكه مجموعاً یك زندگی دارند.

هرگونه جنگ صنفی و نژادی و مذهبی بوده الاّ جنگ جنس مرد و جنس زن كه امكان ندارد:

لهذا همه جور
جلد پنجم . ج5، ص: 97
جنگ در دنیا وجود داشته: حیدری و نعمتی، نژادی، مذهبی، اقتصادی، ولی جنگ میان طبقه ی مرد و زن وجود نداشته است همان طوری كه هیچ گاه در دنیا جنگ بین طبقه ی پدر با طبقه ی فرزند یا طبقه ی مادر و طبقه ی فرزند وجود نداشته است و نمی توانست وجود پیدا كند. قیام و نهضتی كه امروز به نام قیام زن معروف است قیام زنان در مقابل مردان نیست، بلكه قیام طبقه ای مشترك از مردان و زنان است علیه طبقه ای دیگر. زنان به دست مردان بلكه مردان در نقاب زنان این نهضت را اداره می كنند. این از لحاظ عامل.

ماهیت نهضت به اصطلاح زنان:

اما از لحاظ ماهیت آیا این نهضت یك نهضت حقوقی است یا یك نهضت شهوت است مطلب دیگری است، و به قول آدلر نهضت نرینه گری است در زنها و عكس العمل قدرت مرد است و لهذا از نظر تفسیر تاریخ [12]بسیار غلط است كه مانند كتاب انتقاد قوانین اساسی و مدنی و كیفری ایران بگوییم كه این زنها بوده اند كه قیام كرده و حقوق خود را از مردان گرفته اند، زیرا اولاً ظلمی كه به زنان شده در گذشته مولود عقاید خاص مردان بوده نه اینكه مردان به قصد ظلم و تجاوز حقوق زن را پامال كرده اند. بدیهی است در زندگی قبیله ای تمام اهمیت برای شخص مدافع و اسلحه به دست بوده و این بر حیثیت مرد می افزوده.

بسیاری از مظالم كه درباره ی زن شده مولود حس غیرت مرد و حس اخلاقی منحرف خود مردان و زنان كه عكس العملی بوده از برخی فجایع و فحشاها می باشد. در اینكه مظالمی رخ داده تردیدی نیست ولی معمولاً این مظالم در اثر جهالت بوده است مانند مظالمی كه الآن برخی جهّال درباره ی پسران و دخترانشان معمول می دارند [13]، مانع درس و مدرسه و معاشرت و تعلیمات فنی آنها می شوند و اینها را به حال آنها مضر
جلد پنجم . ج5، ص: 98
می دانند. زن در زندگی قبیله ای آنقدر كم اثر بوده و آنقدر در اجتماع بشری جنگی بی دخالت بوده كه كم كم ارزش خود را در فكر مردها از دست داده است [14]، نه اینكه با حفظ ارزش به واسطه ی حس استخدام مرد و جاه طلبی او- چنانكه آقای طباطبایی و دیگران نظر داده اند و در صفحه ی 82 گذشت- حقوق او پامال شده است. مبارزه ی اسلام به نفع زن مبارزه با جهل بود نه با ظلم، مبارزه با مظالم ناشی از جهالت بود نه مظالم ناشی از خودپرستی.

حقوق زن آنگاه برگشت كه بشر علیه جهالتها قیام كرد. به اقرار خود این حضرات، اسلام خدمت فوق العاده ای به زن كرد و حال آنكه زن در این نهضت دخالت نداشت. الآن برخی از ما دخالت زن را در سرنوشت خود و انتخاب شوهر به نظر خود و پسند خود نه به نظر و پسند پدر و مادر، عیب و عار می دانند. این مظلمه ای است ناشی از جهالت نه ناشی از عداوت پدر و مادر نسبت به دختر خود. در عصر جدید نیز كسانی كه ندای حمایت از حقوق زن را بلند كردند، در درجه ی اول مردان بودند. امضا كنندگان اعلامیه های حقوق بشر مردان بودند نه زنان. نویسندگان مرد در اروپا دم از آزادی زن زدند. این آزادی، آزادی از جهالت بود نه از عداوت. علیهذا آن فلسفه كه مظالم بر زن را ناشی از عداوت مردان می داند و عامل نهضت احقاق حق را خود زنان می شناسد، در تفسیر تاریخ اشتباه عظیم مرتكب شده است. مرد و زن به واسطه ی شركت در سعادت یكدیگر محال است كه دو طبقه ی مختلف را تشكیل دهند: طبقه ای مرفه و طبقه ای محروم،
جلد پنجم . ج5، ص: 99
طبقه ی محروم یعنی طبقه ی زن در صدد قیام برآید. از قضا مظالم بر زن مظالم خود مرد هم هست. زن بی سواد بی هنر غیر واقف به اصول خانه داری و تربیت اولاد و غیر واقف به روان شناسی شوهرداری، ضررش در درجه ی اول بر خود مرد است.

ظلمی كه مرد در طول تاریخ بر زن روا داشته یا به علت خشونت احساسات و یا از نوع ظلم به نفس بوده است:

ظلمی كه مرد در طول تاریخ بر زن روا داشته از مصادیق ظلم به نفس است، یعنی مرد بر خود به واسطه ی جهالت ظلم كرده است و هم از نظر اینكه خود زن هم در این ظلم شریك بوده باز ظلم به نفس است.

تجزیه ی عوامل نهضتِ به اصطلاح زنان:

این از لحاظ عامل. اما از لحاظ ماهیت نهضت، به نظر ما این نهضت موجود قسمتی از آن جنبه ی احقاق حق واقعی دارد و با مظالم ناشی از جهالت مردان مبارزه شده و می شود و از این نظر قابل امضاست، مثل آنچه مربوط است به حمایت از استقلال زن و از تحت قیمومت مطلق پدر و مادر درآمدن كه منتهی می شود مثلاً یك دختر جوان جبراً به عقد یك پیرمرد هفتادساله درآید و منتهی می شود كه دختری اذن عقد نداده صیغه ی عقدش جاری شود، و آنچه مربوط است به طرفداری از تحصیل زن و مدرسه رفتنش و آنچه مربوط است به عار و ننگ های موهوم، كه به قول آقای طباطبایی زنای زن و زنای مرد از لحاظ وقاحت تفاوت داشته باشد. قسمتی از این نهضت خود مولود جهالت است، عكس العمل افراطی بعضی نادانان است، خیال می كنند قوانین اسلامی مثلاً درباره ی نكاح و طلاق و ارث زن درست نیست. قسمتی از این نهضت جنبه ی شهوانی و تمتع جنسی دارد و نوعی طرفداری از بی بند و باری جوانان است [15]، از نظر آدلر- چنانكه در صفحه ی 97 گذشت- عكس العمل عقده ی حقارت زن است در مقابل قدرت مرد، نهضت نرینه گری است. ما می گوییم قدرت واقعی مرد
جلد پنجم . ج5، ص: 100
عكس العمل مخالف در زن ندارد، طبیعت این تناسب را خلق كرده است، ولی اِعمال قدرتهای ناشی از جهالت یا خشونت البته عكس العمل دارد. ما در نمره ی 29 خواهیم گفت كه حس تسلط مرد بر زن به شكل آقابالاسری و حس تسلط زن بر مرد به شكل «رشته ای در گردنم افكنده دوست» است، هیچ كدام در دیگری عكس العمل مخالف ایجاد نمی كند. ما همان طور كه گرفتار نهضتی نرینه گری از طرف بعضی زنان مبتلا به عقده ی حقارت هستیم، گرفتار نهضتی مادینه گری نیز از طرف برخی مردان زن صفت هستیم كه در صفحه. . .

گذشت.

مبنای نظام خانوادگی دراسلام و مبنای نظام خانوادگی اروپایی:

به همین دلیل كه زن و مرد در سعادت یكدیگر شریكند باید قوانین و مقررات، جنبه های اختصاصی سعادتمند شدن زن از مرد خود و مرد از زن خود را حفظ كند، عواطف آنها را به یكدیگر اختصاص دهد. نظام خانوادگی در اسلام مبنی بر همین اصل است، اما نظام خانوادگی فرنگی بر این نیست. از لحاظ فرنگی زندگی داخلی جز شكل دفتر یك شركت را بیشتر ندارد، كامیابیهای مرد و زن غالباً در خارج خانواده انجام می گیرد.

آنچه تا اینجا گفته شد عبارت بود از [16]:

خلاصه ی مطالب:

الف. از نظر جهان بینی اسلام، زن مقدمه ی وجود مرد نیست.

ب. بین زن و مرد، جنس ذكور و اناث، در خلقت تفاوتهایی است جسماً و روحاً. آیا باید این تفاوت مبنای تفاوتی در احكام و مقررات قرار بگیرد یا باید نادیده گرفته شود؟ چه تفاوتهایی باید نادیده گرفته شود و چه تفاوتهایی نه؟ مقیاس در این باب چیست؟ (ورقه های عدل و توازن) . و در مقاله های «زن روز» این مطلب را عنوان كردیم كه چه تفاوتهایی مولود عوامل تاریخی و فرهنگی و اجتماعی است و چه تفاوتهایی طبیعی و فطری.

ج. این تفاوت اگرچه از یك نظر نقص شمرده می شود اما از نظر
جلد پنجم . ج5، ص: 101
هدف خلقت، تناسب است و به همین دلیل مرد و زن یكدیگر را جذب می كنند. تفاوت، منشأ تجاذب است؛ اگر تفاوت نبود تجاذب حاصل نمی شد. این تناسب به صورت تفوق و تسلط ظاهری و بدنی مرد و تسلط معنوی و قلبی زن است و همین تفاوت موجب این است كه زندگی خانوادگی طبیعی باشد، یعنی انسان هرچند مدنیّ بالطبع نباشد منزلیّ بالطبع هست.

د. به واسطه ی همین تجاذب و تركب میان آنها شركت در سعادت پیدا می شود. در اثر تجاذب و میل تركیبی زن و مرد كه شبیه ترین تركیبات اجتماعی است به تركیب طبیعی، زن و شوهر جبراً در سعادت یكدیگر شریكند و زندگی واحدی دارند. هیچ كس از سعادت كس دیگر به اندازه ی زن و شوهر بهره نمی برد.

هـ. به همین دلیل هرگز میان طبقه ی زن و طبقه ی مرد جنگ طبقاتی - آنچنان كه در سایر طبقات اجتماع در می گیرد- در نگرفته و محال است در آینده نیز در بگیرد. قیامی كه اكنون به نام قیام زن در دنیا معروف است قیام زن نیست، بلكه قیام جمعی از مردان و زنان است علیه وضع سابق، و مردان بیشتر در زیر نقاب زن بیشتر از خود زنان دخالت دارند.

و. پس تفسیر تاریخ حقوق زن به شكلی كه گفته اند [17] چهارمرحله را طی كرده (مرحله ی طبیعی، تسلط مرد، اعتراض زن، تساوی حقوق) غلط است. یكی به دلیل بالا، دیگر اینكه عملاً خلاف بوده زیرا اسلام به اعتراف خود آنها قسمتی از حقوق زن را تأمین كرد و در آن، زنان شركت نداشتند. در عصر جدید هم مردان به شهادت تاریخ سهم عمده را دارند.

ز. از نظر ما تفسیر تاریخ به این نحو است كه مظالم گذشته بر زن ناشی از حس استخدام مرد نبوده [18]، ناشی از جهالت بوده و نوعی ظلم
جلد پنجم . ج5، ص: 102
به نفس بوده یا ناشی از اصل ارزش سربازی بوده است و هر غیرِ قادر به سربازی چه مرد و چه زن ارزشش پایین بوده است، احیاناً اگر زنی با چند مرد برابر بوده او نیز ارزش داشته است، و تدریجاً پیشرفت تمدن و ظهور مصلحین از یك طرف و از بین رفتن نظامات قبیله ای حقوق زن را به او باز داده است.

ح. ماهیت نهضت زنان تجزیه می شود به احقاق حق واقعی از طرف عواملی كه هم حسن نیت دارند و هم فهمیده هستند، و احقاق حق جاهلانه و احمقانه از طرف عواملی كه از روی جهالت [عمل می كنند] ولی حسن نیت دارند، و نهضت طرفداری از بی بند وباری و شهوترانی [19].

لزوم مشخص بودن حدود و حقوق و آنجا كه منطقه ی حكومت عواطف است:

لزوم مشخص بودن حدود و حقوق برای جلوگیری از حس منفعت طلبی افراد و تجاوز آنهاست و هم برای حفظ نظم و مشخص بودن خط سیر افراد است از آن جهت كه افراد نسبت به هم «بیگانه» اند و در میان آنها من وتو است و باید حساب حساب باشد و كاكا برادر. به عبارت دیگر از آن جهت كه میان افراد بیگانگی حكمفرماست، تعیین و تشخیص حدود و حقوق لازم است. اما تشخیص حدود و حقوق شرط لازم حیات بشری هست ولی شرط كافی نیست، زیرا بشر در روابط خود با یكدیگر باید به جایی برسد كه بیگانگی- كه مبنای لزوم تعیین و تشخیص حدود و حقوق است- تبدیل شود به «یگانگی» [20]و در سطحی بالاتر از عدالت اجتماعی زندگی كند و آن سطح عواطف اجتماعی است، به تعبیر قرآن در پرتو
جلد پنجم . ج5، ص: 103
احسان زندگی كند كه مرتبه ی بعد از عدل است: ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان، برسد به جایی كه حدود و حقوق را به نفع غیر درهم بریزد، احسان و ایثار و فداكاری كند، محبت و عشق بورزد، از راحت دیگران احساس آسایش كند. تا آنجا كه فقط مرزها محفوظ است و مورد حمله ی خصمانه قرار نمی گیرد [و] آزاری در كار نیست اما فیض و فضل و محبت هم نمی رسد، زندگی خشك و بی حرارت و بی نور خواهد بود آنچنان كه امروز زندگی اروپایی هست. و مخصوصاً زندگی خانوادگی اساسش از بین رفتن من و تو و ایجاد یگانگی است برخلاف اجتماع بزرگ كه اساسش عدالت اجتماعی است و عاطفه، كمال و رونق است. اجتماع منزلی اساسش عاطفه و عبور از مرز عدالت است [21]. در زندگی فرنگی عاطفه ی زن و مرد بیش از عاطفه ی دو شریك نیست، در میان ما زن مُردگی خانه خرابی است.

خلاصه ی مطالب:

خلاصه ی مطالبی كه از صفحه ی. . . به این طرف گفته شده:

الف. تفاوتِ مبنی بر تناسبی كه در مرد و زن است. این است كه به مرد تسلط جسمانی و ظاهری و به زن تسلط نهانی و قلبی داده شده است و نیز مرد طبعاً خشن و زن طبعاً لطیف و نیز مرد فكری و زن عاطفی و نیز مرد عاشق و زن جمیل آفریده شده.

ب. نه تنها نوع علاقه ی مرد به زن با علاقه ی به اشیاء متفاوت است، نوع علاقه ی مرد به زن با نوع علاقه ی زن به مرد متفاوت است و هركدام شكل خاص و مظاهر وتجلی خاص دارد.

میل به تغزّل در مرد و تبرّج در زن:

ج. اینكه به مرد میل به تغزّل و به زن میل به تبرّج داده شده ناشی از دو حس متفاوتی است كه میان آنها هست. مرد می خواهد از لحاظ قلبی مقهور و از لحاظ جسمی صاحب و بی رقیب باشد و زن می خواهد از لحاظ قلبی قاهر و از لحاظ جسمی تحت حمایت باشد
جلد پنجم . ج5، ص: 104
مشكلاتی كه جز عواطف قادر به حل نیست:

د. اشعار مولوی و اشاره به احادیث مناسب با این باب هـ. حقوق و عواطف و نقش هركدام از آنها در اجتماع. مشكلاتی هست كه جز عواطف قادر به حل آنها نیست. حقوق از نظر بیگانگی است و عواطف از نظر یگانگی.

اصل حقوق از نظر بیگانگی و عواطف از نظر یگانگی:

در اسلام حقوق وضع شده و تدابیری هم برای یگانگی- بالاخص در مسائل مربوط به اجتماع منزلی- اتخاذ شده است.

و. توفیق اسلام در ایجاد یگانگی و بهم زدن مرزها در اجتماع منزلی برای خلاصه ی تتمه ی مطالب رجوع شود به صفحه ی 126 و یادداشتهای ورقه های خانواده و یادداشتهای ورقه های عدل یا توازن.

آنچه امروز در باب حقوق زن گفته می شود نوعی ارتجاع است:

عطف به آنچه در نمره ی «و» گفته شد، آرزوی بشر این است كه روزی در اجتماع مدنی نیز این یگانگی پیدا بشود و بیگانگی برخیزد، در عین بهم خوردن مرزها فعالیتها محفوظ و فداكاری محفوظ بماند. غزالی به نقل تفسیر طنطاوی ذیل آیات ربا می گوید:

هدف اسلام اشتراك است ولی بشر هنوز نرسیده به آن حد كه بتواند از مرز حقوق و مرزبندی تجاوز كند. اما در محیط خانواده این طرح را اسلام عملی كرده است ولی امروز حضرات می خواهند دومرتبه ما را به عوالم خشك و بی روح حقوق مجرد از عواطف سوق دهند.

«ارتجاع» واقعی، سیاه یا سبز یا بنفش، یعنی این.

تدابیری كه در اسلام اتخاذ شده و مقرراتی كه وضع شده بر چه اساسی است؟ آیا براساس استمتاع بیشتر مرد است یا بر مصلحت زن و مرد و اجتماع حاضر و نسل آینده؟ :

1. آیا تدابیری كه در اسلام در مورد زن اتخاذ شده براساس استمتاع مرد و استملاك مرد است نسبت به زن، یا بر مصلحت خانواده و نسل و بشریت است [و] اهمیت اجتماع خانواده؟ 2. در میان ما دو نهضت وجود دارد: نهضت نرینه گری بعضی زنان و نهضت مادینه گری بعضی مردان كه مثل زن حرف می زنند
جلد پنجم . ج5، ص: 105
و خضوع در قول دارند، توالت می كنند، زیر ابرو برمی دارند، رنگ لباس را زنانه انتخاب می كنند، مثل زنها راه می روند با قر و ناز نه مثل مردها با شهامت و صلابت، میل به تبرّج در آنها هست، به طلا زینت می كنند و به ابریشم و حریر. ایندو را از لحاظ روانی باید تحلیل كرد.

مشكلات زندگی خانوادگی را فقط وحدت و صمیمیت حل می كند (و وحدت از راه حقوق متساوی تأمین نمی شود، از راه حقوق فطری و تكالیف خاص تأمین می شود):

3. بسیاری از مشكلهای بشر است كه قانون و حساب قادر به حل آنها نیست، محبت فقط قادر به حل آنهاست [22]. شود آسان به عشق كاری چند. . . مشكلات خانواده و زندگی خانوادگی را فقط محبت می تواند حل كند نه عدالت و قانون. البته باید قانون باشد اما قانون قادر به حل مشكلات نیست، ایمان و محبت لازم است. از محبت تلخها شیرین شود. . . باید پرسید: آیا به عنصر محبت در زندگی معتقد هستید یا نیستید؟ آیا معتقد هستید كه حساب دل غیر از حساب دماغ است، منطق خاصی دارد؟ آیا چه تدابیری در این راه اتخاذ كرده اید [23]؟ آیا شكستن حصار خانوادگی و معاشرت بی بند و بار پسر و دختر و زن و مرد، در شكستن حصار محبت و دوستی بلااثر است؟ مردی كه با صد زن برقصد و سر میز قمار بنشیند و همنفس بشود، باز هم محبتش محفوظ می ماند؟ عجیب این است كه اینها می گویند مرد دو زنه نمی تواند هر دو را دوست داشته باشد ولی می گویند مرد محشور با هزار زن، مردی كه عیشش با هزار زن است و زنی كه عیشش با صد مرد است، باز هم حقه ی مهر به همان نام و نشان باقی می ماند.

توفیقی كه اسلام در ایجاد وحدت زن و مرد و حكومت عواطف پیدا كرده است و مقایسه با وضع اروپا:

در نظام زندگی خانوادگی اسلامی تدابیری اتخاذ شده برای
جلد پنجم . ج5، ص: 106
اینكه محبت زن و شوهر نسبت به یكدیگر محفوظ بماند، برای یگانگی آنها و تحكیم عواطف خانوادگی آنها و اینكه مرد زن دوست و زن شوهردوست باشد.

زندگی خانوادگی غربی براساس احترامات دیپلماسی:

ولی زندگی غربی براساس احترامات دیپلماسی است نه حقیقی. مَثَل ما و آنها از لحاظ محبت مَثَل سفره ی دهاتی و شهری است. در سفره ی دهاتی ماده خیلی زیاد است اما سر و صورت ندارد. سفره ی شهری رنگین است اما بی ماده، یك ماست او را ندارد. در زندگی تجددی، ژست محبت خیلی زیاد است اما حقیقت محبت نیست. در زندگی شرقیها ژست محبت زیاد نیست اما حقیقتش هست (قصه ی مزیّنی و سرهنگی كه به زنش نامه نوشت، قصه ی نریمان و فاروق) .

در اسلام خانواده كانون عیش و اجتماع كانون كار است اما در اروپا اجتماع كانون عیش و خانواده كانون خستگی:

4. اسلام تدابیری اتخاذ كرده است كه كانون عیش و خوشی و كامرانی مرد و زن فقط خانواده باشد، نه شب نشینی های دسته جمعی، نه كافه ها و رستورانها، نه كلوپها. ولی در نظام جدید، زندگی خانوادگی فقط مركز همكاری و هم خرجی و شركت است. به قول بهار:
گر اسیر خط و خالت شد دلم عیبم مكن
مرغ جایی می رود كانجاست آب و دانه ای.
حل كننده ی مشكلات خانوادگی محبت است و برای این محبت باید معاشرت محدود باشد:

در نظام خانوادگی اسلام، آب و دانه ی مرد و زن در همان آشیانه است و بس. از این جهت به آشیانه ی خود علاقه مندند. آنچه خیر دیده اند و عیش كرده اند و خوش گذرانیده اند در آشیانه بوده و بس.

اما در نظام فرنگی آشیانه فقط مركز زندگی و دفتر شركت است، مركز عیش و خوشی نقاط خارج است. ما منازل وسیع می سازیم و آنها باغ ملی وسیع، زیرا ما عیشمان عیش خانوادگی است و عیش آنها عیش اجتماعی است. آنها اجتماع بزرگ را محل عیش و همكاری و هم عیشی قرار داده اند و خانه را مركز رفع خستگیهای تعیش [24]، و ما
جلد پنجم . ج5، ص: 107
اجتماع بزرگ را محل كار و مركز حفظ حدود و آداب و اجتماع كوچك را محل عیش قرار داده ایم. و این نكته ی مهم باید مورد توجه قرار گیرد كه هر انسانی محتاج است به اینكه قسمتی از وقت خود را صرف عیش و لذت بكند، یعنی صرف كاری كه محض لذت است نه صرف كار مفید كه احیاناً لذت بخش است. محیط كامیابی جنسی در نظام خانوادگی اسلامی فقط خانواده است.

وضع و موقع خانواده در قدیم و در جدید:

اما نظام جدید هزاران راه برای كامیابی جنسی به شكلهای مختلف در خارج خانواده و محیط زناشویی باز كرده است كه برای یك جوان بی بند و بار به قیود اخلاقی زن گرفتن یا شوهركردن محرومیت و مقید شدن است، در صورتی كه در محیط اسلامی زندگی زناشویی كامیابی است.

احتیاج به محبت:

5. یكی از چیزهایی كه بشر به آن محتاج است محبت است.

انسان هم در وجود خود برای دیگران ذخیره ی محبت دارد و هم در وجود خود به تنهایی نمی گنجد، در دل دیگران هم جا می خواهد (این خود یك دلیل مدنیّ بالطبع بودن انسان است):

انسان، هم احتیاج دارد به اینكه دوست بدارد و هم احتیاج دارد به اینكه او را دوست بدارند؛ هم ذخیره دارد برای محبت دیگران و هم خودش تنها در وجود خودش نمی گنجد، جاهایی هم در وجود دیگران می خواهد؛ هم در رواق دل خودش خانه های خالی برای دیگران دارد و هم خانه ها در رواقهای دل دیگران می خواهد. محبت مانند علم نوعی اتحاد محب با محبوب است. اتحاد یار با یاران خوش است.
تا در طلب گوهر كانی كانی
تا در پی جستجوی جانی جانی
من فاش كنم حقیقت مطلب را
هرچیز كه در جستن آنی آنی
انسان می خواهد با دیگران متحد شود، از گریبان دیگران سر درآورد و هم می خواهد دیگران با او متحد شوند. هم می خواهد دیگران در او وجود ذهنی پیدا كنند و هم می خواهد او در دیگران
جلد پنجم . ج5، ص: 108
وجود ذهنی پیدا كند. انسان نمی تواند خود را تنها ببیند، نه او در یاد دیگران باشد و نه دیگران در یاد او. حب جاه از همین جا سرچشمه می گیرد.

احتیاج به محبت دیگران و محبت به دیگران:

بعضی اشخاص می گویند: من احدی را در این دنیا دوست ندارم. همچو كسی قطعاً بدبخت است. انسان هرچه با اجتماع حاضر و آینده آمیخته تر باشد خوشبخت تر است. علت اینكه آدم بی اولاد فوق العاده ناراحت است، همان ذخیره ی محبت است. ذخیره ی محبت گاهی از یك مجرای انحرافی سر بیرون می آورد. بسیار دیده شده كه افراد مجرد تا آخرعمر به گربه یا سگ عشق مفرط پیدا كرده اند (داستان مرحوم حاج آقا علی محمد نجف آبادی) . افرادی كه محبوبیت خود را از دست داده اند چنان دچار رنج و عقده ی روحی شده اند كه احیاناً از خودكشی یا جنایت بر مردم- به جرم اینكه آنها او را دوست ندارند- سردرآورده اند. آیه یان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداًمی رساند كه محبت مردم نوعی پاداش دنیوی به اهل ایمان و صلاح [است ] و یگانه راه كسب محبوبیت این است كه انسان بر مبنای ایمان، عمل صالح و خیر انجام دهد. این است كه علاقه و ارادت مردم را جلب می كند. حضرت ابراهیم دعا كرد كه مردم به ذرّیه اش محبت بورزند: فاجعل افئدة من الناس تهوی الیهم. امام حسین علیه السلام چنین پاداشی را دریافت: و فی قلوب من والاه قبره.

هرچه محب و محبوب عالیتر باشد لذت بیشتر است:

تنها محبت خانوادگی كافی نیست؛ آدمی محتاج است كه مردم و محیط را دوست داشته باشد و مردم و محیط، او را دوست داشته باشند. هرچه محبوب و محب عالیتر و لطیفتر باشد، هر اندازه مذكور و مذكورعنده پاكتر و منزه تر باشد لذت عالیتر است، بلكه محبت ناپاكان و پلیدان موجب پلیدی و كدورت روح است. عالیترین لذت محبت را آنها برده و می برند كه محبت خدا و اولیاء خدا را در دل دارند و مطمئنند كه محبوب خدا و اولیاء خدا می باشند: فاذكرونی اذكركم. شیخ بهایی می گوید: «كل من لم یعشق الوجه الحسن- قرب
جلد پنجم . ج5، ص: 109
الجل الیه و الرسن» یعنی:
آن كس را كه نبود عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار
سینه ی خالی ز مهر گلرخان
كهنه انبانی بود پر استخوان
بسیار افراد هستند كه نان و آب و عمارت عالی و اتومبیل و پست اجتماعی و ثروت انباشته دارند، اما سینه شان كهنه انبانی است پر استخوان و احساس بدبختی می كنند.

تعدد زوجات و روح خانواده:

6. یكی از مسائل این است: آیا محبت قابل قسمت است؟ جواب: قابل تقسیم نیست، مانند علم كه قابل انقسام نیست، اما قابل تعدد و تكثر هست. البته در تعدد، ذخیره ی محبت كم می شود نظیر لامپهای زیادی كه به یك موتور برق وصل می شود. ولی لازم نیست كه زن تمام قلب مرد را پر كند [25]. یگانه چیزی كه باید تمام قلب را پر كند خداست. پر كردن چیز دیگر سبب سوختن لامپ می گردد.

اینها به تعدد زوجات به این دلیل اشكال می كنند اما به شكل دیگر هزار لامپ وصل می كنند، یعنی در معاشرتهای لمسی و رقصی و نظری. از نظر اسلامی محیط خانواده محیط آب و دانه است و از نظر اینها خانواده محیط رفع كسالت است. می گویند ازدواج پیمان محبت است یعنی همان دل. هركس هم یك دل بیشتر ندارد و آن را در یك جا بیشتر نمی تواند گرو بگذارد: ما جعل اللّه لرجل من قلبین فی جوفه. این سخن خیلی ظاهر خوبی دارد، تعارفات زیاد در آن به كار رفته. زن و مرد باید بی شائبه یكدیگر را دوست داشته باشند اما چرا دیگری را دوست نداشته باشند؟ آیا یك كمونیست باید دلش در گرو زنش باشد یا در گرو مسلكش؟ البته مرتبه ای از عشق هست كه دل را از غیر محبوب بكلی خالی می كند و فرمان را از دست
جلد پنجم . ج5، ص: 110
خود شخص می گیرد، اما این گونه عشقها برخلاف طبیعت زندگی است. به منطق قرآن آنچه زن نمی تواند تحمل كند محبت دیگری نیست، ترجیح دیگری است. عدالت، آن را جبران می كند [26].

فلسفه ی مهر و انفاق:

7. علت وجوب مهر و انفاق بر مرد [27]: نظر به اینكه در طبیعتْ مرد طالب و زن مطلوب، مرد خواهنده و زن خواسته شده.

علت مهر و انفاق این است كه در طبیعت، مرد مظهر خواستن و زن مظهر جمال و ناز آفریده شده:

مرد عاشق و متغزل و زن معشوق آفریده شده، طبیعت مرد بر نیاز و اظهار احتیاج است و طبیعت زن بر ناز و استغنا، ایندو به یك نسبت یكدیگر را نمی خواهند. زن می خواهد اما در لباس حیا و امتناع. بر مرد است كه از زن خطبه و خواستگاری كند نه بر زن. حتی در وقتی كه طلب از زن شروع می شود، محرمانه پیش مرد می فرستد كه از من خواستگاری كن و برای من مهر قرار بده اما من مهر را از مال خودم می دهم، همان طور كه خدیجه درباره ی حضرت رسول كرد. فلسفه ی مهر، احترام زن و اینكه زن خود را مستغنی و مرد را محتاج، مصاحبت خود را متاع و مرد را مستفید از مصاحبت و معاشرت خود بشمارد، می باشد [28].

فلسفه ی مهر، حفظ كرامت زن و هماهنگی با فطرت است:

همان طور كه درباره ی مرد و زن بعد از ازدواج تبذل مكروه است(و لاتبتذل المرأة كتبذل الرجل/عروة الوثقی) قبل از ازدواج نیز شایسته نیست، و برای اینكه نموداری باشد از اینكه مرد در راه او خرج كرده و می كند تا او را راضی كند.

به طور كلی جنس ذكور، خود را نیازمند می داند:

او احتیاجی به مرد ندارد و مرد به او احتیاج دارد، مهر تشریع شده است. البته مهر - آن طوری كه در فقه مقرر است- ثمن بضع نیست، ثمن خود زن است ولی نه ثمن رقبه ی زن بلكه ثمن وصال زن، نه به معنی اینكه مرد
جلد پنجم . ج5، ص: 111
زن را برده ی خود قرار می دهد بلكه به معنی اینكه مرد از متاع زن استفاده می كند و زن به منزله ی متاع است برای مرد نه مرد برای زن.

فلسفه ی وجوب انفاق نیز همین است، برای حفظ كرامت زن است [29]، برای این است كه ایندو از لحاظ احتیاج به یكدیگر مساوی شناخته نشوند همان طوری كه در طبیعت نیز مساوی شناخته نمی شوند. خروس نیز خود را متكفل انفاق و حمایت می شمارد.

همان حس حمایت نر از ماده به دنبال خود حمایت از گرسنگی را هم دارد.

سقوط زن در سیستمهای جدید:

بلی، اگر زن استقلال اقتصادی نمی داشت جای این بود كه گفته شود مرد مالك زن است و مهر قیمت خرید است و وجوب انفاق نظیر وجوب انفاق بر حیوانات است، ولی با استقلال اقتصادی زن مهر و نقفه را باید به عنوان احترام و حفظ كرامت زن تلقی كرد [30]. علت مبتذل شدن زن در فرنگ- كه برای هركسی، خودی و بیگانه، فراوان است- این است كه به زن از لحاظ متاع زیبایی و جمال، شخصیت داده نشده. در آنجا واقعاً زن «قیمت» ندارد.

سرّ اینكه نوع احساسات مرد و احساسات زن متفاوت است، این است كه مرد مظهر عشق و زن مظهر جمال است:

سرّ اینكه مرد طالب است و زن مطلوب، مرد بلبل است و زن گل، این است كه زن مظهر لطف و جمال و زیبایی است و مرد مظهر عشق و خواستن. طبیعت، یكی را به منزله ی گل و دیگری را به منزله ی بلبل آفریده است [31]نه اینكه هر دو را بلبل یا هر دو را گل آفریده باشد. هماهنگی با طبیعت اقتضا می كند كه جنبه ی گل و بلبلی، شمع و
جلد پنجم . ج5، ص: 112
پروانه ای، طوطی و شكّری محفوظ بماند [32] وسائل، جلد 3، صفحه 106:

فلسفه ی مهر:

فلسفه ی مهر در حدیث همان است كه ما گفتیم
:

فی العلل و عیون الاخبار باسانیده عن محمد بن سنان عن الرضا علیه السلام- فی حدیث العلل التی كتب بها الیه فی جواب مسائله- علة المهر و وجوبه علی الرجال و لایجب علی النساء ان یعطین ازواجهن لان علی الرجل مؤنة المرأة لان المرأة بایعة نفسها و الرجل مشتری ولایكون البیع الاّ بثمن و لا الشراء بغیر اعطاء الثمن مع ان النساء محظورات عن التعامل و المتجر مع علل كثیرة.

البته مقصود از این خریداری نوع خریداری بلبل است گل را، خریداری وصال و جمال است نه خریداری رقبه [33]، نه از نوع خریداری انسان متاع را، خریداری عاشق است معشوق را، خریداری یوسفی است.

فلسفه ی دیگر مهر محفوظ ماندن روح خانوادگی است:

مطابق این روایت، علت دیگر تدبیری است كه اسلام برای تحكیم روابط خانواده و مجبور نبودن زن برای بیرون رفتن اتخاذ كرده است؛ نخواسته كه زن زیاد دستمالی بشود. به عبارت دیگر برای محفوظ ماندن روح زندگی خانوادگی یعنی محبت و یگانگی است، و محفوظ بودن جمال و غرور زن به این است كه بیچاره ی معاش و پول نباشد بلكه با نیروی جمال از مال عاشق دلخسته ی خود بهره مند شود.

ایضاً وسائل، جلد 3، صفحه 106:

فلسفه ی دیگر مهر این است كه طبعاً زحمت اولاد در زمان حمل و رضاع و حضانت با زن است:

او روی فی حدیث عن الصادق علیه السلام قال: انما صار الصداق علی
جلد پنجم . ج5، ص: 113
لرجل دون المرأة و ان كان فعلهما واحداً لان الرجل اذا قضی حاجته منها قام عنها و لم ینتظر فراغها فصارالصداق علیه دونها لذلك.

بعلاوه فرضاً زن فرزند نزاید، عوارض زنانگی عادت و در صورت معاشرت با مرد عوارض جلوگیری دارد.

8. راجع به خانواده، رجوع شود به مقاله ی سعیدی در «مكتب تشیع» و به كتاب تحریم زناشویی با محارم، تألیف صاحب الزمانی، صفحات 56- 64.

9. راجع به ازدواج بامحارم، رجوع شود به كتاب تحریم زناشویی با محارم، ناصرالدین صاحب الزمانی.

10. راجع به متعه، رجوع شود به تحریم زناشویی با محارم، صفحه ی 77.

تفاوتهایی كه حتی جامعه ی فاسد ما میان زن و مرد قائل است:

11. در مقررات فعلی ما دیپلمه ها در [مسابقه ی] دانشگاه شركت می كنند، اعم از پسر و دختر. اگر قبول شدند كه خوب، واگر نه پسرها باید در قرعه كشی سربازی شركت كنند؛ یا معاف می شوند و یا جزء سپاه دانش یا بهداشت معرفی می شوند و یا به خدمت سربازی می روند. اما دخترها آزادند و سال بعد شركت می كنند.

چرا دختران دیپلمه در محرومیت از دانشگاه تقاضای تساوی نمی كنند؟ :

چرا طرفداران تساوی حقوق به این كار اعتراض نمی كنند كه چرا دخترها در مسابقه باید شركت كنند؟ ! ! ! اینها در تساوی حقوق زن و مرد فقط موضوع وكالت و وزارت و مدیركلی را طرح می كنند، قهراً در میان زنها طرفدارانی پیدا می كنند. اگر این موضوع را عنوان كنند هزاران لنگه كفش نثارشان خواهد شد.

طلاق:

12. چون بنای زندگی زناشویی بر شركت در امور مادی نیست، بر وحدت و تشكیل یك واحد زندگی دادن است به طوری كه بیگانگی از بین برود، باید تصور طلاق و فسخ از میان برود. در مسیحیت طلاق بكلی ممنوع است.

طلاق یا ابغض الحلال:

اما اسلام جای آن را باز گذاشته و آن را ابغض الحلال خوانده است. در تاریخ هیچ یك از ائمه یا
جلد پنجم . ج5، ص: 114
حضرت رسول دیده نشده كه زن خود را طلاق داده باشد مگر حضرت باقر كه زنی را كه معلوم شد ناصبی است طلاق داد. مِطلاق بودن امام حسن از اكاذیب است.

اشكالات بر تعدد زوجات:

13. مسئله ی تعدد زوجات [34]: می گویند محبت قابل تقسیم نیست [35]، می گویند اسلام به واسطه ی تعدد زوجات به مرد اجازه ی شره و شهوترانی و ذوّاقیت داده است، می گویند به واسطه ی تعدد زوجات زن دچار عقده و حسادت و كینه با شوهر و زن دیگر می شود و فرزندان با یكدیگر دشمن می شوند (به عبارت دیگر، حل بحران اجتماعی منجر به بحران خانوادگی می شود) ، می گویند تعدد زوجات دلیل بر این است كه اسلام شأن زن را پایین تر از شأن مرد قرار داده و چهار زن را با یك مرد برابر دانسته است و حال آنكه در خود اسلام شهادت دو زن با یك مرد برابر است و اشكال عمده همین است، و بالاخره تعدد زوجات ظلمی است به زن و پامال كردن حقوق زن است در برابر مرد.

تعدد زوجات یك مسئله ی اجتماعی است نه فردی، جزء حقوق زن است نه مرد:

جواب [36]همه ی اینها این است كه همه ی این ایرادات از آنجا سرچشمه گرفته كه به این مسئله از جنبه ی فردی نظر شده نه از جنبه ی اجتماعی. مسئله ی تعدد زوجات یك راه حل برای یك مشكل بزرگ اجتماعی است كه از اولِ تاریخ بشریت تا عصر حاضر بوده و هست و در عصر حاضر شدیدتر است. تجویز تعدد زوجات، خود احیاء یكی از حقوق زنان است نه پامال كردن حقوق زن در مقابل مرد.

عواملی كه سبب می شود عدد مردها از زنها كمتر باشد:

زیرا همیشه در دنیا به واسطه ی قتلها و جنگها كه منجر به كشته
جلد پنجم . ج5، ص: 115
شدن مردها می شود و به واسطه ی اینكه مقاومت زن از مرد در مقابل بیماریهای خطرناك بیشتر است و به واسطه ی اینكه سروكار مرد با كارهای خطرناك [است ] كه منجر به تصادفات، غرقها، سقوطها، زیر آوار ماندن ها، دچار درندگان شدن ها، سقوط از هواپیماها [می شود] ، به عبارت دیگر هم در مبارزه ی انسان با طبیعت و هم در مبارزه ی انسان با انسان تلفات با مرد است و به واسطه ی اینكه زن قبل از مرد، هم به حكم طبیعت و هم به حكم اجتماع زودتر آماده به ازدواج می شود، همیشه عدد زن آماده به ازدواج از مرد بیشتر است. اگر بنا بشود كار اجتماع بر مبنای مصالحی قرار بگیرد باید همان طوری كه برای بیكارها باید فكر كرد، برای بی شوهرها هم باید فكر كرد و باید راه حل عاقلانه ای برای آن پیدا كرد.

حالا ببینیم كدام یك از این دو مقدمه ی صغری و كبری قابل تردید است:

عدد زن محتاج به ازدواج بیشتر از مرد است. (صغری) در چنین وضعی باید راه حلی برای اینها پیدا كرد. (كبری) راه حل، تصویب تعدد زوجات و قانونی كردن آن است و این، احیاء حق آن عده از زنهاست. (نتیجه) به عبارت دیگر اسلام دو سؤال دارد، باید جواب داد: آیا عدد زن آماده به ازدواج از عدد مرد بیشتر نیست؟ آیا روشن نكردن تكلیف اینها مشكل و بحران ایجاد نمی كند؟ آیا زنان بی شوهر و سرپرست مثل یك عده گوسفندند كه رها كنیم، خود به خود خواهند مرد یا آنها را گرگ خواهد خورد؟ یا آنكه با بشر طرفیم و روی اصل «سخن درست بگویم نمی توانم دید. . . » دمار از روزگار ما برخواهند آورد؟ اما صغرای مطلب واضح است. در میان خود ما با اینكه همیشه تعدد زوجات بوده و هنوز هم هست باز هم كمبودی و قحطی زن نیست، بلكه هنوز هم زنِ لایقِ شایسته ی آماده ی شوهركردن چه در میان دخترها و چه در میان بیوه ها زیاد است و كمیابی شوهر است و به
جلد پنجم . ج5، ص: 116
عبارت بهتر، با وجود تعدد زوجات باز هم عرضه بر تقاضا در مورد زن می چربد. خود زنها كه حاضرند سر هوو بروند برای همین ضرورت است. در اروپا كه تعدد زوجات نیست، آنقدر شوهر ارزش دارد كه زن از وقار و سنگینی و محبوبیت خود افتاده و دائماً به دنبال شوهر و یا فاسق پرسه می زند. اروپا با منع ازدواج قانونیِ عدد زیادتر زنها، آنها را مبتذل كرده نه اسلام. به هر حال مسلماً عدد زن آماده به ازدواج زیادتر است.

آمار مرد و زن در فرانسه:

در المیزان، جلد 4، پاورقی صفحه ی 199، از روزنامه ی اطلاعات سه شنبه 11 دی ماه 1335 نقل می كند كه اداره ی آمار فرانسه اطلاع می دهد كه با اینكه در فرانسه عدد مولود پسر از دختر بیشتر است و به ازای هر صد دختر صد و پنج پسر متولد می شود، مع ذلك عده ی زنان یك میلیون و هفتصد و شصت و پنج هزار از مردان زیادتر است در صورتی كه همه ی نفوس كشور چهل میلیون است، و آنها علت این تفاوت را مقاومت جنس زن در مقابل بیماری ذكر كرده اند [37]. در مجله ی سخن، سال ششم، شماره ی 11، مورخه ی دی ماه 1334 تحت عنوان «زن در سیاست و اجتماع» مقاله ای از مجله ی ماهانه و مصور یونسكو، ترجمه ی زهرا خانلری نقل می كند. در آن مقاله اول نام پانزده كشور كه تا آن وقت از حق رأی محروم بوده است ذكر می كند و از ترقیات زن در شصت سال اخیر از این لحاظ نام می برد. می گوید: زن باید در مبارزه ای كه برای به دست آوردن تساوی حقوق. . . تاآنجا كه می گوید:

زن جنس قوی است از لحاظ مقاومت:

آشلی مونتاگو، انسان شناس معروف آمریكایی در مقاله ای به عنوان «جنس قوی» ثابت می كند كه از نظر علمی زنها طبیعتاً بر مردها تفوق دارند. . . كروموسوم Xمربوط به جنس ماده كاملتر از كروموسوم Yمربوط به جنس نر است. . . عمر زن درازتر است، زن از سلامتی كامل بهره مند است، زن عموماً از
جلد پنجم . ج5، ص: 117
مرد سالمتر است، مقاومتش در برابر بسیاری از امراض از مرد بیشتر است و اغلب زودتر معالجه می شود. . . زن در برابر حوادث بیش از مرد قوه ی مقاومت دارد. . . [38] پس این مطلب یعنی صغرای قیاس مسلّم است.

اما كبرای قیاس: چه باید كرد؟ آیا می توان این را به حال خود گذاشت و گفت هرطور شد، شد؟ و اگر به حال خود گذاشتیم آیا آنها مثل بیكارها هستند كه حداكثر این است ما به آنها ترحمی نكرده ایم و آنها از گرسنگی خواهند مرد و ما از شر آنها راحت خواهیم شد، یا آنها گوسفندند كه رها كنیم و خود به خود خواهند مرد یا آنها را گرگ خواهد خورد؟ یا اینكه طبیعت آنها را آرام نخواهد گذاشت و آنها مثل بیكارها نیستند كه مورد تنفر ما واقع شوند و ما بتوانیم حق آنها را پامال كنیم و آنها به ما كار نداشته باشند. قدرت جلب و جذب در آنها هست، در نتیجه فساد اخلاق و شیوع فحشا و اختلاط نسلها و خرابی كانون خانواده ها هست، خصوصاً در شرایط بی حجابی حاضر كه وسیله ی صیادی برای زن و میدان شكارچی گری برای او كاملاً فراهم است. اگر آنها را به حال خود بگذاریم و فرضاً ضرری از آنها به اجتماع نرسد به آنها ظلم كرده ایم، حقوق آنها را پامال كرده ایم. به عقیده ی حكیم الهی مردانی كه با تعدد زوجات مخالفند كلاه به سر زنها می گذارند، می خواهند بدون هیچ تعهد قانونی از آنها استفاده ببرند.

حقوق زن اینهاست نه مانند عروسك مقوایی به صندلی شورا و سنا تكیه زدن و لایحه ی كوركورانه امضا كردن و كوركورانه قیام و قعود كردن و رأی دادن. چرا در این مقام، این دایه های مهربانتر از مادر دلشان برای خواهرانشان نمی سوزد؟ و اگر نمی شود آنها را به حال خود گذاشت، باید ترتیب عاقلانه ای برای این كار داده شود. و اگر علاوه بر این، ضرر هم به اجتماع می رسد و موجب ویرانی اجتماع است پس به خاطر خود ما هم كه هست باید چاره ای برای این
جلد پنجم . ج5، ص: 118
مشكل اجتماعی پیدا كرد. اگر مثل هندیهای قدیم هر مردی كه می مرد زنش را با او دفن می كردند یا می سوختند باز مشكلی نبود. در تفسیر المیزان، جلد 4، صفحه ی. . . می نویسد كه بعضی از فرنگیها گفته اند علت شیوع فحشا در اروپا منع كلیسا از تعدد ازواج است. در مقاله ی آقای مصباح، مكتب سالانه ی تشیع، شماره. . . می نویسد كه یكی از فرنگیها گفته است كه تنها مسلمانها هستند كه صد درصد به پاكی نسل خود اطمینان دارند و ما غربیها نخواهیم گذاشت این نعمت برای آنها باقی بماند. این درست مثل این است كه یك عده ی پنجاه نفری بخواهند در اتوبوسی كه ظرفیت بیش از چهل نفر را ندارد سوار شوند و چاره ای نیست از اینكه همه را سوار كنند. یك وقت هست مثل گاراژهای قدیم، عده ی زیادی را می فرستند توی اتوبوس كه خودشان برای خودشان جا پیدا كنند، معلوم است كه چه غوغا و ازدحامی پیدا می شود. آن وقت راننده با زور صلوات می خواهد مشكل را حل كند.

یك وقت هست كه می آیند روی مقررات خاصی سه نفر سه نفر روی صندلیهای دونفری قرار می دهند و برای نفر سوم جای قانونی و حقی قائل می شوند و مشكل را حل می كنند (داستان كاشی و گاراژی كه مزیّنی نقل می كرد) .

اسلام در تعدد زوجات (مثل طلاق) بزرگترین مشكل اجتماعی را حل كرده و اروپا راه وحشیانه پیش گرفته:

به طور مسلّم مسئله ی تعدد زوجات یك مسئله ی اجتماعی است نه یك مسئله ی فردی. مخالفین با مقیاس فردی قضیه را مطالعه می كنند، آن را مانند دو مركز تجارت داشتن برای یك تاجر و دو پست اداری برای یك نفر اداری فرض می كنند كه فقط حق فرد است نه تكلیف اجتماعی، از نكردن آن هیچ گونه زیانی به اجتماع نمی رسد بلكه انجام آن، جا و پست را بر دیگران تنگ می كند. از جنبه ی هوس یك مرد و مخالفت زن او، قضیه را مورد مطالعه قرار می دهند نه از جنبه ی حقی كه یك عده زن بیچاره ی عضو اجتماع بر این اجتماع دارند [39]. این مسئله یعنی مسئله ی بی شوهری زنان بی شوهر مثل بیكاری مردان بیكار است. چطور جامعه خود را موظف می داند كه برای
جلد پنجم . ج5، ص: 119
بیكارها كار پیدا كند و حتی قانون كار ملزم می كند كارخانه دار را كه كارگر را اخراج نكند ولو آنكه نیازی فعلاً به او ندارد، می گویند بحران ایجاد می شود، طوفان و انقلاب می شود. بی شوهری زنان بی شوهر از بیكاری بیكارها بیشتر بحران ایجاد می كند، همان بحرانی كه اروپای بدبخت به آن دچار است و زن فوق العاده موجودی مبتذل شده و احترامش فقط این است كه می گویند: خانمها، آقایان! ! ! همان بحرانی كه سبب شده آمارهای رسمی بگویند 40 فرزندان اروپا و 50 فرزندان آمریكا نامشروع اند و پدر خود را نمی شناسند؛ اما بحرانی كه برای كم فكرها لذت بخش است، لذتی كه به قیمت فنای اجتماع تمام می شود.

اگر فكر تعدد زوجات از اروپا برای ما آمده بود، می دیدید كه چگونه فكلی های ما در مجالس می نشستند و آب دهان خود را قورت می دادند و به عنوان یك فكر بكر اجتماعی حساب شده ی دودوتا چهارتا و غیرقابل انكار بر ما عرضه می داشتند كه آقا دانشمندان نشسته اند و حساب كرده اند مثل یك حساب ریاضی و راه چاره منحصر است به تعدد زوجات. اما چون این راه حل را ما از قدیم، خودمان داشته ایم در نظر ما جلوه نمی كند. ما در اثر استسباع و غربزدگی و خودباختگی كه در مقابل غربیها پیدا كرده ایم در حالتی قرار گرفته ایم كه گوهر در دست می گیریم و آنها می گویند این گردو است و ما قبول می كنیم، و آنها گردو به دست ما می دهند و می گویند این گوهر است و باز ما قبول می كنیم و تصدیق می كنیم كه بلی گوهر است. غرب روی كینه ای كه با شرق دارد حاضر نیست زیر بار شرق برود و راه حل هایی كه شرق از قدیم داشته است در اجتماع و اقتصاد و سیاست بپذیرد، كوشش دارد شخصیت شرقی را از هر جهت خرد و له كند و به او بقبولاند همه چیزت را باید از من بگیری. غرب نمی خواهد كه شرق از خود فكر مستقل و فلسفه ی مستقل و مبنای مستقل داشته باشد، زیرا كوچكترین احساس استقلال سبب می شود كه جلو استعمار و استثمار غربی گرفته شود. دشمنی آشتی ناپذیر
جلد پنجم . ج5، ص: 120
غرب با اسلام روی همین مبناست، زیرا اسلام تنها فلسفه ی زندگی مستقل شرق است كه در مقابل فلسفه های زندگی غرب به سختی مقاومت می كند. لهذا در مواردی كه می بیند شرق از او جلو است، می كوشد شرق را مثل خود خراب كند و بعد همان راه حل را خود پیش خواهد گرفت. ضمناً یك مطلب دیگر معلوم می شود و آن اینكه چون مسئله ی تعدد زوجات یك مسئله ی اجتماعی است نه یك مسئله ی فردی، باید در این مسئله جامعه و دولت صالح نظارت كند. همه كس شرایطی كه قرآن معین كرده واجد نیست. به افراد واجد شرایط كه توانایی اداره و انفاق و اشباع غریزه و عدالت دارند، اجازه داده شود.

مطالعه ی تعدد زوجات از نظر فردی و روانی:

رضایت زن شرط نیست، زیرا تعدد زوجات از طرف مرد، هم حق است و هم تكلیف، و از طرف زن سابق آن مرد یك تكلیف اجتماعی است و باید تكلیف خود را در مقابل اجتماع یعنی در مقابل خواهران بی سرپرست خود انجام دهد. امتناع آنها شبیه امتناع سربازی است كه باید به میدان جنگ برود و آنگاه عذر بیاورد كه آنجا گلوله است و گلوله درد می آورد، پس به این دلیل من نباید بروم.

در عین حال از جنبه ی فردی هم این مطلب قابل مطالعه است؛ یعنی اگر فرض كنیم بر ترك تعدد زوجات مفاسدی مترتب نشود آیا باید تعدد زوجات را از نظر طبیعت مردود شناخت یا نه [40]؟ به عبارت دیگر باید دید در طبیعت، هر یك مرد برای یك زن و هریك زن برای یك مرد ساخته شده است یا نه؟ در اینكه یك زن با بیش از یك شوهر نمی تواند بسر برد، تردید نیست. پس از اینكه زن باید تولید نسل كند و تولید نسل با تعدد سازگار نیست، تكلیف این مطلب روشن است*.

مفاسد تعدد زوجات:

اما از لحاظ مرد مسائلی پیش می آید: یكی اینكه می گویند محبت قابل قسمت نیست، دیگر اینكه اخلاق و روحیه ی زن فاسد
جلد پنجم . ج5، ص: 121
می شود [41]، سوم اینكه از قدر و قیمت زن می كاهد، چهارم اینكه در میان اولاد آنها بعدها دشمنی و عداوت پیدا می شود (به عبارت دیگر، هرچند بحران اجتماعی رفع می شود اما بحران خانوادگی پیدا می شود و شما خود به اهمیت خانواده اعتراف دارید) ، پنجم اینكه به مرد اجازه ی شره و ذوّاقیت داده شده است. از جنبه ی طبیعی، اول باید دید در موارد دیگر یعنی در حیوانها حال بر چه منوال است. آیا یك جنس ماده میان نرها مشترك است؟ آیا یك نر چند ماده دارد یا ندارد؟ بعلاوه درباره ی خصوص انسان مطالعات علمی دانشمندان طبیعی چه می گوید؟ اخیراً در روزنامه ی كیهان مورخه ی. . . نظر پروفسور. . . نقل شد كه مدعی شد مردی كه با بیش از یك زن آمیزش دارد نسلش قویتر می شود.

جواب اشكال اول و دوم (تقسیم محبت، رنجش زن):

اما موضوع تقسیم محبت را ما قبلاً بیان كردیم [42]. اما مسئله ی رنجش خاطر زن [43]اولاً برای این است كه زنهای ما رشد فكری ندارند و به وظایف اجتماعی خود در برابر خواهران خود توجه ندارند. باید آنها را به وظیفه ی خود آشنا كرد. هرگز یك تكلیف اجتماعی را به بهانه ی اینكه من خوشم نمی آید از دوش كسی برنمی دارند. چیزی كه به عنوان راه حل یك مشكل اجتماعی به وجود آمده كه نباید انتظار داشت موافق میل كسی باشد. مگر سربازی یا تحمل بیمه و بازنشستگی كارگر برای كارفرما مطابق میل است؟ هیچ كس از سربازی خوشش نمی آید، از پرستاری ایام جنگ خوشش نمی آید، از پرستاری و كهنه شویی بچه خوشش نمی آید. و ثانیاً باید یك مطلب دیگر را ضمیمه كرد و آن اینكه سخن ما در یك جامعه ی اسلامی است، جامعه ای كه همه چیزش اسلامی باشد. ضامن حسن اجرای مقررات اسلامی، تربیتهای اسلامی است. در همه ی مقررات جهان تربیت مردم به تربیتی هماهنگ سنن و مقررات قانونی آنها،
جلد پنجم . ج5، ص: 122
بهترین ضامن حسن اجرای قانون است.

نقش تربیت اسلامی در قابل هضم بودن تعدد زوجات:

بهترین و عالیترین مقررات قانونی جهان اگر توأم [با] تربیت، خصوصاً تربیت اجتماعی نشود قابل اجرا نیست. مجری قانون باتوم و شلاق نیست، تربیت است.

تعلیم و تربیت خاص اسلامی بهترین ضامن حسن اجرای وظایف و تكالیف فردی و اجتماعی اسلامی از آن جمله تحمل تعدد زوجات برای زنان است، چنانكه تاریخ اسلام نشان می دهد [44]. نباید تربیت و محیط را غیر اسلامی كرد و آنگاه انتظار حسن اجرا داشت.

جواب اشكال سوم (كاهش قدر زن):

اشكال كاهش قدر زن نیز جوابش از آنچه گفته شد معلوم شد.

اشكال كننده خیال كرده است كه تعدد زوجات صرفاً حقی است كه برای مرد در مقابل زن وضع شده، توجه ندارد كه آن حقی است از عدد اضافی زنان بر دوش جامعه ی مردان و زنان. حكمت این تشریع استفاده ی شهوانی بیشتر مرد نیست، بلكه مفاسدی است كه از بحران بی شوهری زنان بی شوهر پیش می آید. به عبارت دیگر، این اشكال از آنجا پیدا شده كه به این مسئله از جنبه ی فردی نظر شده نه از جنبه ی اجتماعی.

جواب اشكال چهارم (دشمنی فرزندان):

جواب اشكال عداوت و دشمنی فرزندان نیز از جواب اشكال دوم معلوم می شود، یعنی تربیت اسلامی عهده دار حل این مشكل است. تاریخ نشان می دهد كه در گذشته كه عشیره و عدد و فامیل عامل بزرگ قدرت بود، بسیاری از افراد از آن جهت زنان زیاد می گرفتند كه فرزندانشان یار ومددكار یكدیگر باشند و می شدند.

14. در مجله ی سخن، سال ششم، شماره ی 11، مورخه ی دی ماه 1334، مقاله ای از مجله ی ماهانه و مصور یونسكو به نام كوریه، ترجمه ی زهرا خانلری نقل می كند، می نویسد:

آن مجله آخرین شماره ی خود را در نوامبر 1955 به تحقیقات
جلد پنجم . ج5، ص: 123
وسیعی درباره ی وضع زن در دنیا و دخالتش در عالم سیاست، فرهنگ، صنعت و كانون خانوادگی اختصاص داده است [45]. . .

تا آنجا كه می گوید:

نقل مقاله ی مجله ی سخن در /133410:

زن باید در مبارزه ای كه برای به دست آوردن تساوی حقوق در تمام شئون اجتماعی مانند سیاست، فرهنگ، ورود به مشاغل آزاد می كند، بر سنت كهنه ای كه همیشه تحت قیمومت دائمی نگهش داشته است فائق گردد. در نظر انسان شناس معروف آمریكایی، آشلی مونتاگو، این سنت بیشتر جنبه ی افسانه ای دارد تا واقعی [46].

زن از نظر مقاومت در برابر بیماری و حوادث، جنس قوی است:

مونتاگ در مقاله ای به عنوان «جنس قوی» ثابت می كند كه از نظر علمی زنها طبیعتاً بر مردها تفوق دارند و ما همگی باید از این تفوق استفاده ببریم، زیرا امید دنیا در وجود زن جایگزین است.

نویسنده پس از آنكه به وسیله ی علم الحیات ثابت می كند كه كروموسوم xمربوط به جنس ماده كاملتر از كروموسوم y مربوط به جنس نر است، آنوقت حقوق زن را تحت عنوان «جنس قوی» قرار می دهد و می گوید عمر زن درازتر است:

«حد متوسط عمر زن همه جا بیشتر از مرد است. » زن از سلامتی كامل بهره مند است: زن عموماً از مرد سالمتر است، مقاومتش در برابر بسیاری از امراض از مرد بیشتر است و اغلب زودتر معالجه می شود. در برابر یك زن الكن پنج مرد الكن یافت می شود. . . در برابر یك زن كوررنگ شانزده مرد كوررنگ پیدا می شود. . . استعداد نزف الدم تقریباً منحصر به جنس مرد است. زن در برابر حوادث بیش از مرد قوه ی مقاومت دارد. همه جا در جریان جنگ اخیر محقق شده است كه در اوضاع مشابه، زن بسیار بهتر از مرد توانسته است مشقت
جلد پنجم . ج5، ص: 124
محاصره، زندان، اردوگاه زندانیان را. . . تحمل بكند. . . تقریباً در همه ی كشورها تعداد انتحار در مردها سه برابر زنهاست. زن (دختر) بسیار باهوش تر از مرد (پسر) است. . . با این حال چرا مردها همیشه بر دنیا حكومت می كنند؟ موریس دو ورژه، عالم علم الاجتماع فرانسوی، برای جواب به این سؤال تحقیقات بسیاری درباره ی حقوق سیاسی و اجتماعی زنهای نروژ و فرانسه و آلمان و یوگسلاوی كرده و این طور نتیجه گرفته است كه دخالت زن در مقامات عالی سیاسی و مشاغل و زندگی سندیكایی از همه جا كمتر است.

موریس دو ورژه در مجله ی كوریه می نویسد: مردها مسئول این موقعیت اند ولی اگر در برابر مقاومت شدید زنها قرار می گرفتند هرگز قادر نبودند خود را به آنها تحمیل كنند [47]. این نویسنده می گوید: باید متذكر شد كه علت كمی دخالت زنها در امور حكومت تا اندازه ی زیادی به سكون و عدم فعالیت خودشان بستگی دارد. اگرچه زنها در بسیاری از شئون اجتماعی خاصه در عالم سیاست از قیمومت مرد بیرون آمده اند، با وجود این هنوز در اغلب موارد تحت حمایت مردها باقی می مانند چنانكه در مورد هر نارضایتی، زن از شوهر شكایت می كند و مرد از حكومت. . . [48].

سخن شوپنهاور درباره ی زن:

15. عقل و فكر زن. شوپنهاور گفته است: زن موجودی است دارای گیسوان بلند و فكر كوتاه.

تفسیر آیه ی «و ان خفتم الاّ تقسطوا. . . » :

16. آیه یو ان خفتم الاّ تقسطوا فی الیتامی فانكحوا. . . از لحاظ رابطه ی شرط و جزا تفسیرهای مختلفی شده است، از آن جمله آقای طباطبایی می گویند: مقصود این است كه اگر خوف این است كه در
جلد پنجم . ج5، ص: 125
ازدواج با دخترهای یتیم رعایت عدالت نشود پس با آنها ازدواج نكنید و با سایر زنان ازدواج كنید، بنابراین جزاء شرط محذوف است یعنی جمله ی «لاتنكحوهن» كه ضمیر به یتیمان بر می گردد.

ایرادی كه بر این سخن وارد است این است كه آن دختران یتیم اگر بالغند پس در ردیف سایر زنانند و اگر بالغ نیستند بعید به نظر می رسد كه قرآن تزویج با یتیمهای نابالغ را- ولو با رعایت عدالت- اجازه بدهد.

شاید نظر به اینكه آیات متعرض امر یتیمها و زنان یعنی دو طبقه ی مظلوم و منكوب جاهلیت [شده ] [49]و هر دو طبقه معمولاً به عنوان حمایت و سرپرستی مورد ظلم واقع می شده اند، و از طرفی قرآن- چنانكه گفتیم- تعدد زوجات را به عنوان یك راه حل در زمینه ی یك مشكل اجتماعی وضع كرده است و از طرف دیگر كار عدالت درباره ی یتیمان از زنان دشوارتر است، زیرا با یتیم عدالت به معنی قسط است (الاّ تقسطوا فی الیتامی)یعنی رعایت حق اوست ولی در زنان باید رعایت عدالت یعنی مساوات كرد(فان خفتم الاّ تعدلوا. . . )از این رو در موضوع یتیم چون طرف، صغیر یا غیر رشید است [و] باید رعایت احتیاط بشود، می فرماید: اگر سرِ سرپرستی دارید و می ترسید درباره ی یتیمان رعایت عدل و قسط نكنید، از زنان متعدد سرپرستی كنید و
جلد پنجم . ج5، ص: 126
اگر در مورد اینها می ترسید كه به مساوات رفتار نكنید به یك زن اكتفا كنید یا از ملك یمین استفاده كنید. درباره ی یتیمان جمله ی: و ان خفتم الاّ تقسطوابه كار رفته است و درباره ی زنان جمله ی: فان خفتم الاّ تعدلوا فواحدةبه كار رفته است.

گفته نشود كه ممكن است زن دوم یا سوم یا چهارم بیوه و بی سرپرست نباشند، پس چطور می توان نام ازدواجهای متعدد را سرپرستی گذاشت؟ زیرا درست است كه خصوص یك مورد كه زن دوم مثلاً دوشیزه است عنوان سرپرستی ندارد اما اصل این وضع برای آن دوشیزه كه اكنون به خانه ی مرد زن داری می رود، به علت لزوم سرپرستی از گروهی از جامعه ی زن تشریع شده است.

نقد قول كسانی كه عذر تعدد زوجات را در اسلام سابقه ی جاهلیت ذكر كرده اند:

17. بعضی گفته اند: اسلام تعدد زوجات را تأسیس و تشریع نكرده است بلكه آنچه بوده اصلاح و تحدید كرده است، و در آن زمان نمی شد كه یكباره اسلام آن را ممنوع اعلام كند زیرا سبب ازهم پاشیدگی خانواده هایی می شد.

در جواب می گوییم: قبول است كه اسلام تعدد زوجات را تأسیس نكرده و بلكه تحدید كرده از لحاظ عدد و شرایطی هم برای آن افزوده است ولی اسلام می توانست تعدد زوجات را از آن تاریخ به بعد منع كند، یعنی به اصطلاح عطف به ماسبق نكند و برای آینده آن را اجرا كند. پس علت منع كلی نكردن اسلام مسلماً این است كه آن را ضروری می داند.

خلاصه ی مطالب:

18. عطف به خلاصه ها در صفحه ی 103، خلاصه ی مطالبی كه از صفحه ی 104 تا اینجا ذكر شده است:

الف. آیا تدابیر و مقرراتی كه در اسلام راجع به زن و خانواده معین شده، بر محور مصالح مرد و اینكه زن از مستملكات مرد است وضع شده است یا در آنها مصلحت اجتماع یا نسل آینده یا تحكیم روابط خانوادگی براساس ملاحظات دقیق روانی رعایت شده است؟ (صفحه ی 104) ب. نهضت نرینه گری در میان زنان امروز و نهضت مادینه گری
جلد پنجم . ج5، ص: 127
در میان جوانان امروز (صفحه ی 104) ج. مشكلات اجتماع مدنی را در درجه ی اول عدالت اجتماعی و در درجه ی دوم عواطف اجتماعی حل می كند، بلكه عواطف اجتماعی در اجتماع مدنی نقش حل مشكل ندارد. ولی در اجتماع منزلی قانون قادر به حل بسیاری از مشكلات آن نیست، فقط وحدت و صمیمیت است كه قادر است (شود آسان به عشق كاری چند) و این عواطف و این یگانگی با وضع حقوق متشابه و متساوی پیدا نمی شود، با وضع حقوق و تكالیفی هماهنگ با فطرت و طبیعت آنها پیدا می شود، حقوق و تكالیفی كه هرچه بیشتر اثنینیت و دوگانگی را از میان بردارد. همان طوری كه طبیعت برای واحد كردن آنها، آنها را متساوی نیافریده است، متناسب آفریده است، قوانینی هم كه برای واحد كردن آنها وضع می شود باید متناسب باشد نه متساوی و متشابه. تفاوت تدابیر اروپا برای واحد كردن با تدابیر اسلام برای این منظور، از همین جا معلوم می شود. (صفحه ی 105) د. تدابیری كه اسلام برای زندگی خانوادگی وضع كرده كه خانواده كانون عیش باشد و اجتماع كانون كار، برای ایجاد وحدت است. قانون حجاب و لزوم حریم میان زن و مرد برای همین منظور است. (صفحه ی 106 و 107) هـ. وضع خانواده در قدیم اسلامی و وضع آن در جدید اروپایی (صفحه ی 107) و. انسان، هم احتیاج دارد به محبت دیگران و هم به محبت به دیگران و این خود یك دلیل مدنیّ بالطبع بودن اوست. (صفحه ی 107 و 108) ز. هرچه محب و محبوب عالیتر باشد، لذت كاملتر است.

(صفحه ی 108) ح. تعدد زوجات. آیا محبت قابل قسمت است؟ اشكال فرنگیها به تعدد زوجات از راه عدم انقسام محبت و تقسیم كردن خودشان از راه نامشروعْ محبت را به هزار جا و هزار مورد (صفحه ی 109)
جلد پنجم . ج5، ص: 128
ط. مهر و انفاق. علت مهر و انفاق احترام زن و نقش محبوبیت او و محب بودن مرد است. (صفحه ی 110) ی. به طور كلی جنس ذكور خود را نیازمند به وصال و جمال جنس اناث می داند. (صفحه ی 111) یا. سقوط زن در اروپا یب. سرّ اینكه نوع احساسات مرد و زن متفاوت است این است كه زن مظهر جمال و مرد مظهر عشق ابتدایی آفریده شده است.

(صفحه ی 111) یج. در حدیث علل الشرایع و عیون فلسفه ی مهر، خریدار بودن مرد ذكر شده است. (صفحه ی 112) ید. فلسفه ی دیگر مهر این است كه به مظهریت و محبوبیت زن به واسطه ی اجبار به كار و زحمت لطمه نخورد و بتواند خود را مستغنی از تلاش نگهداری كند. تلاش برای پول از زیبایی و غرور زن می كاهد [50]. (صفحه ی 112) یه. فلسفه ی دیگر مهر این است كه طبیعت، رنج پرورش جنین و زاییدن و شیردادن وبزرگ كردن فرزند را به عهده ی زن گذاشته است [51]. (صفحه ی 113) یو. چرا دختران دیپلمه كه هرساله كه رد می شوند سال بعد در دانشگاه شركت می كنند، مدعی تساوی با پسران از این جهت نمی شوند؟ (صفحه ی 113) یز. طلاق یا ابغض الحلال (صفحه ی 113) یح. اشكالات تعدد زوجات (صفحه ی 114) یط. تعدد زوجات یك مسئله ی اجتماعی است نه فردی، از حقوق
جلد پنجم . ج5، ص: 129
زن است نه از حقوق مرد. (صفحه ی 114) ك. عواملی كه موجب افزایش عدد زن نسبت به عدد مرد می شود (صفحه ی 115) كا. آماری كه روزنامه ی اطلاعات در /55/1011 از افزایش عدد زن بر مرد در فرانسه نقل كرده است (صفحه ی 116) كب. مقاله ی «سخن» در اینكه زن جنس قوی است (صفحه ی 116) كج. راهی كه اسلام به نام تعدد زوجات برای حل یك مشكل بزرگ اجتماعی پیش گرفته، راهی است حكیمانه (مثل طلاق) و راهی كه اروپا هم اكنون می رود وحشیانه است. (صفحه ی 118) كد. جواب اشكالات تعدد زوجات (صفحات 121 و 122) كه. نقش تربیت اسلامی در قابل هضم كردن تعدد زوجات (صفحه ی 122) كو. نقل مفصل مقاله ی مجله ی سخن درباره ی اینكه زن از لحاظ مقاومت در برابر بیماری، جنس قوی است (صفحه ی 122- 124) كز. سخن صاحب مقاله در اینكه چرا زن با اینكه جنس قوی است پستها را به مردها واگذاشته است (صفحه ی 124) كح. سخن شوپنهاور درباره ی زن كط. تفسیر آیه یو ان خفتم الاّ تقسطوا فی الیتامی. . . ل. سخن كسانی كه از طرف اسلام عذر آورده اند كه اسلام مؤسس تعدد زوجات نیست (صفحه ی 126) 19. عطف به صفحه ی 111 راجع به اینكه آفرینش، مرد را مظهر عشق و خواستن و زن را در كسوت مطلوبیت و غرور و استغنا آفریده است. فخرالدین عراقی، شاعر معروف، می گوید:
ساز طرب عشق كه داند كه چه ساز است
كز زخمه ی آن نُه فلك اندر تك و تاز است
آورد به یك زخمه جهان را همه در رقص
خود جان و جهان نغمه ی آن پرده نواز است
جلد پنجم . ج5، ص: 130
زن مظهر مطلوبیت و مرد مظهر طلب است:

رازی است در این پرده گر آن را بشناسی
دانی كه حقیقت ز چه در بند مجاز است
عشق است كه هر دم به دگر رنگ درآید
ناز است به جایی و به یك جای نیاز است
در صورت عاشق چو درآید همه سوز است
در كسوت معشوق چو آید همه ساز است
راهی است ره عشق بغایت خوش و نزدیك
هر ره كه جز این است همه دور و دراز است.
راه حل اسلامی: حل مشكلات زن با اعلام تساوی نیست، با تبعیت از فطرت است:

20. از نظر اسلام راه حل مشكل زن و مرد اعلام تشابه و تساوی حقوق زن و مرد نیست، كوشش در راه تلطیف عواطف و رفع جهالت و كوشش در راه قدرشناسی زن و مرد از یكدیگر و آزاد گذاشتن زن در آنچه اسلام او را آزاد گذاشته است، بالا بردن سطح تسخیر زن مردِ خود را و در آوردن جامعه به صورت محیط كار و عمل و فعالیت نه التذاذ و كامرانی و در آوردن خانواده به صورت محیط التذاذ و خوشی نه محیط رفع خستگی، ایجاد رابطه ی زن با زن مثل مرد با مرد در كارگاههای هنری و مؤسسات فرهنگی و ایجاد اجتماعات سالم زنان و خیریه های زنان و امثال اینهاست.

21. عطف به صفحه ی 121 جواب اشكال دوم، حاصل اشكال اینكه حل بحران اجتماعی به واسطه ی تعدد زوجات منجر به بحران خانوادگی می شود، پس اسلام حل نكرده. جواب این است كه بحران خانوادگی با تربیت و تعلیم اسلامی قابل رفع است، زیرا ضد غریزه نیست اما راه قانونی ندادن به ازدواج زنهای بی شوهر ضد غریزه است و با تربیت و تعلیم قابل رفع نیست.

در مسئله ی تعدد زوجات از اینجا باید شروع كرد كه تعدد زوجات یك ضرورت اجتماعی است نه یك ضرورت طبیعی [52] اصل
جلد پنجم . ج5، ص: 131
ازدواج یك ضرورت طبیعی است، فرزند داشتن یك ضرورت طبیعی است، پاسخ به حاجت طبیعت است، اما مالیات دادن تسلیم به حاجت و ضرورت اجتماع است. از آیه یو ان خفتم الاّ تقسطوا فی الیتامینیز ضرورت اجتماعی استنباط می شود.

22. عطف به نمره ی 21 در جواب اشكال دوم، اسلام مثل سایر قوانین نیست كه تنها عمل بخواهد. اسلام، هم عمل می خواهد و هم ایمان. در اسلام عمل و وجدان توأماً كنترل می شود. بدیهی است عمل بر طبق قوانین اسلام بدون ایمان به مبادی آن اثر ندارد.

23. نظر منتقدین این است كه مردان و مردمان ما هیچ تقصیری ندارند، تقصیر با قانون است، قانون را باید عوض كرد. اما می گوییم قانون تقصیری ندارد، تقصیر با مردم است، مردم را باید عوض كرد.

پس هم ما و هم آنها طرفدار تحول هستیم اما خیلی فرق دارد.

24. رجوع شود به مقالات كیهان در شماره های. . . و به خواندنیهای شماره ی 8، سال 25، مورخه ی /43/721، داستان یك نامه.

25. اینكه اسلام عدد تعدد زوجات را محدود كرده به چهارتا، به خاطر این است كه این ضرورت اجتماعی [را] با تجویز حداكثر چهارتا قابل حل می دانسته است و قابل حل هم هست.

تاریخ روابط مرد و زن:

26. از مسائلی كه شایسته است تجزیه و تحلیل شود تفسیر تاریخ روابط زن ومرد در ادوار قبل از تاریخ و میان قبایل وحشیه است كه در آغاز می گویند براساس اشتراك و بعدها به صورت تسلط مرد بر زن بوده است.

تاریخ حقوق زن و مرد:

اروپاییان این تسلط را یكطرفه و یكجانبه دانسته اند و مهملاتی در این زمینه بافته اند [53] 27. دو مطلب باهم اشتباه شده است: یكی حقوق اساسی زن كه با مرد متشابه است و ربطی به روابط زن و مرد ندارد، مانند حق تعلم و تربیت علمی و صنعتی و هنری. یكی دیگر حقوقی است كه مربوط
جلد پنجم . ج5، ص: 132
به مشاركت با مرد است در زندگی. در اینجاست كه زن و مرد نمی توانند در تشریع، حقوق متشابه داشته باشند و یا تكالیف متشابه داشته باشند. آنچه در اروپا موهبت نصیب زن شده مربوط است به امور علمی و صنعتی و هنری و آموزش و پرورش، و آنچه در آنجا سبب سقوط زن و سست شدن روابط خانوادگی و بدبختی اجتماع شده است افكار غلطی است كه در زمینه ی تشابه حقوق به وجود آمده است كه هم زن را ساقط كرده و هم اجتماع را فاسد كرده است.

زمینه ی یك نهضت مقدس در مورد زنان:

اینجاست كه زمینه ی یك نهضت بسیار عالی در میان زنان ما هست بر اساس اینكه حقوق اجتماعی زن را از لحاظ آموزش و پرورش احیا كنند و از لحاظ روابط حقوق خانوادگی اصل تفاوت و اختلاف و عدم تشابه را نیز رعایت كنند. در این صورت اینها در دو جبهه باید مبارزه كنند: در جبهه ی قدما برای استیفای حقوق انسانی- اجتماعی زن و در جبهه ی جدیدیها برای استیفای حقوق خانوادگی یا زنی زن. زن از آن جهت كه زن است حقوقی دارد و نهضت جدید به نام احیای حقوق زن آن را پامال می كند.

علایق انسانی خانوادگی ماورای علاقه به منفعت خود و به نفس خود است، و همه ی زندگیها تنازع بقا نیست:

28. عطف به صفحه ی 96، عجیب است كه این طرفدارانِ به اصطلاح حقوق زن نتوانسته اند به قول مولوی [54]بین طمع و شهوت و بین مهر و رقّت تفاوت قائل گردند؛ گمان كرده اند كه روابط مرد با زن و آن چیزی كه مرد را با زن پیوند می دهد منحصراً طمع و شهوت است، همان طوری كه آن چیزی كه انسان را با طبیعت بی جان و با مأكولات و مشروبات و ملبوسات و مركوبات پیوند می دهد تنها طمع و شهوت و استخدام و انتفاع است. اینها نمی دانند كه در طبیعت علاوه بر این علایق، علایق دیگری هم هست كه حد و درجه اش از آن علایق بالاتر و برتر است [55]. آن علایق صرفاً از خودخواهی سرچشمه
جلد پنجم . ج5، ص: 133
می گیرد. كانون آن علایق علاقه ی به خود و ناشی از خودپرستی است و این علایق ناشی از علاقه ی مستقیم به غیر است.

این علایق منشأ فداكاریها و گذشتها و رنج خود تحمل كردن و راحت غیر خواستن است، برخلاف آن علایق. علاقه ی انسان به فرزند بلكه علاقه ی حیوان به فرزند، از این قبیل است.

حیوان تنها با غریزه ی حب به ذات قادر به پرورش فرزند نیست:

حیوان تنها با غریزه ی حب به ذات نمی تواند هدفهای طبیعت را درباره ی نوع انجام دهد، از این رو مهارهای دیگری غیر از حب به ذات بر او زده شده است كه به وسیله ی آن مهارها یك سلسله هدفهای دیگر را انجام دهد.

علایق دیگر طبیعی:

غریزه ی اخلاقی، غریزه ی مذهبی و دینی، غریزه ی فرزنددوستی، غریزه ی تأهل از این قبیل است. غریزه ی تأهل غیر از غریزه ی جنسی مطلق است كه به هر حال هدفش دفع شهوت است.

علاقه ی مرد به زن منحصراً شهوی نیست:

اینها خیال كرده اند كه به هر حال همیشه مرد به زن به آن چشم نگاه می كند كه یك جوان عزب به یك زن هرجایی، مرد جز به چشم دفع شهوت و ارضای غریزه ی جنسی خود به زن نگاه نمی كند، در صورتی كه غریزه ای نظیر غریزه ی علاقه به فرزند در مرد و زن نسبت به یكدیگر است. روی فرضیه ی اینها باید به تناسب كم شدن شهوت و جمال، از علاقه ی زن و شوی به یكدیگر كاسته شود در صورتی كه این طور نیست.

مودت و رحمت در آیه ی قرآن غیر از شهوت جنسی است، علاقه ی تأهل است:

آیه ی كریمه ی قرآن آنجا كه می فرماید: و من ایاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا الیها و جعل بینكم مودة و رحمةنظر به علاقه ی جنسی ندارد، نظر به علاقه ی تأهل دارد، لهذا به مودت و رحمت تعبیر كرده نه به شهوت. فرق است بین مودت و رحمت و مهر و رقّت و بین طمع و شره و شهوت. بهتر این بود كه مولوی نیز در این اشعار حكیمانه ی خود به این آیه تمسك می كرد نه به آیه یزیّن للناس حب الشهوات من النساء. . . ، خصوصاً با توجه به اینكه آیه یزین للناسلحن نكوهش دارد و آیه یو من ایاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً. . . لحن ستایش و تمجید
جلد پنجم . ج5، ص: 134
حكومت خانوادگی:

29. از جمله مسائل مسئله ی حكومت مرد است بر زن در اجتماع خانوادگی [56]. چند مطلب را باید در نظر گرفت:

الف. اسلام برای مرد در خانواده حق حكومت قائل است نه حق تحكم، همان طوری كه حتی بر برده و فرزند نیز حق حكومت دارد نه حق تحكم، مانند مدیر یك اداره یا مملكت كه حق حكومت دارد نه تحكم.

رقابتی كه به وحدت منجر می شود:

ب. طبیعت مرد و هم طبیعت زن هر دو می خواهند كه طرف مقابل در برابر آنها ضعیف باشد تا بر او حكومت كنند، اما نه آن طور كه معمولاً گمان می كنند كه هر دو به یك نحو می خواهند و میانشان رقابت پیدا می شود، بلكه مرد می خواهد از لحاظ جسمی و اراده قهرمان باشد و زن می خواهد از لحاظ روحی و نفوذ قلبی قهرمان باشد. لهذا اگر مرد در جنبه ی مردی خود بكوشد و زن در جنبه ی زنی هرگز میان آنها رقابت پیدا نمی شود، بلكه بیشتر به یكدیگر نزدیك می شوند. بعد از آنكه طبیعت آندو را برای هم آفریده است و سرّ اختلاف آنها وحدت و بهم بستگی و تجاذب بیشتر آنهاست، معنی ندارد كه زن و مرد با یكدیگر رقابت كنند. رقابت میان دو مرد یا دو زن، حتی میان پدر و فرزند، برادر و برادر، خواهر و خواهر، مادر و دختر ممكن است، اما میان زن و شوهر ممكن نیست.

مرد زنی را پرستش می كند كه زن باشد نه مرد، زن مردی را تعظیم می كند كه مرد باشد نه زن. به قول مجله ی اطلاعات بانوان: «همه ی دنیا ژاندارك را تقدیس می كنند اما رغبت نمی كنند او را به همسری انتخاب كنند. » همه ی زنان ممكن است یك هنرپیشه ی زن صفت را از جنبه ی هنری تقدیس كنند اما میل ندارند زن او بشوند. مرد می خواهد مسلط باشد بر زن از لحاظ ظاهر و اراده و امر و نهی. زن می خواهد فرمان بدهد به مرد اما نه به زبان و تحت حس برتری طلبی، بلكه تحت حس غرور جمال، یعنی به شكل اینكه او خود به خود نه به
جلد پنجم . ج5، ص: 135
زور در بارگاه او زانو بزند. اگر به زور زانو بزند، برای او لذت بخش نیست. زور ابزار زن نیست كه از آن لذت ببرد، زور ابزار مرد است و از آن لذت می برد. ابزار زن جمال است و از نفوذ آن لذت می برد، برخلاف مرد كه از نفوذ جمال لذت نمی برد. مرد می خواهد در بالای سر زن خودنمایی كند و زن می خواهد از دل مرد سر دربیاورد.

زن از فرمانی كه به شكل اخم كردن و حنجره را كلفت كردن و ابروها را گره كردن باشد لذت نمی برد، از فرمانی كه با یك تبسم و اشاره ی گوشه ی چشم باشد لذت می برد.

حكومت و قوامت مرد:

آیه ی قرآن می فرماید: الرجال قوامون علی النساء بما فضل اللّه بعضهم علی بعض، نمی گوید: بما فضل اللّه الرجال علی النساء. می خواهد بگوید به دلیل برتری كه مرد بر زن و زن بر مرد دارد، حق حكومت بر مرد است [57].

نشوز:

30. مسئله ی نشوز: در این مسئله نیز جنبه هایی باید در نظر گرفته شود:

الف. ظاهراً معنی نشوز تخلف امر نیست، زیرا در مورد مرد هم نشوز گفته شده. مقصود كج تابی كردن است.

اختلافات خانوادگی:

ب. آیا صحیح است كه اختلافات زن و شوهری كه غالباً مربوط است به اسرار خانوادگی [58]، در محكمه حل شود و در حضور بیگانه حل گردد، یا باید در خانه حل گردد؟ البته در خانه، مگر آنكه در خانه قابل حل نباشد، آنوقت فامیلی باید حل شود و در غیر این صورت به محكمه باید كشیده شود.

حق تأدیب و مجازات:

ج. مرد به موجب اینكه دولت حكومت خانواده را تشكیل داده، حق تأدیب هم با در نظر گرفتن جنبه ی وجدانی دارد.

د. كج تابی و نشوز یك وقت از طرف كسی شروع می شود كه
جلد پنجم . ج5، ص: 136
محبت از او شروع می شود و یك وقت از طرف كسی شروع می شود كه محبت او پاسخ ده است.

حق حكومت خانوادگی:

31. عطف به نمره ی 29 بند ب، اشكال را این گونه باید تقریر كرد:

انسان، خواه مرد و خواه زن، خودخواه و طالب تسلط بر دیگران آفریده شده است. از این رو انسانهایی كه نوعی ارتباط و اشتراك در زندگانی باهم پیدا می كنند طبعاً هركدام مایلند كاری كنند خود را بر دیگری یا دیگران مسلط كنند و او را تحت فرمان و اطاعت خود درآورند، خود را قهرمان و او را ضعیف گردانند. آنگاه در عمل یا یكی دیگری را مطیع می كند و یا آنكه شركت بهم می خورد و دو قطب یكدیگر را طرد می كنند، مانند دو نفر كه فی المثل شركتی تجارتی یا فنی تشكیل می دهند. اینجاست كه اخلاق و قانون دخالت می كند و به مبارزه با حس خودخواهی افراد برمی خیزد و هر فرد را قانع می كند به اینكه از اراده ی تسلط بر دیگری دست بكشد و به برابری و تساوی با دیگری تن دهد.

نوع حكومت و تسلط هریك از زن و مرد بر یكدیگر:

زن و مرد نیز به حكم اینكه بشرند همین طبیعت را دارند. هركدام از اول می خواهند بر دیگری مسلط شوند (داستان گربه سر تغار كشتن) . وظیفه ی قانون و اخلاق این است كه با حس خودخواهی هریك مبارزه كند و آنها را به اینكه برابر باشند قانع كند. وای به حال مردم اگر اخلاق و قانون نیز به كمك حس خودخواهی یك طرف بیاید و بخواهد دیگری را قانع و راضی كند كه به ضعف و زیردستی تن دهد. قانون اسلام در مورد حقوق مرد و زن چنین كاری كرده است. این است تقریر كامل اشكال.

حق حكومت مرد بر زن:

اما جواب: درست است كه انسان خودخواه است و هركسی مایل است شركای خود را در زندگی تحت نفوذ و سلطه ی خود قرار دهد. هم درست است كه مرد و زن نیز طبعاً شدیداً هركدام مایلند دیگری را تحت نفوذ و طاعت خود قرار دهند. اما در اینجا رمزی هست كه به موجب آن رمز حس تسلط مرد بر زن و حس تسلط زن بر مرد، نوع تأثیرشان با حس تسلط مرد بر مرد و زن بر زن تفاوت
جلد پنجم . ج5، ص: 137
می كند [59] در مورد دو مرد و دو زن حس تسلطها با یكدیگر می جنگند و در نتیجه یا یكی تسلیم می شود و ظلم برقرار می گردد ویا به حكم اخلاق صلح می كنند و عدالت برقرار می گردد و یا یكدیگر را طرد و ترك می كنند. اما حس تسلط مرد بر زن و حس تسلط زن بر مرد طوری است كه دو قطب را بیشتر به سوی یكدیگر جذب می كند؛ یعنی طرد نمی كند سهل است بیشتر جذب می كند، زیرا یك نوع نیست. مرد به موجب مردانگی می خواهد آمر و ناهی باشد و طرف از او حساب ببرد، از عامل هیبت و قدرت می خواهد استفاده كند، اما زن از اینكه طرف از او حساب ببرد و هیبت داشته باشد لذت نمی برد.

زن می خواهد مسلط باشد اما از راه دل، می خواهد قلب و احساسات و عواطف او را در دست داشته باشد و با عواطف او بازی كند. زن از مردی كه از او بترسد طبعاً تنفر دارد. یك زن فی المثل شاهزاده ممكن است شوهرش صد درصد مطیع امرش باشد، البته او از آن نظر كه هر انسانی مطاع بودن را دوست دارد او هم دوست دارد، اما از نظر یك احتیاج خاص زنانگی اقناع نمی شود. او مایل است شوهرش او را بپرستد، نه اینكه از او بترسد و مرعوب باشد.

پس این دو حس تسلط با یكدیگر نمی جنگند، بلكه بیشتر آنها را به سوی یكدیگر جذب می كند.

انسان، منزلی بالطبع است:

از اینجا معلوم می شود- همان طوری كه در ورقه های خانواده گفتیم- خیلی فرق است بین اجتماع منزلی و اجتماع مدنی. از لحاظ اجتماع مدنی نمی توان گفت انسان طبیعتاً اجتماعی است، یعنی
جلد پنجم . ج5، ص: 138
طبیعت و غریزه افراد را به یكدیگر جذب می كند ولی از لحاظ اجتماع منزلی می توان گفت كه طبیعت، مرد و زن را به یكدیگر جذب می كند. انسان منزلی بالطبع است اگرچه مدنی بالطبع نیست.

32. عطف [60]به نمره ی 13 (تعدد زوجات) ، برتراند راسل در كتاب زناشویی و اخلاق، صفحه ی 115 می گوید:

تعدد زوجات و راه حلی كه راسل پیدا كرده است:

در این زمینه ی تقلیل نفوس می توان یكی از اصول اخلاقی را تغییر داد و از آن نتایج مثبتی گرفت. در انگلستان كنونی بیش از دو میلیون زن زاید بر مردان وجود دارد كه بنا بر عرف باید همواره عقیم بمانند و این برایشان محرومیت بزرگی است.

حال اگر رسم بر این جاری شود كه دختران بتوانند مادر بشوند و به آنان كمك اقتصادی بشود، می توان پیش بینی كرد كه بسیاری از زنان مجرد امروز دارای اولاد خواهند شد. وحدت ازدواج كامل مبتنی بر فرض تساوی تقریبی زنان و مردان است. جایی كه این تساوی وجود ندارد قساوت زیادی درباره ی كسانی می شود كه به حكم قانون ریاضی باید مجرد بمانند.

حال اگر مایل به ازدیاد نفوس باشیم این قساوت، گذشته از نظر خصوصی، از لحاظ عمومی نیز مجاز نخواهد بود.

برای نظرات پراكنده و متناقض راسل، رجوع شود به صفحه ی 11 و 66 و 67 و 68 كتاب زناشویی و اخلاق.

حق تأهل:

33. عطف به سخنرانی 12 ماه رمضان، حق تأهل یكی از طبیعی ترین حقوق بشری است. ما پیشنهاد می كنیم به سازمان ملل كه
جلد پنجم . ج5، ص: 139
همان طوری كه حق آزادی و مساوات و حق كار و حق باسواد شدن را به رسمیت شناخته است، حق تأهل را نیز اضافه كند؛ یعنی حق تأهل برای زنان بی شوهر و بی سرپرست و قانون تعدد زوجات را به رسمیت بشناسد. چرا سازمان ملل این حق طبیعی را فراموش كرده است؟ ثابت كند كه فقط پناهگاه ستمكاران و زورمندان نیست، لااقل جزئی از حقیقت در كار او هست.

34. طرفداران تساوی حقوق به ادوار چهارگانه ی تاریخ متوسل شده اند [61]. مقایسه شود توسل اینها به این ادوار فرضی تاریخ، به توسل سوسیالیستها به این ادوار. معلوم نیست چرا همه ی اینها طالب بازگشت به حالت اول (ارتجاع) شده اند و سعادت را در بازگشت می دانند. البته این سخنان از طرفی نظر روسو را به یاد می آورد كه سعادت بشر را در زندگی انفرادی، و اجتماع را مایه ی بدبختی می داند و از طرف دیگر آدمی را به یاد نظریه ی عرفا در زمینه ی اظهار تأسف از آلودگی بشر به طبیعت و تنزل از مقام قرب الهی و آرزوی بازگشت به اصل اول می اندازد. البته نه در نظر عرفا و نه در نظر آقایان بازگشت عیناً به نقطه ی اول نیست، به نقطه ای است محاذی نقطه ی اول ولی در سطحی عالیتر. لهذا می گویند حركت وجود و هستی، قوسی و دایره ای و روی خط منحنی است. به هر حال این گونه اشعار را به یاد می آورد:
هبطت الیك من المحل الارفع
و رقاء ذات تعزّز و تمنّع
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ
كه بودت آشیان بیرون از این كاخ
خلیل آسا دم از ملك یقین زن
نوای لااحب الآفلین زن*

[1] ایضاً ج 2، ص 211 ذیل آیه یولاتنكحوا المشركات حتی یؤمنّ. ایضاً ص 216 ذیل آیه یو یسئلونك عن المحیض. . . و [آیه ی] نساؤكم حرث لكم.
[2] رجوع شود به صفحه ی 86 و 87، بحث آقای طباطبایی.
[3] و در واقع باید گفت از نظر فطرت، زندگی خانوادگی و وحدت طبیعی زوجین هدف خلقت است و قانون تشریع هم به بدرقه ی تكوین رفته است.
[4] در اینجا دو مسئله ی فلسفی دیگر هست: یكی اینكه آیا در طبیعت هدف هست و ما باید در قوانین خود از طبیعت از جنبه ی غایی الهام بگیریم؟ دیگر اینكه فرضاً اصل علت غایی را نپذیریم كه مربوط به هدف و آینده است، وضع حاضر را در قانون باید بپذیریم. طبیعت را نمی توان نادیده گرفت.
[5] تفاوت در حقوق مثل تفاوت كودكان و سفها با دیگران در حق استفاده از مال و تصرف در آن، یا حق قضاء و افتاء. پس حتی لازم نیست همیشه میان افراد امكانات قانونی متساوی هم باشد، مگر اینكه بگوییم حقوق نامبرده فعلیت است نه امكان كماهوالحق.
[6] در یادداشتهای حقوق زن گفته ایم كه حقوق از استعداد و نوع مسیر تكاملی طبیعی انتزاع می شود. رجوع شود.
[7] حتی فریاد نر و ماده متفاوت است. خروس معمولاً می خواند به خلاف مرغ، اسب نر به خاطر اسب ماده شیهه می كشد نه مادیان، شیهه ی اسب و نعره ی الاغ خِطبه ی اوست. خروس به سراغ مرغ می رود. شهوت جنسی در جنس نر تهاجمی است و بیشتر هم هست، فشاری نظیر فشار ادرار دارد. اما در جنس ماده انفعالی و عكس العملی است و به میزان طلب جنس نر است. در حیوانات مطلقاً شهوت جنس ماده از جنس نر كمتر است.
[8] رجوع به نمره ی 22، اشعار عراقی.
[9] در مورد اجتماع مدنی این بحث هست كه آیا انسان مدنی بالطبع است یا نه؟ ولی در اجتماع منزلی جای این بحث نیست. قطعاً انسان اجتماعی منزلی بالطبع آفریده شده. غریزه ی اجتماع منزلی غیر از غریزه ی جنسی و شهوت مشخصی است. انسان، تنها طالب وسیله ی دفع شهوت نیست، بلكه طالب یار و انیس و محبوبی و محبی است.
[10] كما اینكه اختلاف استعداد افراد بشر در اجتماع مدنی نیز براساس همین حكمت است. همه استعداد دارند اما یك جور استعداد ندارند.
[11] رجوع شود به نمره ی 28، صفحه ی 132.
[12] رجوع شود به صفحه ی 131، نمره ی 26.
[13] عرب جاهلیت كه به دختر كه فرزند بود ظلم می كرد روی حس استخدام نبود، در اثر گرفتاری به عادت جاهلانه بود. لحن قرآن این خصوصیت را خوب بیان می كند: و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه. . . معلوم می شود در كشمكشِ حس علاقه به فرزند و مبارزه با عار و ننگ واقع می شده.
[14] در زندگیهای ماقبل تمدن كه قانون حكومت نمی كرده و امنیت در كار نبوده، مقیاس ارزش زور بازو و قوه ی دفاع از دشمن بوده. لهذا قهرمانان و یلان و گردان ارزش فوق العاده داشته اند. یكی مرد جنگی بهتر بوده از صدهزار آدم غیر جنگی.

امروز قهرمانی جنبه ی تشریفاتی و فانتزی دارد و در گذشته جنبه ی حیاتی داشته است.

علیهذا كم ارزش بودن زن مربوط به جنبه ی صنفی او نبود، مربوط به عدم قدرت دفاع بوده. مرد بی قدرت هم بی ارزش بوده. ارزشی كه امروز برای علم و سیاست و صنعت است، آن روز برای پهلوانی بوده است. داستانهای افسانه ای فردوسی نمونه ای از این طرز تفكر است.
[15] می توان گفت صدی هفتاد بلكه هشتاد نهضت شهوانی است، صدی پانزده ناشی از جهالت و بی سوادی است، صدی پنج ناشی از حسن نیت است و درست می گویند اما ایرادشان بر مسلمین وارد است نه بر اسلام.

به قول حكیم الهی در حقیقت مردها زنها را از این نظر اغفال كرده و می كنند و می خواهند با این وسیله از آنها [بیشتر كامجویی كنند. ]
[16] رجوع شود برای این خلاصه به ورقه های تفاوتهای زن و مرد.
[17] رجوع شود به صفحه ی 131، نمره ی 26.
[18] برخلاف نظر علامه طباطبایی كه در صفحه ی 82- 86 گذشت.
[19] رجوع شود به صفحه ی 103 و به خلاصه ی صفحات 104- 126 به صفحه ی 126- 129 و به خلاصه ی مباحث خانواده، به ورقه های خانواده.
[20] روح اجتماع منزلی یگانگی است. اسلام بزرگترین توفیقها را عملاً در محیط اجتماع منزلی پیدا كرده است. حتی یك خانواده نمی توان پیدا كرد كه هریك از مرد و زن در كمال صفا پا به درون مرز دیگری نگذاشته باشد، بلكه مرزی در میان نیست. كدام زن است كه از خدمت مجانی به خانه استنكاف كند و برای كم خرج كردن چانه نزند و كدام مرد است كه به واجبات اكتفا كند؟
[21] این نكته بسیار قابل توجه است در امر خانواده. رجوع شود به ورقه های خانواده.
[22] این دروغ است كه می گویند: بهشت آنجاست كازاری نباشد- كسی را با كسی كاری نباشد، بلكه بهشت آنجاست كه همه با هم كار داشته باشند اما به این نحو كه همه با هم محبت بورزند و به سرنوشت هم علاقه مند باشند، عاطفه اجتماعی باشد.

جهنم آنجاست كه تخاصم باشد. آنجا كه نه محبت است و نه آزار، نه بهشت است و نه جهنم.
[23] در اسلام تدابیری اتخاذ شده كه كانون خانواده به صورت یك كانون محبت باقی بماند نه تنها به صورت یك كانون حفظ حقوق.
[24] خانم برای بیرون خود را مثل طاووس می آراید و در خانه برای شوهر به بدترین وضعی ظاهر می شود. اینها مثل كبوترهای موسی بن جعفرند كه دانه را در آنجا می خورند و فضله را در بقعه ای در بغداد می اندازند. خانه برای اینها مثل بغداد برای آن كبوتران است. در اسلام لعنت شده زنی كه خود را برای مردان دیگر بیاراید و همچنین مردی كه خود را برای زنان دیگر بیاراید، برعكس امر شده به تجمل هریك از مرد و زن برای همسر خود.
[25] به عبارت دیگر محبت قابل قسمت و كثرت است اما عشق یعنی محبتی كه از منطق خارج باشد و زمام را از كف عقل بگیرد، قابل تقسیم و كثرت نیست. دو عشق در آن واحد ممكن نیست، ولی دو محبت یا یك عشق و یك محبت قابل جمع است. آنچه در طبیعت، وسیله است محبت است نه عشق. عشق در غیر خدا انحراف از مجرای اصلی و فطرت است و نوعی بیهوشی و تخدیر است.
[26] رجوع شود به نمره ی 16.
[27] رجوع شود به ورقه های خانواده نمره ی 8.
[28] و حتی در آمیزشهای نامشروع نیز قهراً از طبیعت پیروی می شود. یك پسر و دختر جوان كه دور از چشم دیگران با یكدیگر آمیزش می كنند، پسر برای دختر خرج می كند نه دختر برای پسر. برای یك پسر عیاش كافی است پولدار باشد و برای یك دختر عیاش كافی است زیبا باشد. پسر خوشگل و بی پول و دختر بی ریخت و پولدار، ابزار عیاشی ندارند.
[29] بعلاوه لطافت زن نباید در كارگاهها از میان برود.
[30] در فقه مقرر است كه در نكاح، زن در برابر مهر نیست بلكه زن و مرد در برابر یكدیگرند، بلكه اعتبار نكاح اعتبار معاوضه نیست به هیچ وجه، اعتبار تركیب و تزویج است. دو عنصر تركیب، مرد و زن می باشند. كلمه ی صُداق و صَدُقه كه به مهر گفته می شود، برای این است كه علامت صدق طلب و محبت مرد است. در قرآن كلمه ی «نحله» به كار رفته است كه به معنی عطیه ی بلاعوض است: واتوا النساء صدقاتهن نحلة. ریشه ی كلمه ی «مهر» بر ما معلوم نشد.
[31] رجوع به نمره ی 19، اشعار عراقی
[32] رجوع شود به ورقه ی تأثیر زن در مفتون كردن مرد.
[33] اگر كسی برای وصال كسی پول خرج كند غیر این است كه او را بخرد.
[34] رجوع شود به نمره ی 21 و نمره ی 6 و نمره ی 32 و 33.
[35] رجوع شود به پاورقی صفحه ی 109.
[36] [از اینجا تا صفحه ی 120 محل ستاره، مطالبی است كه در نسخه ی اصل دستنویس بر روی آنها یك خط طولی كشیده شده است. علت خط خوردگی به احتمال زیاد مورد استفاده قرار گرفتن این مطالب در جای دیگری بوده است. نظر به اینكه به حذف این قسمت از یادداشتها از طرف استاد یقین نداشتیم، با بیان این توضیح به درج آن مبادرت ورزیدیم. ]
[37] رجوع شود به نمره ی 32، سخن راسل.
[38] رجوع شود به نمره ی 14.
[39] و ما نام این حق را حق تأهل یا حق ایجاد فرزند پدردار می نامیم. رجوع شود به نمره ی 32، راه حلی كه راسل پیدا كرده است.
[40] بعضی از حیوانات مثل خروس، یك نر چندین ماده را سرپرستی می كند.
[41] رجوع به صفحه ی 114
[42] رجوع به صفحه ی 109
[43] رجوع شود به نمره ی 21 و 22.
[44] اسلام برخلاف سایر مقررات و قوانین تنها طالب عمل نیست، طالب ایمان و دل و احساسات هم هست؛ تنها عمل را تحت اختیار نمی گیرد، دل را هم تحت اختیار می گیرد. قرآن همیشه می گوید: الذین امنوا و عملوا الصالحات.
[45] خود این مجله باید به دست آید.
[46] ظاهراً مقصود این است كه واقعاً زن تحت قیمومت مرد نبوده و این مؤید نظر ماست كه در این یادداشتها و ورقه های زن در اسلام مكرر گفته ایم.
[47] پس زن به طبیعت خود میدان را برای مرد خالی گذاشته است. پس معلوم می شود آنچه ما گفتیم در وحدت زن و مرد و اختلاف غریزه ی آندو صحیح است.
[48] رجوع شود به نمره ی 32 و 33، راه حلی كه راسل برای این مشكل پیدا كرده است.
[49] همان دو طبقه ای كه به شكل دیگر طبق تقریر كتابشبهات حول الاسلامدر قرن نوزدهم محجور و مظلوم و منكوب شدند ولی در این تاریخ كسی به فریاد آنها نرسید مخصوصاً زنها، ولی در آن عصر قرآن به فریاد آنها رسید. ضمناً معلوم باشد كه ظلم به زن آنگاه صورت می گیرد كه زن بی شوهر بماند، مانند كودك كه آنگاه مظلوم می شود كه یتیم بماند. همان طوری كه كودك از ناحیه ی پدر، مظلوم واقع نمی شود زن نیز از ناحیه ی همسر طبیعی مظلوم واقع نمی شود. كودك از ناحیه ی پدر بدلی یعنی سرپرست و زن از ناحیه ی شوهر بدلی یعنی رفیق و یا شوهری كه قصد ازدواج و عدالت ندارد مورد ظلم و تعدی واقع می شود. به هر حال اینچنین بحرانی، هم در جاهلیت و هم در اروپای قرن نوزدهم- كه دامنه اش تا قرن بیستم كشیده شده است وجود داشته است. یكی از مفاخر عظیم قرآن این است كه سوره ای به نام سورة النساء دارد و در این سوره ی مباركه قوانینی به نفع این دو طبقه با رعایت جوانب فطرت و طبیعت وضع كرده است.
[50] زیبایی باید با ناز و دلال و غرور توأم باشد. احتیاج و ذلت، آنهم احتیاج به پول، دشمن زیبایی است.
[51] بعلاوه ی عادت زنانگی كه از عوارض استعداد تولد فرزند است. بعلاوه ی اینكه زن اگر آمیزش نكند با مرد، تحت فشار غریزه است، اگر آمیزش بكند و جلوگیری كند عوارض دیگری دارد.
[52] به عبارت دیگر تعدد زوجات بهترین چاره جویی یك مشكل اجتماعی است؛ نه اینكه خوب است در مقابل وحدت زوجه، بلكه خوب است یعنی بهترین راه حل مشكل اجتماعی است.
[53] رجوع شود به كتابزن و آزادی، صفحه ی 16- 24.
[54] اشعار مولوی در صفحه ی 75 گذشت آنجا كه گفت:
مهر و رقّت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
[55] روی همین اصل است كه اینها تنها اصل فلسفی حاكم بر زندگی را اصل تنازع بقا می دانند و به اصل «الحكم لمن غلب» بلكه «الحق لمن غلب» معتقدند، در صورتی كه علایق دیگر هم هست كه مبنای اصل تعاون بقاست.
[56] رجوع شود به سخنرانی نهم دهه ی دوم مسجد دباغخانه.
[57] رجوع شود به نمره ی 31.
[58] اسرار خانوادگی تنها اسرار جنسی نیست، تمام داخل زندگی خانوادگی حتی در برابر نزدیكترین اقوام، اسرار است.
[59] اساساً طرز تفكری كه در اشكال است مانند طرز تفكری كه تاریخ روابط مرد و زن را به چهار دوره تقسیم می كند، براساس فلسفه ی تنازع بقاست كه یگانه عامل محرك و باعث بشر را خودخواهی و منفعت طلبی می داند و به حسی كه سبب تعاون بقا بشود و اصیل و طبیعی باشد معتقد نیست. این اصل در اجتماع مدنی خطاست تا چه رسد به اجتماع منزلی كه در متن بیان شده.
[60] [از اینجا تا صفحه ی بعد محل ستاره، مطالبی است كه در نسخه ی اصل دستنویس بر روی آنها یك خط طولی كشیده شده است. علت خط خوردگی به احتمال زیاد مورد استفاده قرار گرفتن این مطالب درجای دیگری بوده است. نظر به اینكه به حذف این قسمت از یادداشتها از طرف استاد یقین نداشتیم، با بیان این توضیح به درج آن مبادرت ورزیدیم. ]
[61] رجوع شود به ورقه های زن، مظالم مرد بر زن و تفسیر تاریخ.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است