تعریف زهد
زهد به حسب اصل لغت در مقابل رغبت (متعدی به فی) است.
در اصل لغت اگر گفته شود: زهد زید فی هذا الامر یا هذا الشئ، یعنی
بی رغبت شد.
ولی عرف اصطلاح خاصی دارد در مورد زهد در دنیا و زندگی
زاهدانه. در اینجا مقصود این نیست كه بی رغبت و میل شده است،
بلكه مقصود این است: به خاطر هدف خاصی (مثلاً تخلّی برای
عبادت یا ایثار یا آزادمنشی یا خفت مؤنه یا رهایی از اسارت نفس و
سلطه و قدرت اشیاء بر خود) عملاً بی اعتنا و بی رغبت شده است؛
یعنی عملش عمل بی رغبتهاست، زیرا عملاً از لذت گرایی و تنعم
پرهیز دارد.
از اینجا معلوم می شود كه زهد یك رویّه و روش اخلاقی و یك
متد خاص زندگی است نه یك حالت بی میلی طبیعی، یك نوع خاص
از زندگی است كه بشر انتخاب می كند برای هدف خاصی
[1]
در ماهیت زهد تنزه عملی از مادیات و ساده زندگی كردن افتاده
است و چنانكه بعداً خواهیم گفت اگر در موردی كلمه ی زهد اطلاق
شود در عین اینكه انسان عملاً از حداكثر مواهب زندگی برخوردار
جلد پنجم . ج5، ص: 389
است، به اعتبار هدف و روح زهد است نه به اعتبار مفهوم و ماهیت
آن، یعنی احیاناً ممكن است آن هدفها حاصل شود بدون توسل به
اعراض از مادیات.
اكنون ببینیم هدفهای زهد چه چیزها می تواند باشد:
1. ترك مادیات برای اینكه مادیات به دنیا تعلق دارد، به خاطر
اینكه تخلّی و فراغت برای عبادت پیدا شود. و البته این نوع ترك
مادیات شامل ترك كار و كسب و شغل و عمل و اداره ی خانواده و
اجتماع هم می شود و براساس این فكر است كه هریك از نماز و روزه
و دعا و عبادت از یك طرف و كار و كسب و زندگی از طرف دیگر به
دنیای جداگانه ای تعلق دارد؛ اولی مربوط به آخرت است و دومی
مربوط به دنیا. این نوع زهد مستلزم كناره گیری و اعراض و عزلت و
رهبانیت است. این نوع زهد قطعاً مخالف تعلیمات اسلام است.
2. ترك لذات مادی به خاطر وصول به لذات آخرت. این نوع زهد
مستلزم ترك كار و كسب و شغل و فعالیت- كه وظیفه است- نیست،
فقط مستلزم ترك لذت و تحریم طیبات دنیاست به خاطر نوعی تضاد
میان لذتها و خوشیها و سعادتهای دنیوی با لذتها و خوشیها و
سعادتهای اخروی. این نوع زهد همان است كه بوعلی آن را معاوضه
می خواند و معلوم نیست كه این معامله حتی صحیح باشد، یعنی
معلوم نیست كه كسی به خاطر ترك لذت دنیا به لذتی اخروی نائل
شود. اگر چنین معامله ای صحیح می بود حتماً در اسلام طیبات دنیا
حرام می شد و قرآن این نظر و فكر را رد كرده آنجا كه فرموده:
قل من
حرّم زینة اللّه التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق.
در اسلام استفاده از لذات مشروع هرچند زیاد باشد، به هیچ
وجه شرعاً حرام نیست و مانع لذتهای اخروی- كه از انجام اعمال
عبادی بالمعنی الاعم یا بالمعنی الاخص حاصل می شود نمی گردد. و
لهذا زهد به معنی ترك كار و كسب و عمل و زندگی، حرام است و زهد
به معنی تنزه از لذات و طیبات دنیا واجب نیست و البته چون ترك
حلال و مباح است حرام هم نیست
جلد پنجم . ج5، ص: 390
ولی همین ترك لذت مباح و حلال اگر به منظور صحیح و معقول
باشد، مندوب و فضیلت است. اكنون باید ببینیم چه منظورها و
هدفهایی است كه مشروط به تنزه از لذات مادی است و اساساً چنین
هدفهایی كه به چنین وسیله ای نیازمند باشد وجود دارد یا ندارد و آیا
اسلام چنان هدفهایی را به رسمیت می شناسد یا نمی شناسد
[2]
اینك توضیح آن هدفها:
1. ایثار و مقدم داشتن غیر بر خود
[3]و این یكی از عالیترین
شئون انسانی است. البته ایثار در شرایطی است كه نیازمندانی وجود
داشته باشند
(و یؤثرون علی انفسهم و لو كان بهم خصاصة). انسانهای
ایثاركننده كه سیر می كنند و گرسنه می مانند، نمی پوشند و می پوشانند،
نمی خورند و می خورانند، راحت نمی كنند و راحت می رسانند، لذت
نمی برند و لذت می رسانند، می سوزند و روشن می كنند، نمی خوابند تا
دیگران بیاسایند، به بستر نرم نمی روند تا دیگران در بستر نرم
بخوابند، انسانهای شكوهمند و باعظمت اند و احترام دیگران را جلب
می كنند.
2. ترك تنعم
[4]برای ابراز همدردی و همسطحی با ضعفای
امت. ابراز همدردی، ولی به این صورت به تخفیف آلام دردمندان
كمك می كند. می دانیم كه مستمند و فقیر دو نوع درد دارد: یكی درد
ناداری و تهیدستی و دستنارسی به اوّلیات زندگی از غذا و لباس و
مسكن و مدرسه و دارو و غیره، و دیگر رنج روحی از همسطح نبودن
با دیگران. بشر نمی تواند ببیند كه حریفان بنوشند و بپوشند و بخندند و
قهقهه زنند و او نظاره كند. مواسات و مؤاخات و تراحم اجتماعی و
مبادله ی عواطف ایجاب می كند كه انسان خود را در غم شریك دیگران
قرار دهد و وقتی كه نمی تواند آنها را در سطح خود بیاورد، خودش
عملاً در سطح آنها زندگی كند
جلد پنجم . ج5، ص: 391
امام صادق- همچنان كه در دفتر. . . شماره. . . گفتیم در یك سال
گرانی كه مردم دسترسی به نان گندم خالص نداشتند دستور دادند كه
پیشكارشان گندمهای موجود ذخیره ی سال را در بازار بفروشد و
روزانه از بازار نان جو مخلوط با گندم بخرد تا مانند دیگران زندگی
كند.
این وظیفه برای همه فضیلت و كمال است و برای پیشوایان امت
واجب و حتم است.
بحار جلد 9، صفحه ی 578 به نقل از كافی می گوید:
قال امیرالمؤمنین علیه السلام: ان اللّه جعلنی اماماً لخلقه ففرض علیّ
التقدیر فی نفسی مطعمی و مشربی و ملبسی كضعفاء الناس كی
یقتدی الفقیر بفقری و لایطغی الغنی غناه.
نهج البلاغه، خطبه ی 207 داستان علاء بن زیاد حارثی. . .
3. تسلط بر نفس و رهایی از اسارت طبیعت نفسانی خود. این
نوع زهد درست است.
علل النفس بالقنوع و الاّ طلبت فوق ما یكفیها.
رجوع به ورقه های زهد علی، داستان عدی بن حاتم و مولی.
4. همدردی و همسطحی پیشوایان با ضعفای امت. قال
امیرالمؤمنین علیه السلام:
ان اللّه جعلنی اماماً لخلقه ففرض علیّ التقدیر فی نفسی مطعمی و
مشربی و ملبسی كضعفاء الناس كی یقتدی الفقیر بفقری و
لایطغی الغنی غناه
[5]
ایضاً نهج البلاغه خطبه ی 207 داستان علاء بن زیاد حارثی:
جلد پنجم . ج5، ص: 392
. . . ان اللّه فرض علی ائمة الحق ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس
لئلا یتبیّغ بالفقیر فقره.
5. تبعیت از زمان و شرایط زمان. امام صادق علیه السلام:
ان علی بن ابی طالب كان یلبس ذلك فی زمان لاینكر و لو لبس
مثل ذلك الیوم لشهر به فخیر لباس كل زمان لباس اهله غیر
ان قائمنا اهل البیت اذا قام لبس ثیاب علیّ و سار بسیرة علیّ.
زهد و انجذاب
به حق
ر. ك: ورقه های
یادداشت
فلسفه ی زهد:
6. ریاضت نفس برای انجذاب به حق. بحار جلد 16، جزء 2،
صفحه ی 84: امام صادق علیه السلام:
. . . و كل قلب فیه شك او شرك فهو ساقط، و انما ارادوا الزهد
لتفرغ قلوبهم للاخرة.
بوعلی در نمط نهم اشارات می گوید: الزهد عندالعارف تنزه ما
عن. . .
نهج البلاغه حكمت 103:
و قد رئی علیه ازار خلق مرقوع فقیل له فی ذلك، فقال: یخشع
له القلب و تذل به النفس و یقتدی به المؤمنون. ان الدنیا و
الاخرة عدوان متفاوتان و سبیلان مختلفان، فمن احب الدنیا و
تولاها ابغض الاخرة و عاداها و هما بمنزلة المشرق و المغرب، و
ماش بینهما كلما قرب من واحد بعد من الاخر و هما بعد ضرتان.
ایضاً حكمت 104:
عن نوف البكالی قال: رأیت امیرالمؤمنین علیه السلام ذات لیلة و قد
جلد پنجم . ج5، ص: 393
خرج من فراشه فنظر فی النجوم فقال: یا نوف أراقد انت ام
رامق؟ فقلت: بل رامق. قال: یا نوف! طوبی للزاهدین فی الدنیا
الراغبین فی الاخرة، اولئك قوم اتخذوا الارض بساطاً و ترابها
فراشاً و مائها طیباً و القرآن شعاراً و الدعاء دثاراً، ثم قرضوا
الدنیا قرضاً علی منهاج المسیح. یا نوف! ان داود علیه السلام
قام فی مثل هذه الساعة من اللیل فقال: انها ساعة لایدعو فیها
عبد الاّ استجیب له الاّ ان یكون عشاراً او عریفاً او شرطیاً او
صاحب عرطبة (الطنبور) او صاحب كوبة (الطبل) .
7. رهایی از اسارت و سلطه و اقتدار اشیاء
[1] ولی ظاهر این است كه زهد همان بی رغبتی است اما نه بی رغبتی طبیعی در
مقابل میل و رغبت طبیعی كه همان اشتهای طبیعی است، بلكه بی رغبتی فكری و عقلی و
آرزویی و به عبارت دیگر توجه آرزوها و ایده ها از مادیات به سوی غیر مادیات،
و البته نتیجه اش یك روش خاص عملی و یك متد خاص زندگی است. زهد
بی اعتنایی به مادیات است و در حقیقت ترك مادیات از نظر بی اعتنایی به آنها.
منشأ این بی اعتنایی این است كه ملاكها و ایده ها برای زاهد پیدا می شود كه چون غرقه
شدن در مادیات را با آنها منافی می بیند، خود را آلوده نمی سازد.
[2] این فلسفه را می توان با فلسفه ی شماره ی 1 یكی كرد.
[3] . رجوع شود به ورقه های یادداشت فلسفه ی زهد.
[4] . رجوع شود به ورقه های یادداشت فلسفه ی زهد.
[5] بحار، جلد 9، صفحه ی 578، نقل از
كافی