در
کتابخانه
بازدید : 671528تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد پنجم
مقدمه
Expand حرف زحرف ز
Collapse حرف سحرف س
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
درس اول: فایده و لزوم درس اخلاق برای مسافران حج اخلاق و آداب سفر، بخشی از اخلاق و آداب انسانی است. هر انسانی از آن نظر كه انسان است باید دارای خُلقها و خویهای پسندیده و بزرگوارانه باشد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: علیكم بمكارم الاخلاق فان ربی بعثنی بهابر شما باد به اخلاق بزرگوارانه كه خداوند مرا برای همینها مأموریت داده است. آنگاه فرمود:

و ان من مكارم الاخلاق ان یعفو الرجل عمن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه و یعود من لایعوده [1] یعنی از جمله اخلاق بزرگوارانه این است كه آدمی در مقابل بدیهای مردم خوبی كند به اینكه از انتقام صرف نظر كند و ببخشاید، به كسی [كه ] از احسان به او دریغ داشته است احسان كند، با كسی كه پیوند با او را بریده است از نو پیوند كند، كسی را كه از او عیادت نكرده است عیادت كند.

اخلاق بر دو قسم است: عمومی و خصوصی. اخلاق عمومی
جلد پنجم . ج5، ص: 457
وظایفی است كه انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت كند. ولی اخلاق خصوصی ناشی از وظایف و تكالیفی است كه انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا می كند.

مثلاً اخلاق خانوادگی نوع خاصی از اخلاق است، اخلاق كسبی نوعی دیگر است.

مسافرت، اخلاق و آداب خاصی را ایجاب می كند زیرا وضع جدیدی برای انسان به وجود می آورد و انسان را در شرایط خاصی قرار می دهد كه با محیط اقامت یعنی وطن متفاوت است. در مسافرت انسان با یك عده كه «همسفر» نامیده می شوند، شب و روز بسر می برد. بسیاری از پرده ها كه تا آن وقت میان او و همسفرانش وجود داشت خواه ناخواه برداشته می شود، خواب و بیداری اش با آنهاست، همكاریها و همگامیهایی كه هرگز در حضر پیش نمی آید لازم می شود. اینها قهراً وظایف و تكالیف خاصی را به وجود می آورد و آمادگی روحی و اخلاقی مخصوصی را ایجاب می كند.

در دین مقدس اسلام به این بخش از اخلاق توجه مخصوص شده و دستورهای بسیار مفید و ثمربخش- كه نمونه ی دیگری از جامعیت و عمق تعلیمات این دین مبین است- داده شده است. ما امیدواریم بتوانیم اینها را برای شما آقایان و بانوان محترم كه عازم سفر بیت اللّه می باشید بیان كنیم.

اتفاقاً علمای اسلام این دستورهای اسلامی را در مقدمه ی حج ذكر كرده اند، زیرا در میان فرایض اسلامی این فریضه است كه مستلزم سفر و خروج از وطن می باشد.

ما قبل از آنكه وارد متن آن دستورها بشویم، مقدمتاً دو مطلب را توضیح می دهیم: یكی راجع به فایده و لزوم این درس برای حجاج محترم، دیگر راجع به معنی كلمات «اخلاق» و «آداب» و «سفر» كه در عنوان درس ما قرار گرفته اند و همچنین كلمه ی «رفیق» كه معمولاً در مورد همسفر به كار برده می شود. اما فایده و لزوم این درس:

فرضاً آمادگی اخلاقی برای سایر مسافرتها لازم نباشد، برای این
جلد پنجم . ج5، ص: 458
سفر مذهبی اجتماعی كمال ضرورت دارد. این سفر علاوه بر جهاتی كه در سایر سفرها وجود دارد یك سفر روحی و مذهبی است. بدیهی است تا انسان از نظر روحی پاك و منزه نباشد نمی تواند از یك برنامه ی روحی بهره ی معنوی ببرد.

گاهی بعضی افراد می پرسند: چطور است كه از نظر اسلام استطاعت مالی و استطاعت بدنی و استطاعت طریقی شرط است اما استطاعت روحی و اخلاقی شرط نیست؟ یعنی چطور است كه حاجی باید از لحاظ مالی آنقدر ثروت داشته باشد كه به راحتی برود به مكه و برگردد و ضربه ای به كار و كسب و وضع خانواده اش وارد نشود، و از لحاظ بدنی باید سالم باشد مریض نباشد، از لحاظ راه باید امنیت داشته باشد، اما لازم نیست كه حاجی از لحاظ روحی و اخلاقی سرمایه ی كافی داشته باشد؟ چرا؟ جواب این است كه استطاعت روحی و اخلاقی هم شرط است اما با یك تفاوت و آن اینكه سایر استطاعتها شرط وجوب است و اما استطاعت روحی و اخلاقی شرط وجود است.

توضیح مطلب:

شرط وجوب یعنی شرطی كه تا پیدا نشود تكلیفی در كار نیست. مثلاً رسیدن مال به حد نصاب شرط وجوب زكات است، تا مال به حد نصاب نرسد تكلیفی نیست. اما شرط وجود یعنی شرطی كه تا آن شرط محقق نشود عمل انسان صحیح یا قبول نیست. مثلاً پاكی لباس و بدن شرط نماز است اما شرط وجود است، یعنی بدن و لباس باید پاك باشد تا نماز درست باشد. همچنین حضور قلب شرط نماز است، یعنی باید حضور قلب باشد تا نماز مقبول واقع شود و انسان را بالا ببرد و آثار خود را ببخشد.

فرق این دو نوع شرط این است كه انسان مكلف نیست شرط وجوب را ایجاد كند، بلكه هروقت موجود شد آن وقت انسان تكلیف پیدا می كند. مثلاً انسان مكلف نیست كه حتماً مال خود را به حد نصاب برساند كه زكات بدهد ولی اگر به حد نصاب رسید زكات
جلد پنجم . ج5، ص: 459
واجب می شود. اما شرط وجود شرطی است كه الزاماً باید آن را ایجاد كرد. مثلاً الزاماً باید لباس و بدن را پاك نگه داشت تا نماز صحیح باشد. همچنین الزاماً باید حضور قلب وجود داشته باشد تا نماز مورد قبول واقع شود و اثر واقعی خود را ببخشد.

پس شرط وجود از شرط وجوب مهمتر است. استطاعت اخلاقی و روحی شرط وجود است، یعنی تنها در صورت آمادگی روحی و اخلاقی است كه انسان از مزایای بی پایان روحی و اجتماعی بهره مند می شود و اگر انسان این آمادگی را نداشته باشد «محنت بادیه خریده به سیم» .

حالا چه دلیلی داریم كه استطاعت روحی، شرط وجود یعنی شرط مقبولیت و مفید بودن حج است؟ برای نمونه این روایت را ذكر می كنیم:

شیخ صدوق روایت كرده است كه امام باقر علیه السلام می فرمود:

مایعبأ بمن یؤمّ هذا البیت اذا لم یكن فیه ثلث خصال: خلق یخالق به من صحبه و حلم یملك به غضبه و ورع یحجزه عن محارم اللّه [2] یعنی كسی كه به قصد حج به خانه ی كعبه می آید، مورد عنایت حق واقع نمی شود مگر آنكه در او سه خصلت وجود داشته باشد: اخلاق مناسبی برای معاشرت با همسفران داشته باشد، دارای نیروی حلم و بردباری باشد كه بتواند جلو خشم خود را- كه خواه ناخواه موجبات آن در سفر پیش می آید بگیرد، پارسایی داشته باشد كه جلو او را از گناهان بگیرد.

از اینجا می توان تكلیف حجاجی كه بی جهت با رفقا به نزاع برمی خیزند، زود از كوره در می روند، انواع گناهان از دروغ و غیبت و
جلد پنجم . ج5، ص: 460
غیره مرتكب می شوند، فهمید و متأسفانه نقاط ضعف زیادی از این جهت در غالب حجاج محترم دیده می شود. ممكن است بگویید استطاعت روحی و اخلاقی شرط قبول همه ی عبادات است، اختصاص به حج ندارد زیرا خداوند در قرآن می فرماید: انما یتقبل اللّه من المتقین [3]یعنی همانا منحصراً خداوند عمل متقیان را می پذیرد؛ تا انسان دارای تقوا و پاكی نباشد، هیچ عملی از او قبول نمی شود.

عرض می كنم بلی چنین است. هر عملی آمادگی قبلی روحی می خواهد ولی با این تفاوت كه عمل حج گذشته از اینكه عبادت است و باید به قصد قربت بجا آورده شود و علیهذا احتیاج دارد به تقوای قلب، یك عمل اجتماعی است. هركسی باید دارای اخلاق اجتماعی مناسبی باشد تا بتواند این وظیفه ی الهی را درست انجام دهد و آن اثری كه منظور اسلام از این اجتماع بزرگ است پیدا شود. در حدیثی كه نقل كردیم، به سه خصلت اشاره شده بود و دوتای آنها مربوط است به شایستگی انسان از نظر اخلاق معاشرتی. برای اینكه انسان نماز درستی بخواند یا زكاتی را به قصد قربت ادا كند، لزومی ندارد كه صلاحیت اجتماعی داشته باشد اما برای اینكه عمل عظیم حج را انجام دهد لازم است صلاحیت اجتماعی داشته باشد.

پس معلوم شد كه استطاعت اخلاقی و روحی و به عبارت دیگر صلاحیت اجتماعی نیز شرط است و این استطاعت از استطاعت مالی و بدنی و طریقی از نظر اسلام مهمتر است، زیرا این را شرط وجود قرار داده كه الزاماً باید آن را به وجود آورد و تحصیل كرد نه شرط وجوب.

تمرین:

1. اخلاق بر چند قسم است؟ 2. چرا سفر، اخلاق و آداب خاصی دارد؟
جلد پنجم . ج5، ص: 461
3. پیغمبر اكرم درباره ی مكارم اخلاق چه فرموده است؟ 4. آیا استطاعت روحی و اخلاقی برای حج لازم است یا خیر؟ 5. فرق شرط وجوب و شرط وجود چیست؟ درس دوم: آشنایی با چند لغت وقتی كه می گوییم «اخلاق و آداب سفر» باید معنی اخلاق و معنی آداب و فرق میان آنها را بدانیم. حتی خوب است بدانیم چرا به سفر، سفر می گویند و چرا همسفر را «رفیق» می گویند.

اخلاق اخلاق جمع خُلق است. خلق یعنی خوی. ساختمان وجود انسان تا آنجا كه مربوط به بدن است، خَلق (به فتح خاء) گفته می شود و تا آنجا كه مربوط به روح یعنی مربوط به قسمتی از تمایلات روحی است، خُلق (به ضم خاء) گفته می شود. به عبارت دیگر خَلق مربوط به شخص است و خُلق مربوط به شخصیت. در دعا وارد شده است كه هنگامی كه در مقابله ی آیینه می ایستید و خود را می بینید، بگویید: اللّهم حسِّن خُلقی كما حسَّنت خَلقییعنی خداوندا، اخلاق مرا نیكو گردان همچنان كه اندام مرا نیكو گردانیده ای و مرا به صورت انسان و در احسن تقویم آفریده ای.

آنچه مربوط به بدن است طرح ریزی و ساختمانش در رحم تمام می شود. مثلاً استعداد اینكه انسان سفیدپوست باشد یا سیاه پوست، زشت باشد یا زیبا، كوتاه باشد یا بلند، تمام اینها در مرحله ی رحم طرح و بنا می شود و پس از اینكه كودك به دنیا می آید نه به وسیله ی خود او و نه به وسیله ی دیگران قابل تغییر نیست.

اما اخلاقیات كه مربوط به روح است در همین دنیا به وسیله ی خود شخص و معلمان و مربیان و اجتماع، طرح و بنا می شود. البته قسمتی از استعدادهای اخلاقی مربوط به سرشت و مرحله ی قبل از تولد است
جلد پنجم . ج5، ص: 462
علیهذا دو تفاوت میان خَلق و خُلق هست. اولاً اینكه خَلق كه مربوط به بدن است یك منزل جلوتر یعنی در منزل رحم تكوین پیدا می كند و اما خُلق كه مربوط به روح است یك منزل عقب تر یعنی بعد از تولد متكوّن می شود. ثانیاً آنچه مربوط به خلقت بدن است از اختیار انسان بیرون است، انسان خود قادر نیست كه خلقت خود را عوض كند، اما آنچه مربوط به اخلاقیات روحی است در اختیار خود انسان است؛ هركسی خودش باید شخصیت خود را بسازد، معمار و مهندس روح خود باشد، بنّا و سازنده ی اخلاق خود باشد.

انسانها از لحاظ طرز رفتار با یكدیگر مختلفند، مثلاً ممكن است متواضع باشند یا متكبر، كریم و بخشنده باشند یا لئیم و ممسك، حلیم و بردبار باشند یا كینه توز و پرخاشگر. صفاتی از قبیل تواضع و تكبر و كرم و بخل و حلم و حقد را خُلقیات می گویند. البته هنگامی به این صفات كلمه ی خُلق اطلاق می شود كه در روح انسان جایگزین شده باشد و جزء خویهای انسان به شمار رود. در اثر عمل و تكرار و تلقین وغیره این صفات در روح انسان جایگزین می شوند و به اصطلاح به صورت ملكه در می آیند: ملكه ی فاضله یا رذیله.

به عبارت دیگر عكس العمل هر فردی در مقابل فرد دیگر متفاوت است؛ ممكن است عكس العملی باشد كه به زیان او و اجتماع باشد و ممكن است عكس العملی باشد مفید به حال او و اجتماع. اگر عكس العمل های انسان در برابر دیگران همیشه خوب و مفید باشد و انسان عادت كند كه همیشه عكس العمل خوب نشان بدهد، گفته می شود خلقیات او خوب است.

آداب آداب جمع ادب است. تشریفاتی كه انسان برای كارهای خود قرار می دهد، آداب آن كار نامیده می شود. مثلاً خوردن یك عمل طبیعی است. انسان می تواند احیاناً مانند حیوانات با دهان آب یا غذا بخورد و می تواند با دست بخورد و یا با قاشق بخورد، می تواند با
جلد پنجم . ج5، ص: 463
دست راست بخورد و یا با دست چپ بخورد، می تواند با دست نشُسته یا قاشق كثیف بخورد و می تواند با دست پاكیزه و یا قاشق پاكیزه بخورد. اینكه انسان غذا را با دست راست بخورد و دست یا قاشقش شسته باشد، هنگام شروعبسم اللّهبگوید، با تأ نّی بخورد، لقمه ها را زیاد بجود، آداب غذا خوردن نامیده می شود.

افراد هنگام برخورد به یكدیگر معمولاً آدابی را رعایت می كنند.

بعضی ها سر خود را می جنبانند یا كلاه خود را برمی دارند و شنیده ام بعضی از ملتها بینی های خود را به هم می مالند، و آنها كه یادشان نرفته كه انسانند و می دانند بهترین وسیله ی تفهیم معنویات برای انسان سخن است و بهترین آرزویی كه یك نفر برای یك نفر دیگر باید بكند این است كه برای او سلامت و صلح و مسالمت بخواهد، اینها وقتی كه به یكدیگر می رسند می گویند: «سلام علیك» یعنی من برای تو از خداوند سلامت و مسالمت آرزو می كنم.

سلام ادبِ ملاقات است. همچنین هر كاری آدابی دارد و همین قدر مثال كافی است.

سفر نیز به نوبه ی خود اخلاق و آدابی دارد؛ یعنی انسان باید از برخی خصلتهای روحی بهره مند باشد، مثل اینكه نسبت به دیگران مهربان باشد و به چهره ی آنها لبخند بزند و هم پاره ای آداب را باید رعایت كند، مثل اینكه مثلاً قبل از مسافرت دوستان خود را آگاه كند و با آنها موادعه و خداحافظی نماید. بعداً به تفصیل درباره ی اخلاق و آداب سفر بحث خواهیم كرد.

سفر كلمه ی سفر از ماده ی سفور است كه به معنی برداشتن پرده از روی یك چیز است. غزالی (به نقل محجة البیضاء) می گوید: سفر از آن جهت سفر نامیده شده است كه پرده از روی اخلاق واقعی انسان برمی دارد. فقط در مسافرت می توان به اخلاق واقعی اشخاص پی برد و آنها را شناخت. می گوید: شخصی می خواست درباره ی دیگری
جلد پنجم . ج5، ص: 464
شهادت بدهد، به او گفتند: آیا با او سفر كرده ای؟ گفت: نه. گفتند: پس او را نمی شناسی. می گوید: اگر كسی را دیدید كه مردمی كه با او معامله و داد و ستد كرده اند و كسانی كه با او مسافرت كرده اند از او تمجید می كنند، قطعاً بدانید آدم خوبی است [4] به طور كلی هر چیزی كه انسان را در شرایط غیر عادی كه آرامش روح را بهم می زند قرار دهد، پرده از روی اخلاق واقعی انسان برمی دارد. انسان در حال عادی حكم آب راكد را دارد كه در حوضی جمع شده است؛ به واسطه ی ركود، مخلوطهای آب ته نشین می شود و آب بسیار صاف و زلال مشاهده می شود. اما همینكه یك چوب داخل آب ببرید و آب را تكان بدهید و زیر و رو كنید، آنوقت می بینید چقدر كثافت داخل این آب است. بسا افرادی كه در شرایط عادی به دل و نفس خود مراجعه می كنند، آن را مانند همان آب حوض صاف و پاك می بینند و خودشان غافلند كه اگر شرایط جدیدی به وجود آید و موجباتی پیدا شود كه صفات پلید ته نشین شده ی باطن ظهور كند معلوم خواهد شد كه چقدر آلودگیها در روح آنها بوده است. غزالی می گوید: یكی از فواید سفر این است كه ماهیت هركس را بر خودش روشن می كند. اخلاق واقعی هركسی در سفر ظاهر می شود. در سفر معلوم می شود كه كی شجاع است و كی ترسو، كی مهربان است و كی بی عاطفه، كی خدمتگزار است و كی لافزن و دروغگو، كی حلیم و پرحوصله است و كی كم ظرفیت و سبك؟ و از این روست كه سفر را سفر گفته اند.

سفر به طور كلی مفید و لازم است. قطع نظر از اینكه اخلاق واقعی هركسی را بر خودش ظاهر می كند، حقایق دیگری را نیز بر انسان روشن می كند: آدمی را پخته و جهان دیده می نماید، فواید مادی و معنوی فراوانی دارد. در مدح سفر سخنان زیادی رسیده است. قرآن كریم به سیر در زمین امر می كند و آن را موجب باز شدن چشم و
جلد پنجم . ج5، ص: 465
گوش و ازدیاد عقل و تجربه می داند. در سوره ی مباركه ی حج، آیه ی 46 می فرماید: افلم یسیروا فی الارض فتكون لهم قلوب یعقلون بها او اذان یسمعون بهایعنی آیا در زمین گردش نكرده اند تا روحیه هایی متفكر و گوشهایی باز و شنوا پیدا كنند؟ پیغمبر اكرم می فرمود: سافروا تصحّوا [5]مسافرت كنید، صحت می یابید. در دیوان منسوب به مولی امیرالمؤمنین است:
تغرّب عن الاوطان فی طلب العلی
و سافر ففی الاسفار خمس فوائد
تفرج همّ و اكتساب معیشة
و علم و آداب و صحبة ماجد
یعنی در طلب علوّ و بزرگی از وطن خارج شو، زیرا در مسافرت پنج فایده وجود دارد: غصه های محلی فراموش می شود، وسیله ی كسب معیشت است، وسیله ی آموختن علم است، راه ادب آموزی است، به وسیله ی سفر انسان به مصاحبت بزرگان توفیق می یابد.

انوری می گوید:
به جرم خاك و به گردون نگاه باید كرد
كه آن كجاست ز آرام و این كجا ز سفر
به شهر خویش درون، بی خطر بود مردم
به كان خویش درون، بی بها بود گوهر
سفر مربی مرد است و آستانه ی جاه
سفر خزانه ی مال است و اوستاد هنر
درخت اگر متحرك شدی ز جای به جای
نه جور ارّه كشیدی و نه جفای تبر
غزالی می گوید: یكی از علما به یاران خود می گوید: «سیحوا تطیبوا، فان الماء اذا كثر مقامه فی موضع تغیر» یعنی سیاحت كنید تا
جلد پنجم . ج5، ص: 466
پاكیزه شوید، زیرا آب اگر در یك جا بماند می گندد [6] ابوالفتح بستی می گوید:
لقد هنت من طول المقام و من یقم
طویلاً یهن من بعد ما كان مكرما
و طول جمام المرء فی مستقره
یغیره لوناً و ریحاً و مطعما [7]
یعنی از بس كه یك جا ماندم از نظرها افتاده و پست شدم، آری هركس در یك نقطه زیاد بماند عزتش تبدیل به خواری می شود، زیاد ماندن مرد در جایگاه خودش رنگ و بوی و مزه ی او را می برد.

رفیق كلمه ی رفیق از ماده ی رفق است كه به معنی نرمی است. از قدیم الایام كلمه ی رفیق به همسفر اطلاق می شده است. در احادیث همین تعبیر به كار رفته است. پیغمبر اكرم فرمود: الرفیق ثم السفر [8] یعنی اول رفیق خوب انتخاب كنید، بعد تصمیم به مسافرت بگیرید.

این كلمه از آن جهت برای همسفر انتخاب شده است كه لازمترین شرط همسفری، رفق و نرمی و ملایمت است. انسان باید كوشش كند حداكثر ملایمت و همراهی را با رفقای خود داشته باشد.

پس معلوم شد كه سفر به نوبه ی خود اخلاق و آدابی دارد. باید آنها را بدانیم و به كار ببندیم.

تمرین:

1. فرق میان خَلق و خُلق چیست؟ 2. آداب یعنی چه؟ 3. چرا به سفر، سفر گفته شده است؟
جلد پنجم . ج5، ص: 467
4. فواید سفر چیست؟ 5. كلمه ی رفیق یعنی چه؟
[1] وسائلجلد 2، صفحه ی 224
[2] من لا یحضره الفقیهجلد 2، صفحه ی 179
[3] سوره ی مائده، آیه ی 27
[4] محجة البیضاءجلد 4، صفحه ی 42 و 56
[5] فقیهجلد 2، صفحه ی 173
[6] محجة البیضاءجلد 4، صفحه ی 42
[7] . المحاسن و الاضدادصفحه ی 136
[8] فقیهجلد 2، صفحه ی 182
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است