در
کتابخانه
بازدید : 485216تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Collapse <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Expand <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از بحثهایی كه در این بخش داشتیم به این نتیجه دست یافتیم كه فرمول اصلی آفرینش جهان، فرمول تضادّ است و دنیا جز مجموعه ای از اضداد نیست. هستی و نیستی، حیات و موت، بقا و فنا، سلامتی و بیماری، پیری و جوانی، و بالاخره خوشبختی و بدبختی در این جهان توأمند. به قول سعدی:

«گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهمند» .

مولوی می گوید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 188
رنج، گنج آمد كه رحمتها در اوست
مغز تازه شد چو بخراشید پوست
ای برادر موضع تاریك و سرد
صبر كردن بر غم و سستی و درد
چشمه ی حیوان و جام مستی است
كان بلندیها همه در پستی است
آن بهاران مضمر است اندر خزان
در بهار است آن خزان مگریز از آن
همره غم باش و با وحشت بساز
می طلب در مرگ خود عمر دراز
تغییرپذیری مادّه ی جهان و پدید آمدن تكامل، ناشی از تضادّ است. اگر تضاد نمی بود هرگز تنوّع و تكامل رخ نمی داد و عالم هر لحظه نقشی تازه بازی نمی كرد و نقوشی جدید بر صفحه ی گیتی آشكار نمی شد.

اگر بخواهیم به مسأله، رنگ فلسفی بدهیم باید بگوییم: قابلیّت مادّه از برای پذیرش صورتهای گوناگون، و تضادّ صور با یكدیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن، هم عامل از بین بردن است و هم عامل ایجاد كردن؛ تخریب گذشته و ساختن آینده، بردن صورتها و نقشهای كهنه و آوردن نقشهای تازه. هم انهدام و ویرانی معلول تضاد است و هم تنوع و تكامل؛ زیرا اگر چیزی منهدم نمی شد، تشكل تازه ی اجزاء با یكدیگر و تركیب و تكامل مفهوم نداشت. تا اجزاء و عناصر با یكدیگر نجنگند و در یكدیگر اثر نكنند، مزاج متوسط و تركیب جدید پیدا نمی شود. پس صحیح است كه بگوییم: «تضاد، منشأ خیرات و قائمه ی جهان است و نظام عالم بر آن استوار است» . ما در بخش اول این كتاب آنجا كه درباره ی ماهیّت عدل بحث می كردیم كه چیست، سخن پرمغز صدر المتألّهین را از جلد دوم «اسفار» نقل كردیم كه چگونه دو اقتضاء در ماده ها و صورتها وجود دارد و همان اقتضاهای متضاد ایجاب می كند كه نقشها دائما تغییر كنند و عوض شوند. اكنون سخن دیگری از مشار الیه نقل می كنیم:

صدر المتألّهین در جای دیگر می گوید: [1]
لو لا التّضادّ ما صحّ دوام الفیض عن المبدأ الجواد.
«اگر تضاد نمی بود ادامه ی فیض از خدای بخشنده صورت نمی گرفت» .
جهان طبیعت، مملوّ از قطعها و وصلها، بریدنها و پیوندزدن ها، قیچی كردن ها و دوختنهاست و این لازمه ی ساختمان مخصوص این عالم است. ماده ی جهان همچون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 189
سرمایه ای است كه در گردش است و سودهایی كه تولید می كند رهین جریان و گردش آن است. اگر جهان، ثابت و لا یتغیّر بود، مانند سرمایه های راكد می شد كه نه سودی تولید می كند و نه زیانی ببار می آورد.

سرمایه ای معیّن و مخصوص كه در یك بازار به جریان می افتد، گاهی سود می آورد و گاهی زیان می برد؛ اما اگر مجموع سرمایه ها را در نظر بگیریم دیگر زیانی وجود ندارد و جریان سرمایه ها حتما زاینده و فزاینده است.

در نظام جهان نیز بكار افتادن همه ی موادّ جهان كه به وسیله ی فرمول قابلیّت ماده و تضادّ صور انجام می گیرد قطعا سودآور است و جهان را به سوی كمال سوق می دهد.

در منطق دیالكتیك، «مسأله ی تضاد» با اهمیت فوق العاده تلقّی شده و مبنای جهان بینی دیالكتیكی قرار گرفته است. ولی خیلی قبل از ظهور این فلسفه، فلاسفه و عرفای اسلام، به اصل تضاد توجه كرده و نكات جالبی در این زمینه بیان كرده اند؛ و حتی از بعضی از منقولات حكمت یونان بدست می آید كه توجه به این اصل در میان فلاسفه ی یونان نیز سابقه داشته است.

طنطاوی در تفسیر «الجواهر» [2]از سقراط نقل می كند كه وی «اصل تضاد» را به عنوان دلیلی برای اثبات زندگی پس از مرگ بكار می برده است.

طنطاوی می نویسد: زمانی كه می خواستند سقراط را اعدام كنند، وی در لحظات آخر زندگی برای اثبات اینكه پس از مرگ زندگی دیگری وجود دارد چنین استدلال كرد:

«ما می نگریم كه در جهان همواره ضدها از یكدیگر متولد می شوند: زیبایی از زشتی، عدالت از ستمگری، بیداری از خواب، خواب از بیداری، نیرومندی از ناتوانی و بالعكس. . . هر چیزی از ضد خودش پدید می آید. . . مرگ و زندگی و نیستی و هستی نیز مشمول همین قاعده ی كلی خواهند بود و به این دلیل باید از مرگ، یك زندگی دیگر بوجود آید و الاّ قاعده ی عمومی طبیعت نقض می گردد. »
مولوی درباره ی پرورش اضداد در شكم یكدیگر، می گوید:

با خود آمد گفت ای بحر خوشی
ای نهاده هوشها در بیهشی
خواب در، بنهاده ای بیداری ای
بسته ای در بیدلی دلداده ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 190
منعمی پنهان كنی در ذلّ فقر
طوق دولت بندی اندر غل فقر
ضد، اندر ضد، پنهان مندرج
آتش، اندر آب سوزان، مندمج
روضه ای در آتش نمرود درج
دخلها رویان شده از بذل و خرج
تا به گفته ی مصطفی شاه نجاح
السماح یا اولی النّعما رباح
ما نقص مال من الصّدقات قط
انّما الخیرات نعم المرتبط
میوه ی شیرین نهان در شاخ و برگ
زندگی جاودان در زیر مرگ
*
در تك دریا گهر با سنگها است
فخرها اندر میان ننگها است
*
تو از آن روزی كه در هست آمدی
آتشی یا خاك یا بادی بدی
از مبدّل، هستی اول نماند
هستی دیگر بجای او نشاند
همچنین تا صد هزاران هستها
بعد یكدیگر دوم به ز ابتدا
*
این جهان جنگ است چون كل بنگری
ذره ذره همچو دین با كافری
آن یكی ذرّه همی پرّد به چپ
و آن دگر سوی یمین اندر طلب
جنگ فعلی، جنگ طبعی، جنگ قول
در میان جزوها حربی است هول
این جهان زین جنگ قائم می بود
در عناصر درنگر تا حل شود
چار عنصر چار استون قوی است
كه بر ایشان سقف دنیا مستوی است
هر ستونی اشكننده ی آن دگر
استن آب اشكننده ی هر شرر
پس بنای خلق بر اضداد بود
لا جرم جنگی شد اندر ضرّ و سود
هست احوالت خلاف یكدگر
هر یكی با هم مخالف در اثر
فوج لشكرهای احوالت ببین
هر یكی با دیگران در جنگ و كین
ابن خلدون، بنا به نقل «علیّ الوردی» در كتاب «المهزلة» می گوید:

«انّ التّنازع عنصر اساسیّ من عناصر الطّبیعة البشریّة»
«كشمكش، یك پایه ی اساسی زندگی انسانها و یك عنصر اصلی در سرشت بشر است. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 191
هگل فیلسوف معروف آلمانی كه قبلا نیز قسمتی از سخنش را نقل كردیم نظر خاصی درباره ی اضداد دارد كه به «دیالكتیك هگل» معروف است و بطور افراط مورد استناد متفلسفان است. وی می گوید:

«هر حالی از فكر و یا از اشیاء و هر تصور و وضعی در عالم، به شدّت به سوی ضدّ خود كشیده می شود، بعد با آن متحد شده یك كلّ برتر و معقّدتر تشكیل می دهد. . . هر وضع و اثری مستلزم یك نقیض و ضدّی است كه تطوّر باید آن دو را آشتی داده به وحدت مبدّل سازد» [3]
امیر المؤمنین علی علیه السلام در مواردی متعدّد از خطبه های خویش به قانون تضاد اشاره فرموده است. در خطبه ی 184 می فرماید:

«بتشعیره المشاعر عرف ان لا مشعر له و بمضادّته بین الاشیاء عرف ان لا ضدّ له، و بمقارنته بین الاشیاء عرف ان لا قرین له. ضادّ النّور بالظّلمة، و الوضوح بالبهمة، و الجمود بالبلل، و الحرور بالصّرد، مؤلّف بین متعادیاتها، مقارن بین متبایناتها، مقرّب بین متباعداتها، مفرّق بین متدانیاتها» .
در اینجا این امام بزرگوار درباره ی معرفت خدا، از این اصل كه «او مانند هیچ چیز دیگر نیست» استفاده كرده و مقایسه ای منفی بین خدا و جهان بعمل آورده است.

ترجمه و معنی جمله ها این است:

«از اینكه خدا جهازهای حس و شعور را پدید آورده است می توان فهمید كه او خود، عضوها و جهازهایی اینچنین ندارد. به عبارت دیگر: اینكه برای شعور و ادراك مخلوقات، محل و آلت قرار داده دلیل است كه شعور و ادراك خود او به وسیله ی آلت و محل نیست. از تضادّی كه بین موجودات برقرار كرده است دانسته می شود كه برای او ضدّی نمی باشد. از مقارنه ای كه بین ایشان ایجاد كرده است شناخته می شود كه وی قرینی ندارد. میان نور و ظلمت، وضوح و ابهام، خشكی و نم، گرما و سرما تضاد برقرار ساخته است. بین طبیعتهای دشمن و متضاد، الفت انداخته و بیگانه ها را به هم پیوند كرده است؛ دورها را با یكدیگر نزدیك، و نزدیكها را از یكدیگر دور ساخته است. »
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 192
در خطبه ی 1 نهج البلاغه، درباره ی آفرینش آدم می فرماید:

«معجونا بطبیعة الالوان المختلفة، و الاشباه المؤتلفة، و الاضداد المتعادیة، و الاخلاط المتباینة» .
در اینجا امیر المؤمنین (ع) پس از بیان این كه خدا گل آدم را از قسمتهای متفاوتی از زمین سرشت و سپس در او روح دمید، در توصیف انسان ساخته شده می فرماید:

«با سرشتهای گوناگون عجین شده؛ در او اجزاء همسان و متشابه بكار رفته و هم اشیاء ناهمسان و متضاد» .

[1] . اسفار، ج 3 ص 117
[2] . ج 11 ص 5
[3] . «تاریخ فلسفه» ویل دورانت، ترجمه ی دكتر زریاب خویی، ص 249
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است